✅ روشها و فنون مختلف تدریس
سلسله مباحث گفتارپژوهی(19)
✍ نوشته ذیل، ادامه نکات مهم به دست آمده از مصاحبه اساتید پیشکسوت و موفق دروس معارف اسلامی در موضوع روشها و فنون مختلف تدریس با عنوان گفتارپژوهی است، که با ذکر نام استاد، به صورت دستهبندی شده، تقدیم میشود:
✅ روشها و فنون مختلف در تدریس
🔹 39. دکتر حمیدرضا طالقانی اصفهانی، استادیار دانشگاه علوم پزشکی اصفهان:
امکان سوال کردن دانشجو را به مثلاً بیست دقیقه آخر کلاس موکول نمی کنم و اجازه می دهم که دانشجو هر زمانی احساس نیاز کرد بپرسد اما پاسخ به سوالات را مدیریت می کنم واجازه نمی دهم که پرداختن به پاسخ یک سوال روند منطقی کلاس را از موضوع مورد بحث منحرف کند. خیلی وقتها سوال را می شنوم؛ اما به دانشجو می گویم که در خلال بحث به پاسخ آن خواهیم رسید و خیلی وقت ها هم سوال دانشجو را به بحث کلاسی می گذارم تا دانشجویان دیگر به او پاسخ دهند و اگر لازم بود پاسخ آنان را کامل می کنم. خیلی وقت ها هم پاسخ دادن به همان سوال را به خود دانشجوی سوال کننده واگذار می کنم و به او می گویم که سوال شما می تواند موضوع خوبی برای پژوهش باشد و از او می خواهم که پاسخ سوالش را در قالب یک کار پژوهشی به کلاس عرضه کند و...
@maarefmags_ir
🔹 40. دکتر علی اخترشهر، استادیار دانشگاه آزاد اسلامی:
روش دیگر، روشی است که نامش را روش قصهای گذاشتهام، تقریباً در همه جا هم جواب میدهد، البته باید مدرس معارف قصه را قبلاً پیدا کرده باشد و اینکه هر قصهای چه هدفی را دنبال میکند، و داستان را با آن هدف که مدنظر دارد انتخاب کند، در واقع باید مدرس همیشه چند داستان را در جیب داشته باشد و این میشود روش حل مسأله با پرسش و پاسخ با زمینه قصه و داستان گویی. در آموزش باید مدام تکرار کرد، باید آنقدر گفت و گفت تا در ذهن فرو رود.
🔹 41. دکتر علی غلامی دهقی، دانشیار دانشگاه علوم پزشکی اصفهان:
تفسیر عقلانی و استدلالی و مستند از منابع اسلامی کار آمدترین شیوه تدریس دروس معارف اسلامی است.
#گفتارپژوهی
@maarefmags_ir
انواع روش تدریس (9)
✅ گروههای کوچک
🔹 توضیح
شاگردان به گروههای کوچک تقسیم میشوند و مستقلاً به یادگیری میپردازند.
🔹 محاسن
استاد مستقیماً انتقال دهنده دانش نیست، امکان تقسیم یک موضوع برای همه گروهها و تطبیق نتیجه و مقایسه آنها با همدیگر
🔹 معایب:
نیاز به آمادگی کافی و تهیه مواد و مطالبی که برای مطالعه گروهها لازم است,از محدودیتهای این روش است.
#روش_تدریس
✅ «زنده بودن» یا «زندگی کردن»؟!
مسئله این است!
✍ اكبر فرحزادي
🖌 درآمد
سخن در «سبک زندگی» است؛ اما اینکه «زندگی» چیست و چه فرقی با «زنده بودن» دارد؟ سخن ابتدایی این نوشتار است.
در جایی خواندم: «زنده بودن حرکتی افقی است از زایشگاه تا قبرستان؛ ولی زندگی کردن حرکتی عمودی است از فرش تا عرش؛ از خاک تا افلاک؛ از ناسوت تا ملکوت؛ از دنیا تا عقبی و بالاخره از انسان تا خدا .»
با اندکی دقت در این سخن در مییابیم: اولا؛ ما در چه حالیم؟ زندهايم يا زندگي ميكنيم؟ ثانیا؛ گرچه برای زنده بوده «نقشه راه» خاصی نیاز نیست ولی برای زندگی کردن نیازمند به نقشه راه و یا همان «سبک زندگی» هستیم.
🔹 «سبك زندگي» بهمثابه «نقشه راه»
اما اینکه «این نقشه راه کدام است و از چه طریقی میتوان به بهترین و مطمئنترین آن نقشهها دست یافت؟» سخن دومی است که این نوشتار در پی دستیابی به پاسخ آنست.
البته در ابتدا باید گفت: تهیه همین نقشه راه نیز مستلزم دریافت ما از «هدف زندگی» و پاسخ ما به این سوال است؛ اینکه برای چه خلق شدهایم و در این گذر سریع و کوتاه عمر به دنبال چه میگردیم؛ و به بیان دیگر «مقصد» و «مقصود» ما از این زندگی چیست؟ چرا که اگر مقصد را نیابیم و یا به درستي تشخيص ندهيم، تمام رفتارها، كنشها و واكنشهاي ما نوعی «حرکت دوّار» و به مثابه حرکت «حمار طاحونه» خواهد بود؛ حرکتی که هیچ انسان عاقلی خواهان آن نیست.
در یک کلام میتوان مقصد مورد توافق همه انسانهای حقجو را در این عبارت خلاصه نمود: «نیل به همه زیباییها و کمالات، و دستیابی به "بهترینها" برای همیشه.» که بیشک یگانه مصداق آن، جز «حضرت جانان» و کسب رضای او نخواهد بود؛ و بیتردید هر مقصدی غیر از آن، «سراب»ی باطل و بی ارزش خواهد بود.
اکنون اگر مقصد خدا باشد و مقصود، خداگون شدن؛ بهترین نقشه راه نیز همانست که او خود، برایمان ترسیم نموده است: «اسلام ناب»ي كه اهل بيت(ع) تبيين كردهاند؛ كساني كه خود خداگونههای مجسّم بر روی زمین و اسوههای انسان کاملاند. در یک کلام برترین سبک زندگی «مجموعه تعالیم دین» و عمل به آنهاست. تعالیمی که هیچ عرصه از حيات زندگی انسان ـ پیش از تولد تا پس از مرگ ـ را از قلم نیانداخته و برای کوچکترین نیاز او نيز برنامه دارد. اين راه، اراده، چشم باز و ثبات قدم نا را ميطلبد.
يا علي✋
#سبک_زندگی
🌺 پيشينه، واژه و مفهومشناسي «سبك زندگي»
✍ مجتبي فيضي
✅ درآمد
بحث از آئين و روش زندگي در اديان الهي يا بشري، از ديرباز مطرح بوده است؛ اما موضوع «سبك زندگي» به عنوان يك اصطلاح، در گذشته بهصورت مستقل مطرح نبوده است. خاستگاه بحث «سبك زندگي» با اين عنوان خاص، به عالم غرب بر ميگردد؛ كه از عمر آن حدود صد و اندي سال ميگذرد. «سبك زندگي» از دهه 1990ميلادي مورد اقبال بيشتري قرار گرفت و آثار و مقالات مختلفي با رويكردهاي متمايز در اين زمينه به رشته تحرير درآمد. برخي آثار مكتوب فارسي نيز در اين زمينه منتشر شده است.
✅ ماهيت سبك زندگي
مطالعه و پژوهش در موضوع سبك زندگي بيشتر به عنوان يك حوزه مطالعاتي «بينرشته¬اي» تلقي مي¬شود. ورود دانش پزشكي و دين¬شناسي به اين حوزه نيز شاهدي بر مدعاي فوق است. اين موضوع اگر با نظر به خاستگاه، پيدايش و رشد اوليه آن در سده گذشته مورد ملاحظه قرار گيرد، طبعاً در بستر و فضاي مدرنيته غربي با مباني و معيارهاي تمدن غربي و ليبرال دموكراسي و فرهنگ مصرف¬گرايي و توجه به جلوه بيروني و نمود ظاهري، همراه است. ورود اين مفهوم به فضاي فرهنگ ديني به ويژه در اسلام، طبعاً اين واژه را دستخوش تفاوتهايي در زاويه نگاه به آن خواهد نمود.
✅ واژهشناسي، مفهومشناسي
معادل واژه «سبك» در زبان عربي تعبير «اسلوب» و در زبان انگليسي «style» است. عبارت «سبك زندگي» در شكل نوين آن (life style) اولين بار توسط «آلفرد آدلر» در روانشناسي در سال 1929 ميلادي ابداع شد. اين عبارت بهمنظور توصيف ويژگيهاي زندگي آدميان مورد بهره¬برداري قرار گرفت.
«ليزر» (1963م) سبك زندگي را براساس الگوي خريد كالا تعريف کرد. «ياسر من» (1983م) سبك زندگي را الگويي از مصرف دانست كه دربردارنده ترجيحات، ذائقه و ارزش¬هاست.
از ديدگاه «سويل»، سبك زندگي عبارت است از «هر شيوه متمايز و بنابراين قابل تشخيص زيستن». «سولومون» اعتقاد دارد كه هر جامعه¬اي داراي سبك و شيوه زندگي متفاوتي است. سبك زندگي، فعل و انفعال فرد را در محيط زندگي او نشان ميدهد. در جوامع سنتي انتخاب¬هاي مبتني بر مصرف به شكل گسترده¬اي براساس طبقه، كاست، محيط روستا يا خانواده ديكته مي¬شود؛ در حاليكه در جوامع مدرن بههر حال مردم داراي آزادي عمل بيشتري در انتخاب كالاها و خدمات و فعاليت¬هايي هستند كه به نوبه خود هويت اجتماعي را خلق مي¬كند.
به نظر «آرتور آسابرگر» با واژه فراگيري روبرو هستيم كه از سليقه فرد در زمينه آرايش مو و لباس تا سرگرمي و تفريح و ادبيات و موضوعات مربوط ديگر را شامل مي¬شود.
«محمد فاضلي» در كتاب «مصرف و سبك زندگي»، معناي اين واژه را عبارت مي¬داند از «طيف رفتاري¬اي كه اصلي انسجامبخش بر آن حاكم است و عرصه¬اي از زندگي را تحت پوشش دارد و در ميان گروهي از افراد جامعه قابل مشاهده ميباشد و الزاماً براي همگان قابل تشخيص نيست؛ اگر چه محقق اجتماعي ميان آن و بقيه طيف رفتارهاي افراد جامعه، تمايز قائل مي¬شود.» شهناز شوشتری زاده در «كتاب دين و سبك زندگي» مي¬نويسد: «سبك زندگي عبارت است از الگوي همگرا (كليت تامي) يا مجموعه منظمي از رفتارهاي دروني و بيروني، وضع¬هاي اجتماعي و دارايي¬ها كه فرد يا گروه بر مبناي پاره¬اي از تمايلات و ترجيح¬ها (سليقه)اش و در تعامل با شرايط محيطي خود ابداع يا انتخاب مي¬كند. يا به اختصار، سبك زندگي: الگو يا مجموعه نظام¬مند كنش¬هاي مرجح است.»
برخي مانند احمد حسین شریفی نيز سبك زندگي را با «هويت» پيوند مي¬زنند: «سبك زندگي نظامواره و سيستم خاص زندگي است كه به يك فرد، خانواده يا جامعه با هويت خاص اختصاص دارد. اين نظامواره، هندسه كلي رفتار بيروني و جوارحي است و افراد، خانواده¬ها و جوامع را از هم متمايز مي¬سازد.» اين تعريف به گونه¬اي هويت فرد را در برابر ديگران به نمايش ميگذارد. محمد کاویانی دركتاب «سبك زندگي اسلامي و ابزار سنجش آن»، سبك زندگي را اينگونه تعريف مي¬نمايد: « شيوه¬اي نسبتاً ثابت كه فرد اهداف خود را به آن طريق دنبال مي¬كند.»
#سبک_زندگی
🌺 «سبك زندگي» به منظور «تمدنسازى نوين اسلامى»(1)
✍ (گزيده نظرات مقام معظم رهبري در دیدار جوانان استان خراسان شمالى، 23/7/1391)
✅ اهميت «سبك زندگي»
يكى از ابعاد پيشرفت با مفهوم اسلامى عبارت است از سبك زندگى كردن، رفتار اجتماعى، شيوة زيستن - اينها عبارةٌ اخراى يكديگر است - اين يك بُعد مهم است؛ ... . ما اگر از منظر معنويت نگاه كنيم - كه هدف انسان، رستگارى و فلاح و نجاح است - بايد به سبك زندگى اهميت دهيم.
«سبك زندگي» اصلِ «تمدن اسلامي»
ما اگر پيشرفت همهجانبه را به معناى «تمدنسازى نوين اسلامى» بگيريم، ... اين تمدن نوين دو بخش دارد: يك بخش، بخش ابزارى است؛ يك بخش ديگر، بخش متنى و اصلى و اساسى است. ... بخش ابزارى عبارت است از همين ارزشهايى كه ما امروز به عنوان پيشرفت كشور مطرح ميكنيم: علم، اختراع، صنعت، سياست، اقتصاد، اقتدار سياسى و نظامى، اعتبار بينالمللى، تبليغ و ابزارهاى تبليغ... البته ما در اين بخش در كشور پيشرفت خوبى داشتهايم. ... اما بخش حقيقى، آن چيزهايى است كه متن زندگى ما را تشكيل ميدهد؛ كه همان سبك زندگى است ...؛ مثل مسئلة خانواده، سبك ازدواج، نوع مسكن، نوع لباس، الگوى مصرف، نوع خوراك، نوع آشپزى، تفريحات، مسئلة خط، مسئلة زبان، مسئلة كسب و كار، رفتار ما در محل كار، رفتار ما در دانشگاه، رفتار ما در مدرسه، رفتار ما در فعاليت سياسى، رفتار ما در ورزش، رفتار ما در رسانهاى كه در اختيار ماست، رفتار ما با پدر و مادر، رفتار ما با همسر، رفتار ما با فرزند، رفتار ما با رئيس، رفتار ما با مرئوس، رفتار ما با پليس، رفتار ما با مأمور دولت، سفرهاى ما، نظافت و طهارت ما، رفتار ما با دوست، رفتار ما با دشمن، رفتار ما با بيگانه؛ اينها آن بخشهاى اصلى تمدن است، كه متن زندگى انسان است.
✅ لزوم «آسيبشناسي»
در انقلاب، در اين بخش، پيشرفت ما چشمگير نيست؛ در اين زمينه، ما مثل بخش اول حركت نكرديم؛ پيشرفت نكرديم. خب، بايد آسيبشناسى كنيم؛ چرا ما در اين بخش پيشرفت نكرديم؟
... چرا فرهنگ كار جمعى در جامعة ما ضعيف است؟ اين يك آسيب است. با اينكه كار جمعى را غربىها به اسم خودشان ثبت كردهاند، اما اسلام خيلى قبل از اينها گفته است: «تعاونوا على البرّ و التّقوى»، يا: «و اعتصموا بحبل اللّه جميعا». يعنى حتّى اعتصام به حبلاللّه هم بايد دستهجمعى باشد؛ «و لا تفرّقوا». چرا در برخى از بخشهاى كشورمان طلاق زياد است؟ چرا در برخى از بخشهاى كشورمان روى آوردن جوانها به مواد مخدر زياد است؟ چرا در روابط همسايگىمان رعايتهاى لازم را نميكنيم؟ چرا صلة رحم در بين ما ضعيف است؟ چرا در زمينة فرهنگ رانندگى در خيابان، ما مردمان منضبطى بهطور كامل نيستيم؟ اين آسيب است. ... آپارتماننشينى چقدر براى ما ضرورى است؟ چقدر درست است؟ چه الزاماتى دارد كه بايد آنها را رعايت كرد؟ چقدر آن الزامات را رعايت ميكنيم؟ الگوى تفريح سالم چيست؟ نوع معمارى در جامعة ما چگونه است؟ ببينيد چقدر اين مسائل متنوع و فراگيرِ همة بخشهاى زندگى، داخل در اين مقولة سبك زندگى است... . چقدر نوع معمارى كنونى ما متناسب با نيازهاى ماست؟ چقدر عقلانى و منطقى است؟ طراحى لباسمان چطور؟ مسئلة آرايش در بين مردان و زنان چطور؟ چقدر درست است؟ چقدر مفيد است؟ آيا ما در بازار، در ادارات، در معاشرتهاى روزانه، به همديگر به طور كامل راست ميگوئيم؟ در بين ما دروغ چقدر رواج دارد؟ چرا پشت سر يكديگر حرف ميزنيم؟ بعضىها با داشتن توان كار، از كار ميگريزند؛ علت كارگريزى چيست؟ در محيط اجتماعى، برخىها پرخاشگرىهاى بىمورد ميكنند؛ علت پرخاشگرى و بىصبرى و نابردبارى در ميان بعضى از ماها چيست؟ حقوق افراد را چقدر مراعات ميكنيم؟ در رسانهها چقدر مراعات ميشود؟ در اينترنت چقدر مراعات ميشود؟ چقدر به قانون احترام ميكنيم؟ علت قانونگريزى - كه يك بيمارى خطرناكى است - در برخى از مردم چيست؟ وجدان كارى در جامعه چقدر وجود دارد؟ انضباط اجتماعى در جامعه چقدر وجود دارد؟ ... اينها بخشهاى گوناگونى از مسائل سبك زندگى است، و دهها مسئله از اين قبيل وجود دارد.
#سبک_زندگی
🌻 «سبك زندگي» به منظور «تمدنسازى نوين اسلامى»(2)
✍ (گزيده نظرات مقام معظم رهبري در دیدار جوانان استان خراسان شمالى، 23/7/1391)
🌻 سبك زندگي تابع «تفسير ما از زندگي»
رفتار اجتماعى و سبك زندگى، تابع تفسير ما از زندگى است: هدف زندگى چيست؟ هر هدفى كه ما براى زندگى معين كنيم، براى خودمان ترسيم كنيم، به طور طبيعى، متناسب با خود، يك سبك زندگى به ما پيشنهاد ميشود. يك نقطة اصلى وجود دارد و آن، ايمان است. يك هدفى را بايد ترسيم كنيم - هدف زندگى را - به آن ايمان پيدا كنيم. بدون ايمان، پيشرفت در اين بخشها امكانپذير نيست؛ كارِ درست انجام نميگيرد. حالا آن چيزى كه به آن ايمان داريم، ميتواند ليبراليسم باشد، ميتواند كاپيتاليسم باشد، ميتواند كمونيسم باشد، ميتواند فاشيسم باشد، ميتواند هم توحيد ناب باشد؛ بالاخره به يك چيزى بايد ايمان داشت، اعتقاد داشت، به دنبال اين ايمان و اعتقاد پيش رفت. ... بر اساس اين ايمان، سبك زندگى انتخاب خواهد شد.
🔹 لزوم پرهيز از تقليدِ غرب
براى ساختن اين بخش از تمدن نوين اسلامى، بهشدت بايد از تقليد پرهيز كنيم؛ تقليد از آن كسانى كه سعى دارند روشهاى زندگى و سبك و سلوك زندگى را به ملتها تحميل كنند. امروز مظهر كامل و تنها مظهر اين زورگويى و تحميل، تمدن غربى است. نه اينكه ما بناى دشمنى با غرب و ستيزهگرى با غرب داشته باشيم ... نه، ما با غرب پدركشتگىِ آنچنانى نداريم - البته پدركشتگى داريم! - غرض نداريم. ... تقليد از غرب براى كشورهايى كه اين تقليد را براى خودشان روا دانستند و عمل كردند، جز ضرر و فاجعه بهبار نياورده؛ حتّى آن كشورهايى كه بهظاهر به صنعتى و اختراعى و ثروتى هم رسيدند؛ اما مقلد بودند. علت اين است كه فرهنگ غرب، يك فرهنگ مهاجم است. فرهنگ غرب، فرهنگ نابودكنندة فرهنگهاست. هرجا غربىها وارد شدند، فرهنگهاى بومى را نابود كردند، بنيانهاى اساسىِ اجتماعى را از بين بردند؛ تا آنجايى كه توانستند، تاريخ ملتها را تغيير دادند، زبان آنها را تغيير دادند، خط آنها را تغيير دادند. هر جا انگليسها وارد شدند، زبان مردم بومى را تبديل كردند به انگليسى؛ اگر زبان رقيبى وجود داشت، آن را از بين بردند. يكى از خصوصيات فرهنگ غربى، عادىسازى گناه است؛ گناههاى جنسى را عادى ميكنند. ... همچنين فروپاشى خانواده، گسترش مشروبات الكلى، گسترش مواد مخدر.
فرهنگ غربى فقط هواپيما و وسايل آسايش زندگى و وسايل سرعت و سهولت نيست؛ اينها ظواهر فرهنگ غربى است، كه تعيينكننده نيست؛ باطن فرهنگ غربى عبارت است از همان سبك زندگى مادىِ شهوتآلودِ گناهآلودِ هويتزدا و ضد معنويت و دشمن معنويت. شرط رسيدن به تمدن اسلامىِ نوين در درجة اول اين است كه از تقليد غربى پرهيز شود؛ ... .
🔹 حركت بيشتاب و فرهنگساز
بنده طرفدار اين نيستم كه حالا در مورد لباس، در مورد مسكن، در مورد ساير چيزها، يكباره يك حركت جمعى و عمومى انجام بگيرد؛ نه، اين كارها بايد بهتدريج انجام بگيرد؛ دستورى هم نيست؛ اينها فرهنگسازى لازم دارد. همان طور كه گفتم، كار نخبگان است، كار فرهنگسازان است؛ و شما جوانها بايد خودتان را براى اين آماده كنيد؛ اين، رسالت اصلى است.
#سبک_زندگی
✂️ روشها و فنون مختلف تدریس
سلسله مباحث گفتارپژوهی(20)
✍ نوشته ذیل، ادامه نکات مهم به دست آمده از مصاحبه اساتید پیشکسوت و موفق دروس معارف اسلامی در موضوع روشها و فنون مختلف تدریس با عنوان گفتارپژوهی است، که با ذکر نام استاد، به صورت دستهبندی شده، تقدیم میشود:
✅ روشها و فنون مختلف در تدریس
🔹 42. دکتر علی نصیری، استاد تمام دانشگاه علم و صنعت: روش بنده این است که از جلسه دوم یا سوم که دانشجویان شناخته شدند، یک نفر به عنوان ناظر بر کلاس انتخاب مینمایم، ناظر وظایفی به عهده دارد مثلاً حضور و غیاب البته در حضور خودم، اگر چه مستقیم حضور و غیاب نمیکنم ولی کاملاً نظارت دارم، فقط یکی دو جلسه به آخر ترم مانده این وظیفه را خود به عهده میگیرم، یا در امتحان میان ترم، خودم برگهها را تصحیح نمیکنم بلکه با کمک ناظر برگههای امتحانی میان خود دانشجویان توزیع میشود اما خودم حواسم جمع است و نظارت میکنم و در مورد مسأله امانت در این زمینه بالای 85 درصد دانشجویان صحیح عمل مینمایند. 4نمره فعالیت کلاسی، یک نمره نظم و حضور مرتب و 3 یا 4 نمره هم میان ترم و بقیه را نمره امتحان پایان ترم تکمیل میکند.
🔹 43. دکتر عنایتا... شریفی، دانشیار دانشگاه علامه طباطبایی: در گرفتن تحقیق، یک تجربه موفق این است که کتاب کم حجم و مفیدی انتخاب شود، مثلاً در 20 صفحه، 250 کلمهای از دانشجو خلاصهاش به صورت دست نویس خواسته شود و سه سؤال هم از آن دانشجو پرسیده شود تا جلوی تقلب در این زمینه به حداقل برسد. در ارائه کنفرانسها هم به دانشجو فهمانده شود که مهارت انتقال برای استاد بسیار مهم است چنانچه خود محتوا. توانایی خود دانشجو باید محک بخورد.
🔹 44. دکتر محمد کاوه، استادیار دانشگاه آزاد اسلامی: در روش تدریس، چون دانشجو، مسلمان است و مسلمان زاده یکی از بهترین راههای رسیدن به باور و یقین قلبی در او، استفاده از راههای تطبیقی و مقایسهای بین ادیان و مطالب است. مثلاً در بحث ارتداد گاه تا 3 جلسه به آن میپردازم، بحث انتخاب دین، جزیه، چگونگی تفکیک بین زن و مرد در مرتد ملی و فطری و ... برای امتحان میان ترم سه نمونه سؤال طرح میکنم و میدانم که دیگر تقلب صورت نمیگیرد و با اینکه این کار سخت است ولی با علاقه و اشتیاق این کار را انجام میدهم.
#گفتارپژوهی
نکاتی از
بایستههای استادی
✍ دکتر فتح الله نجارزادگان
استاد تمام دانشگاه تهران
✅ اولین نکته، این است که در هر محیطی که میرویم حتی محیط دانشگاه فراموش نکنیم که ما حوزوی هستیم و نباید بیظرفیت باشیم؛ مانند برخی از افرادی که وقتی وارد دانشگاه میشوند ذی و افتخار طلبگی را فراموش میکنند.
✅ نکته دوم، فراموش نکنیم که رسالت ما سه چیز است: انذار، انذار، انذار. «فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُواْ فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَيْهِمْ»(توبه:122). درست است که انذار و تبشیر هر دو برای هدایت و تربیت انسان بسیار پربهاست ولی اهرم انذار قویتر و کارآمدتر است.
نکته سوم، باید با قرآن مأنوس باشیم. انس با قرآن با تلاوت، تفسیر و تدبر در آیات پدید میآید ولی اینها تنها موجب انس با قرآن نیست. یک فوتبالیست حرفهای با توپ زندگی میکند. او فقط در میدان فوتبال با توپ نیست، در خواب هم با توپ است، در سفره غذایش هم توپ میبیند، چون دارد با آن زندگی میکند. ما هم باید با قرآن اینگونه انس بگیریم. راه انس با قرآن، ممارست با آن است. تلاوت دائم؛ حتماً حداقل روزی یک حزب قرآن بخوانیم اگر نمیخوانیم در این مسیر موفق نخواهیم بود. بدون احیای باور به معاد راه به جایی نمیبریم. درست است که توحید، آغاز و همه معارف وحی است ولی در مقام اجرا و عمل و عملیاتی کردن تئوریهای قرآن، پایهاش معاد است. همچنین استاد معارف باید اهل نماز شب باشد. مگر میشود استاد معارف نماز شب نخواند؟! مگر بدون نور نماز شب میشود در کلاس رفت و جوان را دریافت و در او تحولی ایجاد کرد؟! اگر نفوذ کلام میخواهیم و میخواهیم در دلها نفوذ کنیم، اهل تهجد و نماز شب باشیم. خیلی چیزها در سحر است که در هیچجا پیدا نمیشود.
✅ نکته چهارم، جوانان ما در این عصر ایتام آل پیامبرند. این ایتام را بنوازید، کمکشان کنید. فرصتی که به ما دادهاند، طلایی است. این فرصت همیشه در اختیار ما نیست. شما جوانتان را در این کشور میتوانید دو جا پیدا کنید: 1. در دانشگاه 2. در خدمت سربازی. این فرصت طلایی است و دربارهاش فکر کنید که این جوان اگر به عرصه اصلاح و دینداری آمد، چگونه میشود عمیقترش کنید و اگر نیامد، بیاوریدش.
@maarefmags_ir
✅ نکته پنجم، اگر بخواهید قدرت نقادی و نگاه اجتهادانه و همه جانبه به تعالیم دین داشته باشید، آثار شهید مطهری را حداقل یک دور بخوانید.
✅ نکته ششم، ورود به گروه و دروس معارف، ایثار میخواهد. چرا خودتان را کم میبینید؟! چرا ما تلاش میکنیم تا به گروههای تخصصی برویم؟! من از زمانی که گروه تخصصی علوم قرآن رفتم، پشیمانم و دوباره مطرح کردم که میخواهم به گروه معارف بیایم و درسهای عمومی معارف را تدریس کنم؛ با اینکه تخصصم علوم قرآن و حدیث است و شاخه تخصصیام تفسیر تطبیقی است و در بحث تفسیر تطبیقی، کار کردهام ولی امروز حس کردم که ضرر کردهام که از گروه معارف بیرون رفتهام. با معیارهای دنیایی و رقابتی موهوم فکر نکنید که استاد معارف درجه دو است. حساب ما با کسی دیگر است؛ کس دیگری است که به ما باید پاداش بدهد.
نکته هفتم، سعی کنید خودتان را کشف و پیدا کنید که به چهکاری میآیید. اینکه میخواهم بوعلی سینا بشوم، یا میخواهم در همه فن متخصص شوم و ... اینها را کنار بگذارید. اگر حافظه تان قوی نیست، وارد مباحث تاریخ نشوید؛ که موفق نمیشوید. اگر قدرت حدستان قوی نیست در بحثهای سیاسی نروید؛ که به جایی نمیرسید. خودتان را پیدا کنید. بالاخره علاقههایتان را پیدا کنید و محدودیتهایتان را بپذیرید. خانمهای ما محدودیتهایی دارند، اگر آنها را قبول کنند و به واقعیتها اذعان کنند و طبق واقعیتها کار کنند موفق خواهند بود. اگر وارد کاری تخصصی میشوید، شاخهای کار کنید نه رشتهای.
#بایستههای_استادی
💡 انواع روش تدریس (10)
روش یادگیری فردی
✂️ توضیح
فرایندی است که جنبه انفرادی دارد و در درون فرد انجام میشود. بدین گونه که فرد اول بسته آموزشی آسانی را تحویل میگیرد و اگر از حل آن برآمد، بسته دشوارتری را در اختیار خواهد گرفت.
🔵 محاسن
تعیین فعالیتهای یادگیری بر اساس تفاوتهای فردی، تقویت استقلال فکری و توانایی تصمیم گیری
🔴 معایب:
بیتوجهی شاگرد به کار علمی جمعی و فعالیت گروهی, عدم رشد خلاقیت جمعی, درون گرایی و خودمحوری به جای خردجمعی
#روش_تدریس
🌱 نکاتی فرعی
بایستههای استادی
📝 دکتر فتح الله نجارزادگان
استاد تمام دانشگاه تهران
🔶 1. وارد دانشگاه که میشوید، آراستگی ظاهری داشته باشید؛ البته افراط نکنید.
🔶 2. در دانشگاه به اساتید دیگر احترام بگذارید و اگر از کنار استادی که ظاهرش خلاف دید و نظر شماست گذشتید به او سلام کنید و احترام نمایید.
🔶 3. ضابطههای دانشگاه را بپذیرید. ضابطه دانشگاه این است که اگر میخواهید آب هم بخورید به این نیت باشد که این آب را چگونه بخورم که در پژوهش نمره بیاورم.
🔶 4. اگر وارد دانشگاه شدی باید فکرت این باشد که چگونه باید مقاله و کتاب بنویسی و چطور دانشیار بشوم و.... اگر نمیخواهی از دانشگاه برو بیرون! زیرا دانشگاه، زمان و مکان پژوهش است. سر کلاس باید استادی باشی که دانشجو شما را به لحاظ روش تدریس بپرستد. هر تدریسی 20٪ ارزش به استاد میدهد 80٪ دیگرش پژوهش است.
🔶 5. اگر میخواهید در دانشگاه باشید باید به روز باشید. البته شبهه را مستقیماً در کلاس مطرح نکنید؛ هر چند که با دانشجو احساس یگانگی کنید، به او عشق بورزید زیرا اینها امانت خدا در دست ما هستند. نظم سر کلاس را رعایت کنید. سر وقت نمره را اعلام کنید. به دانشجو تفهیم کنید بدون قرآن راه به جایی نمیبرد. هدف از درس را به خوبی و به طور ملموس تبیین کنید.
دانشجوهایتان را تقسیمبندی کنید. برخی دانشجوها با شما رابطه عاطفی برقرار میکنند، به آنها بیشتر بها بدهید اما شماره تلفن منزل به او ندهید؛ چون دانشجو دنبال نمره است و شما را در رودربایستی میاندازد. به گریههای دانشجو برای نمره اعتنا نکنید. طوری برخورد نکنید که فکر کنند درسهای معارف، درسهای نمره بیاری است. دانشجو را بین خوف و رجا نگه دارید. نسبت به حضور و غیاب حساس باشید. دانشجو نباید فکر کند شما انسان بیعرضهای هستید و در عین حال نباید فکر کند شما آدم سخت و نشکنی هستید. صلابت در عین انعطاف همانی که رهبری فرمود را داشته باشید.
🔶 6. سر کلاس که میروید به اندازه، خودتان را معرفی کنید. لاف نزنید و بیجهت نگویید من فلانیام؛ در دانشگاه اگر بفهمند شما مدعی هستی خوردت میکنند.
هر گاه همکار و همدرس شما در کلاس و سخنرانی موفق بود، همانجا برای سلامتیاش یک حمد بخوانید؛ چون در دانشگاه حسادت و رقابت جدی است و فاجعه درست میکند. مواظب باشید در خط حسادت و رقابت موهوم ورود پیدا نکنید.
🔶 7. بهترین راه برای ارتقاء در گروههای معارف تبادل تجربیات است. مثلاً وارد گروه معارف که میشوی به استادی که قبل از شما بوده است، بگویید خواهش میکنم تجربیات خود را برای من بگو. در کلاس چه میکنی که دانشجو نسبت به درس معارف نه تنها بیاعتنا نمیشود، بلکه مشتاق هم میشود. در دروس تفسیر قر آن احتیاط کنید و به دانشجو نگویید خودت برو و برداشتت را از قرآن بگو و برای من بیاور که این اشتباه است. به دانشجو در درسهای تفسیر بیش از حدّ بها ندهید که فکر میکند مفسر است و از قرآن حرفهایی میزند که سر از تفسیر به رأی در میآورد. خودتان را جلوی دانشجو تحقیر نکنید.
🔶 8. آخرین نکته اینکه در پایان ترم، به دانشجوها بگویید برگهای بردارید و هر چه میخواهید درباره من بنویسید و اسمتان را هم ننویسید. از درس و روش حضور و غیاب و... بنویسید. اینها را بعداً با دقت بخوانید. تجربه میگوید دانشجوها گاه نکاتی به ما میگویند که خود ما متوجه آن نیستیم.
اگر میخواهید کلاستان پرجاذبه باشد، همواره بحث امام زمان(عج) را در کلاس به تناسب بحثتان مطرح کنید. این بحث در دل دانشجو تحول آفرین است به دلش مینشیند.
#بایستههای_استادی✏️
🚩روشها و فنون مختلف تدریس
سلسله مباحث گفتارپژوهی(21)
🚩 نوشته ذیل، ادامه نکات مهم به دست آمده از مصاحبه اساتید پیشکسوت و موفق دروس معارف اسلامی در موضوع روشها و فنون مختلف تدریس با عنوان گفتارپژوهی است، که با ذکر نام استاد، به صورت دستهبندی شده، تقدیم میشود:
💡 روشها و فنون مختلف در تدریس
✅ 45. دکتر حشمتا... قنبری، مدرس دانشگاهها و مراکز آموزش عالی: در سه فضا درس تاریخ را ارائه میکنم: یک مقطع از کلاس، مُرِّ آنچه در تاریخ اتفاق افتاده را با اسناد ارائه میدهم ابن اثیر چه گفته ... طبری چه و ... مقطع دوم اینکه دانشجو را به فضای تاریخی آن زمان میبرم و پیچیدگی های تاریخ را به زندگی الان او تطبیق میدهم و تحمیل میکنم. مثلاً در جریان هجرت پیامبر اکرم اسلام (ص) در انتخاب منزلگاه حضرت در مدینه چرا فرمودند این شتر مأمور است و هر کجا خوابید همانجا ماوی میگزینند (فانها مأموره) خوب او اسوه حسنه است، یک نگاه تعبدی بودن است ولی این به خودی خود تربیت ساز نیست، بلکه یک عده فقط تربیت میشوند، ولی چه بسا عده زیادی خیر، سؤال پیش میآید مگر به شتر ایشان وحی میشده؟ اینجاست که مخاطب پیامبر (ص) را باید شناخت اگر مخاطبین آنروز پیامبر (ص) را که به استقبال پیامبر آمده بودند و پس و پیش او روان بودند نشناسیم و پیچیدگیهای سیاسی آنزمان را درک نکنیم، دلیل اینگونه تصمیمگیری پیامبر دستمان نمیآید، مثلاً یکی از این افراد عبدالله ابن ابی بود، برای چه پشت سر ناقه حضرت میآید؟ بعضی اهل نفاقاند، برنامه برای آینده دارند، آنگاه میگویم قطب زاده چرا سوار هواپیمای امام میشود! بعضی اهل اقتصادند و با دوز و کلکهای مادی، اگر زمینش و زراعتش کنار مأوی و مکان پیامبر (ص) باشد، خدا میداند که ارزش آن چقدر میشود، سر به فلک میگذارد! معنای این کار پیامبر میدانید یعنی چه؟ یعنی پیامبر میخواهد با زبان بی زبانی بگوید ای آقایان وقتی رئیس شدید، هر کس سوء استفاده کند، باید گفت عقل تو از عقل شتر من کمتر است! ببینید اینطور پیامبر زنده زنده آمده در متن زندگی مردم، او اسوه است برای ما، آخر یک عده کیش شخصیتی داشتند که همه در تاریخ اسم و رسمشان مشخص است، از بودن در عصر پیامبر (ص)، فقط این نصیبشان شد که با حضرت عکس بیندازند، همین که ما با پیامبر (ص) بودیم، تو خودت چه شدی؟! بعد وارد فاز سوم در تدریس کلاس میشوم، یعنی خود این حرفها زمینهای میشود تا دانشجو به حرف بیاید و وارد گفتگو و مشارکت گردد و همینطور...
#گفتارپژوهی
❓ پرسش و پاسخهایی از
مباحث بایستههای استادی
📝 دکتر فتح الله نجارزادگان
استاد تمام دانشگاه تهران
❓ چه کتابهایی برای استادان معارف پیشنهاد میکنید که مطالعه آنها برای کسب مهارتهای بیشتر ایشان لازم است؟
به لحاظ محتوا بهترین کتابهایی که یک استاد معارف باید بخواند و بداند، کتابهای استاد شهید مطهری و آثار آیتالله جوادی و آثار آیتالله مصباح است که خیلی دید و عمق میدهد. یک موقع منظور مهارتهای تدریس است، که چند کتاب در این زمینه نوشته شده، ولی با کتابهای مهارتهای تدریس راه به جایی نمیبریم؛ مثل شنا که من به شما میگویم میخواهی شنا کنی، دستورالعملش این است، اما تا در آب نروی و چند بار غرق نشوی، شنا را یاد نمیگیری. پس مهارتهای تدریس را باید در مقام عمل کسب کنید.
با آنهایی که فکر میکنیم موفقند، گفتگو کنیم و سرکلاسشان برویم. مبلّغ، پای سخنرانی بنشین ولی با این نگاه که اگر جای او بودی چه میگفتی و این سخنران چه میخواهد بگوید، و چیزی که در ذهنش هست و میخواهد آن را پر و بال دهد را به لحاظ ساختاری و گفتاری چگونه ارائه دهد.
❓ چه کنیم دانشجو به درس معارف علاقهمند شود؟ با دانشجویانی که بیاعتقاد شدهاند چطور برخورد کنیم؟ برخی دانشجویان استادانی را که بدون تکیه بر قرآن به جایی رسیدهاند، را الگو میآورند، چه کنیم الگوهایشان عوض بشود و قرآنی شوند؟
دانشجویی که منکر خداست بحث عقلی لازم ندارد؛ عاطفی است و نمیتواند بر این استدلال کند که خدایی نیست؛ زیرا در زندگیاش یا تحت تأثیر دیگران قرار گرفته و یا مشکلاتش باعث شده که نسبت به خدا بدبین شود و بر اثر وسوسههای شیطان و نفس اماره نسبت به اصل وجود خدا به شک افتاده است. شما باید کشف کنید که مشکل عاطفی او چیست؟ باید علت انکار او را پیدا کنیم. به دانشجو فرصت بدهید حرفش را بزند. اجازه بدهید خارج از کلاس 15دقیقه یا نیم ساعت درباره عدم وجود خدا حرف بزند که 50٪ حل مسئله همین است که تخلیه میشود. سریع وارد استدلالهای عقلی نشوید و ببینید مشکلش کجاست و از کجا این انحراف در ذهن او به وجود آمده است. در پاسخ به منکر، همیشه ناحیههای سلب را بگویید؛ مثلاً بگویید فرض کنید خدایی نیست، اگر خدا نمیبود وضع این جهان چطور میبود؟ تا بفهمید نقطه ضعفش کجاست. آنوقت میگوید اگر خدا نبود من این همه بدبخت نبودم. بگویید این بدبختی معنایش این نیست که خدا تو را نمیخواهد. خیلی وقتها مشکلات، لطف است و برای آب دیده شدن است... .
@maarefmags_ir
اساتیدی هستند که دانشجو آنها را به عنوان الگو مثال میزند ولی این افراد اصلاً مذهبی نیستند، اینجا باید بگوییم این استاد برای ما احترام دارد چون مکتب ما میگوید باید به کسی که خدمت میکند، احترام بگذاریم. این استاد اعتقادی ندارد ولی دنبال این است که خدمت بکند. به دانشجو بگویید:
1. اگر از این استاد بپرسیم اگر معادی و قیامتی در کار باشد و نمازی هم که میخوانم و به دنبال این هستم که در آینده پاسخگو باشم، آیا شما آنجا موفق هستی یا من؟ اگر قیامتی در کار نباشد، اگر نمازی خواندم یا روزهای گرفتم و یا اخلاقاً انسانی با اخلاقی بودم من ضرری نکردهام چون چیزی افزون بر یک زندگی انسان نداشتم اما اگر معادی در کار باشد، آنوقت شما جواب خدا را چه میدهی؟
2. به دانشجو بگویید الگوی علمی را از استادی یاد بگیر که دین ندارد و الگوی انسانی و الهی را از علی بن ابی طالب(ع) یاد بگیر. اگر هنر داری همه اینها را با هم جمع کن که خیلی بهتر است. امیرمؤمنان(ع) به لحاظ تدین چه کم دارد که الگوی تو نیست؟! و گرنه به لحاظ علمی انگشت شست امیرمؤمنان(ع) به همه پروفسورهای عالم میارزد.
3. این را هم بگویید که چرا فقط پروفسورهایی را میبینی که دین ندارند، بسیاری از بزرگان و نوابغ روزگار، غربی و شرقی، مثل نیوتن، انیشتن و... انسانهای متدینی بودند.
#بایستههای_استادی
✅ انواع روش تدریس (10)
🚩روش آزمایشی
🔶 توضیح
فراگیرندگان با به کار بردن وسایل و مواد، درباره مفهومی خاص، تجربه کسب میکنند
🔶 محاسن
خلاقیت استاد و شاگرد را در ساختن وسایل ساده به کار میاندازد، تصمیم گیری مستقل شاگرد را در کسب نتیجه تقویت میکند
🔶 معایب:
ممکن است نبود وسایل کافی باعث کم اثر شدن این روش شود. نیز امکان یادگیری با این روش در بیرون آموزشگاه برای همگان وجود ندارد.
#روش_تدریس
✅ شبِ قدر، نماد عمر دنيا
📝 در گفتگو با حجت الاسلام والمسلمين دكتر احمد عابدي
🔶«إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْر» آية اول سورة قدر است و قبل از آن هم كه اسمي از قرآن نيست. ما هميشه اين آيه را چنين ترجمه و معنا ميكنيم كه: ما «قرآن» را در شب قدر نازل كرديم! در حاليكه اين آيه ميگويد ما «آن» را در شب قدر نازل كرديم. چنانكه ميدانيد، حضرت امام خميني(ره) مريدِ آيتالله العظمي شاهآبادي(ره) و در واقع خودباختة ايشان بودهاند. علت آن تعلّق اين بود كه حضرت امام، در جواني، يك روز در يكي از خيابانهاي قم به پيرمرد روحانياي برخورد کرد. فكر كرد خوب است آن سئوالي را كه مدتها در ذهن خود داشته را با اين پيرمرد در ميان بنهد؛ پس به ايشان ميگويد يك سؤال دارم: «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ»؛ اين «هُ» به چه بر ميگردد؟ آقاي شاهآبادي ميفرمايند كه اين «هُ» به «هويت غيبيه» بر ميگردد! اين ميشود كه حضرت امام دست به دامان آقاي شاه آبادي شد تا ببيند آن هويت غيبيه يعني چه؟ پس با اين تفسير، شب قدر شبي است كه در آن هويت غيبيه نازل شد.
ما يك عالم ماده داريم و يك عالم مجرد. شيخ اشراق به عالم ماده، «عالم ظلمت» ميگويد؛ مجردات هم «عالم نور» است. اين را هم ميدانيد كه قرآن هميشه قيامت را «روز» مينامد: يوم القيامه، يوم الحسره، يوم الندامه و... هيچوقت نميگويد «شب قيامت»؛ چون «يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيمَاهُمْ» (رحمن/41). پس قيامت روز است، البته نه به معني روزِ اين دنيا؛ بلكه يعني خوب و بد در آن كاملاً مشخص ميشود. اما خصوصيت عالم ماده، ظلمت و تاريكي است. الآن هم همين سر ظهر، خورشيد هست، لامپ هم روشن است، اما شب است؛ چون شما از دل من خبر نداريد و نيت من را نميدانيد. حال اگر در «انا انزلناهُ»، منظور از «هُ» را «قرآن» بگيريد، درست است كه بگوييم قرآن را در شب نازل كرديم؛ چون اين دنيای ماده همه اش شب و ظلمت است. پس معناي آن آيه اين است كه ما قرآن را كه نور است، مجرّد است، كلام خداست، در عالم ماده آورديم كه ظلمت و شب است. پس اين شب، در مقابلِ روز قيامت است. در واقع كلّ دنيا، از اول تا به آخر، يك شب است؛ و چه كسي چنين شب درازي ديده است؟!
🔶 نكته ديگر اين است كه يك تکه پارچه به نام «پرچم کشور» نمادِ احترام به تمام(میلیونها) مردم آن كشور است. من و شما كه به اين دنيا ميآييم، بايد از اول تا آخر عمر دنيا، خدا را بپرستيم؛ اما اولاً ما كه عمرمان آنقدر نيست كه از اول تا آخر عمر دنيا، خدا را بپرستم، و تازه در همين مختصر عمري هم كه داريم، آنقدر حال نداريم كه خدا را بپرستيم. پس، براي دنيا يك نماد درست کرده و گفتهاند كه آن را به نيابت از كل دنيا عبادت كن. پس روشن ميشود كه شب قدر، نماد عمر دنياست؛ و از آنجا كه خودِ دنيا ظلمت و تاريكي است، نمادش را هم شب گذاشتهاند، نه روز. اگر دقت كنيد تنها به اين پارچه ميگوييم پرچم ايران؛ نه هر پارچه ديگري! پس اگر پارچة ديگري را احترام كنيم، فايدهاي ندارد. در واقع تفاوتِ شبهاي نوزدهم و بيست و يكم و بيست و سوم با شبهاي ديگر، درست مانند اين است كه اگر شما اينجا نماز بخوانيد يا آنجا، هيچ فرقي نميكند، اما اگر اينجا صيغه مسجديت خوانده شد، ديگر مسجد است و از اين به بعد نماز خواندن در اين مكان فرق ميكند. عمر متعارف يك انسان هم تقريبا همين «الف شهر؛ هزار ماه» يا هشتاد و سه سال است كه در اين سوره به آن اشاره شده است؛ «لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ».
#شب_قدر
♦️ دانشنامه معاصر قرآن کریم
📝 تدوین: گروهی از نویسندگان به سرپرستی علمی حجت الاسلام دکتر سیّد سلمان صفوی
ناشر: انتشارات سلمان آزاده در قم. و انتشارات آکادمی مطالعات ایرانی لندن در بریتانیا
نوبت چاپ: اول/1396
قیمت: 200000 تومان
🔷 این دانشنامه تک جلدی دارای ۷۱۹ مدخل در۱٢٢٠ صفحه و قطع رحلی است که چهار رنگ با کاغذ پنجاه گرم نخودی و جلد سخت و با نگاه تقریب مذاهبی تدوین و منتشر گردیده است. ابعاد معنوی، اخلاقی، متافیزیکی، اعتقادی، اجتماعی، هنری، سیاسی و اقتصادی تعالیم کلامالله مجید با زبانی روان و تکیه بر مهمترین منابع تفسیری جهان اسلام بیان شده و پیامهای اصلی سورههای قرآن و بیشتر تفاسیر مهم شیعه و سنی، عرفانی، فلسفی، روایی و ادبی از قرن دوم تا امروز، اعلام قرآن، احکام قرآن، آیههای نامدار، علوم قرآنی به عنوان کلمات کلیدی و اسماءالحسنی معرفی گردیده است .در این کتاب، نسبت قرآن با فلسفه، عرفان، اخلاق، علم، فقه، کلام، معماری، خوشنویسی، ادبیات فارسی و برخی مفاهیم و اصطلاحات معاصر مانند آزادی، حقوقبشر، الیناسیون، فلسفه سیاسی، رسانه و نمایش، معرفی و تبیین شده است.
✅ این دانشنامه کوششی علمی جهت معرفی فرهنگ معاصر قرآن کریم به انسان معاصر است تا سریعاً با تکیه به منبعی معتبر و علمی، حقیقت این کتاب آسمانی را به دور از هیاهوی تبلیغاتی و رسانه¬های استعماری دریابد. فلسفه وجودی این دانشنامه قرآنی این است که مخاطب را از مراجعه به منابع مختلف، بینیاز می¬کند و با زبانی ساده، مستند و دقیق به پرسشها پاسخ گفته و مخاطب را در جریان اساسیترین مطالب مرتبط و نکات اساسی پژوهشهای متفکران در این زمینه قرار میدهد. ویژگی این تحقیق نسبت به تحقیقات مشابه آن است که به روش کوئیک رفرنس با رویکرد تاریخی و با توجه به نیازهای فکری انسان معاصر، تقریب مذاهب اسلامی و دوره جهانی شدن با ارجاع به متون معتبر کلاسیک و معاصر تدوین شده است.
#تازههای_معارفی
@maarefmags_ir
✅ نسبت عرفان و تصوف
🖌 در گفتگو با حجت الاسلام والمسلمين دكتر احمد عابدي
🔶 بعضي عرفان و تصوف را يك چيز تصور كردهاند. متأسفانه در برخي از دانشگاههاي كشور نيز وقتي مثلاً دو واحد درس كليات عرفان ميخواهند بگويند، همان تصوف را تدريس ميكنند! حتي بعضي از كتابهاي تدريس در دانشگاه، با عنوان «مقدمهاي بر عرفان»، در واقع «مقدمهاي بر تصوف» است! اين نشان ميدهد كه عرفان و تصوف را يك چيز دانستهاند. و يا حتي برخي از آنهايي كه مخالف هستند، باز ميبينيم كه عرفان و تصوف را يك چيز گرفتهاند؛ مثل مرحوم آقا ميرزا جواد تهراني در كتاب «عارف و صوفي چه ميگويند؟» عارف و صوفي را در يك سياق قرار داده و هردو را يك جور كوبيده و ميگويد اين دو يك چيزند! متأسفانه در بين فرقههاي متعدد دراويش، من در هيچ فرقهای نديدم كه عرفان و تصوف را جدا كرده باشند. يعني معمولاً بين اينها خلط وجود دارد. هميشه صوفي ادعا ميكند كه من يك عارف هستم!
🔶 البته دقت شود شواهدي مانند اينكه مثلاً ابن سينا در فلان كتاب، تصوف بكار برده و مرادش عرفان است، هيچ وقت دليل بر يكي بودن آنها نميشود؛ به دلیل اينكه در چهار/پنج قرن اول اسلام، عرفان و تصوف يك چيز بوده است؛ يعني كساني چون جُنيد بغدادي يا بايزيد بسطامي يا منصور حلاج را هم ميتوان عارف ناميد و هم صوفي.(البته در اين روند ما به افرادي مانند سفيان ثوري بر ميخوريم كه بايد تحقيق كرد آيا ميشود آنها را عارف ناميد و يا بايد به آنها صوفي گفت؟!) اما از قرن ششم به بعد، عارف و صوفي دو چيز شد. استاد شهيد مطهري هم در كتاب خود، از قرن ششم به بعد اينها را تفكيك ميكند. ميگويد كه از قرن ششم ميبينيم صوفي يك طبقة اجتماعي شده است؛ برخلاف عارف كه هيچ وقت خودش را جداي از مردم نميداند. مثلاً اگر به عارف بگويي چه كسي عارف است؟ هر كسي به ذهنش ميآيد، غير از خودش! مانند موسي كليم الله (ع) كه وقتي كسي به او گفت يك نفر معرفي كن كه راه خدا را به من نشان دهد، موسي (ع) هر كسي به ذهنش آمد، جز خودش. در حالي كه يك صوفي، خودش را يك طبقة اجتماعي ميداند و ميگويد ما فرقهاي داريم، ما چنين و چنان هستيم. وقتي نخستین جملة صفحة اولِ اولين كتاب فرقة نقشبنديه را که نگاه كني، اين است: «بداياتُنا، نهايات آخرينا»؛ نقطة آغاز ما، نقطة پاياني براي ديگران است! اين، یعني به هر حال ما با ديگران متفاوت هستيم و از ديگران ممتاز ميباشيم. اين تفكر صوفيانه است. در حالي كه عارف اينگونه نيست. ابن سينا در آخرِ «اشارات» ميگويد كه اگر كسي به مُخيله اش خطور كند كه من عارف هستم، عارف نيست.
🔶 امام خميني و ملاصدرا در اين باره تعبيرهايي دارند كه گاه ميگويند «جَهَله صوفيه» و یا «محققين صوفيه». مراد از «جهلة صوفيه»، همين فرقههاي صوفيانه و درويشي است؛ كسي است كه به هر حال درس نخوانده، فقيه نيست، عارف نيست، عرفان نظري نخوانده و... . لازم است اشاره شود كه بحثهاي فقه، هم در عرفان دخالت دارند؛ مثلا مرحوم آيت الله قاضي ـ استاد عرفان علامه طباطبايي و آيت الله بهجت ـ غير مجتهد را به عنوان شاگرد نميپذيرفتند. اين نشان ميدهد كه فقه هم در عرفان دخالت دارد. حضرت امام خميني، هميشه از جهلة صوفيه مذمت ميكنند و وقتي هم ميگويند «محققين صوفيه»، افرادي چون محي الدين مراد هستند. پس ببينيد، هيچوقت ملاصدرا صوفي را به يك معناي عام آن كه هم عارف است و هم صوفي، به كار نميبرد.
#عرفان
@maarefmags_ir
✅ انواع روش تدریس (12)
💡 روش نمایشی
🔶 توضیح
روشی است بر اساس مشاهده و دیدن
🔶محاسن
انتقال مهارت، به تعداد زیادی از افراد در کمترین زمان میسر میشود، آموزش به کمک اشیا واقعی و حقیقی است
🔶 معایب:
استفاده از روش سخنرانی در حین کار، صرف وقت استاد برای تهیه مواد لازم
#روش_تدریس
✅ دقت در نقد صوفیه
خاستگاه عرفان
📝 در گفتگو با حجت الاسلام والمسلمين دكتر احمد عابدي
🔶شهيد ثاني در كتاب «درايه» ميگويد: صوفيه جعل حديث را جايز ميدانند. در مقابل هم عدهاي به متصوفه گفتند «بائك تجرّ و بايي لا تجرّ؟!» اگر شما به نفع خودتان حديث جعل ميكنيد، ما هم عليه شما حديث جعل ميكنيم. واقعيت اين است كه نوع اين احاديثي كه در كتابهايي مانند «حديقة الشيعة» و يا «اثني عشريه» عليه صوفيه ميبينيد، جعلي است! اما چرا جعل كردند؟ به خاطر مقابله با احاديث جعلي صوفيه. اگر دقت شود، اصلاً الفاظ اين احاديث نشان ميدهد كه متعلق به آن زمان و يا صادره از معصوم نيست؛ مثلا الفاظ روايت «شيئية الشيء بصورته لابمادّته». در غررالحكم، در مادة «صاد» حديثي از اميرالمؤمنين (ع) است: «سئل عليه السلام عن العالم العلوي فقال عليه السلام: صورٌ عاريهٌ من المواد، خاليهٌ عن القوة و الإستعداد و خلق الإنسان ذا نفسٍ ناطقة ان زكاها بالعلم و العمل فقد ...» آقا جمال خونساري ميگويد كه اين كلمات نشان ميدهد كه متعلق به آن زمان و اميرالمؤمنين نيست؛ اگر متن، خيلي زيباست و مطالب هم درست است. نكته مهم اين است كه اگر كسي بخواهد بگويد تصوف و تفكر صوفيه درست نيست، لازم نیست كه به سراغ اين نوع احاديث برود. استدلالهاي منطقي محكم و بسياري وجود دارد. بدعتي مانند تصوف كه با ظاهر قرآن، شرع، روايات و سيرة اهل بيت(ع) سازگار نيست و بلكه مخالف است، منطقاً محكوم به بطلان ميباشد. اين خود بهترين دليل براي نقد صوفيه است.
@maarefmags_ir
🔶لفظ «عارف» از زمان پيامبر اكرم(ص) بوده است و در زمان اميرالمؤمنين(ع) اين لفظ به كار ميرفت. اما اگر بحث اين باشد كه: خاستگاه عرفان ـ نه لفظ آن بلكه اين سبك و ويژگيهايي كه در عرفان هست ـ متعلق به چه زماني است؟ بايد در پاسخ گفت روشن است كه قبل از اسلام، عرفان بوده و شكي در اين نيست؛ چون عرفان، به مسائل معنوي و روحي و سير و سلوك ميپردازد و اين هم از قديم بوده است. پيامبران گذشته هم بزرگترين عرفا هستند. يا مثلاً در ميان مرتاضان هندي، كه سابقة بسيار ديرينهاي دارند. با توجه به مطالعات انجام شده ميتوان گفت كه افكار هندويي و بودايي از زمان خلّاد سندي ـ زمان امام ششم(ع) ـ وارد اسلام شد. اما افكار كلبيونِ يونان باستان، از زمان امام هشتم(ع) به بعد وارد جهان اسلام شد. پس اين افكار وارداتي، به نيمة دوم قرن دوم به بعد مربوط ميشود؛ در حالي كه ما در زمان پيغمبر اكرم(ص) اصحاب صفه را داريم كه همه عارف بودند. اينها قطعاً تحت تأثير مكتبي غير از اسلام نبودند. پس بايد گفت كه خاستگاه عرفان اسلامي، خود اسلام، قرآن كريم، سنّت پيامبر اكرم (ص) و سيرة اهل بيت(ع) بوده است. اما، طبيعي است كه اگر عدهاي همين سيرة اهل بيت، آيات و روايات را ببينند، گاهي دچار افراط و تفريط هم ميشوند. مثلا نهج البلاغه گزارش ميكند كه چون فلان كس ديد اميرالمؤمنين (ع) زاهدانه و عارفانه زندگي ميكند، پس دست از دنيا كشيد و سر به بيابان نهاد. چون اميرالمؤمنين او را خواست و به او تذكر داد، گفت: يا علي! پس چرا شما اين طور زندگي ميكنيد؟! اين معلوم ميكند كه ترك دنيا را از اميرالمؤمنين گرفته بود؛ اما نتوانست به درستي آن را هضم كند. پس خاستگاه عرفان اسلامي، خودِ آيات و روايات و سيرة اهل بيت(ع) است؛ سپس، در قرن دوم و سوم، مسلمانان با افكار ديگر مكاتب و نحلهها آشنا شده و تأثير پذيرفتند؛ و در قرن ششم و هفتم، اين تأثيرات مدوّن و به صورت مكتبي خاص بيان شد.
#عرفان
✅انواع روش تدریس (13)
گردش علمی
🔶 توضیح
کاریست عملی که بیرون از مدرسه صورت میگیرد و شامل مطالعات مستقیم و دست اول درباره یک مسئله، جمعآوری اطلاعات از طریق مشاهده، پرسشنامه، مصاحبه، اندازهگیری، نمونه برداری و سایر فنون تحقیقی میباشد که بدین طریق از اعتبار فرضیهها اطمینان حاصل میشود
🔶 محاسن
مفید بودن، فعال بودن شاگردان، لذتبخش بودن و هیجانانگیز بودن، اقتصادی بودن
🚩معایب:
وقت مفید کلاس و سایر دروس را میگیرد
#روش_تدریس
💡گستره معنویت 💡
📝در نشستي با حجت الاسلام والمسلمين دكتر احمد عابدي
🔶شش علم داريم كه به مسائل معنوي ميپردازند: عرفان نظري، عرفان عملي، سير و سلوك، اخلاق، آداب، موعظه و نصيحت. غالباً اينها با هم خلط ميشوند.
ميتوان گفت كه علم «سير و سلوك» متعلق به قرن چهارم و پنجم است. كتابهاي خواجه عبدالله انصاري، غالباً سير و سلوك است. در قديم، مردم كه ميخواستند به مسافرت بروند، حساب ميكردند كه اگر امروز صبح از اين شهر تا فلان شهر پياده يا با حيوان بروند، شب به كجا ميرسند. چون تقريباً در يك روز، 30 كيلومتر راه ميرفتند، سر هر 30 كيلومتر، يك كاروانسرا درست كردند. مثلا چون از قم تا اصفهان، 9 روز راه بوده است، پس 9 كاروانسرا ميزدند. به اينها منازل بين راه ميگفتند. در سير و سلوك نيز گفتند كسي كه ميخواهد به سمت خدا حركت كند بايد منازلي را طي كند؛ امام خميني(ره) ميفرمود: منزل اول، «يقظه» يا بيداري است. بعضي ميگفتند كه منزل اول ذكر است عدهاي ديگر توبه را اولين منزل و توحيد را آخرين منزل ميدانستند. بعضي سير و سلوك را 11 منزل بعضي 36 منزل، بعضي 100 منزل، بعضي 360 و برخي 1000 منزل ميدانند!
🔶 «عرفان نظري» به دو بحث ميپردازد: 1.توحيد چيست؟ 2.موحد كيست؟ توحيد يعني همان بحث وحدت وجود و شناخت خداوند؛ اما موحد يعني «انسان كامل» يا همان بحث ولايت.
🔶«عرفان عملي» بيشتر در جنبة عمل است: از قبيل مباحث توكل، ذكر، مناجات و... . چلهنشيني در عرفان عملي وجود دارد. مثلاً ميگويند اولين چله اين است كه انسان چهل شب، قبل از خواب شش سوره مسبحات(حديد، حشر، تغابن، صف، جمعه و أعلي) را بخواند كه ظاهراً اولين چلة پيغمبر اكرم(ص) بوده است. اين سبك عرفانی كه الآن در حوزه متداول است، از مرد جولايي در زمان شيخ مرتضي انصاري(ره) شروع شد كه به آقا سيد علي شوشتري و سپس در شاگردان ايشان تا امروز ادامه يافته است. مرحوم سيد بن طاووس، يا مرحوم بحرالعلوم يا ابن فهد حلي هم هر کدام سبكي داشتهاند كه با سبك امروز عرفان عمليِ متداول در حوزهها، متفاوت بودند.
🔶 عرفان عملي و عرفان نظري همانند دو بال براي انساناند؛ اما عرفان نظري به منزلة بال راست و عرفان عملي به منزله بال چپ است؛ يعني ترجيح با عرفان نظري است. علت آن هم اين است كه مثلاً در نهج البلاغه داريم: «نومُ علي يقين خير من صلوة في شك»؛ نماز با شك، عملي است بدون نظر، و خواب با يقين، نظري است بدون عمل. دين هيچوقت نگفته است كه دست آدم مؤمن متدين نماز شب خوانِ بيسواد را ببوسيد اما سيرة مسلمانان هميشه اين بوده كه دست عالم را ميبوسند. اگر ببينند عالمي نشسته و در حال فكر كردن است، و در همان حال جاهلي هم مشغول دعا خواندن است، دست آن عالم را ميبوسند. سيرة پيغمبر اكرم(ص) در مسجد كه فرمود: هر دو حلقه در خير هستند اما من با اين حلقه ـ حلقه علم ـ مينشينم» نيز همين نكته را تأييد ميكند.
@maarefmags_ir
🔶 اگر از كسي كه عرفان نظري نخوانده است، بپرسيد كه بهترين نماز چه نمازي است؟ ميگويد اين كه انسان حضور قلب داشته باشد و بفهمد چه ميگويد. اما كسي كه عرفان نظري خوانده باشد ميگويد كسي كه حواسش هست كه در نماز در برابر خدا ايستاده است.
🔶 تفاوت عرفان عملي و سير و سلوك در این است که در سير و سلوك، عمل نیست؛ بلکه يك حالت روحي و دروني است؛ مثل توكل، صبر، تسليم، انقطاع اليالله و يقظه كه منزل اول است. اينها عمل نيستند، حالات درونياند كه تقدم و تأخر دارند؛ بدايات، متوسطات و نهايات دارد. پس سير و سلوك، برنامة عملي نميدهد كه اين دعا را بخوان يا اين ذكر را بگو يا آن كار را بكن؛ اما در عرفان عملي، استاد ميبيند چون طرف خيلي غرور دارد، به او ميگويد يك چهله بايد تمرين تواضع كني يا يك چهله اين دعا را بخواني، يا اين ذكر را بگو يا آن كار را نكن. اين شخص در عرفان عملي دارد يك عملي را انجام ميدهد تا با انجام آن به مرحلة تجريد، كه غايتِ عرفان عملي مجرد شدن و خلع بدن است برسد؛ اما نهايت و غايتِ سير و سلوك، رسيدن به توحيد است.
#عرفان