eitaa logo
مادر خوب | مدرسه مادری
123.7هزار دنبال‌کننده
17.4هزار عکس
6.2هزار ویدیو
221 فایل
❤️به کانال #مادر_خوب خوش آمدی❤️ اینجا دور هم جمع شدیم تا در مسیر شیرین و پر چالش مادری، تنها نباشیم🤝 💌پاسخگو @admin_madarekhoob https://eitaayar.ir/anonymous/bD3q.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 #داستان_کودکانه شیوه برخورد حضرت #امام_خمینی با کودکان 🌸خیلی با بچه ها مهربان بودند🌸 امام خميني(ره) داشت كتاب مي خواند كه علي كوچولو به اتاقش آمد. امام كتابش را بست و با مهرباني علي كوچولو را در آغوش گرفت. علي روي زانوهاي پدربزرگش نشست. نگاهي به او كرد و پرسيد: «آقا جان! ساعتت را به من مي دهي؟» آقا جان پاسخ داد: «بابا جان! نمي شود، زنجيرش به چشمت مي خورد و چشمت اذيت مي شود، آخر چشم تو مثل گل ظريف است.» علي كوچولو فكري كرد و گفت: «پس عينك را به من بدهيد. » پدربزرگ خيلي جدي پاسخ داد: «نه! دسته اش را مي شكني و آن وقت ديگر من عينك ندارم. بچه كه نبايد به اين چيزها دست بزند.» علي از روي پاهاي امام پايين آمد و از اتاق بيرون رفت. چند دقيقه بعد، علي كوچولو دوباره به اتاق پدربزرگ آمد و گفت: «آقا جان! بيا بازي كنيم. تو بشو بچه و من هم بشوم آقا جان!» امام قبول كرد. علي لبخندي زد و گفت: «پس از اين جا بلند شويد. بچه كه جاي آقا نمي نشيند.» امام با مهرباني بلند شد. علي كوچولو با شيطنت گفت: «عينك و ساعت را هم به من بدهيد، آخر بچه كه به اين چيزها دست نمي زند.» پدربزرگ خنديد. دستي بر سر علي كوچولو كشيد، او را بوسيد و گفت: «بيا اين ها را بگير كه تو بردي.» علي كوچولو ساعت و عينك را با شادماني گرفت. 🧡 @maadar_khoob
*فلفل نبین چه ریزه، بشکن ببین چه تیزه* یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچکس نبود. موشي بنام فلفلي در دشت براي خودش لانه اي درست كرد و خيالش راحت بود كه زمستان را بخوبي سپري مي كند . يك روز گاوي براي علف خوردن به دشت آمد وروي لانه آقا موشه نشست و مشغول استراحت شد . موش آمد و از آقاي گاو خواهش كرد كه از روي لانه اش بلند شود تا خراب نشود . ولي گاو هيچ توجهي به موش نكرد و گفت : ” تو نيم وجبي به من دستور مي دهي كه از اينجا بلند شوم . مي داني من كي هستم ، مي داني من چقدر قوي و پر زورم ، حالا برو پي كارت و بگذار استراحت كنم . “ موش دوباره خواهش و التماس كرد ولي فايده اي نداشت و گوش آقا گاو به اين حرفها بدهكار نبود . موش پيش خودش فكر كرد ، حالا كه با خواهش كردن مشكلش حل نشده بايد كار ديگري بكند . بعد يكدفعه روي آقا گاو پريد . گاو از خواب بيدار شد و خودش را تكان داد . موش روي گوش گاو پريد و يك گاز محكم از گوش او گرفت . گاو از جايش بلند شد و شروع به تكان دادن سرش كرد . ولي موش روي زمين پريد و در يك سوراخ پنهان شد و گاو نتوانست كاري كند. وقتي گاو دوباره خوابش برد ، موش دم گاو را گاز گرفت و روي درخت پريد .‌گاو از درد بيدار شد .‌خيلي عصباني بود ، سعي كرد كه بالا بپرد و موش را بگيرد تا ادبش كند ولي دستش به او نمي رسيد . موش گفت : ” اگه بازم روي لونه من بخوابي ، گازت مي گيرم . “ گاو ديد ، چاره اي ندارد جز اينكه از آنجا برود و جاي ديگري بخوابد . گاو پيش خودش گفت : ” فلفل نبين چه ريزه ، بشكن ببين چه تيزه . با اين قد و قواره فسقلي اش چه جوري حريف من شد . “ موش با اينكه خيلي كوچكتر از گاو بود توانست مشكلش را حل كند . پس كارآيي هر كس و هر چيز به قدو قواره اش نيست ، مثل فلفل قرمز ،‌با اينكه كوچك است ولي وقتي مي خوريم از بس تند است دهانمان مي سوزد . 🧡 @maadar_khoob