eitaa logo
مباحث
1.8هزار دنبال‌کننده
42.6هزار عکس
39.2هزار ویدیو
1.9هزار فایل
﷽ 🗒 عناوین مباحِث ◈ قرار روزانه ــــــــــــ ❒ قرآن کریم ؛ @Nafaahat | @ye_ayeh ❒ نهج البلاغه ؛ @nahj_olbalaghe ❒ صحیفه سجادیه ؛ @ghararemotalee ⚠️ برای تقویت کانال، مطالب را با آدرس منتشر کنید. 📨 دریافت نظرات: 📩 @ali_Shamabadi
مشاهده در ایتا
دانلود
📢 برادران! بدون اینها نمی‌شود ... 🔸طلبه باید با دعا، با ذکر و با مناجات انس پیدا کند. طلبه باید زندگی خود را یک زندگی دینیِ محض بکند. طلبه باید دل خود را پاک و صاف کند، تا وقتی در مقابل انوار معرفت و توفیقات الهی قرار گرفت، تلألؤ پیدا کند؛ برادران! بدون اینها نمی‌شود. 🔸ما کسانی را داشتیم که از لحاظ علمی، مراتب بالایی هم داشتند و مغزشان قوی بود؛ اما دل و روحشان ضعیف و آسیب‌پذیر بود. وقتی این‌جا آن بنیه‌ی معنوی و دینی ساخته نشود، آن‌جا که پای مقام و امکانات مادّی به میان می‌آید، انسان می‌لرزد؛ آن‌جا که پای فداکاری به میان می‌آید، انسان می‌لرزد و نمی‌تواند جلو برود؛ آن وقت چه‌طور می‌شود یک ملت و یک مجموعه را هدایت کرد؟ 🔸باید عمل کنیم، تا بتوانیم اثر بگذاریم. امام را دیدید؟... آن مرد این استقامت را از چه چیزی به دست آورد؟ از ایمان و تقوا و اخلاص و پاکیش. او انسانی پاک و بااخلاص بود و دنیا برایش اهمیتی نداشت؛ حفظ آن مقام برایش ارزش و هدف نبود؛ به تکلیف الهی فکر می‌کرد. 🔸برادران عزیز! طلاب و فضلای جوان! این بنیه در جوانی شکل می‌گیرد. در جوانی خودتان را بسازید؛ شما روزگارهای مهم و حساسی را در پیش خواهید داشت. این کشور و این نظام و این نهضت عظیم اسلامی در سطح عالم، به شماها احتیاج خواهد داشت؛ از لحاظ معنوی باید خودتان را بسازید. البته نقشه، نقشه‌ی آسانی است؛ اما پیمودنش اراده می‌خواهد. 🔸نقشه، یعنی تقوا؛ تقوا، یعنی پرهیز از گناه؛ یعنی اتیان واجبات و ترک محرمات؛ کار را با اخلاص انجام دادن و از ریا و فریب دور بودن. برخلاف آنچه که تصور می‌شود، این کارها در دوران جوانی بسیار آسانتر است؛ به سن ماها که برسید، کار مشکلتر خواهد شد. بنابراین، ارزش تدین، یکی از آن ارزشهاست؛ این ارزش بایستی رعایت شود. 🔸 خواندن، خواندن، خواندن، گفتن، بودن، رفتن، کردن و به رفتن، سازنده است؛ اینها شما را پولادین خواهد کرد. نمی‌شود یک حوزه‌ی ایده‌آل داشته باشیم؛ در حالی که این چیزها در طلابش نباشد. 🎙 بیانات حضرت (مدظله العالی) در دیدار جمعی از روحانیون 🗓۱۳۷۰/۱۲/۰۱ - قم 🌐 http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2590
مباحث
🎞️ #ببینید | اعتراف تلخ و دیرهنگام #دکتر_مردانی عضو ستاد #کرونا به عدم انتقال ويروس از سطوح، دست‌ها
🔴 اقدام خجالت آور علیه زوار و ! 🔺 لغو تمامی برنامه‌های ؛ مسدود شدن مسیرهای منتهی به ! 🔹 معاون استاندار قم: برابر مصوبات ستاد ملی مدیریت کرونا، فردا و پس فردا (یکشنبه و دوشنبه ۸ و ۹ فروردین ماه) از ورود هرگونه خودرو با پلاک غیربومی به ممانعت به عمل می‌آید. - از تمامی هموطنان عزیز می‌خواهیم از حرکت و مراجعه به سمت استان قم خودداری کنند. چرا که هیچ‌گونه برنامه‌ای به مناسبت نیمه شعبان در قم برگزار نخواهد شد. - محدودیت‌های ترافیکی داخل شهر قم نیز فردا و پس فردا برقرار خواهد شد. تمامی مسیرهای منتهی به مسجد مقدس جمکران اعم از بلوار پیامبراعظم و بلوار مرجعیت و… مسدود خواهد شد. -هیچ‌گونه ایستگاه صلواتی، مراسم و برنامه رسمی تجمعی به این مناسبت برگزار نخواهد شد و برنامه‌های این مناسبت به صورت مجازی و از پخش خواهد شد. - همه این تصمیمات مطابق با دستورات ستاد ملی کرونا و از بیم افزایش شیوع بیماری در کشور است. از همه هموطنان عزیز و شهروندان قم می‌خواهیم در منازل خود برنامه‌های تدارک دیده شده به این مناسبت را تماشا کنند. این در حالی است که مسیر همه تفرجگاه های کشور باز است و بسیاری از مردم به شمال و مناطق تفریحی سفر کرده اند و ستاد ملی به آنها کاری ندارد؛ ولی عده ای از مردم که می خواهند در روز ولادت سلام الله علیه به سفر کنند، ممانعت به عمل می آید! 😡😔 واقعا خجالت آور و تأسف‌بار است. 🗣️ @bsansoor 🌐 @Mabaheeth
🛑 ۱۷ سالروز صدور فرمان تاسیس 📖 رضوان الله تعالی علیه از حسن بن مثله جمکرانی نقل کرده که در یک شب سه‌شنبه از سال ۳۹۳ق خدمت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) رسیده و در این دیدار، (علیه السلام) از وی خواسته که از حسن بن مثله درخواست کند که دیگر در این زمین(زمینی که بعد‌ها در آن ساخته شد) کشاورزی نکند و به سید ابوالحسن که از علمای قم بوده بگوید که با دریافت مبالغی که حسن بن مثله از کشاورزیِ چند ساله در زمین مذکور به دست آورده، در آنجا مسجدی بنا کند. 🔍 مباحث را اینجا ببینید. 🌐 @Mabaheeth
108 - معجزه (علیه السلام) و شفای مریض حقیر سید حسن برقعی مدتی است که تشرّف به مسجد صاحب الزمان ارواحنا فداه معروف به قم نصیبم می شود. سه هفته قبل ( شب چهارشنبه پنجم ربیع الثانی 1390 ) مشرّف شدم در قهوه خانه مسجد که مسافرین برای رفع خستگی می نشینند و چای می خورند، به شخصی برخورد کردم به نام ( احمد پهلوانی ) ساکن امامزاده عبداللّه ، کبابی توکل، سلام کرد و علی الرسم جواب و احوالپرسی شروع شد. گفت من چهار سال تمام است شبهای چهارشنبه به ( مسجد جمکران ) مشرف می شوم. گفتم قاعدتا چیزی دیده ای که ادامه می دهی و قاعدتا کسی که در خانه صلوات اللّه علیه آمد ناامید نمی رود و حاجتی گرفته ای ؟! گفت آری اگر چیزی ندیده بودم که نمی آمدم، در سال قبل شب چهارشنبه ای بود که به واسطه مجلس عروسی یکی از بستگان نزدیک در تهران نتوانستم مشرف شوم، گرچه مجلس عروسی گناه آشکاری نداشت، موسیقی و امثال آن و تا شام که خوردم و منزل رفتم خوابیدم؛ پس از نیمه شب از خواب بیدار شدم تشنه بودم خواستم برخیزم دیدم پایم قدرت حرکت ندارد، هرچه تلاش کردم پایم را حرکت بدهم نتوانستم. را بیدار کردم گفتم پایم حرکت نمی کند ، گفت شاید سرما خورده ای گفتم فصل سرما نیست ( تابستان بود ) بالأخره دیدم هیچ قدرت حرکت ندارم، رفیقی داشتم در همسایگی خود به نام ( اصغرآقا ) گفتم به او بگویید بیاید. آمد گفتم برو دکتری بیاور گفت دکتر در این ساعت نیست. گفتم چاره ای نیست، بالاخره رفت دکتری که نامش دکتر شاهرخی است و در فلکه مجسمه ( حضرت عبدالعظیم علیه السلام) مطب دارد آورد. ابتدا پس از معاینه، چکشی داشت روی زانویم زد، هیچ نفهمیدم و پایم حرکت نکرد، سوزنی داشت در کف پایم فرو کرد، حالیم نشد، در پای دیگرم فرو کرد درد نگرفت ، سوزن را در بازویم زد، درد گرفت. نسخه ای داد و رفت، به اصغرآقا در غیاب من گفته بود خوب نمی شود سکته است. صبح شد بچه ها از خواب برخاستند مرا به این حال دیدند شروع به گریه و زاری کردند . مادرم فهمید، به سر و صورت می زد. غوغایی در منزل ما بود ، شاید در حدود ساعت نُه صبح بود ، گفتم ای امام زمان(علیه السلام) ! من هر شب چهارشنبه خدمت شما می رسیدم ولی دیشب نتوانستم بیایم و گناهی نکرده ام توجهی بفرمایید ، گریه ام گرفت خوابم برد ، در عالم رؤیا دیدم آقایی آمدند عصایی به دستم دادند فرمودند برخیز ! گفتم آقا نمی توانم. فرمود می گویم برخیز . گفتم نمی توانم . آمدند دستم را گرفتند و از جا حرکت دادند . در این اثناء از خواب برخاستم دیدم می توانم پایم را حرکت دهم ، نشستم سپس برخاستم ، برای اطمینان خاطر از شوق، جست و خیز می کردم و به اصطلاح پایکوبی می کردم ولی برای اینکه مبادا مادرم مرا به این حال ببیند و از شوق سکته کند خوابیدم . مادرم آمد. گفتم به من عصایی بده حرکت کنم ، کم کم به او حالی کردم که در اثر به ولی عصر عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف بهبود یافتم‌. گفتم به اصغرآقا بگویید بیاید ، آمد. گفتم برو به دکتر بگو بیاید و به او بگو فلان کَس خوب شد. اصغرآقا رفت و برگشت گفت دکتر می گوید است خوب نشده! اگر راست می گوید خودش بیاید. رفتم با اینکه با پای خود رفتم ، گویا دکتر باور نمی کرد با اینحال سوزن را برداشت و به کف پای من زد ، دادم بلند شد ، گفت چه کردی؟ شرح حال خود و توسل به علیه السلام را گفتم. گفت جز معجزه چیز دیگر نیست، اگر اروپا و آمریکا رفته بودی معالجه پذیر نبود .
132 - آماده شدن مقدمات زیارت کربلا ( داستان دوم ) قریب بیست سال قبل بود با آقا سید باقر خیاط و جمعی رفتیم ، همه خوابیدند و من بیدار بودم و فقط پیر مردی بیدار بود و شمعی در پشت بام روشن کرده بود و دعا می خواند و من مشغول به بودم؛ ناگاه دیدم هوا روشن شد ، با خود گفتم ماه طلوع نموده هرچند نگاه کردم ماه را ندیدم یک مرتبه دیدم به فاصله پانصد متر، زیر یک درختی، یک سید بزرگواری ایستاده و این نور از آن آقاست . به آن پیرمرد گفتم شما کنار آن درخت، سیدی را می بینی؟ گفت هوا تاریک است، چیزی دیده نمی شود. خوابت می آید، برو بگیر بخواب، دانستم که آن شخص نمی بیند . من به آن آقا گفتم آقا من می خواهم بروم کربلا نه پول دارم نه گذرنامه، اگر تا صبح پنجشنبه آینده گذرنامه با پول تهیه شد می دانم هستید و الا یکی از سادات می باشید. ناگاه دیدم آن آقا نیست و هوا تاریک شد، صبح به رفقا گفتم و داستان را بیان نمودم، بعضیها مرا مسخره نمودند. گذشت تا روز چهارشنبه، صبح زود در میدان فوزیه برای کاری آمده بودم و منزل دروازه شمیران بود کنار دیواری ایستاده بودم و باران می آمد. پیرمردی آمد نزد من، او را نمی شناختم. گفت حاج محمدعلی مایل هستی بروی؟ گفتم خیلی مایلم ولی نه پول دارم و نه گذرنامه. گفت شما ده عدد عکس با دو عدد رونوشت سجل را بیاورید. گفتم عیالم را می خواهم ببرم، گفت مانعی ندارد ، بعد به فوریت رفتم منزل، عکس و رونوشت شناسنامه را موجود داشتم و آوردم گفت فردا صبح همین وقت بیایید اینجا، فردا صبح رفتم همان محل. آن پیرمرد آمد، گذرنامه را با ویزای عراقی به ضمیمه پنجهزار تومان به من داد و رفت و بعداً هم او را ندیدم. رفتم منزل آقا سیدباقر، داشتند. بعضی از رفقا از راه مسخره گفتند گذرنامه را گرفتی؟ گفتم بلی و گذرنامه را با پنج هزار تومان نزد آنها گذاردم ، تاریخ گذرنامه را خواندند و دیدند روز چهارشنبه است ، شروع به گریه نمودند و گفتند که ما این سعادت را نداریم.
5.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تصاویری هوایی از جمعیت حاضر در صحن در شب
🌱 تشرف حسن بن مثله جمكرانی و دستور ساخت مسجد جمکران در شب سه شنبه، هفدهم ماه مبارك رمضان سال سیصد و نود و سه (هجری قمری) 🗂 قسمت اول: ♦️ شيخ بزرگوار، حسن بن مثله جمكرانی (ره)، می‌گويد: ▫️ شب سه شنبه، هفدهم ماه مبارك رمضان سال سیصد و نود و سه (هجری قمری)، در خانه ام خوابيده بودم. ناگاه نيمه شب جمعی به در منزل آمدند و مرا از خواب بيدار كرده و گفتند: 🔸 برخيز و دعوت امام مهدی صاحب الزمان (علیه‌السلام) را اجابت كن كه تو را خواسته اند. ▫️ برخاستم و آماده شدم و به آنها گفتم: 🔹 بگذاريد پيراهنم 👕 را بپوشم. ▫️صدايشان بلند شد: 🔹هو ما كان قميصك. (يعنی اين پيراهن مال تو نيست.) ▫️ خواستم شلوار 👖 را بپوشم. صدايشان آمد كه: 🔸 ليس ذلك منك فخذ سراويلك. (يعنی اين شلوار، شلوار تو نيست. شلوار خودت را بپوش.) ▫️ من هم شلوار خودم را پوشيدم. خواستم به دنبال كليد 🗝 در خانه بگردم. صدايی آمد كه: 🔸 الباب مفتوح. (يعنی در باز است.) ▫️ وقتی از منزل خارج شدم، عده ای از بزرگان را ديدم. سلام كردم. جواب دادند و خوش آمد گويی كردند. بعد هم مرا، تا جايی كه الان محل مسجد است، رساندند. وقتی خوب نگاه كردم، ديدم تختی گذاشته شده و فرش نفيسی بر آن پهن است و بالشهای خوبی روی آن قرار دارد. جوانی سی ساله بر آن تخت نشسته و به بالش تكيه كرده است. پيرمردی در محضرش نشسته و كتابی در دست دارد و برايش می‌خواند، و حدود شصت مرد در آن مكان در اطراف او نماز می‌خوانند. بعضی از آنها لباسهای سفيد و بعضی لباس سبز به تن داشتند. آن پيرمرد حضرت خضر (علیه‌السلام) بود. او مرا نشانيد. امام زمان، حضرت بقية اللّه الاعظم ارواحنا فداه مرا به نام خودم صدا زده و فرمودند: 🔶 برو به حسن بن مسلم بگو، تو چند سال است كه اين زمين را آباد می‌كنی و می‌كاری و ما آن را خراب می‌كنيم و پنج سال است كه در آن كِشت می‌كنی. امسال هم دوباره از سر گرفته ای و مشغول آباد كردنش می‌باشی، ولی ديگر اجازه نداری در اين زمين كشت كنی و بايد هر استفاده ای كه از آن به دست آورده ای برگردانی، تا در اين محل مسجدی بسازند. و به حسن بن مسلم بگو، اين جا زمين شريفی است و حق تعالی آن را برگزيده و بزرگ دانسته است، درحالی كه تو آن را به زمين خود ملحق كرده ای، به همين علت، خدای تعالی دو جوان از تو گرفت؛ اما متوجه نشدی و اگر كاری كه دستور داده ايم، انجام ندهی، حق تعالی تو را در فشار قرار می‌دهد، به طوری كه متوجه نشوی. ♦️حسن بن مثله می‌گويد، ▫️عرض كردم: 🔷 سيدی و مولای، برای اين مطالبی كه فرموديد، نشانه و دليلی قرار دهيد. چون اين مردم حرف بدون دليل را قبول نخواهند كرد. ▫️ حضرت فرمودند: 🔶 انا سنعلم هناك علامة (ما علامتی قرار خواهيم داد تا شاهد صدق قول تو باشد). تو برو و پيام ما را برسان و به سيد ابوالحسن بگو به همراه تو بيايد و آن مرد را حاضر كند و استفاده های چند ساله ای را كه برده است، از او بگيرد و به ديگران بدهد، تا بنای مسجد را شروع كنند. كسریِ آنرا از رهق كه در ناحيه اردهال و ملك ما است، آورده و مسجد را تمام كنند. ما نصف رهق را برای اين مسجد وقف كرديم، كه هر ساله پول آن را آورده، صرف ساختمان مسجد كنند. به مردم هم بگو به اين مكان رو آورده و آن را گرامی بدارند و در اين جا چهار ركعت نماز بخوانند، به اين صورت كه دو ركعت آن را به قصد تحيت مسجد و در هر ركعت يك بار حمد و هفت بار قل هو اللّه و در ركوع و سجود، هفت مرتبه تسبيح بگويند. دو ركعت ديگر را به نيت نماز امام صاحب الزمان (علیه‌السلام) بجا آورند، به اين صورت كه حمد را بخوانند، وقتی به اياك نعبد و اياك نستعين رسيد، آن را صد بار بگويند و بعد از آن حمد را تا آخر بخوانند. ركعت دوم را هم به اين ترتيب عمل كنند و در ركوع و سجود هفت بار، تسبيح بگويند. وقتی نماز تمام شد، تهليل (لااله الا اللّه) گفته و تسبيح حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) را بخوانند. بعد از تسبيح سر به سجده بگذارند و صد بار بر پيغمبر و آلش (علیهم‌السلام) صلوات بفرستند، فمن صليها فكانما صلی فی البيت العتيق (هركَس اين دو ركعت نماز را بخواند، مثل اين است كه دو ركعت نماز در خانه كعبه خوانده باشد). ♦️ حسن بن مثله جمكرانی می‌گويد: ▫️ من وقتی اين جملات را شنيدم، با خود گفتم گويا محل مسجد همان است كه حضرت در آن جا تشريف دارند. بعد به من اشاره فرمودند كه برو. (ادامه دارد ...) (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
🗂 قسمت دوم: ... مقداری از راه را كه آمدم، دوباره مرا خواستند و فرمودند: 🔶 در گلّه جعفر كاشانی گلّه دار، بزی هست كه بايد آن را بخری. اگر مردم روستا پولش را دادند، با پول آنها بخر، وگرنه بايد از پول خود بدهی. فردا شب آن بز را به اين محل بياور و ذبح كن. آنگاه روز هيجدهم ماه مبارك رمضان گوشتش را به بيماران و كسانی كه مرض سختی دارند بده، زيرا خدای تعالی همه را شفا می‌دهد. آن بز ابلق (سفيد و سياه) است و موهای زيادی دارد. هفت علامت در او هست: سه علامت در يك طرف و چهار تا طرف ديگر. ▫️ بعد از اين فرمايشات، براه افتادم كه بروم، اما باز مرا خواستند و فرمودند: 🔶 ما تا هفتاد يا هفت روز اينجاييم (اگر بگوييم هفت روز، دليل است بر شب قدر، كه بيست و سوم رمضان می‌باشد. اگر بگوييم هفتاد روز، شب بيست و پنجم ذيقعدة الحرام و روز بزرگی است). ♦️حسن بن مثله می‌گويد: ▫️ به خانه برگشتم و همه شب را در فكر بودم، تا صبح شد و نماز خواندم. بعد از نماز، سراغ علی بن المنذر آمدم و اتفاقات را برايش گفتم. با هم تا جايی كه شب قبل مرا برده بودند، رفتيم. در آن جا گفتم: 🔹به خدا قسم، نشانی و علامتی كه امام (علیه‌السلام) اين مطالب را به من فرموده اند، اين زنجيرها و ميخهايی است كه در اين جا هست. ▫️ سپس به طرف منزل سيد ابوالحسن الرضا رفتيم. وقتی به در منزلش رسيديم، خدمتگذاران او را ديديم. آنها به من گفتند: 🔸سيد ابوالحسن از اول صبح در انتظار تو است. آيا اهل جمكرانی؟ ▫️ گفتم: 🔹 بلی. ▫️ همان وقت نزد سيد ابوالحسن رفتم و سلام كردم. ايشان جواب سلام مرا به نحو احسن داد و مرا گرامی داشت و پيش از آن كه چيزی بگويم، گفت: 🔸 ای حسن بن مثله من خواب بودم. در عالم رؤيا شخصی به من گفت: كسی به نام حسن بن مثله از جمكران نزد تو می‌آيد. هر چه گفت سخن او را تصديق كن و بر قولش اعتماد كن، چون سخن او سخن ما است و نبايد گفته اش را رد كنی. از خواب بيدار شدم و تا الان منتظر تو بوده ام. ♦️ در اين جا حسن بن مثله وقايع را مشروحا به او گفت. سيد همان وقت فرمود كه اسبها را زين كنند، بعد سوار شدند. وقتی نزديك ده رسيدند، جعفر چوپان را ديدند كه گله را در كنار مسير، می‌برد. حسن بن مثله ميان گله رفت و آن بزی كه حضرت اوصافش را داده بودند، آخر گله ديد، كه به طرف او می‌آيد! او هم آن بز را گرفت و خواست قيمتش را به جعفر بدهد. جعفر سوگند ياد كرد كه من اين بز را هرگز نديده ام و در گله من نبوده است، جز آن كه امروز می‌بينم و هر طور خواسته ام آن را بگيرم، برايم ممكن نمی شد، تا الان كه پيش شما آمد. بز را همان طوری كه حضرت بقية اللّه ارواحنافداه دستور داده بودند، به آن جا آوردند و كشتند. بعد هم در حضور سيد ابوالحسن الرضا، حسن بن مسلم را حاضر كردند. استفاده های زمين را از او گرفته و درآمد رهق را هم آورده و به آن اضافه كردند. سپس مسجد جمكران را ساخته و با چوب پوشاندند. سيد ابوالحسن الرضا زنجير و ميخها را به قم برد و در منزل خود گذاشت. همه بيماران و دردمندان به منزلش می‌رفتند و خود را به آن زنجيرها می‌ماليدند و خدای تعالی آنان را به سرعت شفا می‌داد و خوب می‌شدند. ابوالحسن محمد بن حيدر می‌گويد: از چند نفر شنيدم كه سيد ابوالحسن الرضا در محل موسويان، در شهر قم مدفون است. بعد از او يكی از فرزندانش مريض شد. خواستند از همان زنجيرها برای شفايش بهره بگيرند. در صندوق را باز كردند، اما چيزی نيافتند. 📖 بركات حضرت ولی عصر (علیه السلام)، اثر سید جواد معلم، صفحات ۴۵ تا ۴۸ علیه‌السلام ┅─────────── [ اَللَّهُمَّ‌ اكْشِفْ‌ هَذِهِ‌ الْغُمَّهَ‌ عَنْ‌ هَذِهِ‌ الأُْمَّهِ‌ بِحُضُورِهِ‌ وَ عَجِّلْ‌‌ لَنَا ظُهُورَهُ] «خدايا اين اندوه را از اين امت به حضور آن حضرت برطرف ڪن، و در ظهورش براۍ ما شتاب فرمـــا...» ‌╭────๛- - - - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth ╰───────────
رحمة الله علیه: او هزار سال است که زندانی است لذا هر که برای حاجتی به مکان مقدسی مثل می رود، باید که اعظم حاجت نزد آن واسطه فیض، یعنی فرج خود آن حضرت را از خدا بخواهد. ┅─────────── 🤲 ‌ ‌ ╭════════════ │🌙 @Mabaheeth │✨ @Nafaahat ╰๛--- ‑ ‑ - - ‑ ‑
هدایت شده از فقه و احکام
3.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌ 🔻آیین ترتیل‌خوانی جزء هفدهم قرآن کریم در هزار و هفتاد و سومین سالروز بنای مسجد مقدس جمکران با حضور گسترده اقشار مختلف در این آستان مقدس برگزار شد. 🌸 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج ╭─── │ 📖 @feqh_ahkam ╰──────────