eitaa logo
مباحث
1.7هزار دنبال‌کننده
35.8هزار عکس
31.5هزار ویدیو
1.6هزار فایل
﷽ 🗒 عناوین مباحِث ◈ قرار روزانه ❒ قرآن کریم ؛ دو صفحه (کانال تلاوت) ❒ نهج البلاغه ؛ حکمت ها(نامه ها، جمعه) ❒ صحیفه سجادیه ؛ (پنجشنبه ها) ⇦ مطالب متفرقه ⚠️ برای تقویت کانال، مطالب را با آدرس منتشر کنید. 📨 دریافت نظرات: 📩 @ali_Shamabadi
مشاهده در ایتا
دانلود
♻️ ؛ «»، امّا «محذوف» و «غیررسمی»!! [1]. (مدظله العالی) به‌ صراحت، را «» خوانده بود. نمی‌خواهم اینک و در اینجا دربارۀ دلالت‌های مفهومی و معنایی این لفظ بنویسم و فضایلِ را بازگویم، بلکه می‌خواهم مخاطبِ خویش را در برابرِ «پرسشی سرسخت و تلخ» قرار دهم که شاید او را نسبت به من، بدبین سازد و ... . اکنون آنچه‌که در نظرِ من مهمّ است، هیچ محاسبه و معادله‌ای نیست جز «گفتنِ حقیقت» و «شخم‌زدنِ گذشته» و «بیرون‌کشیدنِ ریشه‌های گندیده و مسموم»! هیچ اتّفاقی بدتر از آنچه‌که برای علامه رخ داد، در میان نیست ... . پس باید و را کنار نهاد و ناگفته‌ها را نگاشت. [2]. « »! تعبیری‌ست فاخر و وزین و گوش‌نواز، که البتّه تبعات و لوازمی دارد، و از آن جمله، این است که چنین شخصیّتی باید در « و رسمی»، جای پای محکمی داشته باشد و محلِ رجوع باشد. امّا آیا این‌گونه بوده است؟! به‌طورِ قاطع باید گفت خیر!! [3]. در سه دهۀ گذشته، «صداوسیمای »، هیچ‌گونه با آیت‌الله مصباح نداشته و هیچ‌گاه از سخنرانی‌های و سیاسیِ ایشان، استفاده نکرده است!! هیچ‌گاه! برنامۀ صداوسیما دربارۀ آیت‌الله مصباح در طولِ سه دهۀ گذشته، فهرستِ مفصّلی نیست: یکی سخنرانی‌های اخلاقیِ ایشان که به‌صورتِ «» و «تقطیع‌شده»، تنها از شبکۀ تلویزیونیِ قرآن پخش می‌شد؛ و دیگری، سخنرانی‌های اخلاقیِ ایشان که در «انتهای شب»، از شبکۀ رادیوییِ معارف پخش می‌شد!! همین و لاغیر! هیچ برنامۀ منظم و مستمری در میان نبود و هیچ‌گاه مواضعِ سیاسی و انقلابیِ وی، پوششِ رسانه‌ای داده نشد! [4]. معامله‌ای که « جمهوری‌اسلامی» با علامه مصباح کرد، به‌گونه‌ای بود که گویا ایشان، یک «» است که تنها می‌توان از جوانب و ابعادِ «اخلاقی» یا «فلسفیِ» ایشان بهره گرفت و بقیّۀ لایه‌ها، با «»، نیستند! «سیاست‌های نظام» که از «عقبۀ تئوریکِ نظام» بودنِ ایشان حکایت می‌کند!! این چه تناقضی‌ست؟! [5]. تفاوتی هم میانِ علی لاریجانی و عزت‌الله ضرغامی و علی در میان نبوده است! همگی در «حذفِ علامه مصباح»، دست در یک کاسه داشته و همگرا و هم‌نظر بوده‌اند! نظریۀ رسانه در میان اینان، همان «نظریۀ جذابیّت» است، نه «نظریۀ حکمت»، و چون چنین است، همگی یک «» یا «» را بر « زمانه»، ترجیح می‌دهند! محاسبه کنید که در طولِ سه دهۀ اخیر، چه میزان از حجمِ آنتن‌های زندۀ صداوسیمای جمهوری‌اسلامی را کسانی از این دست، اشغال کردند: «هزار ساعت»؟! «ده‌هزار ساعت»؟! «صدهزار ساعت»؟! ... نمی‌دانم، ولی به‌خوبی می‌دانم که در این میان، حتّی «یک ساعت» هم نصیبِ علامه مصباح نشد!! نه «آنتنِ زنده»! نه «سخنِ سیاسی»! نه در «شبکه‌های پُرمخاطب»! نه در «ساعاتِ خاص»! ... [6]. «مسئولانِ جمهوری‌اسلامی»، باید سرافکنده و باشند که علامه مصباح را از «عرصۀ رسمی» حذف کردند و «چهره‌ای حداقلی و رقیق» از او ساختند که هیچ نسبتی با «عقبۀ تئوریکِ نظام» نداشت! مصباحی که نسلِ جوان شناخت - یا به‌عبارتِ درست‌تر، به آنها شناسانده شد! – یک «عالمِ اخلاقی» بود، یا حداکثر یک «فیلسوفِ مسلمان»! همین و نه بیشتر! آنان وظیفه داشتند که در تمامِ مسائل راهبردی و کلان، «عقبۀ تئوریکِ نظام» را به صحنۀ بازی آورند تا ذهنِ جوانان با تحلیل‌ها و منطقِ فکریِ او، آشنا شود و انس بگیرد، ولی چنین نکردند! [7]. می‌نویسم مسئولانِ فرهنگیِ «جمهوری‌اسلامی»!! چون اشکال را در «ساختار» می‌بینم، نه‌فقط در «این شخص» و «آن شخص»! حماقت و ندانم‌کاریِ مسئولان به‌جای خود، امّا مسأله و معضلۀ من، با «اساسِ بنای فرهنگیِ رسمی» است که در نظرم، همچون افیونِ مخدّر و مخرّبی است که فضیلت‌سوز و نخبه‌کُش است. دیروز، قصّۀ جانسوزِ «»؛ و امروز، قصّۀ تلخِ «»! حیاتِ «غیررسمیِ» نخبگانِ انقلابی، چه زمانی پایان می‌یابد؟! چه کنیم با این‌همه جفاکاریِ «مسئولانِ فرهنگیِ جمهوری‌اسلامی»؟! کدام محکمه‌، دادِ ما را می‌ستاند؟! شاید هم بیشتر گفتن، سبب شود که محکمه به‌جای «دادِ ما»، «خودِ ما» را بستاند!! [8]. علامه ، «انقلابی» بود، امّا انقلابیِ «محذوف»! انقلابیِ «غیررسمی»! انقلابیِ «مظلوم»! یک شخصیّتِ تاریخیِ بی‌نظیر در اکنونِ ما، که بی‌رحمانه و حماقت‌بار، از عرصۀ رسمی، «حذف» شد و «ناشناخته» یا «بدشناخته» ماند، تاآنجاکه در انتخاباتِ اخیر مجلسِ خبرگان، به‌دستورِ «بی‌بی‌سی فارسی»، بخشی از مردمِ تهران به او رأی ندادند!! ✍️ @rasaee 🌐 @mabaheeth
🔸به يقين حتي اگر اين مسأله نبود، بهانه‌اي ديگر دست و پا مي‌کردند؛ همچنان که پاره‌اي از سکولارهاي عمامه ‌به سر، همان روز اول و دوم رحلت ايشان، به گونه‌اي ديگر به ترور اين شخصيت پرداختند؛ عده‌اي حتي تشييع جنازه باشکوه ايشان را هم تحمل نکردند و حقد و کينه خود را نسبت به اسلام و ارزش‌هاي اسلامي و انقلابي به گونه‌هاي مختلف نشان دادند. 🔸اما چرا؟ به اعتقاد اين بنده، نفرت از آيت‌الله مصباح و تلاش شبانه‌روزي غربزدگان و اسلام‌ستيزان و ولايت‌گريزان براي دور نگه داشتن نسل جوان از ايشان دلايل متعدد دارد. آيت‌الله مصباح يزدي 1️⃣منطقي قوي و نفوذناپذير داشت، تجسم حکمت اسلامي و قرآني بود؛ مقلدان فکر و فرهنگ غرب را ياراي مواجهه با منطق مستحکم او نبود؛ و آنان که دل و دين به جايي ديگر باخته بودند، چاره‌اي جز ترور شخصيت او را نداشتند؛ 2️⃣شجاعتي کم‌نظير در بيان حقايق با بياني شفاف و رسا و منطقي مستحکم داشت؛ افراد زبون در مواجهه با شجاعان و دليران، براي سرپوش نهادن بر ضعف و زبوني خود چاره‌اي جز ترور شخصیت ندارند؛ 3️⃣او با بصيرتي کم‌نظير پنهاني‌ترين اهداف نفوذي‌هاي غرب در جريان فکر و فرهنگ انقلابي را مي‌ديد و مي‌شناخت و به دليل شجاعت کم‌نظيري که داشت، آنها را آشکار مي‌کرد؛ او ثمرة سالها نيروسازي غربيان براي زدودن فکر و فرهنگ اسلامي را خنثي کرد؛ اين يکي از رازهاي عصبانيت نامعقول رهبران روشنفکري غربزده از ايشان است. 4️⃣مصباح فقط يک عالم ديني نبود؛ او يک عالم انديشه‌‌پرور بود؛ او در کار نيروسازي و کادرسازي فکري براي انقلاب اسلامي بود؛ براي جلوگيري از نفوذ انديشه و حکمت او که همان انديشه و حکمت انقلاب و اسلام است، ساده‌ترين راه را ترور شخصيت او مي‌دانستند؛ غافل از اينکه علم نور است، حکمت همچون رودي روان است، کسي نمي‌تواند براي هميشه جلوي آن را سد کند. 5️⃣آیت الله مصباح صرفاً يک فيلسوف ولايت‌پذير نبود؛ بلکه حکيمي ولايت‌گستر هم بود؛ و دشمنان همواره در طول تاريخ اسلام، با ولايت‌گستراني مثل سلمان و ابوذر و عمار و مالک و مقداد و میثم تمار و حجر بن عدي و ... سخت‌ترين و بي‌رحمانه‌ترين مواجهه را داشته‌اند. با ترور آنها خواسته‌اند بازوان ولايت را قطع کنند. 6️⃣آيت‌الله مصباح يک فرد نبود؛ بلکه ""بود؛ با ترور شخصيت و دانش و انديشه او، مي‌خواستند و مي‌خواهند شخصيت و علم و انديشه انقلاب را ترور کنند. به تعبير ديگر مي‌توان گفت آيت‌الله مصباح خودش هدف اصلي نبود؛ او سپر دفاع از اسلام و قرآن و ولايت و انقلاب اسلامي بود؛ 🔸اما دشمنان و بدخواهان اسلام و انقلاب بدانند که اگر اسلافشان توانستند نور سلمان و ابوذر و مقداد و عمار و مالک و حجر بن عدي را خاموش کنند و از تأثيرگذاري آنها در گسترة تاريخ بکاهند، اينان هم مي‌توانند چراغ روشني‌بخش علم و انديشه مصباح‌يزدي را خاموش کنند. مصباح يزدي برکه‌اي نبود که به مرور زمان رنگ و طعم خود را از دست دهد؛ او همچون رودي جاري در گسترة زمان است که تازه حرکت و جريان خود را آغاز کرده است؛ غرب‌باوران و ولايت‌ستيزان خوب مي‌دانند که اين جريان تازه به راه افتاده است؛ اين جريان با قوت دانش و خرد و انديشه، به دنبال در همه ابعاد زيست انساني است. دنبال تحقق منويات حضرت ولايت است و تا تحقق تمدن اسلامي از حرکت نخواهد ايستاد. @Ahmadhoseinsharifi 🌐 @Mabaheeth
دروغ‌های متراکم ديده‌بانهای شفافيت و ! ✍️ احمدحسين شريفی 🔸 جناب که مدتی است با تأسيس سازمانی مردم‌نهاد با عنوان «ديده‌بان شفافيت و عدالت» دوربين شفاف‌سازی و عدالت‌طلبی را بر چشمان خود زده است، با مشارکت معاون آموزشی‌شان جناب حسين رجائی در مطلبی با عنوان «ثروتمندان ناشناس، خطری برای زمامداران و روحانیون سرشناس!»، نکاتی درباره آيت‌الله نوشتند که نشان میدهد ديده‌بانان محترم اين سازمان يا با دوربينی عوضی می‌بينند و يا اينکه اساساً چشمان سالمی پشت آن دوربين ندارند تا حقايق را ببيند. 🔸 اين دو بزرگوار در نوشته خود ضمن همه و امراء به دوری از ثروتمندان(کلمةُ حقٍ) اراده‌ای سراسر باطل و دروغين و افتراهايی بزرگ بر وارد کرده‌اند(يُراد بها الباطل) چنين نوشتند که آی مردم! کشفی تازه کرده‌ايم و آن اينکه حتی آيت‌الله مصباح هم با کسانی که ابهاماتی درباره فعاليت‌های اقتصادی‌شان مطرح است(!) دست در يک کاسه داشته‌اند! چرا که در ديده‌بانی خود ديديم که غَسّال او يکی از کسانی بوده که ابهامات مالی در پرونده‌اش است! و جنازه ايشان هم در منزل چنان فردی غسل داده شده است! 🔸 در حالی که؛ اولاً، غسال ايشان چنين فردی نبوده است؛ ثانياً، بدن مطهر ايشان در منزل چنين فردی غسل داده نشده است؛ ثالثاً، آيت‌الله مصباح در طول عمرشان با چنين فردي ارتباط نداشته‌اند و بعيد مي‌دانم که حتي يکبار ايشان را ديده باشند. رابعاً، آيت‌الله مصباح اساساً دفتر و بيتی به معنای مصطلح نداشتند که وجوهاتی دريافت کنند يا چنين افرادی با قصدهای سوء بخواهند در آن کنند و از ايشان سوء استفاده کنند؛ خامساً، زندگی شخصي آيت‌الله مصباح و فرزندانش که از زاهدانه‌ترين و کم‌مؤنه‌ترين زندگی‌های ممکن در اين عصر بوده و هست؛ در مرأی و منظر همگان است؛ و سادساً‌، همه مسائل مالي (ره) نيز با شفاف‌ترين شکل ممکن، سالانه توسط مسؤولان ذی‌صلاح رسمی کشور بررسی می‌شده و می‌شود و در تمام اين سال‌ها حتی يک ريال، تأکيد می‌کنم حتی يک ريال، تخلف مالی در اين مؤسسه وجود نداشته است. 🤔 حال سؤال ما از اين ديده‌بانان محترم شفافيت و عدالت(!) اين است که گمان نمی‌کنيد يک جای کار ايراد پيدا کرده است؟ گمان نمی‌کنيد که يا چشمانی که پشت آن دروبين‌هاب ديده‌بانی است کم‌سو و کج‌بين شده است و يا دوربين‌تان از کار افتاده و به جای آب، به شما سراب نشان ميدهد؟عزيزان من، شما نيت خوبی داريد، شعار قشنگی هم مي‌دهيد؛سازمانی بسيار لازم و ضروری هم تأسيس کرده‌ايد؛ اما گويا توجه به الزامات و اقتضائات ديده‌بانی شفافيت و عدالت نداريد و در نتيجه، نه تنها از حق و عدل و شفافيت ديده‌باني نمي‌کنيد، که با دروغ‌ها و افتراهای متراکم خود، تيرگي بر تيرگي می‌افزاييد:«ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ» و خوف آن دارم که زمانی چشم باز ‌کنيد و به کارنامه خود نگاه ‌کنيد که متوجه ‌شويد نه تنها از ديده‌بانی‌تان هيچ حقيقتی آشکار نشده است که چنان حجاب‌هايی بر ديده و دلتان زده شده باشد که آشکارترين حقايق و نزديک‌ترين مسائل را هم نبينيد: «إِذا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَراها وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُور»(نور،40) 🔍 شما اگر حقيقتاً دنبال کشف حقيقت بوديد که نيازی به رفتارهای کارآگاه پوآرويی نبود! خيلي راه آسانی داشت؛ با فرزندان آيت‌الله مصباح يا با خمينی(ره) يا با داماد مکرمشان جناب آيت‌الله محمدی عراقی تماس مي‌گرفتيد و حقيقت ماجرا را جويا می‌شديد و چنين در صف تروريست‌های فکر و فلسفه «»() قرار نمیپگرفتيد! دوستان عزيز! باور کنيد دوربين‌های ديده‌بانی‌تان ايراد دارد؛ فکری کنيد، و الا دير يا زود متوجه خواهيد شد که اين راهی که در پيش گرفته‌ايد به تُرکستان است. شک نکنيد اين راه، همان راهی است که خوارج نهروان و داعشی‌ها طی کرده‌اند. اما شما با قلمی روان و در ادبياتی امروزين و با هاله‌ای از قداست و مردم‌فريبی آن را مي‌پيماييد. خواهش ميکنم قدری فکر و تأمل در روش و رويه خود داشته باشيد. 🔸 ضمناً بنده اولين بار است که به واسطه نوشته شما نام رضا مطلبی کاشانی را مي‌شنوم؛ اما در اينجا گفته‌ايد که ايشان «ابهاماتی» در پرونده‌ مالی‌شان مطرح است. 🤔 راستی اين کدام عدالت‌طلبی است که به شما اجازه ميدهد آبرو و حيثيت فردی را صرفاً به اين دليل که ابهاماتی درباره‌اش مطرح است،‌ به حراج بگذاريد؟! اين کدام مکتب اخلاقی و دينی است که به شما چنين حقی داده است؟ معيار شفافيت و عدالت‌تان چيست يا کيست؟! آيا همين که عنوان مقدس شفافيت و عدالت بر سازمان خود نهاده‌ايد کافی است که با اين الفاظ مقدس، آبروی هر کسی را که نمی‌پسنديد به صِرف وجود ابهاماتي در پرونده مالی‌اش حراج کنيد؟! «ترسم نرسي به کعبه ای أعرابی/کاين ره که تو میروی به تُرکستان است» 🌐 @Mabaheeth