shafaalsodor-softgozar.com.pdf
15.9M
#فایل_pdf
🔴 کتاب شریف شفاء الصدور فی شرح زیارت عاشور
▪️جامع ترین کتاب در شرح زیارت عاشورا
کانال معرفتی "معارف الشیعه"
@maaref_shiaa
#مهدویت
▪️امام عسکری سلام الله علیه :
وَ لَا يَزَالُ شِيعَتُنَا فِي حُزْنٍ حَتَّى يَظْهَرَ وَلَدِيَ الَّذِي بَشَّرَ بِهِ النَّبِيُّ- صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ- أَنَّهُ يَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً، كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً.
شیعیان ما همیشه در اندوه خواهند بود تا زمانی که فرزندم مهدی ظهور کند، همان کسی که پیامبر صلی الله علیه وآله دربارهاش مژده داده که زمین را از عدالت پر خواهد کرد چنانکه از ظلم آکنده شده است.
📚 الامامة و التبصرة ص۲۱.
کانال معرفتی "معارف الشیعه"
@maaref_shiaa
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
◼️ خاک بر سر دنیا بعد از تو ای پسرم...
نقل کردهاند:
امام حسین علیه السلام وقتی سر علی اکبر را بر روی زانو گذاشت، علی اکبر از هوش رفته بود. اما امام علیه السلام خواست که یک بار دیگر سخنی از لب های علی بشنود.
فَجَعَلَ یَمَسَحُ الدَّمَ عَن ثَنایاهِ الشَّریفَةِ
▪️پس با گوشه عمامه (و یا به نقلی با آستین خود)، خون را از دندان های علی پاک میکرد اما باز دید سخن نمی گوید.
فَجَعَلَ یَلثُمهُ
▪️شروع کرد دندان های علی را بوسیدن و دائما آن ها مس کرد و میفرمود :
عَلَیٰ الدُّنیا بَعدَکَ الْعَفَا.
▪️خاک برسر دنیا بعد از تو علی جانم.
دیگر بعد از تو حرف نخواهم زد.
فَاِذا نَطَقتُ فَأَنتَ اَوَّلُ مَنْطِقِی و اِذا سَکَنْتُ فَأَنتَ في مِضمارِی
▪️و اگر حرف بزنم، "علی" می گویم و اگر ساکت بنشینم در دل "علی" می گویم.
فَوَضَعَ خَدَّهُ عَلَیٰ خَدِّهِ فَقالَ:اَما اَنتَ قد اسْتَرَحْتَ مِنْ هَمِّ الدُّنیا و غَمِّها و سِرتَ اِلیٰ رَوحٍ و رَاحَةٍ و بَقِی اَبوکَ فَریداً وَحیداً و اَسْرَعُ لُحوقِی بِکَ
▪️پس صورت بر صورت علی گذاشت و فرمود:
اما تو از غم دنیا رحمت شدی و به روح و رضوان آخرت سفر کردی. اما پدرت تنها و بی کس مانده است. و چه زود به تو ملحق میشود...
📚 ریاض القدس ج٢ نسخه خطی
کانال معرفتی "معارف الشیعه"
@maaref_shiaa
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
◼️ خیز از جا، آبرویم را بخر...
عمّه را از بین نامحرم ببر...
حمید بن مسلم گوید:
فَكَأَنِّي أنظُرُ إلىٰ امْرَأَةٍ خَرَجَتْ مُسرِعَةً تُنادِي بِالْوَيلِ و الثَّبورِ، و تَقولُ:
▪️ وقتیکه علی اکبر علیهالسلام به خاک افتاد، گویا یک زنی را میدیدم که با سرعت از خیمهها به سمت معرکه میآمد و ناله و فریاد سر میداد که:
يا حَبيباهُ! يا ثَمَرَةَ فُؤاداهُ! يا نُورَ عَيْناهُ! يا أخياهُ! و ابنِ أخياهُ
لَيتَنِي كُنتُ قَبلَ هٰذا الْيَومِ عُمْيا، لَيتَنِي وَسَّدَتِ الثَّرَىٰ.لَیتَ الْمَوتُ اَعدَمَنی الْحَیاةُ و لَا اَراکَ قَتیلاً
▪️ای کاش قبل از امروز، کور بودم...
ای کاش که خاک را، بالشت سرم میکردم...
ای کاش مرگ، زندگیام را میگرفت و تو را اینجور کشته نمیدیدم...
جَاءَتْ و انْكَبَّتْ عَلَيهِ، فَجَاءَ الْحسينُ عليهالسَّلامُ، فَأَخَذَ بِيَدِها و سَتَرَ وَجْهَهَا بِعَبائِهِ، و ألْقَىٰ عَباءَتَهُ عَلَيها، فَرَدَّها إلىٰ الْفُسطاطِ،
▪️آن زن جلو آمد و خود را به روی نعش علی اکبر علیه السلام انداخت.
سیدالشهداء عَلَيْهِ السَّلَام، دست زینب کبری را گرفت و عبایش را به روی او انداخت و صورتش را پوشاند و او را به خیمهها بازگرداند.
و أَقْبَلَ عليه السّلامُ بِفِتْيانِهِ، و قالَ: اِحْمِلوا أخاكُم
▪️ و رو جوانان بنی هاشم کرد و فریاد برآورد:
بیایید برادرتان را به خیمه ها ببرید...
📚معالی السبطین ج١ص۴٠٩
📚طوفان البکاء(خطی) ص۵١٠
📚اعیان الشیعه ج١ص۶٠٧
📚مقتل الحسين، بحرالعلوم ص٣٣٧
📚مقتل ابومخنف ص٨٣
کانال معرفتی "معارف الشیعه"
@maaref_shiaa
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
◼️ از داغ علی اکبر علیه السلام، چشمان سیدالشهدا علیه السلام در حدقه می چرخید...
جابر بن عبدالله انصاری گوید:
لَمَّا قُتِلَ عَلِيُّ بنُ الْحسينِ عليهما السّلامُ دَخَلَ الْحسينُ إلىٰ الْفُسطاطِ باكِياً حَزيناً مَأیُوساً عَن نَفسِهِ.
▪️وقتی که علی اکبر علیه السلام به شهادت رسیده بود، سیدالشهدا علیه السلام در حالی که گریه میکرد و از خودش ناامید شده بود به خیمه ها آمد.
فَقالَتْ سكينةُ: مالِي أراكَ تَنعَيٰ بِنَفسِكَ، و تُديرَ طَرفَكَ؟ أينَ أخِي عَليّ؟
▪️حضرت سکینه علیهاالسلام پیش آمد و عرضه داشت:
پدرجان! دارم میبینم که جان میکَنی و چشمانت در حدقه دارد می چرخد!
برادرم علی کجاست؟!
امام علیه السلام فرمود:
نانجیبان، او را کشتند...
فَلَمَّا سَمِعَتْ بِذٰلِكَ صَاحَتْ: وا أخاهُ! وا مُهجَةَ قَلباهُ!
▪️وقتی که حضرت سکینه علیهاالسلام این را شنید، فریادی برآوردکه ای وای برادرم! ای وای از پاره قلبم!
امام علیه السلام او را وصیت به صبر نمود و حضرت سیکنه عرضه داشت:
يا أبَتاهُ كَيفَ تَصبِرُ مَنْ قُتِلَ أخوها و شُرِّدَ أبُوها؟!
▪️ای پدرجان! چگونه صبر کند کسی که برادرش کشته و پدرش تنها شده است؟!
در این هنگام امام علیه السلام فرمودند:
إنّا للّه و إنّا إليه راجعون.
📚 الدّمعة السّاكبة، ج۴ ص ۳۲۸
کانال معرفتی "معارف الشیعه"
@maaref_shiaa
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#تاسوعا
#مقتل_مستند
◼️ مقتل حضرت عباس علیه السلام از کتاب شریف"بحارالانوار"
علامه مجلسی "رحمه الله" مینویسد:
لَمَّا رَأى وَحدَتَهُ أتىٰ أخاهُ و قالَ يا أخي هَل مِن رُخصَةٍ؟
▪️وقتی كه حضرت اباالفضل علیه السلام، تنهائى برادر را ديد، آمد خدمت امام حسین و عرضه داشت:
يا أخاه! آيا رخصت جهاد به من میدهى؟
فَبَكَىٰ الْحسينُ علیه السلامُ بُكاءً شَديداً
▪️امام حسين عليه السلام گريه شديدى كرد.
ثُمَّ قالَ يا أَخِي أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِي وَ إِذَا مَضَيْتَ تَفَرَّقَ عَسْكَرِي
▪️بعد فرمود: اى برادر! تو علمدار منى، اگه تو شهيد بشوی لشكر من از هم می پاشد.
فَقَالَ الْعَبَّاسُ قَدْ ضَاقَ صَدْرِي وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَيَاةِ وَ أُرِيدُ أَنْ أَطْلُبَ ثَأْرِي مِنْ هَؤُلَاءِ الْمُنَافِقِین.
▪️حضرت عباس علیه السلام عرضه داشت: سينه ام تنگ شده و از زندگى خسته شده ام. ميخواهم از اين منافقین خونخواهى كنم.
فَقَالَ الْحُسَيْنُ فَاطْلُبْ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ قَلِيلًا مِنَ الْمَاءِ
▪️امام حسين عليه السلام فرمود: پس مقدارى آب از براى اين كودكان طلب كن.
فَذَهَبَ الْعَباسُ و وَعَّظَهُم و حَذَرَهُم فَلَم يَنْفَعهُم
▪️اباالفضل العباس علیه السلام آمد و آن مردم گمراه را موعظه نمود و از اين جنايت بر حذر داشت، ولى اثرى نكرد
فَرَجَعَ إلىٰ أخيهِ فَأَخبَرَهُ
▪️عباس به سوى امام حسين مراجعت کرد و آن حضرت را آگاه نمود.
فَسَمِعَ الْأطفَالَ يُنادونَ الْعَطَشَ الْعَطَشَ
▪️ناگاه شنيد كه كودكان فرياد ميزنند العطش! العطش!
فَرَكِبَ فَرَسَهُ و أَخَذَ رُمحَهُ و الْقِربَةَ و قَصَدَ نَحوَ الْفُراتِ
▪️حضرت عباس عليه السلام بر اسب خود سوار شد و نيزه و مشك را برداشت و متوجه فرات گرديد.
فَأَحاطَ به أربَعَةُ آلافٍ مِمَّنْ كانوا مُوَكِّلينَ بِالْفُراتِ
▪️تعداد چهار هزار نفر كه موكل آب فرات بودند آن بزرگوار را محاصره كردند.
و رَمَوهُ بِالنِبالِ فَكَشَفَهُم
▪️او را تير باران کردند ولى او لشكر را شكافت .
و قُتِلَ مِنهُم عَلىٰ ما رُوِيَ ثَمانينَ رَجُلاً حَتّىٰ دَخَلَ الْماءَ.
▪️و بنا بآنچه كه روايت شده تعداد هشتاد نفر از دشمن را كشت تا بر سر آب رسيد.
فَلَمَّا أرادَ أنْ يَشرِبَ غُرفَةً مِنَ الْماءِ ذَكَرَ عَطَشَ الْحسينِ و أهلِ بَيتِهِ فَرَمَىٰ الْماءَ
▪️وقتى خواست مُشتى از آب بياشامد، بياد تشنگى امام حسين و اهل بيت آن حضرت افتاد و آب را ريخت.
و مَلَأَ الْقِربَةَ و حَمَلَها عَلىٰ كِتفِهِ الْأيمَنِ و تَوَجَّهَ نَحوَ الْخَيمَةِ
▪️پس از اينكه مشك را پر از آب كرد و به دوش راست خود انداخت متوجه خيمه ها گرديد.
فَقَطَعوا عليه الطَّريقَ و أحاطوا بِه مِنْ كُلِّ جانِبٍ
▪️دشمنان سر راه بر آن حضرت گرفتند و از هر طرفى او را محاصره نمودند.
فَحارَبَهُم حَتّىٰ ضَرَبَهُ نوفِلُ الْأزرَقِ عَلىٰ يَدِهِ الْيُمنَىٰ فَقَطَعَها
▪️حضرت عباس عليه السلام با آنان جنگید تا اينكه نوفل بن ازرق دست راست آن حضرت را قطع كرد.
فَحَمَلَ الْقِربَةَ عَلىٰ كِتفِهِ الْأيسَرِ فَضَرَبَهُ نوفِلٌ فَقَطَعَ يَدَهُ الْيُسرَىٰ مِنَ الزِّند ِ
▪️آن بزرگوار مشك را به دوش چپ انداخت و نوفل دست چپ وى را هم از بند جدا كرد.
فَحَمَلَ الْقِربَةَ بِأسْنانِهِ
▪️حضرت عباس عليه السلام به ناچار مشك را به دندان گرفت.
فَجاءَهُ سَهمٌ فأصابَ الْقِربَةَ و اُريقَ ماؤُها
▪️ناگاه تيرى به طرف آن بزرگوار آمد و به مشك آب اصابت نموده آب روى زمين ريخت
ثُمَّ جاءَهُ سَهمٌ آخَرَ فأصابَ صَدرَهُ
▪️سپس تير ديگرى آمد و بر سينه مباركش جاى گرفت!
فَانْقَلَبَ عَن فَرَسِهِ
▪️پس از اين جريان بود كه از بالاى اسب خود به زمين سقوط كرد
و صَاحَ إلىٰ أخيهِ الْحسينِ أدْرِكْني
▪️و فرياد زد: يا اخا ادركنى.
فَلَمَّا أتاهُ رَآهُ صَريعاً فَبَكَىٰ
▪️وقتى امام حسين عليه السلام آمد و آن حضرت را ديد كه از پاى در آمده است گريان شد
و قالَ الْحسينُ الْآنَ انْكَسَرَ ظَهْرِي وَ قَلَّتْ حِيلَتِي.
▪️امام حسين فرمود: يعنى الان پشتم شكست و بی چاره شدم.
📚بحارالانوار ج۴۵ص۴١
کانال معرفتی "معارف الشیعه"
@maaref_shiaa
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#تاسوعا
#مقتل_مستند
⚫️ تاسوعا ، یَومٌ حُوصِرَ فِيهِ الْحُسَیْنِ...
حضرت امام صادق علیه السلام ضمن روایتی فرمودند :
تَاسُوعَا یَوْمٌ حُوصِرَ فِیهِ الْحسَیْنُ (علیه السلام) وَ أَصحَابُهُ رَضِي اللَّهُ عَنْهُمْ بِکَرْبَلَاءَ وَ اجْتَمَعَ عَلَیْهِ خَیْلُ أَهلِ الشَّامِ وَ أَنَاخُوا عَلَیْهِ وَ فَرِحَ ابْنُ مَرْجَانَةَ وَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ بِتَوَافُرِ الْخَیْلِ وَ کَثْرَتِهَا
▪️تاسوعا روزى است كه امام حسين عليه السّلام و يارانش رضوان الله علیهم در كربلا محاصره شدند و آن روز لشكريان شام گِرد هم آمدند و عرصه را به آن حضرت سخت گرفتند. ابن مرجانه و عمر بن سعد لعنهم الله به انبوه لشكر خود خوشحال شدند.
وَ اسْتَضْعَفُوا فِیهِ الْحسَیْنَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ أَصحَابَهُ رَضِي اللَّهُ عَنْهُمْ وَ أَیْقَنُوا أَنْ لَا یَأْتِیَ الْحسَیْنَ (علیه السلام) نَاصِرٌ وَ لَا یُمِدَّهُ أَهْلُ الْعِرَاقِ ، بِأَبِي الْمُسْتَضْعَفُ الْغَرِیبُ
▪️ در آن روز امام و يارانش را ضعیف نمودند و يقين كردند كه هيچ يار و ياورى بر امام نخواهد آمد و مردم عراق ایشان را يارى نخواهند كرد. پدرم فداى آن ضعیفشدهٔ غریب!
کانال معرفتی "معارف الشیعه"
@maaref_shiaa
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#تاسوعا
#مقتل_مستند
◼️ چرا شیخ کاظم،روضه ي مرا نمیخواند؟!
مرحوم سیدعبدالرزاق مقرم در «مقتل الحسين علیه السلام» نقل میکند:
دانشمندبزرگ،شیخ کاظم سبتی،
براي من نقل کردکه، یکی از علماي برجسته و مورد اطمینان نزد من آمدوگفت:
من رسول و فرستاده حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام از سوي او هستم، و افزود:
من آن حضرت را درخواب دیدم، به من فرمود:
چراشیخ کاظم سبتی مصیبت مرا نمیخواند؟!
عرض کردم: من همواره میشنوم که شیخ کاظم مصیبت شما را میخواند.
فرمود:
به شـیخ کاظم بگو این مصـیبت را بخوان، و آن اینکه، هرگاه سوارکار از پشت اسب بر زمین سـقوط کند دستهایش را به زمین میگذارد، ولی اگر تیرها به سینه ي او فرورفته باشند و دستهایش نیز بریده باشند،
بِماذا یَتَلَقِّی الْأرض؟!
▪️چگونه و باچه سختی یی، به زمین برخورد خواهدکرد؟!
📚 مقتل الحسين عليه السّلام مقرم
📚چهره درخشان قمر بنی هاشم علیه السلام ج١ص٣٣۴
کانال معرفتی "معارف الشیعه"
@maaref_shiaa
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#تاسوعا
#مقتل_مستند
◼️ به فدای مظلومی که با آستین، اشک چشمش را پاک میکرد...
وقتی که سیدالشهدا علیه السلام از علقمه به خیمه ها برمیگشت ، نوشته اند:
و رَجَعَ إلىٰ الْخَيمَةِ و هو يُكَفْكِفُ دُمُوعَهُ بِكُمِّهِ.
▪️ او به خیمه بازمیگشت و با آستین لباسش، سيلاب اشک چشمانش را پاک میکرد.
فَلَمَّا رَأوهُ مُقبِلاً، أتَتْ إلَيهِ سَكينَةُ، و لَزِمَتْ عَنانَ جَوادِهِ و قالَتْ: يا أبَتاه، هل لَکَ عِلمٌ بِعَمِّيَ الْعَبّاسِ؟ أراهُ أبطَأ، و قد وَعَدَني بِالْماءِ و لَيسَ لَهُ عادَةً أنْ يَخلِفَ وَعدَهُ، فَهَلْ شَرِبَ ماءً أو بَلَّ غَليلَه و نَسِىَ ما وَرَاءَهُ، أمْ هو يُجاهِدُ الْأعْداءَ؟
▪️وقتی که سیدالشهدا علیه السلام نزدیک خیام رسید، حضرت سکینه علیها السلام به استقبال او آمد و عنان ذوالجناح را گرفت و عرضه داشت:
ای پدرجان! آیا خبری از عمویم داری؟
می بینم که او دیر کرده است؛ او به من وعده آب داده و محال است که خلف وعده کند.
آیا آب نوشیده و عطشش فروکش کرده و ما را فراموش کرده است یا در اینکه دارد با دشمنان می جنگند؟
فَعِندَها بَكَىٰ الْحسينُ عليه السّلامُ و قالَ: يا بِنتَاه! إنَّ عَمَّكِ الْعَبّاسِ قُتِلَ و بَلَغَتْ روحَهُ الْجَنانَ.
▪️در این زمان بود که گریه، امان سیدالشهدا علیه السلام برید و فرمود:
عمویت عباس کشته شد و روحش به جنت خدا پرواز کرده است.
📚أسرار الشّهادة، /ص۳۳۸
کانال معرفتی "معارف الشیعه"
@maaref_shiaa
#تاسوعا
🔴 لعنت امام زمان بر قاتلان حضرت عباس سلام الله علیهما...
▪️ در فرازی از زیارت ناحیه مقدسه، درباره حضرت عباس علیهالسلام چنین آمده است:
«السَّلامُ عَلَی أبى الفَضلِ العَبّاسِ بنِ أمیرِ المُؤمِنینَ، المُواسى أخاهُ بِنَفسِهِ، الآخِذِ لِغَدِهِ مِن أمسِهِ، الفادى لَهُ الواقى، السّاعى إلَیهِ بِمائِهِ، المَقطوعَةِ یَداهُ، لَعَنَ اللّه ُ قاتِلَیهِ یَزیدَ بنَ الرُّقادِ الحیتى وحَکیمَ بنَ الطُّفیلِ الطّائِىَّ»
«سلام بر عباس فرزند امیرمومنان علیهالسلام، که جان خویش را در راه برادرش داد؛ از دیروزش برای فردایش توشه برگرفت؛ در راه برادر جانبازی کرد و خود را فدایش کرد؛ از او حفاظت و خود را سپر بلایش کرد؛ سعی نمود برای او آب آورد؛ دست هایش قطع شد. خداوند قاتلانش یزید بن رقاد و حکیم بن طفیل طائی را لعنت کند.»
📗اقبال الأعمال، ص ۴۷
#به_ما_بپیوندید 🔽
کانال معرفتی "معارف الشیعه"
@maaref_shiaa
#تاریخ_مستند
#مقتل_مستند
⚫️ صحنهای جانسوز در عصر #تاسوعا
💢 ...و حسين جالس أمام بيته محتبيا بسيفه إذ خفق برأسه على ركبتيه و سمعت أخته زينب الصيحة فدنت من أخيها فقالت يا أخى أما تسمع الاصوات قد اقتربت قال فرفع الحسين رأسه فقال إنى رأيت رسول الله صلى الله عليه و سلم في المنام فقال لى إنك تروح إلينا قال فلطمت أخته وجهها و قالت يا ويلتا....
✍🏻 در عصر تاسوعا، امام حسین علیه السلام جلوی خیمه خود نشسته و به شمشیر تکیه زده و سر به زانو نهاده و از خستگی به خواب رفته بود. چون زینب سلام الله علیها خروش لشکر دشمن را شنید، نزدیک برادر آمده و گفت: برادر، صدای لشکر را نمی شنوی که پیوسته به ما نزدیک میشوند؟ آن حضرت سر از زانو برداشت و فرمود: هم اکنون رسول خدا صلی الله علیه و آله را در خواب دیدم. بمن فرمود: تو به نزد ما خواهی آمد. چون زینب این خبر وحشتناک را شنید، سیلی به صورت زد و فریاد واویلاه برآورد.
📚 الإرشاد، مفید رحمه الله، ۲/۹۰
📚 تاریخ طبری، ۴/۳۱۶
کانال معرفتی "معارف الشیعه"
@maaref_shiaa
#عاشورا
⚫️ تعطیلی کسب و کار در روز #عاشورا
🔻 قال مولانا الرضا " سلام الله علیه "
«من ترك السعي في حوائجه يوم عاشورا قضى الله له حوائج الدنيا والآخرة، ومن كان يوم عاشورا يوم مصيبته وحزنه وبكائه، جعل الله عز وجل يوم القيامة يوم فرحه وسروره، وقرت بنا في الجنان عينه.... .»
🔹 امام رضا سلام الله علیه فرمود:
هرکس روز عاشورای امام حسین علیه السلام، دنبال کسب و کار نرود، خداوند متعال خواسته ها و حوائج دنیا و آخرت او را برآورده می نماید و هرکس عاشوراء روز مصیبت و حزن و گریه اش باشد، خداوند عزوجل روز قیامت را روز شادی و سرورش قرار خواهد داد و در بهشت چشمانش به دیدار ما اهل بیت عصمت وطهارت علیهم السلام روشن خواهد شد.
📚أمالی مرحوم شیخ صدوق، مجلس27، حدیث4
کانال معرفتی "معارف الشیعه"
@maaref_shiaa
▪️عَظَّمَ اللَّهُ اُجُورَنا وَاُجورَكُمْ بِمُصابِنا بِالْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلامُ،وَجَعَلَناوَاِيَّاكُمْ مِنَ الطَّالِبينَ بِثارِهِ، مَعَ وَلِيِّهِ الْإِمامِ الْمَهْدِىِّ مِنْ الِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِمُ السَّلامُ
بزرگ گرداند خدا پاداش ما و شما را در سوگواريمان براى حسين صلوات الله علیه قرار دهد خداوند ما و شما را از خون خواهانش به همراه وليش امام مهدى عجل الله تعالی فرجه الشریف از خاندان محمد صلوات الله علیهم
#عاشورا
کانال معرفتی "معارف الشیعه"
@maaref_shiaa
#مقتل_مستند
#عاشورا
لایوم کیومک یا اباعبدالله الحسین
⚫️ خارج کردن امام زین العابدین از خیمه های آتش گرفته توسط حضرت زینب کبری سلام الله علیهما
در بعضی مقاتل آمده است که، وقتی خیمه ها را آتش زدند، زینب علیهاالسلام نزد امام سجاد علیهالسلام آمد و عرض کرد: ای یادگار گذشتگان و پناه باقی ماندگان! خیمه ها را آتش زدند، چه کنیم؟ امام علیهالسلام فرمود: از خیمه ها بیرون آیید.
آن گاه از خیمه ها بیرون آمدند؛ ولی زینب علیهاالسلام باقی ماند و کنار بستر حجت خدا امام سجاد علیهالسلام به آن حضرت مینگریست. امام علیهالسلام بر اثر شدت بیماری قادر به فرار و خروج از خیمه نبود.
از این رو زینب علیهاالسلام در خیمه ی امام علیهالسلام سراسیمه گاهی به طرف راست و گاهی به طرف چپ و گاه به آسمان نگاه میکرد و دستهایش را بر اثر شدت ناراحتی به هم میزد و گاهی وارد خیمه امام علیهالسلام میشد و بیرون میآمد.
یکی از سربازان به زینب علیهاالسلام عرض کرد: چرا مثل سایر بانوان فرار نمیکنی؟ فرمود: ما بیماری در میان این خیمه داریم، چگونه او را تنها بگذارم و بروم با وجود این که آتش از هر سو شعله میکشد.
📚سید بن طاووس، الملهوف، ص ۱۸۱
📚بحارالأنوار، ج ۴۵، ص ۵۸
کانال معرفتی "معارف الشیعه"
@maaref_shiaa
#عصر_عاشورا_و_شام_غریبان
#معارف_حسینی
◾ حکایت یکی از مردان قبيله بنی اسد از عزاداری جنّیان بر بدن بی سر سیدالشهداء عليه السلام
مردی از قبيله بنی اسد گوید:
هنگامی که لشکر بنی امیه از کربلا رفتند، من در کنار نهر علقمه مشغول زراعت بودم.
من عجایب و غرایبی از آن اجساد مقدس دیدم که جز مختصری از آنها را نمی توانم نقل نمایم.
از جمله این که هر گاه بادها از روی آن اجساد بلند میشد و بر من میوزیدند، یک بوی مشک و عنبری به مشام من میرسید. وقتی بادها ساکن میشدند، ستارگانی را میدیدم که از آسمان به زمین نزول میکنند و نظیر آنها از زمین به آسمان صعود مینمایند. فقط من و اهل و عیالم در آنجا بودیم، شخص دیگری را ندیدیم تا از وی درباره آن منظره جویا شویم.
هنگام غروب آفتاب شیری از طرف قبله میآمد و من پشت به او کرده و متوجه منزل خود میشدم. موقعی که صبح میشد و آفتاب طلوع میکرد و من از منزل خارج میشدم، میدیدم که آن شیر به سوی قبله میرود. با خودم میگفتم: این افرادی که کشته شدند از خوارج بودند و به عبیداللَّه بن زیاد خروج کردند و ابن زیاد دستور قتل ایشان را صادر نموده بود. پس چرا معجزاتی را از این کشتگان میبینم که از دیگران نمی بینم؟
به خدا قسم باید امشب را بیدار باشم تا بنگرم آیا این شیر از این بدنها میخورد یا نه.
وقتی آفتاب غروب کرد، دیدم آن شیر آمد. موقعی که متوجه آن شیر شدم، دیدم فوق العاده خوفناک است، لذا بدنم از دیدن وی دچار لرزه شد. این طور فکر کردم که اگر منظور این شیر خوردن گوشت بنی آدم باشد، پس باید به سراغ من بیاید. من در همین فکر بودم که دیدم آن شیر در میان کشتگان رفت و روی جسدی که نظیر آفتاب بود ایستاد و خود را روی آن انداخت. من با خودم میگفتم:
از گوشت آن بدن میخورد؟ ولی دیدم صورت خود را به خون آن جسد رنگین میکند و همهمه مینماید و با خود سخن میگوید.
من گفتم: اللَّه اکبر! این چه منظره تعجب آوری است. من همچنان مواظب آن شیر بودم تا این که تاریکی شب جهان را فرا گرفت. دیدم شمع و چراغهایی آویزان بود که گویا زمین را پر کرده باشند. سپس صدای گریه و ناله و لطمههای جان گدازی شنیدم و به دنبال آنها رفتم. ناگاه دیدم آن ناله و گریهها از زیر زمین است، شنیدم شخصی میگفت: وا حسیناه! وا اماماه!
پوست بدن من دچار لرزه شد و نزدیک آن شخص گریان رفتم و او را به حق خدا و رسول قسم دادم و گفتم: تو کیستی؟
گفت: ما دسته از جنیان هستیم. گفتم: برای چه گریانید!؟
گفتند: ما هر روز و شب برای حسین علیه السّلام که شهید شده و تشنه بود عزاداری میکنیم.
گفتم: همین حسینی که این شیر نزد جسدش مینشیند؟
گفتند: آری. آیا این شیر را میشناسی؟ گفتم: نه! گفتند: این شیر ،پدرش علی بن ابی طالب است. من در حالی مراجعت نمودم که اشک هایم بر صورتم میچکید.
📚المنتخب ج۲ص۳۲۹
📚بحارالانوار ج۴۵ص۱۹۳
کانال معرفتی "معارف الشیعه"
@maaref_shiaa
#اسارت
#حضرت_زینب_علیهاالسلام
#امام_سجاد_علیه_السلام
◾ حکایت جانسوز سوارشدن زينب کبری عليهاالسلام بر شتر بی جهاز...
◾دمی که زينب کبری عليهاالسلام نظر به قتلگاه میکند و میفرماید: کجایید ای مَحرمانِ من؟!
راوی گوید:
ثمّ أمر ابن سعد (لعنه اللّه) بأن تحمل النّساء على الأقتاب بلا وطاء و حجاب
▪️سپس ابن سعد (لعنت الله علیه) دستور داد زنان را بر شتران بی جهاز سوار کنند، پس شترها را نزدیک زنان آوردند و گفتند:
زود بیایید و سوار شوید و ابن سعد دستور حرکت داد.
زینب کبری عليهاالسلام چون این حالت را مشاهده نمود، فریاد برآورد:
سوّد اللّه وجهك يا ابن سعد! في الدّنيا و الآخرة.تأمر هؤلاء القوم بأن يركّبونا، و نحن ودائع رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله
▪️خدا رویَت را در دنیا و آخرت سیاه کُند ای ابن سعد!
تو به این مردان امر می کنی که ما را سوار کنند در حالی که ما امانت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هستیم!؟
به آنها بگو: از ما دوری شوند تا ما خودمان سوار شویم.
عمرسعد دستور داد تا لشکریان از شتران فاصله گرفتند.
پس زینب کبری و أم کلثوم سلام الله علیهما جلو آمدند و هر یک از زنان و بچه ها را به اسم صدا زدند و در نهایت همه را سوار بر شتران کردند.
همه زن ها و بچه ها سوار شدند تا اینکه جز زینب کبری سلام الله علیها کسی نماند.
در این هنگام حضرت زینب علیهاالسلام نظری به سمت چپ و راست خود انداخت و کسی را جز امام سجاد علیه السلام ندید که از شدت بیماری نمیتوانست سوار شود.
پس نزدیک آن حضرت آمد و فرمود:
ای برادرزاده! برخیز و با کمک من بر شتر سوار شو.
امام سجاد علیهالسلام فرمود:
عمه جانم! شما سوار شويد و من و اين جماعت را به حال خود واگذارید.
حضرت زينب کبری عليهاالسلام نتوانست از امام علیه السلام نافرمانی کند،لذا برگشت تا سوار بر محمل شود.
فالتفتت يمينا و شمالا، فلم تر إلّا أجسادا على الرّمال و رؤوسا على الأسنّة بأيدي الرّجال، فصرخت، و قالت: وا غربتاه! وا أخاه! وا حسيناه! وا عبّاساه! وا رجالاه! وا ضيعتاه بعدك يا أباعبداللّه
▪️ پس به سمت راست و چپ خود نظر کرد و کسی را ندید جز اجسادی که بر روی ریگ و رمل بیابان افتاده بودند و سرهایی که بر روی نیزه در دست سپاهيان عمر سعد بود.
پس فریادی کشید و فرمود:
آه از غريبي...آه ای برادر...آه ای حسین من...آه ای عباس من... آه ای مَحرمان من... چقدر بعد از تو ما خوار و ذليل شدیم ای اباعبدالله...
فلمّا نظر الإمام زين العابدين عليه السّلام إلى ذلك لم يتمالك على نفسه دون أن قام و هو يرتعش من الضّعف، فأخذ بعصاة يتوكّأ عليها، و أتى إلى عمّته، و ثنى ركبته،فأخذ ليركبها فارتعش من الضّعف،و سقط على الأرض
▪️چون امام زین العابدین علیه السلام این حالت زينب کبری عليهاالسلام رامشاهده کرد، نتوانست کاری کند جز اینکه به سختی از جای برخاست و عصایی را به دست گرفت و از ضعف به خود میلرزید.
پس خود را با همان حالت به کنار محمل زينب کبری عليهاالسلام رساند و زانو گرفت و فرمود:
عمه جان!بیا و سوار شو!
پس زينب کبری عليهاالسلام آمد تا سوار شود اما امام سجاد علیه السّلام از شدت ضعف لرزید و با صورت به زمین خورد.
فلمّا رآه الشّمر (لعنه اللّه) أتى إليه، و بيده سوط، فضربه
▪️چون شمر (لعنة الله علیه) این حالت را دید، در حالی که تازیانه در دست داشت، به امام سجاد علیه السلام نزدیک شد و امام را با تازیانه زد.
زين العابدين عليه السلام فریاد میزد؛
وا جدّاه! وا محمّداه! وا عليّاه! وا حسناه! وا حسيناه
زينب کبری عليهاالسلام از مشاهده این صحنه گریه میکرد و به شمر میفرمود:
وای بر تو ای شمر!به باقی مانده نبوت رحم کن . و دائما این را فرمود تا شمر از امام سجاد علیه السلام دست کشید.
پس در این هنگام کنیز مُسنّی آمد نزد زینب کبری عليهاالسلام و او را سوار کرد.
راوی گوید:
من پرسیدم که آن پیرزن که بود؟
گفتند: آن پیرزن ،فضه خادم فاطمه زهرا علیهاالسلام بود.
پس سپاه عمر سعد هر جور که بود امام سجاد علیه السّلام را بر یک شتر لاغری سوار کردند و پاهایش را هم از زیر شتر به هم بستند.
📚معالي السّبطين ج۲ص۹۰
📚وسيلة الدّارين ص۳۵۰
کانال معرفتی "معارف الشیعه"
@maaref_shiaa
#مقتل_مستند
#عاشورا
◼️ گوشه ای از اثرات شهادت سيدالشهدا عليه السلام
◼️ وقتی که جبرئیل در کنار گودال نعره میزد...
بعد از شهادت سيد الشهدا عليه السّلام، لشكريان سوارى را نگريستند كه ناپروا صيحه مى زند و بى محابا واویلا سر میدهد .
گفتند: «اين سوار كيست و چنین ناله و فرياد برای چيست؟
او گفت:
و كيف لا أصرخ و رسول اللّه قائم ينظر إلى الأرض مرّة و ينظر إلى حربكم مرّة؟ و أنا أخاف أن يدعو اللّه على أهل الأرض فأهلك فيهم
▪️«چه گونه صيحه نزنم و فرياد نكنم و حال آن كه رسول خداى صلی الله علیه و آله را مى نگرم كه ايستاده گاهى به سوى زمين می نگرد و گاهی قتلگاه را نظاره مى كند؟ از آن مى ترسم كه خدا را بخواند و ساکنین روى زمين را تباه كند.»
جماعتى از لشكريان گفتند:
«او مردى ديوانه است و سخنى سفيهانه مى گويد.»
گروهى گفتند: «سوگند به خداى، ستمى بزرگ بر خويشتن آورديم.به رضاجويى پسر سميه(ابن زیاد) ، پسر پيغمبر را كشتيم.»
راوى گويد: «به عرض امام سجاد عليه السّلام رسانيدم كه: آن کسی که فریاد میزد چه كسی بود؟ »
حضرت فرمود:
ما نراه إلّا جبرئيل، أمّا إنّه لو أذن له فيهم لصاح بهم صيحة يخطف منها أرواحهم من أبدانهم إلى النّار، و لكن أمهل لهم ليزدادوا إثما و لهم عذاب أليم
▪️آن كس، جز جبرئيل نبود و اگر از خداوند مأذون بود، صيحه اى بر آن جماعت مى زد كه ارواح ايشان از ابدان ايشان به جانب دوزخ شتاب گيرد؛ لكن ايشان را مهلت داد تا گناه ايشان بزرگ تر گردد و عذاب ايشان عظيم تر شود.
📚بحارالانوار ج ۴۵ص١٧٣
📚ناسخ التواریخ ج٢ص۶
کانال معرفتی "معارف الشیعه"
@maaref_shiaa
#مقتل_سیدالشهداء_علیه_السلام
#عصر_عاشورا_و_شام_غریبان
◼️ فدای غیرتت، ای مظلوم قتلگاه...
نوشته اند:
حضرت سید الشهداء صلوات اللّه علیه، در قتلگاه بودند و وقتی فهمیدند، دشمن متوجه خیمه گاه شده، از روی غیرت چنان نعره زدند که از همه زخم های بدنش، خون تازه بیرون زد.
📚مقتل خطی، مُبکی العیون(نجفی) ص٣٧٣
کانال معرفتی "معارف الشیعه"
@maaref_shiaa
#عصر_عاشورا_و_شام_غریبان
#حضرت_رقیه_علیهاالسلام
#مصیبت_عطش
◼️ بگو بدانم پدرم را سیراب کردهاند یا نه...
صالح بن عبدالله یهودی گوید:
در وقت آتش زدن خیمه ها در اطراف صحرا نظر میکردم. دختری کوچک به نظر آوردم که گوشه جامهاش آتش گرفته بود.
سراسیمه در آن بیابان به اطراف مینگریست و از شدت بیم میلرزید و مانند ابر بهاری میگریست.
مرا بر حالت او رحم آمده، به نزد او تاختم که آتش جامهاش را خاموش کنم.
نزدیک شدم و گفتم:
همانجا بايست.
آن طفل بیچاره ایستاد.
دیده حسرت بر من گشود. از اسب پیاده شدم، دیدم از ترس دوید به زیر شکم اسب و بر رکاب چسبید.
دلم به درد آمد آتش جامهاش را خاموش کردم.
زبان بسته.اش را گشاد، وقتیکه این مهربانی را دید، آب در چشمش حلقه زد و فرمود:
ای مرد! لبهایم را میبینی که از آتش عطش کبود شده؟
تو میتوانی جرعه ای آب به کام تشنهام برسانی!
از شنیدن این کلام رقّت تمام برای من دست داده؛ ظرف آب از همراهان خویش گرفته به او دادم.
دیدم آب را گرفته قبل از آشامیدن آهی از جگر کشید و آهسته آهسته رو به راه نهاد.
پرسیدم عزم کجا داری که آهسته آهسته راه میسپاری؟
فرمود:
خواهر کوچکتری دارم که از من تشنه تر است اجازه بده اول او را سیراب کنم.
گفتم: نترس زمان منع آب گذشت؛ تو بنوش او را نیز سیراب خواهند کرد،
گفت: ای مرد سوالی دارم!
گفتم: بگو!
گفت: پدرم در وقت عزم میدان بسیار تشنه بود، آیا سیرابش کردند و یا اینکه تشنه کام او را کشتند؟
گفتم: نه. والله تا دم آخر میگفت:
اُسقونِی شَربَةً مِنَ الْماءِ
▪️ به من کمی آب دهید.
اما کسی آبش نداد بلکه جوابش را نیز ندادند و با لب تشنه و شکم گرسنه او را کشتند.
وقتی که این سخن را از من شنید آب را سرازیر گردانید وظرف آب را به من داد و گفت:
اکنون که پدرم تشنه جان داده، من هم آب نخواهم خورد.
دیدم از تشنگی مشرف به هلاکت است، با تهدید، آبی بر او خورانیدم اما از یاد تشنگی پدرش آبی نخورد همین قدر که لبهایش را تر نمود و قطرهای از آن به حلقش نرسید و با ناله و زاری بر حال پدرش میگریست.
در آن حال زن بلند قامتی فریاد زد:
ای دختر برادرم!کجایی که از عمه و خواهران جدایی؟
دختر از شنیدن صدای آن زن مضطر، مانند طفلی که خود را به دامان مادر پندارد خود را به دامان او انداخت و گریه درونش را عیان ساخت و هق هق گریهاش بلند شد.
📚بحر المصائب ج۵ ص۳۴۶
کانال معرفتی "معارف الشیعه"
@maaref_shiaa
#عصر_عاشورا_و_شام_غریبان
#حضرت_زینب_علیهاالسلام
#مقتل_مستند
◼️ به فدای وفا و دلسوزی تو، ای پرستار حرم...
يكى از سربازان لشکر عمر بن سعد گويد:
بانوى بلند قامتى را كنار خيمهاى ديدم...
و النّارُ تَشتعِلُ مِن جَوانِبها،
▪️در حالى كه از هر طرف، آتش به سمت آن زن، شعله میکشید.
آن بانو گاهى به طرف راست و چپ و گاهى به آسمان نگاه مىكرد و دستهايش را بر اثر شدت ناراحتى به هم مىزد، و گاهى وارد آن خيمه مىشد، و بيرون مىآمد.
با سرعت نزد او رفتم و گفتم:
يا هٰذِهٖ ما وُقُوفُكِ هٰاهُنا، و النّارُ تَشتَعلُ مِن جَوانِبِك، و هٰؤلاءِ النِّسوَة قَد فَرَرنَ، و تَفَرّقنَ و لَم تَلحِقٖي بِهِنّ، و مٰا شَأنُك؟
▪️اى زن! مگر شعلههای آتش را نمىبينى؟ چرا مانند ساير زنان فرار نمیكنى؟!
فَبكَتْ زَینبُ، و قالَت: ياشَيخ! إنَّ لَنا عليلاً في الخيمة، و هُو لا يَتَمكّنُ مِن الجُلوسِ و النُّهوضِ، فَكيفَ أفارقُه، و قَد أحاطَ النّارُ بهِ
▪️در اینهنگام، زینب کبری سلاماللّهعلیها به گریه افتاد و فرمود:
اىمرد! ما شخص بيمارى در ميان اين خيمه داريم كه قدرت نشستن و برخاستن ندارد، چگونه او را تنها بگذارم و بروم با اينكه آتش از هر سو به طرف او شعله مىكشد...
📚معالی السبطین، ج٢ ص٨
کانال معرفتی "معارف الشیعه"
@maaref_shiaa
#عاشورا
◼️ روز عاشورا آن قدر آسمان تاریک شد که ستارگان دیده میشدند...
ابی قبیل گوید:
إنّ السّماء أظلمت يوم قتل الحسين، حتّى رأوا الكواكب.
▪️روزی که امام حسین علیه السلام کشته شد، آسمان تاریک شد به گونه ای که حتی ستارگان دیده میشدند.
📚أنساب الأشراف،ج ۳/ ص۲۰۹-
📚العبرات، ج ۲/ ص۱۷۳
کانال معرفتی "معارف الشیعه"
@maaref_shiaa