هو الناصر
بعضی دوستانم در
#چالشهمدرد یا همان
#چند_از_چند به کتاب پانزدهم رسیدهاند و من هنوز اندر خم یک کوچهام.
تا ازخود ناامیدشدن میخواهد ریشه بدواند در وجودم و چون پیچک از رشتههای عصبیام بالا رود و در گوشم پچپچ کند که
« تکیه بر جای بزرگان نتواند زد به گزاف »
بر خود نهیب میزنم، مگر داستان خرگوش و لاکپشت را نخواندهای؟! نخوانده باشی هم، لابد شنیدهای؟! نشنیده باشی هم، هزار بار انیمیشنش را تلویزیون پخش کرده لابد یکبار دیدهای؟!
برای امثال توی آهسته قصه و حکایت بافته بودند که مهم پیوستگی است. صبور باش و لنگان لنگان خرک خویش به مقصد برسان. دیرتر هم که برسی بالاخره رسیدهای هرچند با سوخت و سوز.
دوباره ناامیدی طغیان میکند و میپیچد به عصب و ذهنم و یادآور میشود که تو آن لاکپشتی که قصه را هزار بار شنیده، لکن نه از غرور بل چو ساعت خوابش رسد چونان شلمان سر به بالین نهد و چالش از یاد برد و بماند اندر سراب رسیدن.
و رفقای هم تند و هم پیوسته که نمیدانم ز چه روی خواب و خوراک و کار و بار و گیر و گور ندارند، ترمز بریده در حال فتح قلههای
#چندازچنداند و اسب شرف از گنبد گردون بجهانند.
و که گفت ما را با ایشان
#همدردی است.
به واقع دردی اگر هست، درد ماست.
جاماندهایم و میان ما فاصلههاست.....
#هفتشهرعشقراعطارگشت.
#کورس_پیکانجوانان_و_لامبورگینی
#چند_از_چند
#کمیطنز
@maahjor