هو النور
باران که شدى مپرس، اين خانه کيست
سقف حرم و مسجد و ميخانه يکيست
باران که شدى، پيالهها را نشمار
جام و قدح و کاسه و پيمانه يکيست
باران! تو که از پيش خدا مىآیی
توضيح بده عاقل و فرزانه يکيست؟!
بر درگه او چونکه بيفتند به خاک
شير و شتر و پلنگ و پروانه يکيست
با سورهى دل، اگر خدا را خواندى
حمد و فلق و نعرهى مستانه يکيست
اين بىخردان، خويش، خدا مىدانند
اينجا سند و قصه و افسانه يکيست
از قدرت حق، هرچه گرفتند به کار
در خلقت حق، رستم و موریانه يکيست
گر درک کنى، خودت خدا را بينى
درکش نکنى، کعبه و بتخانه يکیست
شعر: مهدی مختارزاده
خوشنویس: سید علی الفت
@maahjor
۱ آبان ۱۴۰۲
مهجور
سلام بر آبان 🍂 🎼 آسمان مست؛ علی اصغر شاهزیدی @maahjor
هو الخالق
و سلام بر خدایی که خلق میکند و تو را ظرف خلقتش قرار میدهد و سهیم در لذت تولد یک انسان.
و سلام بر دوشنبه هشتم آبان، همین لحظات.
بوقت دوپاره شدن. دوجان شدنم.
و بینهایت شکر به درگاهش برای لطف بیکرانش و چشیدن طعم ناب مهرورزیاش.
امید که لایق این نعمت بینظیر باشم.
چنان به موی تو آشفتهام به بوی تو مست
که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست
#طعم_ناب_مادری
#هفدهسالگذشت.
@maahjor
۸ آبان ۱۴۰۲
مهجور
سلام بر آبان 🍂 🎼 آسمان مست؛ علی اصغر شاهزیدی @maahjor
هو الحی
از دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست...
زادروزی دیگر
بیهیاهوتر از قبل، راضیتر، آرامتر، صبورتر و کمآرزوتر.
چشیدن حس امید و یأس توأمان، غم و شادی مختلط، مرز جوانی و میانسالی درهم تنیده.
پر از تناقض و تضاد، پر از معما و ابهام. پر از ندانستهها و پر از تحیّر و بهت.
هرچه پیش میرود، بیشتر میفهمم یا بهتر است بگویم بهتر درک میکنم که در کرانه هستی، هیچم و چه بسا کمتر از هیچ.
هیچی پرمدعا و بیبار و بر.
پر از شور و حرکت و درجا زدن.
پر از فریاد و سکوت .....
پر از حس خوب کشف کردن، گشتن و نیافتن، و دوباره حریص شدن...
من غرق تناقضاتم، غرق مجهولات و مبهمات.
غرق نشناختنها و ندانستنها.
در مبعوثیترین سال زندگیام، فهمیدهام خودم را نشناختهام یا آنچنان که باید نسبت به خودم و خالقم و جهان هستی معرفت ندارم.
امید دارم فرصت داشته باشم برای کشف دنیای درون و حقیقت ناب هستی...
امیدوارم در این زمان مانده که نمیدانم یک ساعت است یا یک سال یا یک دهه، فرصت جبران و درست کردن خودم را داشته باشم.
امید که نور الهی همچنان بر بنده بتابد و چراغ راه باشد.
ای عشق الهی در من طلوع کن تا جوانه بزنم...
الهی قلب سلیم، عقل سلیم، جان و روان و تن سالم عنایت بفرما.
آدمی در عالم خاکی نمیآید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت و ز نو آدمی
#لطفخدا_استمراردارد.
#زادروزهرآدمی_فرصتدوبارهاوست.
#روزتولد_روزقدردانی_ازمادر
@maahjor
۹ آبان ۱۴۰۲
هو النافع
صد سال ره مسجد و میخانه بگیری
عمرت به هدر رفته اگر دست نگیری
بشنو از پیر خرابات تو این پند
هر دست که دادی به همان دست بگیری
#شیخبهایی
@maahjor
۱۰ آبان ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هو الجبار
وَلا اَری لِکَسْری غَیْرَکَ جابِراً
و برای دل شکستگیهایم جز تو کسی را نمیشناسم....
نه جبرانکنندهای میبینم
و نه میشناسم....
جبران تمام نداشتههایم، مرا برای خودت پرورش بده و بمیران......
#الهی_وربی_من_لی_غیرک
@maahjor
۱۲ آبان ۱۴۰۲
۱۲ آبان ۱۴۰۲
۱۳ آبان ۱۴۰۲
هو خیرالرازقین
دلبرک : مامان، میدونی مامان بدجنس چه جوره؟!
من : نه، چطوره؟!
_ : مامان بدجنس عصبانی میشه، حرف دختراش که دروغ میگن رو گوش میده و یه بچه دیگه رو دعوا میکنه؟! (مدیونید فکر کنید کارتون بینوایان دیده!!)
_ : که اینطور! پس مامانا نباید بقیه بچهها رو دعوا کنند؟!
_ : آره، تازه مامان بدجنس نمیزاره کارتون ببینی! با گوشیش بازی کنی! هی میگه گوشیمو لازم دارم! همش میگه برو بازی کن. نقاشی بکش. ولی مامان خوب هم میزاره با گوشیش بازی کنی و کارتون ببینی، هم بازی کنی، یا نقاشی بکشی.
_ : خوب حالا من مامان بدجنسم یا خوبم؟
_ : میزاری با گوشیت بازی کنم ؟!
_ : نه، لازمش دارم.
_ : پس بدجنسی!
_ : باشه.
_ : مامان خوبی باش دیگه ؟!
_ : نه همینجوری خوبه! خوب، دختر بدجنس چطوره ؟!
_ : دختر بدجنس نداریم، پسرا بدجنسن.
_ : عه نمیدونستم. اونوقت بابای بدجنس چطوره؟
_ : بابای بدجنس هم نداریم. باباها خوبن.
_ : آهان نمیدونستم. پس فقط مامانا و پسرا بدجنساند !!
_ : بعله.
#دلبرک
#مدافعحقوقکودکان
#مادر_دختری
@maahjor
۱۸ آبان ۱۴۰۲
هو الأحد
« تا میتوانی سعی کن تنها نمانی. تنها ماندن با خود کلنجار رفتن است. خیلی که تنها ماندی چیزی بخوان یا سینمایی برو. نگذار حملهٔ تنهایی مداوم و متناوب باشد و روز به روز. چون هربار مقداری از قدرت آدم را میگیرد. مثل اینکه خودم مخاطبم. رها کنم تا بعد.»
📚 نامههای سیمین دانشور و جلال آل احمد، جلد سوم، صفحه ۴۳۴
#جرعهای_کتاب
#سهکتاب
@maahjor
۲۰ آبان ۱۴۰۲
مهجور
هو الأحد « تا میتوانی سعی کن تنها نمانی. تنها ماندن با خود کلنجار رفتن است. خیلی که تنها ماندی چیز
دشمنان نیستند که انسانها را به تنهایی و انزوا محکوم میکنند، دوستاناند!
#میلان_کوندرا
@maahjor
۲۴ آبان ۱۴۰۲
من مست و تو دیوانه ما را که برد خانه
صد بار تو را گفتم کم خور دو سه پیمانه
در شهر یکی کس را هشیار نمی بینم
هر یک بتر از دیگر شوریده و دیوانه
هر گوشه یکی مستی دستی زده بر دستی
وان ساقی سرمستی با ساغر شاهانه
ای لولی بربط زن تو مست تری یا من
ای پیش تو چو مستی افسون من افسانه
از خانه برون رفتم مستیم به پیش آمد
در هر نظرش مضمر صد گلشن و کاشانه
چون کشتی بی لنگر کژ میشد و مژ میشد
وز حسرت او مرده صد عاقل و فرزانه
گفتم که رفیقی کن با من که منت خویشم
گفتا که بنشناسم من خویش ز بیگانه
گفتم : ز کجایی تو؟ تسخر زد و گفت ای جان
نیمیم ز ترکستان نیمیم ز فرغانه
نیمیم ز آب و گل نیمیم ز جان و دل
نیمیم لب دریا نیمی همه دردانه
من بی دل و دستارم در خانه خمارم
یک سینه سخن دارم هین شرح دهم یا نه
تو وقف خراباتی دخلت می و خرجت می
زین وقف به هوشیاران مسپار یکی دانه
#مولانا
@maahjor
۲۸ آبان ۱۴۰۲
۱۶ آذر ۱۴۰۲