eitaa logo
معادشناسی
2.2هزار دنبال‌کننده
794 عکس
201 ویدیو
28 فایل
شرح مختصر بر کتاب شریف معادشناسی مرحوم علامه آیت الله حسینی طهرانی قدس سره ✍صوت جلسات معادشناسی به مرور در کانال بارگزاری میشود.(حدود۱۰۰جلسه)
مشاهده در ایتا
دانلود
😭درد_و_دل_در_خرابه زخم هایم همه اش گشته مداوا مثلاً چشم کم سوی من امشب شده بینا مثلاً آمدی تا که تو همبازی دختر بشوی باشد ای رأسِ حنا بسته، تو بابا مثلاً… …مثلاً خانه مان شهر مدینه است هنوز و تو برگشته ای از مسجد و حالا مثلاً… …کار من چیست ؟ نشستن به روی زانوی تو… کار تو چیست ؟ بگو …، شانه به موها مثلاً… یا بیا مثل همان قصه که آن شب گفتی تو نبی باشی و من ، ام ابیها مثلاً جسم نیلی مرا حال ، تو تحویل بگیر مثل آن شب که نبی فاطمه اش را مثلاً... 😭درد_و_دل_با_بابا😭 از غصه‌ی این فاصله بگذار نگویم از غربت این قافله بگذار نگویم از شمر نگو تو، به تلافیش پدر جان از چشم بد حرمله بگذار نگویم از قصه‌ی این صورت زخمی که نگفتی از قصه‌ی این آبله بگذار نگویم من پیر شدم جان تو، آن دم که به پا شد دورِ سرِ تو هلهله… بگذار نگویم افتاد به بازارِ غلامان و کنیزان روزی گذر قافله… بگذار نگویم از بابتِ این دردِسرِ معجر پاره دارم زِ. عمویم گله… بگذار نگویم بابا صدقه هیچ، ولی خاری و دشنام دادند به این عائله… بگذار نگویم هر گاه سرت خورد زمین عمه زمین خورد دق کرد از این قائله… بگذار نگویم 😭حرف_آخرم_پدر😭 آنکس که زد نقاب حلالش نمیکنم خندید بی حساب حلالش نمیکنم چشمم که گرم شد سپرش خورد بر سرم فریاد زد نخواب! حلالش نمیکنم از موی سر گرفت مرا و بلند کرد میبُرد با شتاب حلالش نمیکنم حتی به اسب لعنتیش خوب آب داد بر ما نداد آب حلالش نمیکنم خیلی مرا کنار رباب و سرت زده جان تو و رباب حلالش نمیکنم او زیر سایه از وسط ظهر تا غروب من زیر آفتاب! حلالش نمیکنم مارا خرابه‌ای دَمِ بازارِ شام برد‌ ای خانه اش خراب! حلالش نمیکنم حرف کنیز آمد و ترسید خواهرم شد حرف انتخاب حلالش نمیکنم هرجور بود بی ادبی کرد با سرت با چوب و با شراب حلالش نمیکنم @maadshenasii
😭 بابا سلام گوشه ی ویران خوش آمدی در محفلِ غریبِ یتیمان خوش آمدی بابا سلام پس تو چرا دیر آمدی حالا که شد سه سالهٔ تو پیر، آمدی اول بیا تو رنگ تنم را نگاه کن این پاره پاره پیرهنم را نگاه کن قدری بکش تو ناز من نازدانه را تا سر کنم حدیث شب و تازیانه را قلبم ز دست فاصله ها تیر می کشد پایم ز درد آبله ها تیر می کشد با عمه پا به پای اسیران دویده ام دنبال قافله به بیابان دویده ام بر دامنم گذاشته عمه سر تو را شد نوبتم که بوسه زنم حنجر تو را چون صورت تو صورت من زخم خورده است اصلا تمام قامتِ من زخم خورده است چشم انتظار دخترِ تو، شهرِ شام بود دیدم که سنگ دست زنان روی بام بود در زیر خاک و آتش شان سوخت گیسویم یکباره گُر گرفت و بر افروخت گیسویم بابا نگو به عمه ... سرم درد می کند با او نگو ولی ... کمرم درد می کند من زینب تواَم به خدا زیور توام خیلی شبیه مادر غم پرور توام آبم مکن مپرس ز احوال موی من بگذر ... چرا نیامده با تو عموی من؟ ای از سفر رسیده ز رنج سفر بگو از روی نیزه رفتن و از چوب تر بگو خون می‌چکد هنوز چرا از روی لبت ای دخترت فدای رُخ نا مرتبت در مجلسی که حرمتِ طفلانِ تو شکست می‌دیدمت ز گوشه ای دندانِ تو شکست دیدم چگونه بر سر تو، چوب می زدند در پیش چشمِ خواهرِ تو، چوب می زدند انگار روی چشم من آب مذاب ریخت وقتی به طشت روی سر تو شراب ریخت