ما وقتی میرسیم آن طرف، با چشمهایمان که ورم کردهاند و سُرخند از صداهای گرفتهمان از سینهمان که خسخس میکند از دلها، از دلهایمان که داغِ داغند.
ما وقتی میرسیم با اینها شناخته میشویم، با اینها همدیگر را پیدا میکنیم. آن طرف توی بُهت، توی غربتِ سهمگین، جلوی چشمهای ماتِ بقیه میآییم سرمان را میگذاریم روی سینهی هم و خوب گوش میدهیم و همدیگر را میشناسیم.
توی جهانی که همه را ساکت کردهاند، فقط دلهای ما اجازهی نطق دارند. همین دلها که یکریز و پشت سر هم میگویند: حسین .. حسین .. حسین ..
بعد که جمع شدیم دورِ هم، بعد که همدیگر را پیدا کردیم میتوانیم قیامت کنیم.
ما با این گریهها دفن میشویم، با همین گریهها هم دوباره بلند میشویم.
گریه برای تو، ابدیترین چیزی بود که به ما دادند....
#گریه_ابدی
#لَاَبکِينَّکَ_صَباحَاً_وَ_مَساءَ
- امیرحسین معتمد
@maae_maein
10.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یا نَارِئُ القُرَی
یا علی اکبر ِ ارباب ..
میهمان نمیخواهید؟!
محتاجِ پناهِ شماییم .. پناهِ شما ..
#story
@maae_maein
چهل شب است اینجا بر سرِ قرار نشستهام، تا ترجمانِ دردها و زخمهایتان را واژه کنم و بپاشم روی این صفحهها بلکه مرهمی باشد بر آنهمه جراحت، امّا زهی تصورِ باطل، زهی خیالِ محال .. گمان برده بودم پابهپای دلِ شما، دلِ بانوان و دخترانِ کاروانِ شما راه رفتهام، امّا پاهایم تاول نزده، صورتم را آفتاب نسوزانده، نگاهِ هرزِ نامحرمی بر دلم چنگ نیانداخته، برقع و چادرم را کسی به غارت نبرده، سنگی از جهل و قساوتِ نامردمان بر سر و صورتم نخورده، هلهله و پایکوبیِ جماعتِ فاسقی قلبم را آتش نزده، گرسنگی و تشنگی و رنجِ سفر و تکانِ شترهای بیمحمل، تابم را نربوده، حرمتم را نامردی توی مجلسِ عیش و نوشی نشکسته و مرا به کنیزیِ خودش نخوانده، همسفرِ سرِ بر نیزه عزیزترینهام نبودهام .. من فقط چهل شب نشستهام و صفحاتِ مقتل را ورق زدهام و ذره ذره آب شدهام و در خود شکستهام. با این همه، حالا که میقاتِ شما به اتمام رسیده و از طور بازگشتهاید با الواحی که بر آن با جوهرِ درد و جراحت و خون، آیاتِ صبر و حیا و صلابت و عزت نوشته است، آمدهام که به شما ایمان بیاورم. من را با خودتان ببرید. نخواهید که دوباره وسطِ هیاهو و وسوسه سامریها و گوسالههای مطلّا گم بشوم. دستِ من را بگیرید و توی این چند صباحی که بناست نَفَسی بیاید و بِرَوَد، بنشانیدم پایِ آیات بلندِ الواحِ مقدستان بانو ..
پ.ن:
دلِ حافظ که به دیدارِ تو خوگر شده بود
نازپروردِ وصالست مجوی آزارش
@maae_maein
ای عشق مجسم!
به فدای نخِ آن شالِ سیاهت
به فدای رخت، ای ماه!
بیا صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس و این روضه و این بزم تویی
آجرک الله!
عزیزِ دو جهان
یوسف در چاه
از آقا امیرالمؤمنین علی علیهالسلام پرسیدند؛
فاصلهی بین زمین و آسمان چقدر است؟
حضرت اشاره به آقا امام حسن علیهالسلام کردند که جواب بدهند
آقا امام حسن جان فرمودند «مّد البصر و دعوة المظلوم»
اگر از آسمانِ ظاهری میپرسی تا جاییست که چشم کار میکند
و اگر سؤالت از آسمان و عرشِ واقعیست،
تا آنجاست که آهِ مظلوم میرسد.
- الغارات، ج۱، ص۱۸۸
@maae_maein