eitaa logo
مباحث
1.7هزار دنبال‌کننده
34.2هزار عکس
29.9هزار ویدیو
1.6هزار فایل
﷽ 🗒 عناوین مباحِث ◈ قرار روزانه ❒ قرآن کریم ؛ دو صفحه (کانال تلاوت) ❒ نهج البلاغه ؛ حکمت ها(نامه ها، جمعه) ❒ صحیفه سجادیه ؛ (پنجشنبه ها) ⇦ مطالب متفرقه ⚠️ برای تقویت کانال، مطالب را با آدرس منتشر کنید. 📨 دریافت نظرات: 📩 @ali_Shamabadi
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 از مظلومیت امام رضا علیه السلام وجود چنین مسئولان معلوم الحالی در مشهد است
🔴 هرچند ما این حرف ها باورمان نمیشود و باید رسماً بگوید غلط کردم ولی بر فرض صحت، وقتی زبان طنز حالیت نیست دهانت را ببند و ساکت شو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پشت هر زن بی‌حیا یه مردم بی‌غیرته لعنت خدا بر مردانی که غیرت ندارند! | ╭────๛- - - - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth ╰───────────
💥به این جماعت 👆🏼نباید رحم کرد🤜 امشب،موقع نماز،این خانم به صورت نیمه برهنه(بدون حجاب ،شلوار کوتاه و مانتو جلو بازی که زیر آن برهنه بود😱 ) داشت از جلوی مسجد عبور میکرد با پیش فرض اینکه،قصد و غرض نداره گفتم یک تذکر بهش بدم ان شاالله این وضعیت نامناسب رو اصلاح کنه اما... به محض اینکه خیلی محترمانه بهش تذکر دادم شروع کرد به فحاشی و تحریک مردم برای حمله به من اینقدری که وضعش خراب بود،حتی مردم هم حاضر نشدن ازش حمایت کنن وقتی در تشویق مردم برای حمله به‌من، شکست خورد،خودش سمت من حمله کرد و‌ با مشت بمن زد به خیالش چون زنه، میتونه هر غلطی بکنه و‌ من هم فقط نگاه میکنم!!! اما وقتی جواب جسارتش رو دریافت کرد، فهمید دوران بزن و در رو تمام شده💪 و آموزش هایی که تو شبکه های اجتماعی بهش دادن،همه جا کاربرد نداره😵‍💫 بعد از این جسارتش،باید ادب میشد لذا با پلیس تماس گرفتم تا در این خصوص اقدام قانونی لازم رو انجام بدن وقتی فهمید به پلیس اطلاع دادم، فوری ((شالش رو از داخل کیف در آورد و انداخت روی برهنگی بدنش!!!)) و با سرعت از محل فرار کرد الحمدلله پلیس خیلی زود به صحنه آمد اما، حیف که متهم فرار کرده بود ان شاالله از طریق چهره،شناسائی و باهاش برخورد خواهد شد🤜 💥نکته؛ آنکه میگویند؛تذکر بدهید،عبور کنید، برای جایی است که مسئله خلاصه شده باشد در سهل انگاری رعایت حجاب اما... در مواجهه با کسانی که با حیوانات در برهنگی رقابت میکنند و اینگونه متوحشانه رفتار میکنند،باید قاطع و محکم برخورد کرد وگرنه این جماعت، ایران را تبدیل به جنگل میکنند ✍️ امیدرضا ستاری 📱 @Mabaheeth
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥مشاهده این کار👆🏼 برای همه، خصوصا مسئولین جمهوری اسلامی، بسیار ضروری است 🔹️اسلام را خلاصه نکنید در نماز و روزه 🔸️علاوه بر شکستن گردن، باید پوست برهنه ها و هرزه ها را هم کند 🤜 🔹️ترحم بر مجرمین، خیانت به مردم است 🔸️حرف خدا در هیچ شرایطی زمین نماند 🔹️در راه مبارزه با گناهکاران، از جنجال و‌ هوچی گری ها نترسید 🔸️حکومت اسلامی وظیفه دارد در برابر گناه بایستد 🔹️علف هرز گناه را قبل از رویش در جامعه، نابود کنید 👈آقایان مسئول👇 سجاده تان را از امامتان جلو تر پهن نکنید و ترس ناشی از ضعف اعتقادتان را، به حساب مصلحت اندیشی و رافت اسلامی نگذارید😡 پلیس باید نماد عزت و صلابت و برخورد قاطع با مجرمین باشد، نه نظاره گر شدن بواسطه شناسائی هوشمند!!! @omidreza_sattari | ╭────๛- - - - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth ╰───────────
🔴 شعار مردم انقلابی علیه وزیر کنسرت ...
🔴 تجمع مقابل ساختمان ارشاد قم @yaazahra_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴عـمـل‌صـالـحتـهـران _ اعـتـراض بـه مـواضـع و عـمـلـکـرد وزیـر ارشـاد_ جـمـعـی از مـؤمـنـان (درب رو هم به صورت نمادین گل گرفتند...)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴جهت تنویر افکار ➖در دام مغالطات و شبهات نیفتید. ▪️همین فیلم کوتاه از تالار وحشت، علت اصلی اعتراض مومنان به وزارت ارشاد است و نیاز به تحریف و تقطیع نیست . ▪️این تالار مربوط به ارشاد و مجوز جلسه معصیت هم از طرف ارشاد است. ▪️هیچ برخوردی با مسئولان رسمی و اصلی این محفل شیطانی صورت نپذیرفته است. ▪️افرادی خوبی در ارشاد هستند که بین تعصب سازمانی و عِرق‌ دینی، اولی را چسبیده‌اند!
🔴 تشکیل پرونده قضایی در رابطه با وقایع اخیر در تالار وحدت 🔹️در پی ایجاد برخی وقایع در تالار وحدت و اقدامات هنجارشکنانه و غیرمتعارف در جریان برگزاری یک کنسرت موسیقی در این مجموعه فرهنگی، بلافاصله پرونده قضایی در دادسرای تهران تشکیل شد. 🔹️این پرونده هم‌اکنون از سوی دادستانی تهران در حال بررسی است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞️ گوشه ای از راهپیمایی اعتراضی به وزیر ارشاد و اوضاع ولنگاری و عفاف در کشور.....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥شناسایی و برخورد با هنجارشکنان در نزدیکی شهر قم ❌️افرادی که اخیرا در یکی از مجتمع‌های رفاهی در نزدیکی شهر قم و فیلم این اقدام خود را برای شبکه‌های خارجی ارسال کردند توسط حافظان قانون، شناسایی و دستگیر شدند. ╭────๛- - - - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth ╰───────────
🔴 دوربین های نظارتی فعال شده اند و در حال گسترش است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📢 ویژه 🔍 | بسته تصویری مرور بیانات رهبر انقلاب در دیدار رئیس دفتر سیاسی حماس و هیأت همراه. ۱۴۰۲/۳/۳۱ 💻 Farsi.Khamenei.ir
.
📩 رهبر انقلاب: سرزمین فلسطین متعلق به همه مسلمانان است بنابراین بر همه مسلمانان واجب است برای آزاد سازی آن وارد میدان شوند و این، یک وظیفه شرعی است. ۱۴۰۲/۳/۳۱ 🖼 رئیس دفتر سیاسی حماس | 💻 Farsi.Khamenei.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| علیه‌السلام ۵ هفتم _ شیخ کلینی و دیگران روایت کرده اند از محمّد بن ابی العلاء که گفت : شنیدم از یحیی بن اکثم قاضی سامره بعد از آنکه آزمودم او را و مناظره کردم با او و محاوره نمودم و مراسله کردم او را و سؤال کردم از او از علوم آل محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلم ، یحیی گفت که روزی داخل مسجد پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم شدم طواف می کردم به قبر مبارک؛ دیدم محمّد بن علی الرضا علیه السلام را که طواف می کند به قبر مبارک. پس مناظره کردم با آن حضرت در مسائل که نزد من بود (یعنی آنها را خوب می دانستم) پس جواب آنها را فرمود. آنگاه گفتم به آن حضرت که واللّه من می خواهم یک مسأله از شما بپرسم و خجالت می کشم از آن‌. حضرت فرمود من خبر می دهم ترا به آن پیش از آنکه از من بپرسی آن را، و آن این است که می خواهی بپرسی از من از ( امام ). گفتم : بلی ! همین است سؤ ال من به خدا سوگند. فرمود: منم امام . گفتم : علامتی می خواهم. در دست آن حضرت عصائی بود، عصا به نطق آمد و گفت همانا مولای من امام این زمان است و او است حجت . ┅───────────────┅ ❒ حرز امام جواد علیه السلام هشتم _ سید بن طاوس رحمه اللّه در ( مهج الدعوات ) روایت کرده از ابونصر همدانی از حکیمه دختر امام محمّد تقی علیه السلام آنچه که حاصلش این است که بعد از وفات امام محمّد تقی علیه السلام رفتم به نزد ام عیسی دختر مأمون که زن آن حضرت بود جهت تعزیت او، دیدم که بسیار جزع و گریه به جهت امام می کرد به مرتبه ای که می خواست خود را به گریه بُکشد. من ترسیدم که زهره اش شکافته شود از کثرت غصه؛ پس در بین اینکه ما مذاکره می کردیم کَرم و حُسن خُلق و شرَف آن حضرت را و آنچه حق تعالی به او مرحمت فرموده بود از عزت و کرامت ، ام عیسی گفت که ترا به چیزی عجیب خبر دهم که از همه چیزها بزرگتر باشد. گفتم : آن کدام است ؟ ام عیسی گفت : من دایم جهت امام غیرت می کردم و مراقب او بودم و گاه گاه سخنهای سخت می شنیدم و من به پدر خود می گفتم. پدرم می گفت: تحمل کن که او فرزند پیغمبر است و وصله ای است از پیغمبر. ناگاه روزی نشسته بودم، دختری از در خانه در آمد و به من سلام کرد، گفتم : چه کسی؟ گفت از اولاد عمار یاسرم و زن امام محمّد تقی (علیه السلام) ام که شوهر تو است؛ پس مرا چندان غیرت گرفت که نزدیک بود سر برداشته به صحرا روم و جلاء وطن نمایم و شیطان نزدیک بود که مرا بر آن دارد که آن زن را بیازارم. قهر خود را فرو بردم و با او نیکی کردم و خلعتش دادم . چون آن زن از پیش من رفت نزد پدرم رفتم و گفتم با او آنچه دیده بودم و پدرم در آن حالت که مست لایعقل بود اشارت به غلامی کرد که پیش او ایستاده بود که شمشیر 🗡️ مرا بیاور. شمشیرگرفت و سوار شد و گفت که واللّه من می روم و او را می کشم. چون این صورت از پدر خود مشاهده کردم پشیمان شدم و اِنّا للّهِ وَ انّا اِلَیْهِ راجِعُونَ خواندم و گفتم چه کردم به نفس خود و شوهر خود را به کشتن دادم. بر روی خود می زدم و پسِ پدر می رفتم تا درآمد به خانه ای که امام بود. پیوسته او را با شمشیر زد تا او را پاره پاره کرد، پس از نزد او بیرون آمد. من از پی او گریختم و تا صباح از این جهت خواب نکردم و چون چاشت شد نزد پدر آمدم و گفتم : می دانی دیشب چه کرده ای ؟ گفت : نه ، گفتم : پسر امام رضا علیه السلام را کشتی. از این سخن متحیّر 😲 شد و از خود رفت و بیهوش شد. بعد از ساعتی به خود آمد و گفت : وای بر تو چه می گویی ؟ گفتم : بلی ! رفتی بر سر او و او را به شمشیر زدی و کشتی . مأمون اضطراب بسیار کرد از این سخن. گفت یاسر خادم را بطلبید. یاسر را حاضر کردند. با یاسر گفت : وای بر تو! این چه سخن است که دختر من می گوید؟ یاسر گفت : راست می گوید. مأمون بر سینه و روی خود زد و گفت : ( اِنّا للّهِ وَ اِنّا اِلَیْهِ راَجِعُونَ ) رسوا شدیم تا قیامت در میان مردم و هلاک شدیم ، ای یاسر. برو و خبر آن حضرت را تحقیق کن و جهت ما خبر بیاور که جان من نزدیک است از تن بیرون آید. یاسر رفت به خانه آن جناب و من به رخساره خود لطمه می زدم؛ پس زود مراجعت نمود و گفت : بشارت و مژدگانی ای امیر! گفت : چه خبر داری ؟ گفت : رفتم نزد آن حضرت دیدم نشسته بود و بر تن شریفش پیراهنی بود و به لحاف، خود را پوشانیده بود و مسواک می کرد، من سلام بر او کردم و گفتم که می خواهی این پیراهن که پوشیده ای به جهت تبرّک به من دهی تا در او نماز کنم و مرا مقصود این بود که به جسد مبارک امام نظر کنم که آیا ضرب شمشیر هست یا نه ، به خدا که همچون عاج سفیدی بود که زردی او را مس کرده باشد و نبود بر جسد او از زخم شمشیر و غیره اثری؛ پس مإمون گریست گریستن دراز و گفت : با این آیت و معجزه هیچ چیز دیگر نماند و این عبرت است برای اولین و آخرین ...
بعد از آن یاسر را گفت که سوار شدن و گرفتن شمشیر و داخل شدن خود را یاد می آورم و برگشتن خود را یاد نمی آورم، پس چگونه بوده است امر من و رفتن من به سوی او، خدا لعنت کند این دختر را لعنت شدید، برو نزد دختر و به او بگو که پدرت می گوید به خدا قسم که اگر بعد از این از آن جناب شکایت کنی یا بی دستور او از خانه بیرون آیی از تو انتقام می کشم. پس برو به نزد ابن الرضا و سلام مرا به او برسان و بیست هزار دینار جهت او ببر و اسبی که دیشب سوار شده بودم که او را ( شهری ) می گویند برای او ببر؛ پس امر کن هاشمیین را که به جهت سلام بر آن حضرت وارد شوند و بر او سلام کنند. یاسر می گوید: چنان کردم که مأمون گفته بود و سلام مأمون را رسانیدم و مالی را که مأمون فرستاده بود در پیش امام علیه السلام نهادم و اسب را عرضه کردم. حضرت بر آن زر نظر کرد، ساعتی بعد از آن تبسّم نمود و فرمود: عهدی که میان ما و مأمون بود همچون بود که هجوم کند به شمشیر بر من؟! آیا نمی داند که مرا یاری دهنده ای است که میان من و او مانع است. پس گفتم : ای پسر رسول خدا! بگذار این عتاب را به خدا و به حق جدّت رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلم که مأمون چنان مست😪 بود که نمی دانسته چیزی از این کار و ندز کرده نذر راستی و سوگند خورده که بعد از این مست نشود و چیزی که مست کننده باشد نخورد؛ زیرا که آن از دامهای شیطان😈 است؛ پس هرگاه نزد مأمون تشریف ببری این سخنان را به روی وی نیاور و عتاب مکن. حضرت فرمود که مرا نیز عزم و رأی چنین بود. بعد از آن جامه طلبید و پوشید و برخاست و مردم تمامی با آن حضرت نزد مأمون آمدند. مأمون برخاست و آن جناب را در کنار گرفت و به سینه چسبانید و ترحیب کرد و اذن نداد احدی را که بر او داخل شود و پیوسته با آن حضرت حدیث می گفت. چون مجلس خواست منقضی شود حضرت فرمود : ای مأمون من ترا نصیحتی می کنم قبول کن : مأمون گفت : بلی آن کدام است یابن رسول الله ؟ فرمود : می خواهم که شب بیرون نروی چون من ایمن نیستم از این خلق نگونسار بر تو و نزد من دعایی است متحصن ساز نفس خود را به آن و حرز کن خود را به آن از بدیها و بلاها و مکروهات همچون که مرا دیشب از شر تو نگاه داشت ، و اگر لشکرهای روم و تُرک را ملاقات کنی و تمامی بر تو جمع شوند با جمیع اهل زمین از ایشان به تو بدی نرسد. اگر خواهی بفرستم آن را برای تو تا آنکه به واسطه آن از همه آن چیزها ایمن باشی ، گفت : بلی به خط خود بنویس و بفرست به سوی من. حضرت قبول نمود. چون صباح شد علیه السلام یاسر را نزد خود طلبید و به خط خود این حرز را نوشت و فرمود با یاسر که این را به نزد مأمون ببر، بگو جهت آن از نقره پاک لوله سازد و آنچه بعد از این خواهم گفت بر آن نقره نویسد و چون خواهد که بر بازو بندد وضوی کامل بگیرد و چهار رکعت نماز کند بخواند در هر رکعت ( حمد ) یک مرتبه و ( آیه الکرسی ) و ( شهداللّه ) و ( والشمس و ضحیها ) و ( اللیل ) و ( توحید ) هر کدام را هفت مرتبه و چون از نماز فارغ شود بر بازوی راست خود بندد تا در محل سختیها و تنگی‌ها به حول و قوه خدا سالم ماند از هرچه ترسد و حذر کند و می باید که در وقت بازو بستن قمر در عقرب نباشد. روایت شده که چون مأمون این حرز را از آن حضرت گرفت و با اهل روم غزا کرد فتح کرد و در همه غزوات و جنگها همراه داشت و منصور و مظفر شد به برکت این حرز مبارک ، و حرز این است : ( بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُللّهِ رَبِّ الْعالَمینَ... ) تا آخر حرز که معروف است به ( حرز جواد ) و نزد شیعه معروف است ، و این موضع جای نقل آن نیست . قال العلامه الطباطبائی بحرالعلوم فی ( الدّره ) : وَ جازَ فِی الْفِضَّهِ ما کانَ وِعاء لِمِثْلِ تَعْویذٍ وَ حِرْزٍ وَ دُعاءٍ فَقَدْ اَتی فیهِ صَحیحٌ مِنْ خَبَرٍ عاضَدَهُ حِرْزُ الْجَوادِ الْمُشْتَهَرُ ┅───────────────┅ ❒ تبدیل برگ زیتون به نقره خالص نهم _ ابوجعفر طبری روایت کرده از ابراهیم بن سعد که گفت : دیدم حضرت امام محمّد تقی علیه السلام را که می زد دست خود را بر برگ زیتون؛ پس می گردید آن، نقره؛ پس من گرفتم از آن حضرت بسیاری از آنها را و خرج کردم آنها را در بازار و ابدا تغییری نکرد؛ یعنی نقره خالص شده بود.
علامت امام چیست ؟ دهم _ در بعضی دلائل آن حضرت است : و نیز روایت کرده از عماره بن یزید که گفت : دیدم امام محمّد تقی علیه السلام را؛ پس گفتم به آن حضرت که چیست علامت امام ، یابن رسول اللّه ؟ فرمود: امام آن است که این کار را به جا آورد؛ پس گذاشت دست خود را بر سنگی پس ظاهر شد انگشتانش در آن. راوی گفت : پس دیدم که آهن را می کشید بدون آنکه در آتش آن را بگذارد و سنگ را با خاتم خود نقش می کرد. ┅───────────────┅ ❒ توطئه مأمون برای دنیاگرایی علیه السلام یازدهم _ ابن شهر آشوب و دیگران روایت کرده اند از محمّد بن ریان که گفت : مأمون هر حیله کرد که حضرت امام محمّد تقی علیه السلام را مانند خود اهل دنیا کند و به لهو و فسوق مایل کند ممکنش نشد و حیله او در آن حضرت اثر نکرد تا زمانی که خواست دختر خود را به خانه آن حضرت بفرستد و زفاف واقع شد، امر کرد صد کنیزی که از همه کنیزان زیباتر بودند هر کدام جامی در دست گیرند که در آن جواهری باشد به این هیئت او را استقبال کنند در آن وقتی که آن حضرت وارد می شود و می نشیند در حجله دامادی، کنیزان به آن دستورالعمل رفتار کردند، حضرت جواد علیه السلام التفاتی به ایشان نفرمود. مأمون طلبید مخارق مغنی را و آن مردی بود خوش آواز و رباب می نواخت و ریش طویلی داشت مخارق به مأمون گفت : یا امیرالمؤمنین ! اگر به جهت میل دادن ابوجعفر است به امر دنیا این کار در عهده من است و من کافیم او را؛ پس نشست مقابل آن حضرت و آواز خود را بلند کرد به نحوی که جمیع اهل خانه به نزد او جمع شدند؛ پس شروع کرد به نواختن رباب و آواز خواندن، یک ساعت چنین کرد. دید که حضرت جواد علیه السلام ابدا التفات نکرد، نه به سوی او و نه به طرف راست و چپ خود. پس از آن سر مبارک خود را بلند کرد و فرمود: ( اِتَّقِ اللّه یاذَا الْعُثْنُون ! ) از خدا بترس ای مرد ریش بلند! تا حضرت این فرمایش فرمود: رباب و مضراب از دست مخارق افتاد و دیگر انتفاعی نبرد به دست خود تا وفات یافت. مأمون از او پرسید: ترا چه شد؟ گفت : وقتی که ابوجعفر به من صیحه زد چنان فزع کردم که هرگز صحت نخواهم یافت از آن . ┅───────────────┅ ❒ تهمت توطئه به امام جواد علیه السلام دوازدهم _ قطب راوندی روایت کرده که معتصم طلبید جماعتی از وزراء خود را و گفت که شهادت دروغ دهید در حق محمّد تقی علیه السلام و بنویسید که او اراده کرده خروج کند. پس معتصم طلبید آن حضرت را و گفت : تو اراده خروج کردی بر من ، فرمود: به خدا قسم که من به جا نیاوردم چیزی از این امر، گفت که فلان و فلان شهادت می دهند بر این کار تو؛ پس ایشان را حاضر کردند. گفتند: بلی این نامه های تو است که نوشته ای در این باب، ما گرفته ایم آنها را از بعض غلامان تو. راوی گفت که حضرت نشسته بود در صفحه ایوان پس سر بلند کرد به سوی آسمان و گفت : خداوندا! اگر اینها دروغ می گویند بر من بگیر ایشان را. راوی گفت که نظر کردیم به آن صفحه دیدیم که سخت به جنبش و اضطراب درآمده می رود و می آید و هرکَس که بر می خیزد از جای خود می افتد، معتصم گفت : یابن رسول اللّه ! من توبه کردم از آنچه گفتم، دعا کن که خدا این جنبش را ساکن کند، گفت : خداوندا! ساکن گردان این جنبش را، همانا تو می دانی که این جماعت دشمنان تو و دشمنان من اند. پس ساکن شد. ┅───────────────┅ ❒ تبدیل خاک به طلا سیزدهم _ و نیز روایت کرده از اسماعیل بن عباس هاشمی که گفت : روز عیدی خدمت حضرت محمّد جواد علیه السلام رفتم و شکایت کردم به آن جناب از تنگی معاش ، آن حضرت بلند کرد مصلای خود را و گرفت از خاک سبیکه ای از طلا، یعنی خاک به برکت دست آن حضرت پاره طلای گداخته شد؛ پس به من عطا کرد بردم آن را بازار، شانزده مثقال بود. »» زنده کردن مرده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا