مهجور 🏴
هوالشافی دوباره اهرمن شبیخون زده و سپاهم را غافلگیر کرده، و هر چقدر لشکر را تجهیز میکنم و سعی که مس
هوالحکم
جنگ اول به از صلح آخر
حریف چِغِر و بَدبدن است، زورش زیاد است اما منطق نمیداند و تمایل عجیبی در به کرسی نشاندن اراده خود دارد....
در نبرد تن به تن پیروز میدان است و در برابرش هر تمهیدی بیندیشم محکوم به شکست میشود.
ناگزیر دست به دامان گفتگو میشوم تا بفهمم خبرش چه مرگش است؟!
هرچه تغلا میکنم که تو هم اندکی کوتاه بیا و بگذار چند صباح باقی مانده به خوشی بگذرد و کدورتها تمام شود و لااقل اندکی از زندگی لذت ببریم، حرف را از دم گوشش پس میزند و چونان توپ پینگ پونگ به سمت خودم پرتاب میکند.
بارها تلاش خرجش کردهام تا کلام را به سمتش روانه کنم، سماجت دارد در باز پس دادن و تحویل نگرفتن.
مترصد فرصتم تا در حواس پرتیاش به طرفه العینی کلمات را به سرعت روانه گوشش کنم، امید که مقبول نظر افتد و در دل سنگش اثر کند.
بالاخره موفق میشوم، قرار مذاکره میگذاریم شاید راهحلی برای عبور از بحران باشد..
بر سر میز مذاکره مینشینیم به امید معامله برد_برد
او به اهدافش برسد و من از شر او و قلدریهایش خلاص شوم..
شروع میکند به شرط گذاشتن تا دست از سرم بردارد و مرا رها کند ...
مجبورم بخاطر آزادسازی سرزمین اشغالیام، شروطش را بشنوم
منتظر میمانم تا اوامرش را بفرماید، لیستی برایم ردیف میکند...
سکوت، تاریکی، هوای معتدل، اکسیژن خالص، غذای مقوی و کمحجم، استراحت و خواب کافی عدم فکر و خیال و استرس و فشار عصبی و...
کلامش را قیچی میکنم و میپرسم چه خبر است ؟!
ابرو در هم میکشد و میگوید؛ هنوز مانده!
میگویم پس یکهو بگو اسیر میخواهی!!
یک غلام حلقه به گوش و گوش به فرمان!!
فتوا به حرمت تمام حلالها میدهی که چه شود؟! از همه چیز منعم میکنی که خیرسرت از شَرت نجات یابم و آنچه متعلق به خودم هست باز پس دهی؟!
حاشا به این منطق و قدرت زورگویی؟!
تو بگو همه شرطها را بپذیرم، از هر آنچه هست دست بکشم و قوای پنجگانه را تعطیل، اما بگو چطور بیخیال فکر کردن شوم ؟!
فکر و اندیشه ورزی جانِ تن است....
بی جان، زندگی به چه کار آید؟!
#دشمن_تادندان_مسلح
#مذاکره
#عدم_توافق_وتفاهم
#مرا_به_خیرتو_امیدنیست_شرمرسان
@maahjor