eitaa logo
مباحث
1.7هزار دنبال‌کننده
34.4هزار عکس
30.1هزار ویدیو
1.6هزار فایل
﷽ 🗒 عناوین مباحِث ◈ قرار روزانه ❒ قرآن کریم ؛ دو صفحه (کانال تلاوت) ❒ نهج البلاغه ؛ حکمت ها(نامه ها، جمعه) ❒ صحیفه سجادیه ؛ (پنجشنبه ها) ⇦ مطالب متفرقه ⚠️ برای تقویت کانال، مطالب را با آدرس منتشر کنید. 📨 دریافت نظرات: 📩 @ali_Shamabadi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞️ گوشه ای از راهپیمایی اعتراضی به وزیر ارشاد و اوضاع ولنگاری و عفاف در کشور.....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥شناسایی و برخورد با هنجارشکنان در نزدیکی شهر قم ❌️افرادی که اخیرا در یکی از مجتمع‌های رفاهی در نزدیکی شهر قم و فیلم این اقدام خود را برای شبکه‌های خارجی ارسال کردند توسط حافظان قانون، شناسایی و دستگیر شدند. ╭────๛- - - - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth ╰───────────
🔴 دوربین های نظارتی فعال شده اند و در حال گسترش است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📢 ویژه 🔍 | بسته تصویری مرور بیانات رهبر انقلاب در دیدار رئیس دفتر سیاسی حماس و هیأت همراه. ۱۴۰۲/۳/۳۱ 💻 Farsi.Khamenei.ir
.
📩 رهبر انقلاب: سرزمین فلسطین متعلق به همه مسلمانان است بنابراین بر همه مسلمانان واجب است برای آزاد سازی آن وارد میدان شوند و این، یک وظیفه شرعی است. ۱۴۰۲/۳/۳۱ 🖼 رئیس دفتر سیاسی حماس | 💻 Farsi.Khamenei.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| علیه‌السلام ۵ هفتم _ شیخ کلینی و دیگران روایت کرده اند از محمّد بن ابی العلاء که گفت : شنیدم از یحیی بن اکثم قاضی سامره بعد از آنکه آزمودم او را و مناظره کردم با او و محاوره نمودم و مراسله کردم او را و سؤال کردم از او از علوم آل محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلم ، یحیی گفت که روزی داخل مسجد پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم شدم طواف می کردم به قبر مبارک؛ دیدم محمّد بن علی الرضا علیه السلام را که طواف می کند به قبر مبارک. پس مناظره کردم با آن حضرت در مسائل که نزد من بود (یعنی آنها را خوب می دانستم) پس جواب آنها را فرمود. آنگاه گفتم به آن حضرت که واللّه من می خواهم یک مسأله از شما بپرسم و خجالت می کشم از آن‌. حضرت فرمود من خبر می دهم ترا به آن پیش از آنکه از من بپرسی آن را، و آن این است که می خواهی بپرسی از من از ( امام ). گفتم : بلی ! همین است سؤ ال من به خدا سوگند. فرمود: منم امام . گفتم : علامتی می خواهم. در دست آن حضرت عصائی بود، عصا به نطق آمد و گفت همانا مولای من امام این زمان است و او است حجت . ┅───────────────┅ ❒ حرز امام جواد علیه السلام هشتم _ سید بن طاوس رحمه اللّه در ( مهج الدعوات ) روایت کرده از ابونصر همدانی از حکیمه دختر امام محمّد تقی علیه السلام آنچه که حاصلش این است که بعد از وفات امام محمّد تقی علیه السلام رفتم به نزد ام عیسی دختر مأمون که زن آن حضرت بود جهت تعزیت او، دیدم که بسیار جزع و گریه به جهت امام می کرد به مرتبه ای که می خواست خود را به گریه بُکشد. من ترسیدم که زهره اش شکافته شود از کثرت غصه؛ پس در بین اینکه ما مذاکره می کردیم کَرم و حُسن خُلق و شرَف آن حضرت را و آنچه حق تعالی به او مرحمت فرموده بود از عزت و کرامت ، ام عیسی گفت که ترا به چیزی عجیب خبر دهم که از همه چیزها بزرگتر باشد. گفتم : آن کدام است ؟ ام عیسی گفت : من دایم جهت امام غیرت می کردم و مراقب او بودم و گاه گاه سخنهای سخت می شنیدم و من به پدر خود می گفتم. پدرم می گفت: تحمل کن که او فرزند پیغمبر است و وصله ای است از پیغمبر. ناگاه روزی نشسته بودم، دختری از در خانه در آمد و به من سلام کرد، گفتم : چه کسی؟ گفت از اولاد عمار یاسرم و زن امام محمّد تقی (علیه السلام) ام که شوهر تو است؛ پس مرا چندان غیرت گرفت که نزدیک بود سر برداشته به صحرا روم و جلاء وطن نمایم و شیطان نزدیک بود که مرا بر آن دارد که آن زن را بیازارم. قهر خود را فرو بردم و با او نیکی کردم و خلعتش دادم . چون آن زن از پیش من رفت نزد پدرم رفتم و گفتم با او آنچه دیده بودم و پدرم در آن حالت که مست لایعقل بود اشارت به غلامی کرد که پیش او ایستاده بود که شمشیر 🗡️ مرا بیاور. شمشیرگرفت و سوار شد و گفت که واللّه من می روم و او را می کشم. چون این صورت از پدر خود مشاهده کردم پشیمان شدم و اِنّا للّهِ وَ انّا اِلَیْهِ راجِعُونَ خواندم و گفتم چه کردم به نفس خود و شوهر خود را به کشتن دادم. بر روی خود می زدم و پسِ پدر می رفتم تا درآمد به خانه ای که امام بود. پیوسته او را با شمشیر زد تا او را پاره پاره کرد، پس از نزد او بیرون آمد. من از پی او گریختم و تا صباح از این جهت خواب نکردم و چون چاشت شد نزد پدر آمدم و گفتم : می دانی دیشب چه کرده ای ؟ گفت : نه ، گفتم : پسر امام رضا علیه السلام را کشتی. از این سخن متحیّر 😲 شد و از خود رفت و بیهوش شد. بعد از ساعتی به خود آمد و گفت : وای بر تو چه می گویی ؟ گفتم : بلی ! رفتی بر سر او و او را به شمشیر زدی و کشتی . مأمون اضطراب بسیار کرد از این سخن. گفت یاسر خادم را بطلبید. یاسر را حاضر کردند. با یاسر گفت : وای بر تو! این چه سخن است که دختر من می گوید؟ یاسر گفت : راست می گوید. مأمون بر سینه و روی خود زد و گفت : ( اِنّا للّهِ وَ اِنّا اِلَیْهِ راَجِعُونَ ) رسوا شدیم تا قیامت در میان مردم و هلاک شدیم ، ای یاسر. برو و خبر آن حضرت را تحقیق کن و جهت ما خبر بیاور که جان من نزدیک است از تن بیرون آید. یاسر رفت به خانه آن جناب و من به رخساره خود لطمه می زدم؛ پس زود مراجعت نمود و گفت : بشارت و مژدگانی ای امیر! گفت : چه خبر داری ؟ گفت : رفتم نزد آن حضرت دیدم نشسته بود و بر تن شریفش پیراهنی بود و به لحاف، خود را پوشانیده بود و مسواک می کرد، من سلام بر او کردم و گفتم که می خواهی این پیراهن که پوشیده ای به جهت تبرّک به من دهی تا در او نماز کنم و مرا مقصود این بود که به جسد مبارک امام نظر کنم که آیا ضرب شمشیر هست یا نه ، به خدا که همچون عاج سفیدی بود که زردی او را مس کرده باشد و نبود بر جسد او از زخم شمشیر و غیره اثری؛ پس مإمون گریست گریستن دراز و گفت : با این آیت و معجزه هیچ چیز دیگر نماند و این عبرت است برای اولین و آخرین ...
بعد از آن یاسر را گفت که سوار شدن و گرفتن شمشیر و داخل شدن خود را یاد می آورم و برگشتن خود را یاد نمی آورم، پس چگونه بوده است امر من و رفتن من به سوی او، خدا لعنت کند این دختر را لعنت شدید، برو نزد دختر و به او بگو که پدرت می گوید به خدا قسم که اگر بعد از این از آن جناب شکایت کنی یا بی دستور او از خانه بیرون آیی از تو انتقام می کشم. پس برو به نزد ابن الرضا و سلام مرا به او برسان و بیست هزار دینار جهت او ببر و اسبی که دیشب سوار شده بودم که او را ( شهری ) می گویند برای او ببر؛ پس امر کن هاشمیین را که به جهت سلام بر آن حضرت وارد شوند و بر او سلام کنند. یاسر می گوید: چنان کردم که مأمون گفته بود و سلام مأمون را رسانیدم و مالی را که مأمون فرستاده بود در پیش امام علیه السلام نهادم و اسب را عرضه کردم. حضرت بر آن زر نظر کرد، ساعتی بعد از آن تبسّم نمود و فرمود: عهدی که میان ما و مأمون بود همچون بود که هجوم کند به شمشیر بر من؟! آیا نمی داند که مرا یاری دهنده ای است که میان من و او مانع است. پس گفتم : ای پسر رسول خدا! بگذار این عتاب را به خدا و به حق جدّت رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلم که مأمون چنان مست😪 بود که نمی دانسته چیزی از این کار و ندز کرده نذر راستی و سوگند خورده که بعد از این مست نشود و چیزی که مست کننده باشد نخورد؛ زیرا که آن از دامهای شیطان😈 است؛ پس هرگاه نزد مأمون تشریف ببری این سخنان را به روی وی نیاور و عتاب مکن. حضرت فرمود که مرا نیز عزم و رأی چنین بود. بعد از آن جامه طلبید و پوشید و برخاست و مردم تمامی با آن حضرت نزد مأمون آمدند. مأمون برخاست و آن جناب را در کنار گرفت و به سینه چسبانید و ترحیب کرد و اذن نداد احدی را که بر او داخل شود و پیوسته با آن حضرت حدیث می گفت. چون مجلس خواست منقضی شود حضرت فرمود : ای مأمون من ترا نصیحتی می کنم قبول کن : مأمون گفت : بلی آن کدام است یابن رسول الله ؟ فرمود : می خواهم که شب بیرون نروی چون من ایمن نیستم از این خلق نگونسار بر تو و نزد من دعایی است متحصن ساز نفس خود را به آن و حرز کن خود را به آن از بدیها و بلاها و مکروهات همچون که مرا دیشب از شر تو نگاه داشت ، و اگر لشکرهای روم و تُرک را ملاقات کنی و تمامی بر تو جمع شوند با جمیع اهل زمین از ایشان به تو بدی نرسد. اگر خواهی بفرستم آن را برای تو تا آنکه به واسطه آن از همه آن چیزها ایمن باشی ، گفت : بلی به خط خود بنویس و بفرست به سوی من. حضرت قبول نمود. چون صباح شد علیه السلام یاسر را نزد خود طلبید و به خط خود این حرز را نوشت و فرمود با یاسر که این را به نزد مأمون ببر، بگو جهت آن از نقره پاک لوله سازد و آنچه بعد از این خواهم گفت بر آن نقره نویسد و چون خواهد که بر بازو بندد وضوی کامل بگیرد و چهار رکعت نماز کند بخواند در هر رکعت ( حمد ) یک مرتبه و ( آیه الکرسی ) و ( شهداللّه ) و ( والشمس و ضحیها ) و ( اللیل ) و ( توحید ) هر کدام را هفت مرتبه و چون از نماز فارغ شود بر بازوی راست خود بندد تا در محل سختیها و تنگی‌ها به حول و قوه خدا سالم ماند از هرچه ترسد و حذر کند و می باید که در وقت بازو بستن قمر در عقرب نباشد. روایت شده که چون مأمون این حرز را از آن حضرت گرفت و با اهل روم غزا کرد فتح کرد و در همه غزوات و جنگها همراه داشت و منصور و مظفر شد به برکت این حرز مبارک ، و حرز این است : ( بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُللّهِ رَبِّ الْعالَمینَ... ) تا آخر حرز که معروف است به ( حرز جواد ) و نزد شیعه معروف است ، و این موضع جای نقل آن نیست . قال العلامه الطباطبائی بحرالعلوم فی ( الدّره ) : وَ جازَ فِی الْفِضَّهِ ما کانَ وِعاء لِمِثْلِ تَعْویذٍ وَ حِرْزٍ وَ دُعاءٍ فَقَدْ اَتی فیهِ صَحیحٌ مِنْ خَبَرٍ عاضَدَهُ حِرْزُ الْجَوادِ الْمُشْتَهَرُ ┅───────────────┅ ❒ تبدیل برگ زیتون به نقره خالص نهم _ ابوجعفر طبری روایت کرده از ابراهیم بن سعد که گفت : دیدم حضرت امام محمّد تقی علیه السلام را که می زد دست خود را بر برگ زیتون؛ پس می گردید آن، نقره؛ پس من گرفتم از آن حضرت بسیاری از آنها را و خرج کردم آنها را در بازار و ابدا تغییری نکرد؛ یعنی نقره خالص شده بود.
علامت امام چیست ؟ دهم _ در بعضی دلائل آن حضرت است : و نیز روایت کرده از عماره بن یزید که گفت : دیدم امام محمّد تقی علیه السلام را؛ پس گفتم به آن حضرت که چیست علامت امام ، یابن رسول اللّه ؟ فرمود: امام آن است که این کار را به جا آورد؛ پس گذاشت دست خود را بر سنگی پس ظاهر شد انگشتانش در آن. راوی گفت : پس دیدم که آهن را می کشید بدون آنکه در آتش آن را بگذارد و سنگ را با خاتم خود نقش می کرد. ┅───────────────┅ ❒ توطئه مأمون برای دنیاگرایی علیه السلام یازدهم _ ابن شهر آشوب و دیگران روایت کرده اند از محمّد بن ریان که گفت : مأمون هر حیله کرد که حضرت امام محمّد تقی علیه السلام را مانند خود اهل دنیا کند و به لهو و فسوق مایل کند ممکنش نشد و حیله او در آن حضرت اثر نکرد تا زمانی که خواست دختر خود را به خانه آن حضرت بفرستد و زفاف واقع شد، امر کرد صد کنیزی که از همه کنیزان زیباتر بودند هر کدام جامی در دست گیرند که در آن جواهری باشد به این هیئت او را استقبال کنند در آن وقتی که آن حضرت وارد می شود و می نشیند در حجله دامادی، کنیزان به آن دستورالعمل رفتار کردند، حضرت جواد علیه السلام التفاتی به ایشان نفرمود. مأمون طلبید مخارق مغنی را و آن مردی بود خوش آواز و رباب می نواخت و ریش طویلی داشت مخارق به مأمون گفت : یا امیرالمؤمنین ! اگر به جهت میل دادن ابوجعفر است به امر دنیا این کار در عهده من است و من کافیم او را؛ پس نشست مقابل آن حضرت و آواز خود را بلند کرد به نحوی که جمیع اهل خانه به نزد او جمع شدند؛ پس شروع کرد به نواختن رباب و آواز خواندن، یک ساعت چنین کرد. دید که حضرت جواد علیه السلام ابدا التفات نکرد، نه به سوی او و نه به طرف راست و چپ خود. پس از آن سر مبارک خود را بلند کرد و فرمود: ( اِتَّقِ اللّه یاذَا الْعُثْنُون ! ) از خدا بترس ای مرد ریش بلند! تا حضرت این فرمایش فرمود: رباب و مضراب از دست مخارق افتاد و دیگر انتفاعی نبرد به دست خود تا وفات یافت. مأمون از او پرسید: ترا چه شد؟ گفت : وقتی که ابوجعفر به من صیحه زد چنان فزع کردم که هرگز صحت نخواهم یافت از آن . ┅───────────────┅ ❒ تهمت توطئه به امام جواد علیه السلام دوازدهم _ قطب راوندی روایت کرده که معتصم طلبید جماعتی از وزراء خود را و گفت که شهادت دروغ دهید در حق محمّد تقی علیه السلام و بنویسید که او اراده کرده خروج کند. پس معتصم طلبید آن حضرت را و گفت : تو اراده خروج کردی بر من ، فرمود: به خدا قسم که من به جا نیاوردم چیزی از این امر، گفت که فلان و فلان شهادت می دهند بر این کار تو؛ پس ایشان را حاضر کردند. گفتند: بلی این نامه های تو است که نوشته ای در این باب، ما گرفته ایم آنها را از بعض غلامان تو. راوی گفت که حضرت نشسته بود در صفحه ایوان پس سر بلند کرد به سوی آسمان و گفت : خداوندا! اگر اینها دروغ می گویند بر من بگیر ایشان را. راوی گفت که نظر کردیم به آن صفحه دیدیم که سخت به جنبش و اضطراب درآمده می رود و می آید و هرکَس که بر می خیزد از جای خود می افتد، معتصم گفت : یابن رسول اللّه ! من توبه کردم از آنچه گفتم، دعا کن که خدا این جنبش را ساکن کند، گفت : خداوندا! ساکن گردان این جنبش را، همانا تو می دانی که این جماعت دشمنان تو و دشمنان من اند. پس ساکن شد. ┅───────────────┅ ❒ تبدیل خاک به طلا سیزدهم _ و نیز روایت کرده از اسماعیل بن عباس هاشمی که گفت : روز عیدی خدمت حضرت محمّد جواد علیه السلام رفتم و شکایت کردم به آن جناب از تنگی معاش ، آن حضرت بلند کرد مصلای خود را و گرفت از خاک سبیکه ای از طلا، یعنی خاک به برکت دست آن حضرت پاره طلای گداخته شد؛ پس به من عطا کرد بردم آن را بازار، شانزده مثقال بود. »» زنده کردن مرده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| ۴۵۸ 🏷️ نشانه هاى ┄┅═✧ا﷽ا✧═┅┄ ❁• وَ قَالَ عليه‌السلام اَلْإِيمَانُ أَنْ تُؤْثِرَ اَلصِّدْقَ حَيْثُ يَضُرُّكَ عَلَى اَلْكَذِبِ حَيْثُ يَنْفَعُكَ وَ أَلاَّ يَكُونَ فِي حَدِيثِكَ فَضْلٌ عَنْ عَمَلِكَ وَ أَنْ تَتَّقِيَ اَللَّهَ فِي حَدِيثِ غَيْرِكَ ┅───────────────┅ ☜ و درود خدا بر او، فرمود: نشانۀ ايمان آن است كه راست بگويى، آنگاه كه تو را زيان رساند، و دروغ نگويى كه تو را سود رساند و آن كه بيش از مقدار عمل سخن نگويى، و چون از ديگران سخن گويى از خدا بترسى. ─┅•═༅𖣔✾✾𖣔༅═•┅─ ♻️ ترجمه فیض‌الاسلام: امام عليه السّلام (دربارۀ پاره‌اى از نشانه‌هاى ايمان) فرموده است: نشانۀ ايمان آنست كه اختيار كنى راست گفتن را جائيكه بتو زيان مى‌رساند بر دروغ گفتن جائيكه سود مى‌دهد، و اينكه گفتارت از دانائيت فزون نباشد (آنچه ميدانى بگوئى و در آنچه نمى‌دانى خاموش باشى، و در بعض نسخ نهج البلاغه عن عملك بجاى عن علمك ضبط‍‌ شده است كه معنى چنين ميشود: و اينكه گفتارت از كردارت فزونى نداشته باشد يعنى زياده‌تر از آنچه بجا مى‌آورى نگويى) و اينكه در سخن گفتن دربارۀ ديگرى از خدا بترسى (از كسى بد نگويى و نشنوى و ندانسته گواهى ندهى، و ممكن است معنى اين باشد: در نقل روايت از ديگرى از خدا بترسى يعنى آنرا بى‌كم و زيادة بيان كنى و باو دروغ نبندى). 🇯‌ 🇴‌ 🇮‌ 🇳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانه حقيقت را در ضمن سه چيز كه از مظاهر ايمان به خدا هستند بيان كرده است: نخست مى‌فرمايد: «ايمان آن است كه راست‌گويى را در آن‌جا كه به زيان توست بر دروغ‌گويى در آن‌جا كه به سود توست مقدم دارى»؛ (الإِيمَانُ‌ أَنْ‌ تُؤْثِرَ الصِّدْقَ‌ حَيْثُ‌ يَضُرُّكَ‌، عَلَى الْكَذِبِ‌ حَيْثُ‌ يَنْفَعُكَ‌). بسيار مى‌شود كه انسان اگر در بيان حقيقتى، راستى را برگزيند زيان‌هايى دامن او را مى‌گيرد. مثل اين‌كه سؤال كنند: تو چيزى به فلان شخص كه از دنيا رفته است بدهكارى‌؟ و او حقيقتش را بگويد كه آرى فلان مبلغ را بدهكارم. اين اعتراف گرچه ظاهراً به زيان گوينده است و دروغ گفتن به سود اوست ولى قطعاً اين صدق و راستى از نشانه‌هاى ايمان به خدا و روز قيامت مى‌باشد. يا اين‌كه تصادفى موجب خسارت شده و شخص مى‌داند مقصر بوده است اگر تقصير خود را بپوشاند و دروغ بگويد نفع مادّى مى‌برد ولى اگر حق را آشكار سازد گرفتار زيان مى‌شود ولى اين زيان در حقيقت منفعت است و از نشانه‌هاى ايمان مى‌باشد. قرآن مجيد نيز گفتن را نشانۀ بى‌ايمانى شمرده آن‌جا كه مى‌فرمايد: « إِنَّما يفْتَرِى الْكَذِبَ‌ الَّذينَ‌ لا يؤْمِنُونَ‌ بِآياتِ‌ اللَّهِ‌ وَ أُولئِكَ‌ هُمُ‌ الْكاذِبُونَ‌ »؛ تنها كسانى دروغ مى‌بندند كه به آيات خدا ايمان ندارند؛ (آرى،) دروغ‌گويان واقعى آن‌ها هستند!». نيز در حديثى از رسول خدا صلى الله عليه و آله مى‌خوانيم كه كسى از آن حضرت پرسيد: آيا شخص باايمان ممكن است (لغزش پيدا كند و) آلودۀ زنا شود؟ فرمود: امكان دارد. عرض كرد: ممكن است آلودۀ سرقت گردد؟ فرمود: گاه ممكن است چنين شود. عرض كرد: ممكن است دروغ بگويد؟ فرمود: نه. (مگر نمى‌دانى‌؟) خداوند متعال مى‌فرمايد: « إِنَّما يفْتَرِى الْكَذِبَ‌ الَّذِينَ‌ لا يُؤْمِنُونَ‌ ». در واقع راست‌گويى گاه همچون داروى تلخ شفابخش است و دروغ همچون غذاى مطبوع زيان‌بار. انسان عاقل آن داروى شفابخش را رها نمى‌كند و به سراغ آن غذاى زيانبار نمى‌رود. ╭────๛- - - - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth ╰───────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
220 💫 سوره مبارکه یونس [علی نبینا و آله و علیه السلام] ✨ آیات مبارکه 98 - 106 🎧 تلاوت 🎞 تصویری 🎙 تفسیر 📖 ترجمه ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ ✨ ثوابِ تلاوت این صفحه هدیه به محضر نورانی آقا و [ علیهما الصلوة و السلام ] ✨ جهت سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه و علیه‌السلام) و سلامتی و عزت و اقتدار نائب الامام امام خامنه‌ای مدّظله العالی صلوات ═════❖•°🌸 °•❖════ ✨ @Nafaahat ╰๛--- ‑ ‑ - -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄═⊹❁❈【 ۲۲۰ 】 ❈❁⊹═┄ ╔═════════ فَلَوْلَا كَانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَهَا إِيمَانُهَا إِلَّا قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا آمَنُوا كَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الْخِزْيِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ مَتَّعْنَاهُمْ إِلَىٰ حِينٍ ﴿ ۹۸ ﴾ چرا اهالی هیچ کدام از شهرهایی که پیامبرشان را انکار کردند، به‌وقتش ایمان نیاوردند تا ایمانشان به‌دردشان بخورد؟‍! جز قوم یونس که وقتی با دیدن نشانه‌های عذاب، به‌موقع ایمان آوردند، به خفت‌وخواری در زندگی دنیا دچارشان نکردیم و تا آخر عمر از نعمت‌های دنیا بهره‌مندشان کردیم. وَ لَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا ۚ أَ فَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّىٰ يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ ﴿ ۹۹ ﴾ اگر خدا می‌خواست، همۀ مردم زمین به‌زور ایمان می‌آوردند. پس ای محمد، حالا که ایمان اجباری بی‌فایده است، تو می‌خواهی مردم را مجبور کنی ایمان بیاورند؟! وَ مَا كَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ ۚ وَ يَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ ﴿ ۱۰۰ ﴾ اصلاً محال است کسی ایمان بیاورد، مگر اینکه خدا توفیق دهد. خدا سرتاپای وجود کسانی را که عقلشان را به‌کار نمی‌اندازند، با تباهی آلوده می‌کند. قُلِ انْظُرُوا مَاذَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ ۚ وَ مَا تُغْنِي الْآيَاتُ وَ النُّذُرُ عَنْ قَوْمٍ لَا يُؤْمِنُونَ ﴿ ۱۰۱ ﴾ بگو: «به شگفتی‌های آفرینش در آسمان‌ها و زمین خوب نگاه کنید که چطور به ایمان‌آوردن دعوتتان می‌کنند! این نشانه‌ها و آن هشدارها برای جماعتی که ایمان نمی‌آورند، چه سودی دارد؟!» فَهَلْ يَنْتَظِرُونَ إِلَّا مِثْلَ أَيَّامِ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِهِمْ ۚ قُلْ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ ﴿ ۱۰۲ ﴾ مگر نه این است که آن‌ها چشم‌به‌راه روزگاری‌اند مثل روزگار سختِ گذشتگانِ قبل از خودشان؟! بگو: «منتظر عذاب باشید. من هم در کنارتان منتظر می‌مانم!» ثُمَّ نُنَجِّي رُسُلَنَا وَ الَّذِينَ آمَنُوا ۚ كَذَٰلِكَ حَقًّا عَلَيْنَا نُنْجِ الْمُؤْمِنِينَ ﴿ ۱۰۳ ﴾ آن‌وقت، به‌وقتِ آمدن عذاب، پیامبرانمان و مؤمنان را نجات می‌دادیم. همان‌طورکه آنان را نجات دادیم، به‌عهدۀ ماست که مسلمانان را هم نجات دهیم. قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي شَكٍّ مِنْ دِينِي فَلَا أَعْبُدُ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لَٰكِنْ أَعْبُدُ اللَّهَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ ۖ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ ﴿ ۱۰۴ ﴾ بگو: «مردم! اگر در حقانیت دینی که آورده‌ام تردید دارید، بدانید هرگز بت‌هایی🗿 را نمی‌پرستم که به‌جای خدا می‌پرستید؛ بلکه تنها خدایی را می‌پرستم که بالاخره جانتان را می‌گیرد. من مأمورم مسلمان باشم.» وَ أَنْ أَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا وَ لَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ﴿ ۱۰۵ ﴾ همچنین، به من فرمان رسیده که: «با میانه‌‌روی و با همۀ وجودت به دین اسلام رو بیاور و لحظه‌ای حتی، بت‌پرست نشو! وَ لَا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنْفَعُكَ وَ لَا يَضُرُّكَ ۖ فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّكَ إِذًا مِنَ الظَّالِمِينَ ﴿ ۱۰۶ ﴾ به‌جای خدا، بت‌هایی را صدا نزن که سود و زیانی به تو نمی‌رسانند. اگر این کار را بکنی، آن‌وقت تو هم بدکار می‌شوی. ══════❖•° 𑁍 °•❖══════ | | 🔗 مبـاحـث | فـقه و احـکام | تـلاوت | 🖱️ فـهرسـت سـور قـرآن کـریـم ╭══════════ ✨ @Nafaahat ╰๛--- ‑ ‑ - -
| ❥༻⃘⃕࿇﷽༻⃘⃕❀༅⊹━┅┄ 41 اَریکَة: تخت مزّین «مُتَّکِئینَ فیها عَلَی الاَْرائِکِ» (31 / کهف)، یعنی: در بهشت بر تخت های مزیّن تکیه زده اند، این کلمه به صیغه جمع (اَرائِک) 5 بار در قرآن آمده است. ┅───────────────┅ 42 اِرَم: عمارت مخصوص و یا شهری باشکوه بود که نظیر آن تا آن روز ساخته نشده بود، نام قوم عاد. «اَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعادٍ اِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ الَّتی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلاد» (6 و 7 و 8/فجر). ترجمه این سه آیه چنین می شود: آیا ندانستی که پروردگارت با قوم عاد، با آن بنای ستون دار🏛 که نظیر آن در سرزمین های دیگر ساخته نشده بود، چه کرد؟ (تکرار: 1). ┅───────────────┅ 43 اَزْر: نیرو، محکمی (نهایه) موسی به خدا عرض کرد: «اُشْدُدْ بِه اَزْری وَ اَشْرِکْهُ فی اَمْری» (31 / طه)، به وسیله برادرم هارون بر نیروی من بیفزای و مرا به وسیله او نیرومندتر کن و او را شریک کار من گردان. (تکرار: 2). ┅───────────────┅ 44 آزَر: جدّ مادری حضرت ابراهیم که مشرک و بت پرست بود. «وَ اِذْ قالَ اِبْراهیمَ لاَِبیهِ آزَرَ اَ تَتَّخِذُ اَصْناما آلِهَةً» (74/انعام)، یعنی: (به خاطر بیاورید) هنگامی که ابراهیم به مربیش (عمویش) آزر گفت آیا بت ها را خدایان خود انتخاب می کنی. در اینجا دو مطلب قابل توجّه است: ➖ اول آن که: اهل تاریخ نام پدر ابراهیم علیه السلام را تارُح (با حاء و خاء) نوشته اند، در مجمع البیان از زجّاج نقل شده: بین علماء نسب اختلاف نیست که نام پدر ابراهیم، تارُخ بود. مسعودی در اثبات الوصیَّة پدر آن حضرت را از پیامبران شمرده و نام وی را تارُخ گفته است، می گوید: تارخ که پدر ابراهیم خلیل بود در عهد نمرود به دعوت برخاست و آنگاه او را بیست و چهارمین پیغمبر از پیامبران نقل می کند و نیز می گوید: از علی علیه السلام نقل شده که: آزر جدّ امّی ابراهیم بود. ➖ دوم آن که: اگر آزر را پدر حضرت ابراهیم بدانیم، لازم می آید در آباء حضرت رسول صلی الله علیه و آله مشرک وجود داشته باشد با آنکه شیعه بالاتفاق در موحّد بودن پدران آن حضرت اجماع کرده اند. 🤔 تدبّر در کلام عرب و آیات قرآن کریم نشان می دهد که معنای حقیقی اَبْ گرچه پدر اصلی است، ولی در غیر آن نیز به قدری استعمال شده که نزدیک است معنای اصلی بعضا به قرینه محتاج باشد. 📖 راغب گوید: «اَلاَْب: اَلْوالِدُ و یُسَّمی کُلُّ مَنْ کانَ سَبَبا فی ایجادِ شَیْئیٍ اَوْ اِصْلاحِه اَوْ ظُهُورِه اَبَا» ، اب، پدر و هر که سبب ایجاد، اصلاح و یا ظهور چیزی باشد، به او اب گفته می شود. حضرت رسول صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرمود: «اَنَا وَ اَنْتَ اَبَوا هذِهِ الاُْمَّة» ، من و تو دو پدر این امت هستیم. و اما کلمه والد و والدة فقط به پدر و مادر حقیقی اطلاق می شود و لا غیر. در این صورت، بسیار آسان است که بگوئیم: آزر، جدّ امّی ابراهیم علیه السلام بود و به او پدر خطاب کرده است. (تکرار: 1). ┅───────────────┅ 45 اَزّ: تحریک شدید «اَنّا اَرْسَلْنَا الشَّیاطینَ عَلَی الْکافِرینَ تَؤُزُّهُمْ اَزّا» (83 / مریم)، یعنی: ما شیاطین را برای کافران فرستادیم، آنها را به شدّت تحریک می کنند و بر اعمال خلاف وا می دارند (تکرار: 2). ┅───────────────┅ 46 اَزِف: نزدیک شدن وقت. «اَزِفَتِ الاْزِفَةُ» (57 / النجم)، یعنی: نزدیک شونده نزدیک شد. مراد روز قیامت است. (تکرار: 1). ┅───────────────┅ 47 اَسْر: بستن، حبس، گرفتار کردن. «نَحْنُ خَلَقْناهُمْ وَ شَدَدْنا اَسْرَهُمْ» (28/انسان)، یعنی: ما آنها را آفریدیم و ترکیب وجودشان را محکم کردیم. میان اعضاء بدن، اتّصال و همبستگی است، ما آن پیوند را محکم کردیم. اسیر را از آن جهت اسیر گویند که گرفتار و بسته شده است. «اُساری» جمع اسیر است یعنی گرفتار شدگان و «تَأْسِرون فَریقا» (26/احزاب)، یعنی: قسمتی را اسیر و گرفتار می کنید «اُسَراء» نیز جمع اسیر است. (تکرار: 6). ┅───────────────┅ 48 اِسْرائیل: این کلمه به نقلی اسم دوّم حضرت یعقوب و به نقلی لقب آن حضرت است. 📖 فَریدِ وَجْدی در دائرة المعارف آورده گویند: معنای آن بنده خدا و برگزیده خداست، «اِسْری» یعنی بنده و « ایل» یعنی خدا. (تکرار: 43) که 41 بار آن به لفظ «بنی اسرائیل» است. مراد از بنی اسرائیل فرزندان دوازده گانه حضرت یعقوب و اولاد آنهاست که به قوم یهود معروفند. ┅───────────────┅ 49 اَساس: اصل، پایه. «اَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلی تَقْوی مِنَ اللّهِ» (109 / توبه)، یعنی: بنای خویش را بر پرهیزکاری پایه نهاد. لازم نیست، پایه و اصل، مادّی باشد بلکه اعمّ است چنان که در آیه فوق، پایه معنوی مراد است. این کلمه به صورت ماضی معلوم و مجهول فقط 3 بار در کلام اللّه استعمال شده و هر سه در سوره توبه است. ━━━━━━••••••••••••‌• ╭────๛- - - - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth ╰───────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«٨» وَ مِنَ‌ النّاسِ‌ مَنْ‌ يَقُولُ‌ آمَنّا بِاللّهِ‌ وَ بِالْيَوْمِ‌ الْآخِرِ وَ ما هُمْ‌ بِمُؤْمِنِينَ‌ و از مردم كسانى هستند كه مى‌گويند: به خدا و ايمان آورده‌ايم، در حالی که آنها مؤمن نیستند.
02.Baqara.008.mp3
1.45M
| ۸ ╭────๛- - - - - ┅╮ │ ✨ @Nafaahat ╰๛--- ‑ ‑ - -
نكته‌ها: در آغاز اين سوره، براى معرّفى مؤمنان چهار آيه و براى شناسايى كفّار دو آيه آمده است. از آيه ٨ تا ٢٠ گروه سومى را معرّفى مى‌كند كه منافق هستند. اينان نه ايمان گروه اوّل را دارند و نه جرأت و جسارت گروه دوم را در ابراز كفر. منافق، همانند موش صحرايى🐭 است كه براى لانه‌اش دو راه فرار قرار مى‌دهد، يكى از آن دو را باز مى‌گذارد و از آن رفت و آمد مى‌كند و ديگرى را بسته نگه مى‌دارد. هرگاه احساس خطر كند با سر خود راه بسته را باز كرده و مى‌گريزد. نام سوراخ مخفى موش«نافقاء»است كه كلمه منافق نيز از همين واژه گرفته شده است. گرچه مراد از نفاق در اين آيات، كفر در دل و اظهار ايمان است، ولى در روايات نفاق، داراى معناى گسترده‌اى است كه هركَس زبان و عملش هماهنگ نباشد،سهمى از نفاق دارد. در مى‌خوانيم: اگر به امانت كرديم و در گفتار دروغ گفتيم و به وعده‌هاى خود عمل نكرديم، منافق هستيم گرچه اهل نماز و روزه باشيم. نفاق، نوعى دروغِ‌ عملى و اعتقادى است و رياكارى نيز نوعى نفاق است.
پيام‌ها: ١- ايمان، يك مسئله قلبى است و اظهار انسان كافى نيست.«ما هم بمؤمنين» ٢- به مبدأ و معاد، دو اساس براى ايمان است. «آمَنّا بِاللّهِ‌ وَ بِالْيَوْمِ‌ الْآخِرِ» ٣- خداوند از درون انسان،آگاه است. «وَ ما هُمْ‌ بِمُؤْمِنِينَ‌»
«٩» يُخادِعُونَ‌ اللّهَ‌ وَ الَّذِينَ‌ آمَنُوا وَ ما يَخْدَعُونَ‌ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ‌ وَ ما يَشْعُرُونَ‌ (منافقان به پندار خود)به خداوند و مؤمنان نيرنگ مى‌زنند در حالى كه جز خودشان را فريب نمى‌دهند؛ امّا نمى‌فهمند!