هو الحلیم
#زخم_شیر (صمد طاهری)
نویسنده، با توصیفگری خوب و پرداخت جزئیات به صراحت یا با کنایه و درلفافه، به #حکایت #رنجهای_آدمی در قالب زندگیهای معمولی میپردازد.
#حکایت عشقهای نافرجام، جهل و تعصبات کور، گیر افتادن در باتلاق عادت، عدم جسارت و شجاعت رودررویی با مسئله، ترس از حرکت رو به جلو، در چاه افتادن از ترس نیفتادن در چاله باورهای مردم، دست و پا زدن در تاریکی، محرومیت و هدررفت استعدادها، خودخواهی و راحتطلبی، و به صورت گل درشت نقد جامعه مردسالار سنتی و ظلم به زن
و
#رنجهایی چون رنج تنهایی، رنج تعصبات، رنج بیسوادی، بیشعوری، بیمنطقی، بیتقوایی و شاید در یک کلام #رنج_بیخدایی
در خلال داستانها یا پس از اتمام هر داستان، جملهای معروف در ذهنم تداعی میشد. که نمیدانم نویسنده تعمداً خواسته از فحوای آن داستان، این برداشت را به مخاطبش القا کند یا ناخودآگاه داستانها 
ذهن معناگرا و مخاطب سمج را ترغیب به جعل معنا و نتیجه برای هر داستان کرده.
جملاتی نظیر؛ 
از ماست که بر ماست.
گندم از گندم بروید، جو ز جو.
زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد.
هر چه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی.
مرغ همسایه غازه.
یک سوزن به خودت بزن یک جوالدوز به مردم.
خنده تلخ من از گریه غمانگیزتر است.
 بعد اتمام زخم شیر حیفم آمد از آن ننویسم. کتابی که جرعه جرعه نوشیدم و با اینکه کام را تلخ میکرد اما برایم بهسان تلخی قهوه بود. چشیدن تلخی از سر اختیار برای بیداری. اگرچه برای بعضی دوستانم این تلخی، چونان زهری بود که ذره ذره جان را میفرساید.
@maahjor