✋
ء﷽
تو کز سرایِ طبیعت نمیروی بیرون
کجا به کویِ طریقت گذر توانی کرد؟
#حافظ_شیرازی رحمه اللَه
audio-5022-Roohe-Mojarrad-21-P6[389-407].mp3
12.63M
🎧| #کتاب_صـوتی
📚| #روح_مجرد
🎬|قسمتـــــــ 1⃣2⃣
📜 صفحه (۳۸۹ ـ ۴٠۷)
🔹سفر چهارم حقیر به أعتاب عالیات در سنه ١٣٨٧ هجریه قمریه
🔷🔸💠🔸🔷
کانال «دوره معارفـــــــ اسلام»
┄┄┅═✧❁🕌❁✧═┅┄┄
Join ➣@maarefe_islam ☜
روز ۲۰ محرّم،دفن جَون است.
روز عاشورا، جون نماز ظهر را با امام خود خواند آنگاه با وجود سالخوردگی اش خدمت امام رفت و اجازه ی جنگ گرفت. امام به او فرمود:
ای جَوْن، تو برای سلامتی و آسایش از رنج دیگران، به ما پیوسته بودی و پیرو ما شدی پس خود را مبتلا به بلای ما نکن.
«جَوْن» خود را بر قدمهای مبارک امام حسین(علیهالسّلام) انداخت و بوسید و گفت: ای پسر رسول خدا، هنگامی که شما در راحتی و آسایش بودید من کاسهلیس شما بودم و حال که به بلا گرفتار هستید شما را رها کنم؟
«جَوْن» با خود فکر کرد: من کجا و این خاندان کجا؟! بنابراین گفت: آقای من، بوی من بد است و شرافت خانوادگی هم ندارم و نیز رنگ من سیاه است. یا اباعبدالله، لطف فرموده مرا بهشتی نمایید تا بویم خوش گردد و شرافت خانوادگی به دست آورم و رو سفید شوم. نه آقای من، از شما جدا نمیشوم تا خون سیاه من با خون شما خانواده مخلوط گردد. جون میگفت و گریه میکرد به حدی که امام حسین(علیهالسّلام) گریستند و اجازه دادند.
با آنکه جَوْن پیرمردی 90 ساله بود،جنگجویی بسیار قابل بود
سرانجام درمیدان جنگ به شهادت رسید.
هنگامی که روی زمین افتاد، امام حسین(علیهالسّلام) سر او را به دامن گرفت و بلند بلند گریست و دست مبارک خود را بر سر و صورت جون کشید و فرمود: «بارالها، رویش را سفید و بویش را خوش فرما و با خاندان عصمت(علیهم السّلام) محشورش نما».
از امام زینالعابدین(علیهالسّلام) روایت شده که پس از 10 روز که مردم براى دفن شهدا آمدند، از جنازه او بوى مُشک استشمام مىشد.
🔷🔸💠🔸🔷
کانال «دوره معارفـــــــ اسلام»
┄┄┅═✧❁🕌❁✧═┅┄┄
Join ➣@maarefe_islam ☜
روز بیستم محرم سال 61 ه - ق بعد از 10 روز از واقعه عاشورا جمعی از قبیله «بنی اسد» بدن شریف "جَوْن" غلام ابوذر غفاری را پیدا کردند در حالی که صورتش نورانی و بدنش معطر بود و سپس او را دفن کردند.
«جَوْن» کسی بود که امیرالمومنین(علیهالسّلام) او را به 150 دینار خرید و به ابوذر بخشید. هنگامی که ابوذر به منطقه «ربَذه» تبعید شد این غلام برای کمک به او به آنجا رفت و بعد از رحلت جناب ابوذر به مدینه مراجعت کرد و در خدمت امیرالمومنین(علیهالسّلام) بود تا بعد از شهادت آن حضرت به خدمت امام مجتبی(علیهالسّلام) و سپس به خدمت امام حسین(علیهالسّلام) رسید و همراه آن حضرت از مدینه به مکه و از مکه به کربلا آمد.
«جَوْن» که با نامهاى جوین، ، جَوْن بن حَرىّ، جُوَین بن ابىمالک و حَوىّ در منابع از او یاد شده است،
از آنجا که این غلام اسلحه شناس بود و در اسلحه سازی استاد و در تعمیر آلات جنگی مهارت داشت، در شب عاشورا در خیمه ی مخصوص امام حسین (علیهالسّلام) فقط جون در کنار امام بود که شمشیرش را بازبینی و اصلاح می کرد. از امام سجاد (علیهالسّلام) نقل شده است که: جون در خیمه ی پدرم سرگرم وارسی شمشیرش بود و پدرم اشعاری را زمزمه می کرد:
«یا دهرُ اُفٍّ لکَ مِن خلیلٍ،
کم لکَ بالاِشراق و الاَصیل...؛
ای روزگار! اف بر تو باد که هر صبح و شام دوستی را از من می گیری...».
روز عاشورا، جون نماز ظهر را با امام خود خواند آنگاه با وجود سالخوردگی اش خدمت امام رفت و اجازه ی جنگ گرفت. امام به او فرمود
«یا جَوْن، انتَ فی اِذنٍ مِنّی، فانّما تَبعتَنا طَلباً للعافیة فلا تَبتلِ بطَریقتِنا؛
ای جَوْن، تو برای سلامتی و آسایش از رنج دیگران، به ما پیوسته بودی و پیرو ما شدی پس خود را مبتلا به بلای ما نکن.
«جَوْن» خود را بر قدمهای مبارک امام حسین(علیهالسّلام) انداخت و بوسید و گفت: ای پسر رسول خدا، هنگامی که شما در راحتی و آسایش بودید من کاسهلیس شما بودم و حال که به بلا گرفتار هستید شما را رها کنم؟
«جَوْن» با خود فکر کرد: من کجا و این خاندان کجا؟! بنابراین گفت: آقای من، بوی من بد است و شرافت خانوادگی هم ندارم و نیز رنگ من سیاه است. یا اباعبدالله، لطف فرموده مرا بهشتی نمایید تا بویم خوش گردد و شرافت خانوادگی به دست آورم و رو سفید شوم. نه آقای من، از شما جدا نمیشوم تا خون سیاه من با خون شما خانواده مخلوط گردد. جون میگفت و گریه میکرد به حدی که امام حسین(علیهالسّلام) گریستند و اجازه دادند.
با آنکه جَوْن پیرمردی 90 ساله بود، ولی بچهها در حرم با او انس فراوانی داشتند. او به کنار خیمهها برای خداحافظی و طلب حلالیت آمد، که صدای گریه اطفال بلند شد و اطراف او را گرفتند. هر یک را به زبانی ساکت کرد و به خیمهها فرستاد و مانند شیری غضبناک روی به آن قوم ناپاک کرد.
سپس به میدان آمد و با خواندن این اشعار، به صف دشمن، حمله ور شد:
کَیفَ تَرَى الفُجّارُ ضَربَ الأَسوَدِ/
بِالمَشرَفِیِّ القاطِعِ المُهَنَّدِ
بِالسَّیفِ صَلتا عَن بَنی مُحَمَّدِ/
أذُبُّ عَنهُم بِاللِّسانِ وَ الیَدِ
أرجو بِذاکَ الفَوزَ یَومَ المَورِدِ/
مِنَ الإِلهِ الواحِدِ المُوَحَّدِ
إذ لا شَفیعَ عِندَهُ کَأَحمَدِ
فاجران چگونه مىبینند شمشیر زدن سیاهى را که با شمشیر مَشرَفى بُرَنده تیز مىزند ؟
با شمشیرى آخته، از فرزندان محمّد(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دفاع مىکنم از آنان با زبان و دستم دفاع میکنم
با این کارها، رستگارىِ روز وارد شدن (قیامت) را از معبود یگانه تنها، امید دارم
زمانى که شفاعت کنندهاى همانند احمد، در پیشگاه او نیست.
به نقل برخی از تاریخ نگاران ۲۵ نفر و به نقل مقتل ابی مخنف، ۷۰ نفر از لشگر عمر سعد را کشت و عده ای را زخمی کرد، آنگاه با ضربه شمشیری که به سرش خورد، در میدان جنگ به شهادت رسید.
هنگامی که روی زمین افتاد، امام حسین(علیهالسّلام) سر او را به دامن گرفت و بلند بلند گریست و دست مبارک خود را بر سر و صورت جون کشید و فرمود:
«اللهمَّ بَیِّض وَجهَهُ وَ طَیِّب ریحَه و احشُرهُ معَ محمّد و آل محمّد (علیهم السّلام)»
«بارالها، رویش را سفید و بویش را خوش فرما و با خاندان عصمت(علیهم السّلام) محشورش نما».
از امام زینالعابدین(علیهالسّلام) روایت شده که پس از 10 روز که مردم براى دفن شهدا آمدند، از جنازه او بوى مُشک استشمام مىشد.
در «زیارت ناحیه مقدّسه» آمده است: سلام بر جون بن حَرِى، غلام ابوذر غفارى!
در «زیارت رجبیّه» هم نام وى آمده است.
🔷🔸💠🔸🔷
کانال «دوره معارفـــــــ اسلام»
┄┄┅═✧❁🕌❁✧═┅┄┄
Join ➣@maarefe_islam ☜
⭕️ مؤمنين، طائفۀ يهود و نصارىٰ و مجوس و حتى مشركين را سبّ نمیكنند و ناسزا نمیگويند. زيرا چه بسيار از آنها از روى جهالت بدان دين اعتقاد آورده باشند و اگر حق بر آنها منكشف گردد بپذيرند. اينها را «گروه مستضعفين» نامند و در قرآنْ ، نويدِ رحمت به آنها داده شده است.
🔹و حتى مؤمنين حق ندارند «سنّىمذهبان» را لعنت بفرستند و به ايشان ناروا بگويند؛ زيرا چه بسيار از آنان بدان كيش معتقد بوده و بهواسطۀ علل و اسبابى غيراختيارى، حق بر آنان پنهان مانده است.
🔹ليكن لعنت فرستادن بر أعداءِ آل محمّد ـ صلیاللهعليهوآلهوسلّم ـ از لوازم ايمان است. «اعداء» به معنىِ متجاوزين و مُتجاسِرين و معانِدين است. و آنها دستۀ مخصوصى هستند كه در تاريخ از رسم و روش و عملِ آنها بهطور كافى بحث شده است، و آنها از تجاوزكنندگان بودهاند كه از روى علم و بصيرت، حقوق آل محمّد را ضايع كردهاند. لعن بر آنها نه تنها جائز است، بلكه لعن بر هر ستمگرى جائز است.
📝علّامة طهرانی قدّساللهسرّه
ـــــــــــــــــــــــــ
📚#نور_ملكوت_قرآن، ج 4، ص373
#مستضعف #اخلاق_با_مخالف #ناسزا #سخن #زبان #تبری #لعنت_فرستادن
@Maktabe_Vahy
💠.💠.💠.💠
✋
ء﷽
بلبل از فیضِ گل آموخت سخن، ور نه نبود
این همه قول و غزل تعبیـــــــــــــه در منقارش
#حافظ_شیرازی رحمه اللَه
وصال شیرازی پی به راز غزل حافظ برد !
گویند روزی ناصرالدّین شاه در محفلی که شاعران بسیاری نیز در آن حضور داشتند،دیوان حافظ را باز کرد و غزل زیر را خواند :
بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت
و اندر آن برگ و نوا خوش نالههای زار داشت
گفتمش در عین وصل این ناله و فریاد چیست
گفت ما را جلوه معشوق در این کار داشت
یار اگر ننشـَست با ما نیست جای اعتراض
پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت
در نمیگیرد نیاز و ناز ما با حُسن دوست
خُرّم آن کز نازنینان ،بخت برخوردار داشت
خیز تا بر کلک آن نقاش جان افشان کنیم
کاین همه نقش عجب در گردش پرگار داشت
گر مرید راه عشقی فکر بدنامی مکن
شیخ صنعان خرقه رهن خانه خمّار داشت
وقت آن شیرین قلَندَر خوش که در اطوار سیر
ذکر تسبیح ملک در حلقه ی زُنّار داشت
چشم حافظ زیر بام قصر آن حوری سرشت
شیوه جنات تجری تحتها الانهار داشت
ناصرالدین شاه پس از خواندن این شعر،رو به شاعران و حاضران کرد و با حالتی متعجب،اشاره به بیت اول این غزل کرد و گفت:”چرا با وجود اینکه بلبل در عین وصل بود،ناله های زار می کرد” ؟ !
همه از پاسخ به این پرسش عاجز ماندند و تصمیم بر آن شد که نامه ای به وصال شیرازی – متوفی به سال ۱۲۶۲ ه.ق – فرستاده و از او درباره ی این شعر پرسش شود.
وصال پس از دریافت نامه در حالی که در غم از دست دادن فرزندش به سوگ نشسته بود با بررسی معانی تمام واژگان شعر و توجه به حروف ابجد،پی به راز این شعر برد و غزلی به همین مناسبت سرود و آن را برای ناصرالدین شاه فرستاد.آن غزل،این است :
خسروا در حالتی کین سینه غم بسیار داشت
یادم آمد داستانی کانجناب اظهار داشت
در خصوص شعر حافظ آنکه پرسیدی ز من
” بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت… ”
نیمه شب غواص گشتم من به بحر ابجدی
تا ببینم ایـن صدف آیا چه در دربار داشـت
بلبلی برگ گلی شـد سیصد و پنجاه و شش
با علی و با حسین و با حسن معیار داشت
برگ گل سبز است دارد او نشانی از حسن
چون که در وقت شهادت،سبزی رخسار داشت
رنگ گل سرخ است،دارد او نشانی از حسین
چون که هنگـام شهادت عارضی گلنار داشت
یادم آمد از حسین و اصغرش در کربلا
برگ گل گویی که اصغر بود در منقار داشت
بلبلی باشد علی کز حسرت این هر دو گل
وندر آن برگ و نوا خوش ناله های زار داشت
شعر حافظ را تو آخر خوش بسنجیدی “وصال ”
تا ببینند کی توان در این سخن انکار داشت
همانگونه که از شعر پیداست،وصال شیرازی،منظور از بلبل را حضرت علی (علیهالسّلام) ، برگ گل را امام حسن (علیهالسّلام) و رنگ گل را امام حسین (علیهالسّلام) می داند،با توجه به حروف ابجد،نام این سه امام بزرگوار (علی ،حسن، حسین )علیهم السلام ،عدد ۳۵۶ می شود و عبارت ” بلبلی برگ گلی ” نیز باز همان عدد ۳۵۶ می شود.به عبارتی روان تر می توان به شرح زیر محاسبه کرد :
عبارت ” علی ،حسن، حسین ” بر طبق حروف ابجد اینگونه محاسبه می شود :
ع = ۷۰ ، ل = ۳۰ ، ی = ۱۰ ، ح = ۸ ، س = ۶۰ ، ن = ۵۰ ، ح = ۸ ، س = ۶۰ ، ی = ۱۰ ، ن = ۵۰
در صورت جمع اعداد بالا،حاصل عدد ۳۵۶ می شود .
عبارت ” بلبلی برگ گلی ” بر طبق حروف ابجد،بدین گونه محاسبه می شود.
ب = ۲ ، ل = ۳۰ ، ب = ۲ ، ل = ۳۰ ، ی = ۱۰ ، ب = ۲ ، ر = ۲۰۰ ، گ = ۲۰ ، گ = ۲۰ ، ل = ۳۰ ، ی = ۱۰
در صورت جمع اعداد بالا،حاصل عدد ۳۵۶ می شود.
لازم به ذکر است که ارزش عددی چهار حرف ” گ چ پ ژ ” به دلیل این که در متون گذشته به صورت ” ک ج ب ز ” نوشته می شد،برابر با این چهار حرف است.دلیل آن نیز،عدم وجود این حروف – گ چ پ ژ – در الفبای عرب است.
🔷🔸💠🔸🔷
کانال «دوره معارفـــــــ اسلام»
┄┄┅═✧❁🕌❁✧═┅┄┄
Join ➣@maarefe_islam ☜
دیر راهب
نام محلّی در سرزمین شام است، که اسیران اهل بیت از آن گذشتند. محلّی به نام «قنّسیرین» که راهبی در دیری به عبادت مشغول بود.این دیر، هم اکنون درمنطقه راه سوریه به لبنان موجود است وبریک بلندی مُشرف به جاده قرار دارد.
درماجرای اسیران اهل بیت علیهم السلام ازکوفه تا شام،حاملان سرامام حسین(علیهالسّلام) هنگامیکه به دیرراهب رسیدند سررا داخل دیر قرار دادند،راهب در آن شب دیدنوری به سوی آسمان ساطع است، وقتی به سوی آنان رفته وازهویّت آنان و صاحب سر آگاه شد پس از سرزنش آنان، مقداری پول داده واز آنان خواست تایک شب سررادراختیار وی بگذارند.
راهب در آن شب سررا برروی سینه گذاشته تا صبح گریه میکرد وی سر امام حسین(علیهالسّلام) را بامشک و گلاب شستشو میدهد وضمن ناله وگریه شروع به صحبت کردن با سر بریده میکرده و شهادتین بر زبان جاری مینماید.[۱]
راهب مسیحی دیروز ،از برکت سر مقدّس و مبارک سیّد الشهدآء علیه السلام ،صبح مسلمان شد و رستگار گردید.
ماموران پس از خروج از دیر و ادامه مسیر ، به سراغ سکهها رفته امّادیدند همه سکهها به تکه های سفال تبدیل شدهاست.[۲]
۱.اسلام آوردن راهب مسیحیان، در منابع متعددی از کتب شیعه و سنّی، ذکر شده است از جمله:
تذکرۀ الخواص ابن جوزی ، ص 263،
المناقب ابن شهرآشوب ج 4، ص 60،
الخرائج و الجرائح قطب راوندی ، ج 2، ص 579-580
۲. إحقاق الحق، الشوشتری،ج۳۳،ص:۶۹۲
🔷🔸💠🔸🔷
کانال «دوره معارفـــــــ اسلام»
┄┄┅═✧❁🕌❁✧═┅┄┄
Join ➣@maarefe_islam ☜
#دیر_راهب
دید از دور مسیحا نفسی میآید
دید با قافله فریادرسی میآید
صحنهای دید در آن قافله اما جانکاه
بر سر نیزه سری دید، سری همچون ماه
این سر کیست که اینقدر تماشا دارد؟
صوت داوودی و انفاس مسیحا دارد؟
از سر هر مژهاش معجزه بر میخیزد
با طنینش همه آفاق به هم میریزد
با نسیم از غمِ دل گفت به صد شیون و آه
به ادب نافهگشایی کن از آن زلف سیاه
گرچه این شیوۀ رندان بلاکش باشد
حیف از این زلف که بر نیزه مُشوّش باشد
با دلی سوخته آمد به طواف سرِ ماه
پارهپاره دلش از داغ لبِ پرپرِ ماه
گفت: ای جان جهان نذر غمت! جانم باش
امشبی را ز سر لطف، تو مهمانم باش
ماه را همرَه خود با دلِ بیتاب آورد
نذر لبهای ترک خورده کمی آب آورد
خون از آن چهره که میشُست، دلش خون میشد
حال او منقلب و دیده دگرگون میشد
اشک در چشم پُر از شیون راهب میخواند
روضه میخواند، از آن اوجِ مصائب میخواند
روضه میخواند: "همه عمر در این چرخ کبود
بین زرتشتی و آشوری و ترسا و یهود،
نشنیدم که سرِ نیزه سری را ببرند
یا که در سلسله،بی بال و پری را ببرند"
آه از سوز و گدازی که در آن محفل بود
عشق میگفت به شرح، آنچه بر او مشکل بود
گفت: عالَم شده حیرانِ پریشانی تو!
کیستی تو؟ به فدای سر نورانی تو!
ناگهان ماه، چه جانکاه دمی لب وا کرد
محشری در دل آن سوختهدل، برپا کرد
گفت: من کشتۀ لبتشنۀ عاشورایم
زینت دوش محمّد، پسر زهرایم
دید راهب به دلش شعله و شور افتادهست
شعلۀ آتشی از نخلۀ طور افتادهست
تشنۀ عشق شد از غصّه نجاتش دادند
اندر آن ظلمت شب آب حیاتش دادند
صورتش را بنهاد بر رخ خونین حسین...
و مُشَرَّف شد از آن لحظه به آیینِ حسین...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
- بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۸۴
- لهوف، ص۱۳۶
- عبرات المصطفَین فی مَقتل الحسین(علیهالسلام)، ج۲، ص۲۵۸
- مقتل الحسین(علیهالسلام) مُقرَّم، ص۴۴۶
- تذکرة الخواص، ص۱۵۰
🔷🔸💠🔸🔷
کانال «دوره معارفـــــــ اسلام»
┄┄┅═✧❁🕌❁✧═┅┄┄
Join ➣@maarefe_islam ☜
حکایت شغالی که خود را در خم رنگ رنگرز انداخت و ادعای طاووسی کرد:
آن شغالی رفت اندر خُمِّ رنگ
اندر آن خم کرد یک ساعت درنگ
پس بر آمد پوستش رنگین شده
که منم طاووس عِلّیین شده
پشمِ رنگین رونقِ خوش یافته
آفتاب آن رنگ ها بر تافته
دید خود را سبز و سرخ و فور و زرد
خویشتن را بر شغالان عرضه کرد
جمله گفتند: ای شغالک حال چیست؟
که تو را در سر نشاطی ملتوی ست!
از نشاط از ما کرانه کردهای
این تکبّر از کجا آوردهای؟
یک شغالی پیش او شد: کای فلان
شید کردی، یا شدی از خوشدلان؟
....
و آن شغال رنگرنگ آمد نهفت
بر بناگوشِ ملامتگر بگفت:
بنگر آخر در من و در رنگِ من
یک صنم چون من ندارد خود شَمَن
چون گلستان گشتهام صد رنگ و خوش
مر مرا سجده کن، از من سر مکش!
کرّ و فرّ و آب و تاب و رنگ بین
فخرِ دنیا خوان مرا و رکنِ دین
مظهرِ لطف خدایی گشتهام
لوحِ شرحِ کبریایی گشتهام
ای شغالان هین مخوانیدم شغال
کی شغالی را بود چندین جمال؟!
آن شغالان آمدند آنجا به جمع
همچو پروانه به گرداگردِ شمع:
پس چه خوانیمت؟ بگو ای جوهری!
گفت: طاووسِ نر چون مشتری
پس بگفتندش که: طاووسانِ جان
جلوهها دارند اندر گلسِتان
تو چنان جلوه کنی؟ گفتا که: نی!
بادیه نارفته چون کوبم مِنیٰ؟
بانگِ طاووسان کنی؟ گفتا که: لا!
پس نهای طاووس، خواجه بوالعَلا!
خلعتِ طاووس آید ز آسمان
کی رسی از رنگ و دعوی ها بدآن؟!
#مثنوی_مولوی
#دفتر_سوم
@masnavimolavii
بازنمایی جناب مولانا از شغالان در این حکایت گویای صدق و زیرکی و هوشمندی آنان است که با دو سوال ساده باطل بودن ادّعای شغالک رنگین را آشکار ساختند.
در این حکایت خبری از افراد متملّق و چاپلوس نیست ولی در دنیای ما انسان ها بسیار اتفاق می افتد که کسانی به گِرد این اهل ادّعا جمع می شوند و او را تملّق می گویند و خود طرف هم کم کم باورش می شود که کسی شده است و تبدیل به یک فرد مستبد و خود بزرگ بین می شود!
افراد شغال صفت نیز با بکار گرفتن گفتارهای رنگین و بظاهر منطقی و تقلید از بزرگان و اولیای الهی ادّعای بزرگی می کنند و خود را فخر دنیا و رکن دین می شمارند که با چند سوال ساده می توان دروغ انها را برملا کرد ولی متاسفانه تاریخ نشان داده است که ما انسانها و بخصوص دینداران و بخصوص مسلمان ها، بسیار احساسی و تقلیدی با شخصیت ها روبرو می شویم و بارها با سخنان رنگ رنگ و به ظاهر دینی و ملّی این مدّعیان دروغین ، فریب خورده ایم و حتی به آنها کرامات و معجزات هم نسبت داده ایم.
کسانی را تا حدّ پیغمبری و خلافت و امامت و ولایت بالا برده ایم و اطاعت از آنها را اطاعت از پیغمبرِخدا بلکه خود خداوند دانسته ایم و بعد فهمیدیم که چه اشتباه بزرگی کرده ایم و چه خون ها و مال ها و آبروها به هدر رفته است.
🔷🔸💠🔸🔷
کانال «دوره معارفـــــــ اسلام»
┄┄┅═✧❁🕌❁✧═┅┄┄
Join ➣@maarefe_islam ☜