eitaa logo
مباحث
1.7هزار دنبال‌کننده
35.7هزار عکس
31.4هزار ویدیو
1.6هزار فایل
﷽ 🗒 عناوین مباحِث ◈ قرار روزانه ❒ قرآن کریم ؛ دو صفحه (کانال تلاوت) ❒ نهج البلاغه ؛ حکمت ها(نامه ها، جمعه) ❒ صحیفه سجادیه ؛ (پنجشنبه ها) ⇦ مطالب متفرقه ⚠️ برای تقویت کانال، مطالب را با آدرس منتشر کنید. 📨 دریافت نظرات: 📩 @ali_Shamabadi
مشاهده در ایتا
دانلود
┅───────────────┅ ☜ و درود خدا بر او، فرمود: سرمايه‌اى از عقل سودمندتر نيست و تنهايى ترسناك‌تر از خودبينى و عقلى چون دورانديشى و بزرگوارى چون تقوى و همنشينى چون اخلاق خوش و ميراثى چون و رهبرى چون الهى و تجارتى چون عمل صالح و سودى چون پاداش الهى و پارسائى چون پرهيز از شبهات و زهدى چون بى‌اعتنايى به دنياى حرام و دانشى چون انديشيدن و عبادتى چون انجام واجبات و ايمانى چون و صبر و خويشاوندى چون فروتنى و شرافتى چون دانش و عزّتى چون بردبارى و پشتيبانى مطمئن‌تر از كردن نيست. ─┅•═༅𖣔✾✾𖣔༅═•┅─ ♻️ ترجمه فیض‌الاسلام: امام عليه السّلام (در ترغيب بصفات پسنديده و نكوهش خودپسندى) فرموده است: (۱) هيچ دارائى پرسودتر از خِرَد نيست (زيرا خرد سعادت دنيا و آخرت را در بر دارد) (۲) و هيچ تنهائى ترسناكتر از خود پسندى نيست (زيرا خود پسند مردم را از خود پست‌تر پنداشته آنها هم از او دورى كنند و تنها ماند) (۳) و هيچ عقلى چون تدبير و انديشه نيست (زيرا انديشه راه را آماده و استوار مى‌سازد) (۴) و هيچ جوانمردى مانند پرهيزكارى نيست (زيرا پرهيزكار نزد خالق و خلق عزيز و ارجمند است) (۵) و هيچ همنشينى چون خوى نيكو نيست (زيرا خوى نيكو دلها را بدست آورد) (۶) و هيچ ميراثى مانند و آراستگى نيست (زيرا آراستگى شخص را محبوب مى‌سازد) (۷) و هيچ پيشوايى مانند توفيق و دست يافتن بكار نيست (زيرا توفيق، شخص را براه راست و خدا پسند مى‌كشاند) (۸) و هيچ تجارت و بازرگانى مانند كردار پسنديده نيست (زيرا نيكبختى هميشگى را در بر دارد) (۹) و هيچ سودى مانند پاداش (الهىّ‌) نيست (زيرا سودى است هميشگى) (۱۰) و هيچ اجتناب و دورى چون ماندن در جلو شبهه (چيز نامعلوم) نيست (زيرا اقدام در شبهه بحرام مى‌كشاند) (۱۱) و هيچ پارسائى مانند بى‌رغبتى در حرام نيست (زيرا بى‌رغبتى در حرام مستلزم آراستگى و پاكى است) (۱۲) و هيچ دانشى مانند و پيش‌بينى نيست (زيرا بر اثر آن به مبدأ و معاد راه بُرده از گمراهى برهد) (۱۳) و هيچ عبادتى مانند انجام واجبات نيست (زيرا پاداش آن بيشتر از مستحبّات و در ترك آن عذاب و كيفر است) (۱۴) و هيچ ايمانى مانند شرم و شكيبائى نيست (زيرا باين دو، كامل مى‌گردد) (۱۵) و هيچ بزرگوارى و سرفرازى مانند فروتنى نيست (زيرا فروتن را همه از دل دوست دارند) (۱۶) و هيچ شرافت و بزرگى مانند دانش نيست (زيرا دانش راهنماى شخص است) (۱۷) و هيچ ارجمندى مانند بردبارى نيست (زيرا بردبارى موجب سرفرازى است) (۱۸) و هيچ پشتيبانى استوارتر از كنگاش كردن نيست (زيرا مشورت سبب پى بردن بپايان كار و سود و زيان آنست).
مرحوم دکتر خاوری می گفت در همان وقت برای رفتن به بالین مریضها چهار ساعت از شب گذشته عبورم از بازار نو افتاد ، هیچکس نبود لکن جنازه های بسیاری در طول بازار افتاده بود و سگها را دیدم مشغول پاره کردن و خوردن جنازه ها هستند و برای دانستن شدت بلای مزبور کافیست که این داستان را برای شما نقل کنم : زنی بود به نام ( مادر محمد ) می گفت بیچاره وار سر به کوچه و بازار گذاشته و فریاد می کردم مسلمانان چهار پسرم مرده اند برای خدا بیایید جنازه آنها را بردارید و نزدیک غروب که به خانه برگشتم هیچکس در خانه نبود و اثری از جنازه ها ندیدم، معلوم شد بعض از مسلمانان خیراندیش آمده اند و آنها را برده و دفن کرده اند و بعد هرچه تحقیق کردم معلوم نشد کی برده و کجا به خاک سپرده و من قبر فرزندانم را هنوز نمی دانم کجاست. و نیز هستند کسانی که به خوبی یاد دارند که در سال 1337 قمری یعنی پنجاه سال قبل، اهالی شیراز گرفتار مرض آنفلوآنزا شدند و بیش از دوماه طول نکشید تا اینکه به ذیل عنایت حضرت ابی عبداللّه الحسین علیه السلام متوسل شدند و در کوچه و بازارها منبر گذاشتند و مجلس خوانی برپا نمودند تا بلای مزبور برطرف گردید . و نیز در سال 1322 شمسی یعنی 25 سال قبل مردم گرفتار مرض حصبه شدند به طوری که کمتر خانه ای بود که در آن مرض حصبه نباشد و دکترها به مریضها ( در اثر زیادی نفرات ) نمی رسیدند با اینکه غالباً صبح پیش از آفتاب از خانه بیرون می آمدند و تا آخر شب به خانه برنمی گشتند و خود بنده هر روزی که همراه جنازه یکی از بستگان یا دوستان می رفتم تا ظهر در غسالخانه بودم یا اگر بعد از ظهر می رفتم تا غروب آنجا می ماندم و بر جنازه ها نماز می گزاردم و همه روزه مرتباً کمتر از پنجاه نفر تلفات نبود! علاوه بر مرض مزبور، مردم گرفتار و سرسام آور بودند به طوری که باید از صبح به دکان نانوایی بروند و تا نزدیک ظهر با زحمت نانی به دست آورند که همه چیز داشت جز گندم و صدای ناله مردم در دکان نانوایی از مسافت دوری شنیده می شد. بیچاره کسانی که باید دنبال طبیب و دارو و پرستاری مریضهای خود باشند و هم تحصیل نان کنند و بیچاره تر آنهایی که به واسطه نداشتن پول، محتاج فروختن اثاثیه و خانه خود به نازلترین قیمتها می شدند و چند ماه مردم گرفتار این بلاها بودند . غرض از نقل این موضوعها آن است که خواننده عزیز از دانستن آنها و مراجعه به تاریخ گذشتگان بداند که هر قوم و جمعیتی که طاغی و یاغی شدند و بکلی خدا و آخرت را فراموش نمودند و طریقه و احسان را کنار گذاشته، شهوترانی و هوی پرستی را رویه خود قرار دادند خداوند آنها را می دهد ولی پس از اینکه از حد گذرانیدند ناگاه به وسیله رسانیدن بلاهای سخت، آنها را بیچاره می کند تا از کردار خود پشیمان شده و به ناچار رو به خدا آورند و راه از دست داده را طی نمایند و در حقیقت این بلاها لطفی است از حضرت آفریدگار به صورت قهر ؛ مانند چوپانی که گوسفندان خود را که از جاده مستقیمی که به آب و سبزه می رسد منحرف شده اند و رو به سنگلاخ آورده اند چگونه با چوب و سنگ آنها را برمی گرداند و رو به جاده مستقیم می کشاند. و لذا حضرت امیر علیه السلام می فرماید : ( اَحْمَدُهُ عَلَی الّضَّراء کَما اَحْمَدُهُ عَلَی السَّرّاءِ ؛ یعنی سپاس می کنم خدای را بر بلا و سختیها چنانچه اورا بر نعمتها و خوشیها شکر می کنم ) . و در قرآن مجید می فرماید : اَخَذْناهُمْ بِالْبَاءْساءِ وَالضَّراءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ ؛ یعنی ایشان را به وسیله بلاها و سختیها گرفتیم تا اینکه تضرع کنند و رو به خدای خود آورند به مقتضای فطرت اولی که خدا به آنها داده است . بلی، نوع خلق امروز خدا و آخرت را فراموش کرده رو به شهوات آورده اند! نفس و هوی و شیطان را می طلبند و از فرمان خدا روگردان! از هرکَس و هر چیزی که مورد خوف باشد می ترسند جز از خدا و از عذاب آخرت و به هرکس و هرچیزی که مورد امیدشان باشد امیدوارند جز امید به و جزا و عطاهای پروردگار . صفات کمالی انسانیت مانند عدل ، ، عاطفه ، مهر خصوصا از نسل جوان بخصوص دختران برچیده شده و به جایش خویهای حیوانی جای گرفته. خانه های خدا را خالی گذاشته و مراکز شیاطین مانند سینماها را پر کرده اند . از مجالس که آنها را به و آخرت می آورند فرار می کنند و هرجا صدای شیطانی است جمع می شوند کدام روز است که انواع خیانتها و جنایتها و بی عفتیها از این اجتماع خراب سر نمی زند و بنابراین اگر از کردار خود دست بر ندارند، باید منتظر روزی بود که بلاهایی بر سر این اجتماع خراب ریزش کند که به ناچار روبه خدا آورند، به اضطرار در مساجد جمع شده از کردار خود کنند. زلزله های اخیر غرب و لار و خراسان زنگ بیدار باشی برای همه اجتماع ماست .
حیاء یوسف صدیق در تفسیر منهج الصادقین از حضرت علی بن الحسین زین العابدین علیه السلام نقل کرده هنگامی که زلیخا حضرت یوسف را بُرد در حجره که آنرا آینه کاری و به نقش های مهیّج شهوت، نقش نموده بود - پس درها را بست و در آن حجره بُتی بود، زلیخا پارچه ای به روی آن انداخت. یوسف علیه السلام فرمود چرا چنین کردی؟ زلیخا گفت تا او از حال ما با خبر نشود و نزد او شرمنده نباشیم - یوسف فرمود:« پس من سزاوارترم از آنکه شرم کند از خدائیکه یکتاست و قهار بر ستمگران است» پس فرار کرد و خداوند او را یاری فرمود و بچه در گهواره را گویا کرد تا شهادت به پاکدامنی او داد و عاقبت او را به مقام سلطنت رسانید. حیاء غلام حبشی غلامی حبشی پس از تشرّف به خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله و قبول و روشن شدن دلش بنور از آن حضرت از خداوند پرسید حضرت فرمود:«چیزی از پرودگار پوشیده نیست (لا تخفی علیه خافیة)». غلام گفت پس هنگامی که گناه میکردم پروردگارم مرا میدیده و گفت وافضیحتاه و صیحه زد و از دنیا رفت. حیاء چوپان غلام فخر رازی در کتاب لوامع البیّنات گوید: ابن عمر رسید به چوپانی که او با گله گوسفندانی بود به او گفت گوسفندی به من بفروش در جوابش گفت من خود غلامم و این گوسفندان مال مالک منست و اجازه فروش ندارم. ابن عمر گفت گوسفندی بما بفروش و پول آنرا بگیر برای خودت و اگر مولایت با خبر شود بگو گرگ گوسفندت را برد. غلام در جواب گفت «فأین الله (تعالی)» یعنی اگر مولای ظاهری نیست پرودگار عالم حاضر است و من از او میکنم. این حرف سخت در ابن عمر اثر کرد بطوریکه مولای او را پیدا کرد و غلام را خرید و آزادش نمود و نیز گله گوسفندش را خرید و به آن غلام بخشید. شدت حیاء مقدس اردبیلی ره در کتاب لئالی الاخبار و غیر آن ضمن شرح حالات عالم ربانی مرحوم ملا احمد محقق اردبیلی اعلی الله مقامه نوشته اند که آن بزرگوار مدت چهل سال پاهای خود را هنگام نشستن و خواب دراز نکرد نه در جمع و نه در تنهائی و میفرمود خلاف حیاء و است در محضر پروردگار پاها را دراز کنم. این مطلب درباره بعضی دیگر از بزرگان نوشته شده و اینکه در مرض موت فرموده بود: عمریست بیحیائی و بی ادبی نکردم، الحال که آخر کار است چگونه بی ادبی کنم. بزرگی دیگر همیشه آهسته حرف میزده و میفرموده بلند حرف زدن فریاد کردن در محضر حضرت خداوندی بی‌حیائی است؛ پس چگونه خواهد بود حال کسیکه در حضور خداوند حرف لغو زند یا فحش بگوید یا سخنی که حرام فرموده است بزند. و نیز در کتاب مزبور نقل کرده که یکی از علماء ربانی در مرض موتش حاکم وقت از او عیادت کرد و گفت مرا وصیّ فرزندانت قرار ده و آنها را بمن بسپار، آن بزرگ فرمود من از پروردگارم حیاء میکنم با حضور او فرزندانم را بغیر او بسپارم. و نیز نقل کرده که سالم بن عبدالله که مردی زاهد و با ورع بود در مسجد الحرام بود که هشام بن عبدالملک وارد شد و چون او را دید گفت ای سالم از من حاجتی بطلب تا انجام دهم. گفت از خداوند حیاء میکنم در خانه اش از غیر او چیزی بخواهم - چون از مسجد بیرون رفت هشام هم پشت سرش آمد و گفت اینجا که مسجد نیست پس حاجتت را از من بخواه. در جوابش گفت حوائج دنیوی یا اخروی؟ هشام گفت حوائج دنیوی، سالم گفت من حوائج دنیوی را از آن کسیکه صاحب و مالک آنست نخواسته ام و همیشه حوائج اخروی را از او خواستارم پس چگونه حوائج دنیوی را از کسی بخواهم که مالک حقیقی دنیا نیست. حیاء بَشر در قیامت چون در قیامت حقیقت آشکار و باطنها ظاهر میگردد بشر میفهمد که پروردگار همیشه و همه جا با او بوده بر گفتار و کردارهایش ناظر بوده است و از طرف دیگر هیئت و شکل خود را میبیند که مطابق اخلاق زشت و حالات درونی او شده است. چنانچه در حدیث رسیده: «بصورتهائیکه میمونها و خنزیرها نزد آن زیبایند محشور میشود» و خود را مهیبتر و زشت تر از خوک و میمون میبیند و نیز اعمال زشتش را چسبیده به خود می یابد، چنانکه در قرآن بیان میفرماید پس در این حال از شدت حیاء و شرمساری حالتی عارضش میشود که در روایت است در آن حال آرزو میکند زودتر از دیگران بجهنم ببرند تا از شدت حیاء در موقف حساب و در حضور مردمان رهائی یابد و چگونه است سختی و ناراحتی در این حال که جهنم برایش آسانتر میگردد. شاید اشاره به این مقام باشد آنچه در حالات حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام رسیده که آن حضرت هنگام یاد مرگ و قبر و قیامت گریان میشد و چون یاد بهشت و میکرد مانند مار گزیده بخود میپیچید و چون مقام عرض علی الله (تعالی) را یاد میفرمود از شدت خوف غش میکرد.