#قرار_مطالعه | #منتهی_الآمال
#زندگانی_امام_حسین علیهالسلام ۱
و بعد از این شروع می شود به ذکر احوال سید مظلومان حضرت ابوعبداللّه الحسین صلوات اللّه علیه
کتب هذِهِ الکلمات بِیُمناهُ الوازِره المتمسّک بِاءذیالهم الطاهره عبّاس بن محمّد رضا القمی فی رجب الاصبّ مِنْ سنه 1353 ه ق
ملتمس از برادران دینی که این حقیر را در حیات و ممات از دعای خیر فراموش نفرمایند.
إن شاء اللّه تعالی
______________________
۱.
باب پنجم : در تاریخ حضرت اباعبداللّه الحسین علیه السّلام
فصل اول : در ولادت با سعادت حضرت سیّدالشّهداء علیه السّلام
مشهور آن است که ولادت آن حضرت در مدینه در سوم ماه شعبان بوده و شیخ طوسی رحمه اللّه روایت کرده که بیرون آمد توقیع شریف به سوی قاسم بن علاءِ همدانی وکیل امام حسن عسکری علیه السّلام که مولای ما حضرت حسین علیه السّلام در روز پنجشنبه سوّم ماه شعبان متولّد شده؛ پس آن روز را روزه دار و این دعا را بخوان :(اللّهمّ اِنّی اسْئلُک بِحقِ الْموْلوُدِ فی هذا الْیوْم ...)
و ابن شهر آشوب رحمه اللّه ذکر کرده که ولادت آن حضرت بعد از ده ماه و بیست روز از ولادت برادرش امام حسن علیه السّلام بوده و آن روز سه شنبه یا پنجشنبه پنجم ماه شعبان سال چهارم از هجرت بوده، و فرموده روایت شده که ما بین آن حضرت و برادرش فاصله نبوده مگر به قدر مدّت حمل و مدّت حمل، شش ماه بوده است.
و سیّد بن طاوس و شیخ ابن نما و شیخ مفید در(ارشاد)نیز ولادت آن حضرت را در پنجم شعبان ذکر فرموده اند و شیخ مفید در(مقنعه ) و شیخ در (تهذیب ) و شهید در (دروس )، آخر ماه ربیع الاوّل ذکر فرموده اند، و به این قول درست می شود روایت (کافی ) از حضرت صادق علیه السّلام که ما بین حسن و حُسین علیهماالسّلام طُهری فاصله شده و ما بین میلاد آن دو بزرگوار شش ماه و ده روز واقع شده واللّه العالِم.
و بالجمله ؛ اختلاف بسیار در باب روز ولادت آن حضرت است
امّا کیفیت ولادت آن جناب
شیخ طوسی رحمه اللّه و دیگران به سند معتبر از حضرت امام رضا علیه السّلام نقل کرده اند که چون حضرت امام حسین علیه السّلام متولد شد، حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلّم أسْماء بنت عُمیْس را فرمود که بیاور فرزند مرا ای اسْماء.
اسْماء گفت : آن حضرت را در جامه سفیدی پیچیده به خدمت حضرت رسالت صلی اللّه علیه و آله و سلّم بردم، حضرت او را گرفت و در دامن گذاشت و در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه گفت؛ پس جبرئیل نازل شد و گفت : حق تعالی ترا سلام می رساند و می فرماید که چون علی علیه السّلام نسبت به تو به منزله هارون است نسبت به موسی علیه السّلام پس او را به اسم پسر کوچک هارون نام کن که شُبَیر است و چون لغت تو عربی است او را حسین نام کن.
پس حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم او را بوسید و گریست و فرمود که ترا مصیبتی عظیم در پیش است.
خداوندا! لعنت کن کشنده او را.
پس فرمود که اسْماء، این خبر را به فاطمه مگو.
چون روز هفتم شد حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود که بیاور فرزند مرا، چون او را به نزد آن حضرت بردم گوسفند سیاه و سفیدی از برای او عقیقه کرد، یک رانش را به قابله داد و سرش را تراشید و به وزن موی سرش نقره تصدّق کرد و خلوق بر سرش مالید؛ پس او را بر دامن خود گذاشت و فرمود: ای ابا عبداللّه ! چه بسیار گران است بر من کشته شدن تو، پس بسیار گریست.
اسماء گفت : پدر و مادرم فدای تو باد.
این چه خبر است که در روز اوّل ولادت گفتی و امروز نیز می فرمائی و گریه می کنی ؟!
حضرت فرمود: که می گریم بر این فرزند دلبند خود که گروهی کافر ستمکار از بنی امیّه او را خواهند کشت، خدا نرساند به ایشان شفاعت مرا. خواهد کشت او را مردی که رخنه در دین من خواهد کرد و به خداوند عظیم کافر خواهد شد.
پس گفت : خداوندا! سئوال می کنم از تو در حقّ این دو فرزندم آنچه راکه سئوال کرد ابراهیم در حقّ ذُریّت خود.
خداوندا! تو دوست دار، ایشان را و دوست دار هر که دوست می دارد ایشان را و لعنت کن هر که ایشان را دشمن دارد لعنتی چندان که آسمان و زمین پر شود.
#قرار_مطالعه | #منتهی_الآمال
#زندگانی_امام_حسین علیهالسلام ۲
فصل دوّم : در بیان فضائل و مناقب و مکارم اخلاق آن حضرت علیه السّلام
از (اربعین مؤذّن ) و (تاریخ خطیب ) و غیره نقل شده که جابر روایت کرده که رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: خداوند تبارک و تعالی فرزندان هر پیغمبری را از صُلبْ او آورد و فرزندان مرا از صلب من و از صلب علیّ بن ابی طالب علیه السّلام آفرید، به درستی که فرزندان هر مادری را نسبت به سوی پدر دهند مگر اولاد فاطمه که من پدر ایشانم.
مؤلف گوید: از این قبیل احادیث بسیار است که دلالت دارد بر آنکه حسنین علیهماالسّلام دو فرزند پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم می باشند و امیرالمؤمنین علیه السّلام در جنگ صفّین هنگامی که حضرت حسن علیه السّلام سرعت کرد از برای جنگ با معاویه ، فرمود: باز دارید حسن را و مگذارید که به سوی جنگ رود؛ چه من دریغ دارم و بیمناکم که حسن و حسین کشته شوند و نسل رسول خدا منقطع گردد.
ابن ابی الحدید گفته : اگر گویند که حسن و حسین پسران پیغمبرند، گویم هستند؛ چه خداوند که در آیه مباهله فرماید:(أبنائنا) جز حسن و حسین را نخواسته ، و خداوند عیسی را از ذرّیت ابراهیم شمرده؛ اهل لغت خلافی ندارند که فرزندان دختر از نسل پدر دخترند، و اگر کسی گوید که خداوند فرموده است : (ما کان محمّدٌ ابا احدٍ مِنْ رِجالکُمْ) یعنی نیست محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم پدر هیچ یک از مردان شما؛ در جواب گوئیم که محمّد را پدر ابراهیم ابن ماریه دانی یا ندانی ؟ به هر چه جواب دهد جواب من در حقّ حسن و حسین همان است. همانا این آیه مبارکه در حّق زید بن حارثه وارد شد؛ چه او را به سنّت جاهلیّت فرزند رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلّم می شمردند و خداوند در بطلان عقیدت ایشان این آیه فرستاد که محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم پدر هیچ یک از مردان شما نیست لکن نه آن است که پدر فرزندان خود حسنین و ابراهیم نباشد.
#قرار_مطالعه | #منتهی_الآمال
#زندگانی_امام_حسین علیهالسلام ۳
و از جود و سخای آن حضرت روایت شده که مرد عربی به مدینه آمد و پرسید که کریمترین مردم کیست ؟ گفتند حسین بن علی علیه السّلام؛ پس به جستجوی آن حضرت شد تا داخل مسجد شد دید که آن حضرت در نماز ایستاده؛ پس شعری چند در مدح و سخاوت آن حضرت خواند. چون حضرت از نماز فارغ شد فرمود که ای قنبر آیا از مال حجاز چیزی به جای مانده است ؟
عرض کرد: بلی چهارهزاردینار.
فرمود حاضر کن که مردی که احقّ است از ما به تصّرف در آن، حاضر گشته؛ پس به خانه رفت و ردای خود را که از بُرد بود از تن بیرون کرد و آن دنانیر را در بُرد پیچید و پشت در ایستاد و از شرم روی اعرابی از قلّت زر از شکاف در دست خود را بیرون کرد و آن زرها را به اعرابی عطا فرمود و شعری چند در عذرخواهی از اعرابی خواند. اعرابی آن زرها را بگرفت و سخت بگریست😭.
حضرت فرمود: ای اعرابی ! گویا کم شمردی عطای ما را که میگریی؟
عرض کرد: بر این میگریم که دستِ با این جود و سخا چگونه در میان خاک خواهد شد!
✓ و مثل این حکایت را از حضرت حسن علیه السّلام نیز روایت کرده اند.
مؤلف گوید: که بسیاری از فضائل است که گاهی از امام حسن علیه السّلام روایت می شود و گاهی از امام حسین علیه السّلام و این ناشی از شباهت آن دو بزرگوار است در نام که اگر ضبط نشود تصحیف و اشتباه می شود.
و در بعضی از کتب منقول است از عصام بن المصطلق شامی که گفت : داخل شدم در مدینه معظّمه پس چون دیدم حسین بن علی علیهماالسّلام را پس تعّجب آورد مرا، روش نیکو و منظر پاکیزه او ؛ پس حسد مرا واداشت که ظاهر کنم آن بغض و عداوتی را که در سینه داشتم از پدر او؛ پس نزدیک او شدم و گفتم توئی پسر ابو تراب ؟
(مؤ لّف گوید: که اهل شام از امیرالمؤمنین علیه السّلام به ابو تراب تعبیر می کردند و گمان می کردند که تنقیص آن جناب می کنند به این لفظ و حال آنکه هر وقت ابو تراب می گفتند گویا حُلی و حلل به آن حضرت می پوشانیدند...).
بالجمله ؛ عصام گفت :گفتم به امام حسین علیه السّلام توئی پسر ابوتراب ؟ فرمود:بلی .
قال فبالغْتُ فی شتْمِهِ و شتْم ابیِه ؛ یعنی هر چه توانستم دشنام و ناسزا به آن حضرت گفتم .
فنظر اِلیّ نظْرة عاطِفٍ رؤُفٍ؛ پس نظری از روی عطوفت و مهربانی بر من کرد و فرمود:
(اعُوذُ باِللّهِ مِن الشیطانِ الّرجیم
بِسْمِ الرّحْمنِ الرّحیمِ
خُذِ الْعفْو و اْمُرْ بِالْعُرْفِ و اعْرِضْ عنِ الْجاهِلین ...).
و این آیات اشارت است به مکارم اخلاق که حقّ تعالی پیغمرش را به آن تأدیب فرموده از جمله آنکه به میسور از اخلاق مردم اکتفا کند و متوقّع زیادتر نباشد و بد را به بدی مکافات ندهد و از نادانان رو بگرداند و در مقام وسوسه شیطان پناه به خدا گیرد.
ثُمّ قال: خفِّضْ علیْک اِسْتغْفِرِ اللّه لی و لک.
پس فرمود به من ، آهسته کن و سبک و آسان کن کار را بر خود، طلب آمرزش کن از خدا برای من و برای خودت ، همانا اگر طلب یاری کنی از ما تو را یاری کنم و اگر عطا طلب کنی ترا عطا کنم و اگر طلب ارشاد کنی تو را ارشاد کنم.
عصام گفت : من از گفته و تقصیر خود پشیمان😥 شدم و آن حضرت به فراست یافت پشیمانی مرا فرمود:
(لا تثْریب علیْکُم الْیوْم یغْفِرُ اللّهُ لکُمْ و هُو ارْحمُ الرّاحِمین).
و این آیه شریفه از زبان حضرت یوسف پیغمبر است به برادران خود که در مقام عفو از آنها فرمود که عتاب و ملامتی نیست بر شما، بیامرزد خداوند شماها را و اوست ارحم الرّاحمین .
پس آن جناب فرمود به من که از اهل شامی تو؟
گفتم : بلی.
فرمود: شِنْشِنه اِعْرِفُها مِنْ اخْزمٍ و این مثلی است که حضرت به آن تمثل جُست : حاصل اینکه این دشنام و ناسزا گفتن به ما، عادت و خوئیست در اهل شام که معاویه در میان آنها سنّت کرده؛ پس فرمود: حیّانآ اللّه و ایّاک هر حاجتی که داری به نحو انبساط و گشاده روئی حاجت خود را از ما بخواه که می یابی مرا در نزد افضل ظّن خود به من انشاءاللّه تعالی.
عصام گفت : از این اخلاق شریفه آن حضرت در مقابل آن جسارتها و دشنامها که از من سر زد، چنان زمین بر من تنگ شد که دوست داشتم به زمین فرو بروم ، لا جرم از نزد آن حضرت آهسته بیرون شدم در حالی که پناه به مردم می بردم به نحوی که آن جناب ملتفت من نشود لکن بعد از آن مجلس نبود نزد من شخصی دوست تر از آن حضرت و از پدرش .