eitaa logo
معارف
57 دنبال‌کننده
23 عکس
172 ویدیو
100 فایل
اصول دین و عقائد
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ علم 🔸 موعظه آن علم مُتقن صحیح نیست، آن علم دقیق عمیق اخلاق است. اخلاق غیر از موعظه است. اخلاق این است كه آدم نفس را بشناسد که «النّفس ما هی» مجرد است یا مادی؟ قوای او را بشناسد که مجرّدند یا مادی؟ كیفیت ارتباط قوا با نفس را بشناسد. اینكه وجود مبارك پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود شما از جهاد اصغر در آمدید و به فكر باشید[۱] برای همین است. 🔸 فقه ما یك نور است و علم! فقه, جهاد اصغر را تأمین می ‌كند كه با دشمن چطور بجنگید, اخلاق, جهاد اكبر را فرماندهی می ‌كند که چگونه را تأمین كنید؟ اگر یك سال و دو سال یا یك میلیارد سال و دو میلیارد سال بود كه قابل گذشت بود، ما هستیم كه هستیم! خب این بدون اخلاق كه نمی ‌شود، اخلاق بدون اصلاً شدنی نیست؛ موضوع آن نفس، قوای نفس، جهاد كبیر و جهاد اكبر است. معمولاً این جهاد چون بیشتر ما با آن هستیم این را می ‌گویند جهاد اكبر، وگرنه این است نه جهاد اكبر, این اكبرِ نسبی است نه اكبرِ نفسی, جهاد اكبر آن است كه بین عقل و قلب باشد، به اصطلاح بین باشد. هر دو خوب هستند، هم عقل خیلی خوب است، هم قلب خوب است؛ منتها عقل می ‌گوید من می ‌خواهم بفهمم دیدن سخت است، قلب می ‌گوید فهمیدن مشكل را حلّ نمی ‌كند، دیدن مشكل را حلّ می ‌كند. تو برهان اقامه می‌ كنی خدا هست، جهنم هست، بهشت هست، اینها فهم است، اینها كار حكیم و متكلّم است؛ اما «خود هنر دان دیدن آتش عیان» اگر هنر داری آتش را ببین، جهنم كه الآن موجود است و شعله هم كه دارد. 🔸 [پس] حرف قلب به عقل این است كه تو می ‌گویی بهشت و جهنم هست باید كار خوب كرد، اینها كه نیست! هنر این است كه الآن این شعله دارد این شعله را ببین! خود هنر دان دیدن آتش عیان ٭٭٭ نی گپ دلّ علی النار الدخان[۲] 🔸 تو یك دود می ‌بینی، می ‌گویی پس آتشی هست. این جنگ بین است كه در حقیقت آن جهاد اكبر است. آن چون در دسترس نیست این جهاد نفس را كه انسان می ‌خواهد عادل بشود, می ‌خواهد اهل بهشت بشود، حالا یا «خوفاً من النار» است یا «شوقاً الی الجنة»[۳] است، عالِم بشود، پرهیزكار بشود این جهاد وَسطی است. غرض این است كه اخلاق به آن برمی ‌گردد. 🔸 قرآن كریم این هنر علمی را دارد كه تحلیل كند كه اگر كسی شبانه ‌روز به فكر این بود كه مشكل دیگری را «لله تعالی» حلّ كند، او در حقیقت دارد مشكل خودش را حلّ می ‌كند. این آیه ‌ای كه در بخش ‌های پایانی سوره مباركه «بقره» است این است كه ﴿مَثَلُ الَّذِینَ ینْفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ﴾[۴] آن ‌گاه ثوابی برایشان ذكر كرد، بهشت برایشان ذكر كرد، پاداشی ذكر كرد. از این كار, فقیه وجوب یا استحباب می ‌فهمد، حق با اوست؛ آ‌ن كسی كه موعظه ‌ای فكر می ‌كند می ‌بیند كه ثواب قیامت است، آن هم حق با اوست؛ اما آنكه در فنّ اخلاق كار می ‌كند، می ‌گوید اگر كسی كار خیر كرد آیه قبل از اینكه بگوید ثواب دارد و او بهشت می‌ رود فرمود: ﴿تَثْبِیتَاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾؛[۵] یعنی اگر كسی كار خیری كرد مثل آن است كه این درخت بتواند حركت كند، كنار نهر برود، یك سطل آب از نهر بگیرد و به ریشه خودش بدهد، این درخت دارد موقعیت خودش را تثبیت می ‌كند! مگر نباید ما ثابت‌ قدم باشیم و در حوادث نلغزیم؟ چطوری ثابت ‌قدیم بشویم؟ وضو كه می ‌گیریم در هنگام مسح پا به ما گفتند مستحب است این دعا را بخوانیم: «اللَّهُمَّ ثَبِّتْنِی عَلَی الصِّرَاطِ یوْمَ تَزِلُّ فِیهِ الْأَقْدَامُ»،[۶] هر عضوی را كه در وضو می‌ شوییم یا مسح می ‌كشیم یك ذكر و دعایی دارد، مسح پاها این دعا را دارد: «ثَبِّتْنِی عَلَی الصِّرَاطِ یوْمَ تَزِلُّ فِیهِ الْأَقْدَامُ» آن روزهایی كه پا می ‌لغزد ما برای اینكه نلغزیم راهی داریم یا نداریم؟ این اعمال دینی, این اعتقادات دینی، ما را می ‌كند دیگر نمی ‌لغزیم، وقتی نلغزیدیم در قیامت هم نمی ‌لغزیم. 🔸 این ﴿تَثْبِیتَاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾ خیلی پیام دارد! این غیر از این است كه ثواب دارد, غیر از این است كه به ما بهشت می ‌دهند, ما مثل یك درخت متحرّك هستیم! مشكل درخت این است كه قدرت حركت ندارد ما مثل یك درخت متحرّك هستیم كه اگر بتوانیم كار خیر انجام بدهیم موقعیت و ریشه خود را می ‌كنیم، همین! «و ثبّتنی» همین است، آن وقت دیگر آدم نمی ‌لغزد هر روز یك طرف برود، هر روز یك جا برود این چنین نیست، آن وقت ﴿أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾[۷] هم همین است. 👤 استاد حسن عباسی
✅ تمدّن ناب الهی ✍️ آیت الله العظمی جوادی آملی 🔸 تبلیغ از بهترین و رساترین برنامه‌ های انبیای الهی است، منتها عناصر محوری تبلیغ را باید ارزیابی كرد كه انسان چه چیزی را برساند و تا كجا برساند و چگونه برساند كه اثر تبلیغ بشود تعلیم و اثر تعلیم بشود تزكیه! آن تبلیغی كارآمد است كه تعلیم را به همراه داشته باشد و آن تعلیمی سودمند است كه تزكیه را به همراه داشته باشد، پایان این امور علمی طهارت روح است و اگر روح طاهر شد جامعه به تمدّن ناب الهی بار می ‌یابد. 🔸 در جریان تبلیغ به ما گفتند حرف را به جان مردم برسانید: ﴿قُلْ لَهُمْ فی‏ أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلیغاً﴾،[1] به گوش رسانیدن با تألیف كتاب و به چشم رسانیدن كار خوبی است، اما كافی نیست! به ما نگفتند مطالب را تا گوش مردم برسانید یا كتابی تألیف كنید كه در مرئا و منظر چشم مطالعه ‌كننده ‌ها باشد، گفتند حرف را به جان آنها برسانید! تا كسی اهل جان نباشد و جانان نباشد و جانانه فكر نكند حرفِ او به عمق جان مردم نمی ‌رسد. 🔸 مستحضرید مرحوم كلینی (رضوان الله علیه) از اهل بیت نقل كرد از وجود مبارك رسول گرامی (علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) نقل كرد كه علم راستین آیه محكمه است و فریضه عادله و سنّت قائمه است[2] و امثال آن. فرمود حرف مُتقن در معارف عقلی, علوم عقلی, علوم نقلی, حدیث, تفسیر, فقه, روایت, درایت به صورت «آیه محكمه» گفته شود. 🔸 كسی كه مسجد می ‌رود و اهل مسجد است، روح امید باید در او زنده شود، امیدوار رحمت الهی باشد, امیدوار «تألیف قلوب» باشد، منتظر فرج باشد. درست است كه از بارزترین مصادیق انتظار فرج همان است كه همه ما منتظر آن هستیم، ولی انتظار فرج اختصاصی به زمان حضور و ظهور ندارد، ما هر كاری كه مشكل داریم منتظر باشیم گشایشی در راه هست! آن توجه به ذات اقدس الهی كه تمام فُرجه ‌ها به دست اوست، خودش عبادت است، انتظار فرج است! پس آن حدیث معروف كه «أَفْضَلُ‏ الْعِبَادَةِ انْتِظَارُ الْفَرَجِ‏»[3] حصر نیست، البته مصداق كامل همان است كه ما منتظر آن هستیم. [1]. سوره نساء، آیه63. [2]. الكافی (ط ـ اسلامی)، ج1، ص32. [3]. كمال الدین و تمام النعمة، ج1، ص278. 📚 پیام به همایش روحانیون طرح هجرت تاریخ: 1394/05/05
✅ عالم و غیر عالم مساوی نیستند، امّا کدام عالم و کدام ؟ 🔸فرمود «یَرْفَعِ اللّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ» ... رفعت مؤمن غیر عالم «بالدّرجة» است و رفعت مؤمنِ عالم «بالدّرجات» است ... اینها چندین درجه دارند، او یک درجه دارد. 🔸این درست است که «لایستوی» (هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ)؛ اما طرف دیگر قضیه این است که عالم و غیر عالم مساوی نیستند، تحمّل عالم باید بیشتر باشد، مسؤولیت عالم باید بیشتر باشد، صبر عالم باید بیشتر باشد، حوصله عالم باید بیشتر باشد ... 🔸عالم و غیر عالم مساوی نیستند، چه در بُعد اثبات، چه در بُعد سلب. 🔸عالم و غیر عالم مساوی نیستند؛ یعنی درجات عالم زیاد است؛ عالم و غیر عالم مساوی نیستند، مسؤولیت عالم ‌ بیشتر است. 🔸اینکه گفتند عالم لبه جهنم حرکت می‌کند که افتادن همان و سقوط همان و جاهل هفتاد متری ـ ذراع یا ذرع ـ حرکت می‌کند افتان و خیزان، ممکن است چندین بار برخیزد و توبه کند، سرّش همین است. 🔸عالم و غیر عالم مساوی نیستند؛ یعنی او مسؤول است؛ صبر و حوصله و تحمّل او بیشتر است ... 🔸عالم و غیر عالم مساوی نیستند؛ در فضیلت، عالم و غیر عالم مساوی نیستند؛ در مسؤولیت، لزوم تحمّل و لزوم صبر و مانند آن، عالم و غیر عالم مساوی نیستند ... 🔸عالم و غیر عالم مساوی نیستند؛ چه در بخش اثبات، چه در بخش نفی. 🔸دو مطلب را اینجا کنار هم ذکر می‌کند: یکی اینکه علم و عمل باید با هم باشد و اگر علمِ معاش محض باشد، می‌شود تکاثر، [امّا] علم معاش باشد که زمینه کوثر را فراهم کند، خیر است. 🔸چون وقتی فرمود عالم و غیر عالم یکسان نیستند که اوّل آن نماز شب را ذکر کرد، سجده و قیام را ذکر کرد، «آناء اللیل» را ذکر کرد، «قانتاً لله» را ذکر کرد؛ بعد فرمود عالم و غیر عالم یکسان نیستند. 🔸اگر کسی اهل سجده و قیام و «آناء اللیل» و قانت و مانند آن نباشد، «چو دزدی با چراغ آید گزیده‌تر برد کالا» (🔺) ؛ تمام این خطرات جهانی برای همین عالمان بی عمل است، این بمب را عالم بی عمل می‌سازد؛ این تخریب در جنگ جهانی اول و دوم را عالم بی عمل انجام داد. 🔸گناه افراد غیر عالم محدود است، اما عالمان که بی عمل باشند، گناه آنها وسیع است. 🔹درس تفسیر /سوره مبارکه «زمر»، آیات 7 الی 9 ↙️پی نوشت: 🔺- سنایی، دیوان اشعار، قصیده7؛ «چو آموختی از حرص آن‌گه ترس کاندر شب *** چو دزدی با چراغ آید گزیده‌تر برد کالا».
✅ حیف آدم است که بپوسد ! 🔸اینکه می‌فرماید شیعیان ما اولوا الالباب هستند؛ یعنی ای شیعه! بکوش «اولوا الالباب» باش! 🔸اینکه فرمودند «أَلعُلَمَاءُ بَاقُونَ» درست است که جمله خبریه است و «العلماء» می‌شود مبتدا، «بَاقُونَ» می‌شود خبر؛ ولی حضرت در صدد این است که بگوید «نمیر! نپوس!»؛ این جمله، جمله خبریه‌ای است که به داعی انشا القا شده. 🔸حیف آدم است که بپوسد؛ فرمود: کاری بکن که باقی باشی. 🔸راه باقی بودن این است که «ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللّهِ باقٍ» (1)؛ یک چیز «عنداللهی» تهیه کنید، اگر کسی چیز «عند اللهی» تهیه کرد، واقعاً باقی است. 🔸غرض این است که به حسب ظاهر این بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) که فرمود «أَلعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِیَ الدَّهر»(2) را وقتی به یک عالم نحوی بگویی، می‌گوید «العلماء» مبتدا، «باقون» خبر و این جمله خبریه است؛ ولی اگر به دست یک فقیه یا حکیم بدهی، می‌گوید، این جمله خبریه است که به داعی انشا القا شده؛ یعنی «ایها العلماء» بکوشید که نپوسید. 🔸خیلی ها می‌میرند می‌پوسند، اینجا هم که حضرت فرمود شیعیان ما «اولوا الالباب» هستند؛ یعنی شیعه! بکوش که «لبیب» شوی!، وگرنه وصف و جمله خبریه گفتن، بر بعضی صادق است بر بعضی ها که صادق نیست. 🔸اما اگر جمله خبریه‌ای بود که به داعیه انشا القا شد، صدق و کذب بردار نیست، چون خبر نیست، امر، دستور و راهنمایی است و وظیفه همه شیعیان را مشخص می‌کند. ↙️پی نوشت ها: 1- سوره نحل، آیه97 2- نهج البلاغه(للصبحی صالح)، حکمت147 🔹درس تفسير /سوره مبارکه «زمر»، آيات 8 الي 12
✅ تنها نگاه به نامحرم تير نيست. 🔸«تقوا» همان «وقايه» است، سپر را مي‌گويند «وقايه»؛ يعنی هميشه سپر در دست شما باشد كه تير به شما نخورد. 🔸روايت نوراني كه ائمه فرمودند «أَلنَّظرَةُ سَهمٌ مِن سِهَامِ إِبلِيس» (🔺) مستحضريد كه همه اينها تمثيلي است، تعييني كه نيست. 🔸اينکه فرمود: نگاه به نامحرم - چه مرد به زن و چه زن به مرد- تيري از طرف شيطان است، اين يک تمثيل است. 🔸تنها تير نيست، و هم اين‌‌چنين است، هم اين‌‌چنين است. 🔸انسان تا سپر نداشته باشد، حفاظي نداشته باشد، تير به طرف او خواهد آمد و اصابت خواهد كرد. 🔸فرمود تقوا داشته باشيد، اين تاي تقوا اصل آن «واو» بود، «وقوا» بود؛ «وقايه»، همان را مي‌گويند. 🔸 دست شما باشد كه تير به شما نرسد (اتَّقُوا رَبَّكُمْ). 🔹درس تفسیر /سوره مبارکه «زمر»، آیات 9 الی 15 ↙️ پی نوشت: 🔺 من لايحضره الفقيه، ج4، ص18
✅ مال فراوان، حسنه نیست. 🔸در چند جاي قرآن كريم (🔺) ذات اقدس الهي فرمود اين‌ها شما را به شگفتي وادار نكنند، اين‌ها حسنه نيست، اينها تكاثر است، كوثر نيست. 🔸نگوييد حالا فلان شخص كه اهل نماز و روزه نيست، وضع مالي‌ او خوب است. 🔸آيه 55 سوره «توبه» اين بود: «فَلا تُعْجِبْكَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ إِنَّما يُريدُ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ بِها فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ كافِرُونَ»؛ اينها همان ابزار بلاي اوست، شما دو روز صبر كن ببين، چه گرفتاري به سراغ او خواهد آمد. 🔸پس اين‌‌چنين نيست كه اگر كسي كج‌راهه رفته و وضع مالی‌ او خوب شد، انسان بگويد اين حسنه دارد؛ فرمود اين داشتن تكاثري، شما را به شگفتي وادار نكند. 🔸آن داشتن كوثري است كه باعث نجات دنيا و آخرت است (فَلا تُعْجِبْكَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ إِنَّما يُريدُ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ بِها فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ كافِرُونَ). 🔸بنابراين اين دو آيه كه در كنار هم در سوره «بقره» آمد، نشان مي‌دهد كه يكي تكاثرطلب است، يكي كوثرخواه. 🔸آنكه كوثرخواه است، مي‌گويد «رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي اْلآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النّارِ» 🔸و آنكه تكاثرطلب است مي‌گويد «رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا»؛ ديگر حسنه در آن نيست، حسنه نمي‌خواهد، حلال و حرام براي او يكسان است (رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا). 🔸لذا به دنبال آن ذات اقدس الهي اين جمله را فرمود: «وَ ما لَهُ فِي اْلآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ»؛ «خَلاق»؛ يعني نصيبي ندارد. 🔸پس اينكه فرمود «لِلَّذينَ أَحْسَنُوا في هذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةٌ» يعني بركات فراوان دارند، آخرت هم كه سر جايش محفوظ است. 🔹درس تفسیر /سوره مبارکه «زمر»، آیات 9 الی 15 ↙️ پی نوشت: 🔺سوره آل عمران، آيات10 و 106؛ سوره توبه، آيه55؛ سوره مجادله، آيه17
فقط کاشف است، نه مهندس 🔸قبلاً (1) گفته شد عقل هیچ‌کاره است؛ از چراغ چه کاری ساخته است؟ از آفتاب چه کاری ساخته است؟ آفتاب فقط راه را نشان می‌دهد، عقل فقط می‌فهمد. 🔸آنکه مهندس است خداست، آنکه راه‌ساز است خداست، آنکه صراط آفرین است خداست؛ فرمود «صِرَاطِی» (2) 🔸عقل که می‌گوید من خلق شدم نمی‌دانم از کجا آمدم، به کجا دارم می‌روم؛ من یک راهنما می‌خواهم، عقل می‌فهمد که نمی‌فهمد. 🔸مهم‌ترین و قوی‌ترین و دقیق‌ترین برهان ضرورت وحی و نبوت را حکما اقامه کردند؛ بعد به علم کلام آمده، بعد به جاهای دیگر رسیده. 🔸فرمود ما از جایی آمدیم، نمی‌دانیم کجاست؛ بعد به قول حافظ آن قدر هست که بانگ جرسی می‌آید؛ این قافله که دارند می‌روند، زنگ گردن شتر آن‌ها به گوش عده‌ای می‌رسد: 🔸کس ندانست که منزلگه و مقصود کجاست/ آن‌قدر هست که بانگ جرسی می‌آید (3) 🔸این‌قدر ما صدای زنگ را می‌شنویم که دارند می‌روند و یقیناً هم به جایی می‌روند، اما کجا می‌روند معلوم نیست؛ پس یک راهنما می‌خواهیم. 🔸عقل می‌فهمد که نمی‌فهمد، عقل می‌فهمد که پیغمبر می‌خواهد، حرف پیغمبر هم این است که من اولین پیشگام هستم، من هم تابعِ آن مهندس هستم. 🔸مهندس می‌گوید راه این است، تنها کسی که صراط به دست اوست «الله» است. 🔸هر چه هست به نام عقل و نقل، اگر آیه باشد نور است، از نور کاری ساخته نیست؛ اگر روایت باشد نور است، نور، مهندس نیست، آفتاب مهندس نیست، آفتاب سراج منیر است، عقل سراج منیر است. 🔸عقل می‌فهمد که خدا این راه را درست کرده؛ وگرنه خود عقل که شارع نیست، خود قرآن که شارع نیست، خود روایت که شارع نیست، این‌ها نور هستند، نور که شدند شریعت را به ما می‌رسانند، به ما می‌فهمانند ... 🔸عقل می‌گوید خدایی هست، عقل چراغ است؛ خدا، مبدأ، معاد، وحی و نبوت را مهندسی نکرد، بلکه آن را کشف کرد، چون کشف کرد، می‌گوید برو ببین که مهندس چه می‌گوید. 🔸بین کاشف و مهندس خیلی فرق است؛ آن که مهندس است فقط خداست ... 🔸«مهندس» یعنی راه ساز؛ راه از کجا شروع می‌شود به کجا ختم می‌شود، کجا باریک است، کجا یک طرفه است، کجا دو طرفه است، کجا زنانه است، کجا مردانه است، این را مهندس باید بگوید. 🔸از نور چه کاری ساخته است؟ حالا بر فرض آفتاب باشد، اما وقتی راهی نباشد، آفتاب کجا را می‌خواهد نشان بدهد. 🔸بنابراین عقل می‌گوید من راهی می‌خواهم و راه را هم بلد نیستم، راه به دست مهندس است. 🔸عقل است که خدا را می‌فهمد، عقل است که دین را می‌فهمد، عقل است که صراط را می‌فهمد، عقل است که معاد را می‌فهمد؛ نه اینکه عقل معاد بسازد، نه اینکه عقل دین بسازد. 🔸عقل چراغ است و از چراغ هیچ کار ساخته نیست، فقط کشف می کند. 🔹درس تفسیر /سوره مبارکه «زمر»، آیات 9 الی 15
✅ در نظام تکوین، بشر آزاد است 🔸اگر معنای «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ» (1) این باشد که در نظام شریعت، هر کس بی‌حجاب بود، بود، هر کس بی‌حیا بود، بود، این می‌شود اباحه‌گری. 🔸این «خُذُوهُ فَغُلُّوهُ * ثُمَّ الْجَحیمَ صَلُّوهُ» (2) پس برای کیست؟، این بگیر و ببندهای قیامت پس برای چیست؟ 🔸آنکه فرمود «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ» یعنی نظام، نظام تکوینی است؛ یعنی بشر آزاد است، کمال در آزادی است. 🔸اما در حساب شریعت، در حساب دین، در حساب نظام اسلامی این ‌طور نیست که بگوییم هر کسی آزاد است، می‌خواهد هر طور باشد، این ‌طور نیست. 🔸اولاً اگر «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ» به آن معنا باشد که می‌شود اباحه‌گری 🔸و ثانیاً اگر این «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ» معنای آن این باشد، این همه بگیر و ببندی که خدا در قرآن دارد «خُذُوهُ فَغُلُّوهُ * ثُمَّ الْجَحیمَ صَلُّوهُ» پس برای چیست؟ 🔸معلوم می‌شود که تکوین را نباید با تشریع خلط کرد. 🔸اینجا هم تکوین است فرمود شما آزادید؛ این «لَکُمْ دینُکُمْ وَ لِیَ دینِ» (3) از همین قبیل است، من دینم این است، شما می‌خواهید بپذیرید، می‌خواهید نپذیرید. 🔸«قُلِ اللّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصاً لَهُ دینی * فَاعْبُدُوا ما شِئْتُمْ مِنْ دُونِهِ» (4)، آزادید اما بدانید «إِنَّ الْخاسِرینَ الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلیهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ»(5) که «اعاذنا الله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا». 🔹درس تفسیر /سوره مبارکه «زمر»، آیات 9 الی 15 ↙️ پی نوشت ها: 1- سوره بقره، آیه256 2- سوره حاقه، آیات30 و 31 3- سوره کافرون، آیه6 4- آیات محل بحث 5- همان
✅ بررسی فعل خدا، دینی نیست؟ 🔸در بحث های قبلی که گفتیم علم، دینی است ... 🔸یک وقت علمِ انسان در این است که من چه کار کنم، مثل سینما که علم آن‌ها این است که من چطور بازی کنم؛ من بازی کنم یا هنرنمایی کنم، این می‌تواند دینی باشد، می‌تواند غیر دینی؛ برای اینکه درباره فعل انسان بحث می‌کند. 🔸اما علوم دیگر، فیزیک، شیمی، ریاضی، تمام علوم تجربی و تمام علوم انسانی، این‌ها درباره حقایق خارجیه است. 🔸در جهان هستی چیزی جز فعل خدا نیست؛ در جهان هستی خدا هست و اسما، اوصاف، افعال، اقوال و آثار او. 🔸در عالم غیر از این چیز دیگر نیست؛ بخشی از این‌ها به شیمی و فیزیک برمی‌گردد، بخشی به ریاضی برمی‌گردد، بخشی به علم کلام برمی‌گردد، بخشی به علم فلسفه برمی‌گردد، بخشی به عرفان نظری برمی‌گردد ... علم آن است که به واقع تعلّق بگیرد، واقع هم فعل خداست، بررسی فعل خدا هم فرض ندارد که دینی نباشد ... 🔸دو نظر خیلی متفاوت صد درصد مباین هم است: یکی اینکه آنها می‌گویند علم، دینی و غیر دینی ندارد علم، دینی نیست؛ ولی عاِلم ممکن است مسلمان باشد، ممکن است کافر؛ اما نظر دوم آن است که خیر، علم فقط دینی است، عاِلم ممکن است مسلمان باشد، ممکن است کافر. 🔸حالا اگر کافری آمده درباره حضرت امیر دارد بحث می‌کند که علی‌بن‌ابی‌طالب(سلام الله علیه) در این مدت چه کارهایی کرده است، تحقیق و پژوهش علم او دینی است، ولو آن عاِلم کافر است. 🔸کسی درباره امام صادق(سلام الله علیه) دارد بحث می‌کند، بحث درباره فعل، قول، روش و سیره امام، این علم، علم دینی است، ولو عاِلم کافر باشد. 🔸چیزی در جهان نیست، مگر فعل خدا؛ بحث درباره فعل خدا، مثل بحث درباره قول خدا، دینی است. 🔸الآن ما که داریم تفسیر بحث می‌کنیم، چرا علم ما دینی است؟ برای اینکه بگوییم خدا چنین گفت؛ آن استاد دانشگاه هم می‌گوید خدا چنین کرد، فرض ندارد ما علمی داشته باشیم غیر دینی. 🔸عاِلم بله، ممکن است کافر باشد، چون قبول ندارد که این کار، کار خداست و قبول ندارد که فعل، فعل خداست؛ بله او ممکن است کافر باشد. ◀️ پرسش: استاد! ممکن است طبیعت چنین کرده باشد؟ 🔸پاسخ: بله، چون طبیعت چنین کرد، خیال می‌کند طبیعت کرد، در حالی که کار، کار خداست، چون نمی‌داند که چه کسی کرد، خود این عالم می‌شود کافر وگرنه فعل، فعل خداست. 🔸اگر فعل، فعل خداست، بحث درباره فعل خدا فرض ندارد دینی نباشد؛ منتها او نمی‌داند که فاعل آن کیست، می‌شود کافر وگرنه آنچه در عالم هست فعل خداست، قول خداست. 🔸حالا کافری درباره قرآن شناسی بحث می‌کند؛ کم نیستند کفّاری که درباره قرآن شناسی اظهار نظر کردند، قرآن را شناختند، چند تا سوره دارد، چند تا آیه دارد، چند تا امر و نهی دارد، درباره چه چیز بحث می‌کند، حقوق آن چیست، این علم، علم دینی است، ولو آن عالم کافر باشد. 🔸آنها می‌گویند علم سکولار است، دینی و غیر دینی ندارد؛ ولی عالم ممکن است مسلمان باشد یا غیر مسلمان. 🔸اینها علم را واقعاً نشناختند؛ علم، بررسی فعل خداست. 🔸آنجا که بررسی فعل انسان است، مثل سینما و امثال این‌ها، بله آنجا ممکن است که خود آن علم دینی باشد یا غیر دینی؛ برای اینکه بحث در این است که این آقا چه کار بکند، این آقا اگر بر طبق کتاب و سنّت انجام بدهد، می‌شود دینی، اگر غیر کتاب و سنّت است می‌شود غیر دینی. 🔸علمی که به فعل انسان برمی‌گردد، این می‌تواند دو گونه باشد، اما علمی که به «فعل الله» برمی‌گردد، این دیگر نمی‌تواند دو گونه باشد ... 🔸یک وقت است که این‌ها اوهام خودشان را انسان می‌دانند، خیالات و برداشت خودشان را انسان می‌دانند، این اصلاً علم نیست. 🔸آنچه واقعیت است، واقعیت انسان، واقعیت روح، واقعیت جامعه، واقعیت اقتصاد که در خارج حقیقت دارد، بله، این دینی است. 🔸اما این‌ها در اثر بیراهه رفتن، مبادی و منابع را از دست دادند؛ بخشی از اینها اصلاً علم نیست. 🔹درس تفسیر /سوره مبارکه «زمر»، آیات 11 الی 18
🔸علم از آن جهت که علم است نور است؛ یعنی علم به فعل خدا، به نظام و به آنچه در تاریخ واقعیت دارد، چه در زمین و آسمان باشد، چه مربوط به دنیا و آخرت باشد، هر چه که در جهان واقعیت دارد و فعل خداست، علم و نور است، چون چراغ است. 🔸حالا گاهی عالِم که این چراغ به دست اوست، این چراغ را به دست می‌گیرد که راه دیگران را ببندد و مردم را به چاه هدایت کند، این می‌شود علم غیر نافع. 🔸یک وقت است که این چراغ دست اوست، تا خودش این راه را ببیند، نه بیراهه برود، نه راه کسی را ببندد، این می‌شود علم نافع. 🔸علم از آن جهت که علم است؛ یعنی علم به واقعیت و حقیقت خارج که یقیناً حق است، یقیناً نور است و دینی است. 🔸بله عالم، گاهی کافر است، گاهی غیر کافر. 🔸اگر کسی کافر باشد و قرآن‌شناسی را رشته خود قرار بدهد - چه اینکه کم نیستند از کفّاری که در خارج حوزه اسلامی به سر می‌برند و درباره قرآن مطالعاتی دارند، قرآن پژوه هستند- علم این‌ها دینی است ... علم غیر دینی فرض ندارد؛ یعنی انسان بخواهد فعل خدا را بررسی کند، این یقیناً دینی است؛ حالا یا معتقد است که می‌شود مسلمان یا معتقد نیست می‌شود کافر. 🔸مطلب دیگر این است که اگر علم، به فعل خدا تعلّق نگیرد، به فعل بشر تعلّق بگیرد (مثل کارگردان های سینما یا سحر و شعبده و جادوگران و بازیگران) که علم آنها، به فعل انسان تعلّق می‌گیرد که چه کار کنیم تا اوضاع را به هم بزنیم! چه کار کنیم که نقشِ ما بگیرد! این علم به فعل انسان تعلّق می‌گیرد، نه به فعل «الله»، این علم می‌تواند دینی باشد، می‌تواند غیر دینی، وگرنه علم حقیقی که به فعل الهی تعلق می‌گیرد، یعنی به چیزی که در جهان خارج موجود است، این یقیناً دینی است. 🔹درس تفسیر حضرت آیت الله العظمی /سوره مبارکه «زمر»، آیات 11 الی 18
✅ بکوشید حرف اول را شما بزنید. 🔸 «اَنَس» وقت ملاقات تنظیم می‌کرد؛ اتاق حضرت هم که خیلی وسیع نبود، وقتی این «طیر مشوی» از ملکوت رسید، اَنَس هم که دربان است و فاصله کم است، شنید که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عرض کرد خدایا! اَحبِّ خلق را برسان که در این «طیر مشوی» شرکت کند. 🔸انَس این را شنید، طولی نکشید که وجود مبارک حضرت امیر رسید؛ حضرت امیر هم وقت قبلی نگرفته بود، می‌خواست بیاید، اَنس موافقت نکرد، حضرت مقداری صبر کرد و دوری زد و دوباره آمد، باز اَنس موافقت نکرد؛ بار سوم که آمد وجود مبارک رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: اَنس بگذار بیاید، اجازه داد و آمد. 🔸حضرت، یعنی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به اَنَس گفت چرا اجازه ندادی علی بیاید؟ 🔸عرض کرد یا رسول الله! شما دعایی کردید، گفتید خدایا اَحبِّ خلق را برسان! من دلم می‌خواست یکی از قبیله من ـ انصار ـ بیاید که این شرف نصیب ما شود! (*) 🔸حضرت اعتراض نکرد و نگفت این چه تعصّبی است؛ این یک تعصّب خوبی است. 🔸اینجا نه حضرت امیر اعتراض کرد، نه پیغمبر اعتراض کرد؛ حرف اَنَس حجت نیست، اما در حضور پیغمبر اَنَس حرف را زده؛ حالا آدم کسی را پیدا کند که فرهیخته کشور خودش باشد، حرف اول را او بزند، چه در مسائل دینی، چه در مسائل علمی که آن هم دینی است، چه در مسائل سیاسی، یک تعصّب خوبی است. 🔸... شما هم بکوشید در ایرانِ خود حرف اول را در همه امور بزنید که دیگری از شما یاد بگیرد، نه اینکه دیگری پرچم خود را بالا ببرد شما ببیند کجا بالا می‌برد، شما هم همان جا بالا ببرید، این بالا رفتن نیست. 🔸شما طرزی بالا بروید که پرچم را به سَمت علم و معرفت بالا ببرد، نه به سَمت‌های دیگر. 🔹درس تفسیر /سوره مبارکه «زمر»، آیات 11 الی 18
کیست و کدام است؟ 🔸بر هر فردی لازم است تکالیف خود را انجام دهد اولاً، حقوق فرد یا جامعه یا خدا که بر عهده اوست تادیه کند ثانیاً 🔸حق هر ذی‌حقی را ادا کند تا بشود عادل ... 🔸کفّه دیگر این است که حقوقی که بر دیگران دارد، آن‌ها را استیفا کند. 🔸یک وقت حق خود را می‌بخشد، این است؛ یک وقت حق او را از او می‌گیرند و می‌ربایند، این استذلال است، این ذلّت است. 🔸عدالت در این است که انسان حقوق خود را از دیگران استیفا کند، بگیرد، زیر بار ظلم نرود. 🔸اگر کسی ذلّت‌پذیر بود و ظلم‌پذیر بود، چنین فرد یا جامعه‌ای عادل نیست؛ زیرا همانطور که کردن با عدل مطابق نیست و موافق نیست، ظلم‌پذیری هم به شرح ایضاً 🔸انظلام هم حرام است، مانند ظلم. 🔸پس هر فردی و هر جامعه، حقی نسبت به دیگران دارد، اگر بر اساس احسان و تفضّل، حق خود را بخشید -که بالاتر از عدل است- سخنی در او نیست؛ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ 🔸اوّل کلاس عدل است، بعد کلاس احسان. 🔸و اگر نخواست حق خود را ببخشد و خواست حق خود را استیفا کند، این عدل است. 🔸 یک ملّت، ضامن آن ملّت است. 🔸ملّتی که حق خود را استیفا نمی‌کند، توان استیفای حق ندارد، چنین ملتی برده است و بردگی با عدالت سازگار نیست. 🔸یکی از بیانات نورانی علی‌بن ابیطالب سلام‌الله‌علیه این است: مَنْ قَضَى حَقَّ مَنْ لَا يَقْضِي حَقَّهُ فَقَدْ عَبَدَهُ 🔸اگر کسی حق دیگری را ادا کند که دیگری حق او را ادا نمی‌کند، این تادیه یک‌جانبه یا استیفای یک‌جانبه با حریّت سازگار نیست، با بردگی سازگار است .... 🔸پس ما هم موظفیم حقوق دیگران را تادیه کنیم، هم مکلفیم که حقوق خود را استیفا کنیم؛ پذیرش ستم با عدل سازگار نیست. 🔹سخنرانی با موضوع «عدالت اجتماعی در پرتوی نهضت حسینی»