بعد از آن یاسر را گفت که سوار شدن و گرفتن شمشیر و داخل شدن خود را یاد می آورم و برگشتن خود را یاد نمی آورم، پس چگونه بوده است امر من و رفتن من به سوی او، خدا لعنت کند این دختر را لعنت شدید، برو نزد دختر و به او بگو که پدرت می گوید به خدا قسم که اگر بعد از این از آن جناب شکایت کنی یا بی دستور او از خانه بیرون آیی از تو انتقام می کشم.
پس برو به نزد ابن الرضا و سلام مرا به او برسان و بیست هزار دینار جهت او ببر و اسبی که دیشب سوار شده بودم که او را ( شهری ) می گویند برای او ببر؛ پس امر کن هاشمیین را که به جهت سلام بر آن حضرت وارد شوند و بر او سلام کنند. یاسر می گوید: چنان کردم که مأمون گفته بود و سلام مأمون را رسانیدم و مالی را که مأمون فرستاده بود در پیش امام علیه السلام نهادم و اسب را عرضه کردم. حضرت بر آن زر نظر کرد، ساعتی بعد از آن تبسّم نمود و فرمود: عهدی که میان ما و مأمون بود همچون بود که هجوم کند به شمشیر بر من؟!
آیا نمی داند که مرا یاری دهنده ای است که میان من و او مانع است.
پس گفتم : ای پسر رسول خدا! بگذار این عتاب را به خدا و به حق جدّت رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلم که مأمون چنان مست😪 بود که نمی دانسته چیزی از این کار و ندز کرده نذر راستی و سوگند خورده که بعد از این مست نشود و چیزی که مست کننده باشد نخورد؛ زیرا که آن از دامهای شیطان😈 است؛ پس هرگاه نزد مأمون تشریف ببری این سخنان را به روی وی نیاور و عتاب مکن. حضرت فرمود که مرا نیز عزم و رأی چنین بود. بعد از آن جامه طلبید و پوشید و برخاست و مردم تمامی با آن حضرت نزد مأمون آمدند. مأمون برخاست و آن جناب را در کنار گرفت و به سینه چسبانید و ترحیب کرد و اذن نداد احدی را که بر او داخل شود و پیوسته با آن حضرت حدیث می گفت. چون مجلس خواست منقضی شود حضرت فرمود : ای مأمون من ترا نصیحتی می کنم قبول کن : مأمون گفت : بلی آن کدام است یابن رسول الله ؟
فرمود : می خواهم که شب بیرون نروی چون من ایمن نیستم از این خلق نگونسار بر تو و نزد من دعایی است متحصن ساز نفس خود را به آن و حرز کن خود را به آن از بدیها و بلاها و مکروهات همچون که مرا دیشب از شر تو نگاه داشت ، و اگر لشکرهای روم و تُرک را ملاقات کنی و تمامی بر تو جمع شوند با جمیع اهل زمین از ایشان به تو بدی نرسد. اگر خواهی بفرستم آن را برای تو تا آنکه به واسطه آن از همه آن چیزها ایمن باشی ، گفت : بلی به خط خود بنویس و بفرست به سوی من. حضرت قبول نمود.
چون صباح شد #حضرت_جواد علیه السلام یاسر را نزد خود طلبید و به خط خود این حرز را نوشت و فرمود با یاسر که این را به نزد مأمون ببر، بگو جهت آن از نقره پاک لوله سازد و آنچه بعد از این خواهم گفت بر آن نقره نویسد و چون خواهد که بر بازو بندد وضوی کامل بگیرد و چهار رکعت نماز کند بخواند در هر رکعت ( حمد ) یک مرتبه و ( آیه الکرسی ) و ( شهداللّه ) و ( والشمس و ضحیها ) و ( اللیل ) و ( توحید ) هر کدام را هفت مرتبه و چون از نماز فارغ شود بر بازوی راست خود بندد تا در محل سختیها و تنگیها به حول و قوه خدا سالم ماند از هرچه ترسد و حذر کند و می باید که در وقت بازو بستن قمر در عقرب نباشد.
روایت شده که چون مأمون این حرز را از آن حضرت گرفت و با اهل روم غزا کرد فتح کرد و در همه غزوات و جنگها همراه داشت و منصور و مظفر شد به برکت این حرز مبارک ، و حرز این است : ( بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُللّهِ رَبِّ الْعالَمینَ... )
تا آخر حرز که معروف است به ( حرز جواد ) و نزد شیعه معروف است ، و این موضع جای نقل آن نیست .
قال العلامه الطباطبائی بحرالعلوم فی ( الدّره ) :
وَ جازَ فِی الْفِضَّهِ ما کانَ وِعاء
لِمِثْلِ تَعْویذٍ وَ حِرْزٍ وَ دُعاءٍ
فَقَدْ اَتی فیهِ صَحیحٌ مِنْ خَبَرٍ
عاضَدَهُ حِرْزُ الْجَوادِ الْمُشْتَهَرُ
┅───────────────┅
❒ تبدیل برگ زیتون به نقره خالص
نهم _ ابوجعفر طبری روایت کرده از ابراهیم بن سعد که گفت : دیدم حضرت امام محمّد تقی علیه السلام را که می زد دست خود را بر برگ زیتون؛ پس می گردید آن، نقره؛ پس من گرفتم از آن حضرت بسیاری از آنها را و خرج کردم آنها را در بازار و ابدا تغییری نکرد؛ یعنی نقره خالص شده بود.
علامت امام چیست ؟
دهم _ در بعضی دلائل آن حضرت است : و نیز روایت کرده از عماره بن یزید که گفت : دیدم امام محمّد تقی علیه السلام را؛ پس گفتم به آن حضرت که چیست علامت امام ، یابن رسول اللّه ؟ فرمود: امام آن است که این کار را به جا آورد؛ پس گذاشت دست خود را بر سنگی پس ظاهر شد انگشتانش در آن.
راوی گفت : پس دیدم که آهن را می کشید بدون آنکه در آتش آن را بگذارد و سنگ را با خاتم خود نقش می کرد.
┅───────────────┅
❒ توطئه مأمون برای دنیاگرایی #امام_جواد علیه السلام
یازدهم _ ابن شهر آشوب و دیگران روایت کرده اند از محمّد بن ریان که گفت : مأمون هر حیله کرد که حضرت امام محمّد تقی علیه السلام را مانند خود اهل دنیا کند و به لهو و فسوق مایل کند ممکنش نشد و حیله او در آن حضرت اثر نکرد تا زمانی که خواست دختر خود را به خانه آن حضرت بفرستد و زفاف واقع شد، امر کرد صد کنیزی که از همه کنیزان زیباتر بودند هر کدام جامی در دست گیرند که در آن جواهری باشد به این هیئت او را استقبال کنند در آن وقتی که آن حضرت وارد می شود و می نشیند در حجله دامادی، کنیزان به آن دستورالعمل رفتار کردند، حضرت جواد علیه السلام التفاتی به ایشان نفرمود.
مأمون طلبید مخارق مغنی را و آن مردی بود خوش آواز و رباب می نواخت و ریش طویلی داشت مخارق به مأمون گفت : یا امیرالمؤمنین ! اگر به جهت میل دادن ابوجعفر است به امر دنیا این کار در عهده من است و من کافیم او را؛ پس نشست مقابل آن حضرت و آواز خود را بلند کرد به نحوی که جمیع اهل خانه به نزد او جمع شدند؛ پس شروع کرد به نواختن رباب و آواز خواندن، یک ساعت چنین کرد. دید که حضرت جواد علیه السلام ابدا التفات نکرد، نه به سوی او و نه به طرف راست و چپ خود.
پس از آن سر مبارک خود را بلند کرد و فرمود: ( اِتَّقِ اللّه یاذَا الْعُثْنُون ! ) از خدا بترس ای مرد ریش بلند! تا حضرت این فرمایش فرمود: رباب و مضراب از دست مخارق افتاد و دیگر انتفاعی نبرد به دست خود تا وفات یافت.
مأمون از او پرسید: ترا چه شد؟
گفت : وقتی که ابوجعفر به من صیحه زد چنان فزع کردم که هرگز صحت نخواهم یافت از آن .
┅───────────────┅
❒ تهمت توطئه به امام جواد علیه السلام
دوازدهم _ قطب راوندی روایت کرده که معتصم طلبید جماعتی از وزراء خود را و گفت که شهادت دروغ دهید در حق محمّد تقی علیه السلام و بنویسید که او اراده کرده خروج کند.
پس معتصم طلبید آن حضرت را و گفت : تو اراده خروج کردی بر من ، فرمود: به خدا قسم که من به جا نیاوردم چیزی از این امر، گفت که فلان و فلان شهادت می دهند بر این کار تو؛ پس ایشان را حاضر کردند. گفتند: بلی این نامه های تو است که نوشته ای در این باب، ما گرفته ایم آنها را از بعض غلامان تو.
راوی گفت که حضرت نشسته بود در صفحه ایوان پس سر بلند کرد به سوی آسمان و گفت : خداوندا! اگر اینها دروغ می گویند بر من بگیر ایشان را. راوی گفت که نظر کردیم به آن صفحه دیدیم که سخت به جنبش و اضطراب درآمده می رود و می آید و هرکَس که بر می خیزد از جای خود می افتد، معتصم گفت : یابن رسول اللّه ! من توبه کردم از آنچه گفتم، دعا کن که خدا این جنبش را ساکن کند، گفت : خداوندا! ساکن گردان این جنبش را، همانا تو می دانی که این جماعت دشمنان تو و دشمنان من اند. پس ساکن شد.
┅───────────────┅
❒ تبدیل خاک به طلا
سیزدهم _ و نیز روایت کرده از اسماعیل بن عباس هاشمی که گفت : روز عیدی خدمت حضرت محمّد جواد علیه السلام رفتم و شکایت کردم به آن جناب از تنگی معاش ، آن حضرت بلند کرد مصلای خود را و گرفت از خاک سبیکه ای از طلا، یعنی خاک به برکت دست آن حضرت پاره طلای گداخته شد؛ پس به من عطا کرد بردم آن را بازار، شانزده مثقال بود.
»» زنده کردن مرده
#نهج_البلاغه | #حکمت ۴۵۸
🏷️ نشانه هاى #ايمان
┄┅═✧ا﷽ا✧═┅┄
❁• وَ قَالَ عليهالسلام اَلْإِيمَانُ أَنْ تُؤْثِرَ اَلصِّدْقَ حَيْثُ يَضُرُّكَ عَلَى اَلْكَذِبِ حَيْثُ يَنْفَعُكَ وَ أَلاَّ يَكُونَ فِي حَدِيثِكَ فَضْلٌ عَنْ عَمَلِكَ وَ أَنْ تَتَّقِيَ اَللَّهَ فِي حَدِيثِ غَيْرِكَ
┅───────────────┅
☜ و درود خدا بر او، فرمود: نشانۀ ايمان آن است كه راست بگويى، آنگاه كه تو را زيان رساند، و دروغ نگويى كه تو را سود رساند و آن كه بيش از مقدار عمل سخن نگويى، و چون از ديگران سخن گويى از خدا بترسى.
─┅•═༅𖣔✾✾𖣔༅═•┅─
♻️ ترجمه فیضالاسلام: امام عليه السّلام (دربارۀ پارهاى از نشانههاى ايمان) فرموده است: نشانۀ ايمان آنست كه اختيار كنى راست گفتن را جائيكه بتو زيان مىرساند بر دروغ گفتن جائيكه سود مىدهد، و اينكه گفتارت از دانائيت فزون نباشد (آنچه ميدانى بگوئى و در آنچه نمىدانى خاموش باشى، و در بعض نسخ نهج البلاغه عن عملك بجاى عن علمك ضبط شده است كه معنى چنين ميشود: و اينكه گفتارت از كردارت فزونى نداشته باشد يعنى زيادهتر از آنچه بجا مىآورى نگويى) و اينكه در سخن گفتن دربارۀ ديگرى از خدا بترسى (از كسى بد نگويى و نشنوى و ندانسته گواهى ندهى، و ممكن است معنى اين باشد: در نقل روايت از ديگرى از خدا بترسى يعنى آنرا بىكم و زيادة بيان كنى و باو دروغ نبندى).
🇯 🇴 🇮 🇳
📖 امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانه حقيقت #ايمان را در ضمن سه چيز كه از مظاهر ايمان به خدا هستند بيان كرده است:
نخست مىفرمايد: «ايمان آن است كه راستگويى را در آنجا كه به زيان توست بر دروغگويى در آنجا كه به سود توست مقدم دارى»؛ (الإِيمَانُ أَنْ تُؤْثِرَ الصِّدْقَ حَيْثُ يَضُرُّكَ، عَلَى الْكَذِبِ حَيْثُ يَنْفَعُكَ). بسيار مىشود كه انسان اگر در بيان حقيقتى، راستى را برگزيند زيانهايى دامن او را مىگيرد. مثل اينكه سؤال كنند: تو چيزى به فلان شخص كه از دنيا رفته است بدهكارى؟ و او حقيقتش را بگويد كه آرى فلان مبلغ را بدهكارم. اين اعتراف گرچه ظاهراً به زيان گوينده است و دروغ گفتن به سود اوست ولى قطعاً اين صدق و راستى از نشانههاى ايمان به خدا و روز قيامت مىباشد.
يا اينكه تصادفى موجب خسارت شده و شخص مىداند مقصر بوده است اگر تقصير خود را بپوشاند و دروغ بگويد نفع مادّى مىبرد ولى اگر حق را آشكار سازد گرفتار زيان مىشود ولى اين زيان در حقيقت منفعت است و از نشانههاى ايمان مىباشد.
قرآن مجيد نيز #دروغ گفتن را نشانۀ بىايمانى شمرده آنجا كه مىفرمايد: « إِنَّما يفْتَرِى الْكَذِبَ الَّذينَ لا يؤْمِنُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْكاذِبُونَ »؛ تنها كسانى دروغ مىبندند كه به آيات خدا ايمان ندارند؛ (آرى،) دروغگويان واقعى آنها هستند!».
نيز در حديثى از رسول خدا صلى الله عليه و آله مىخوانيم كه كسى از آن حضرت پرسيد: آيا شخص باايمان ممكن است (لغزش پيدا كند و) آلودۀ زنا شود؟ فرمود: امكان دارد. عرض كرد: ممكن است آلودۀ سرقت گردد؟ فرمود: گاه ممكن است چنين شود. عرض كرد: ممكن است دروغ بگويد؟ فرمود: نه. (مگر نمىدانى؟) خداوند متعال مىفرمايد: « إِنَّما يفْتَرِى الْكَذِبَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ ».
در واقع راستگويى گاه همچون داروى تلخ شفابخش است و دروغ همچون غذاى مطبوع زيانبار. انسان عاقل آن داروى شفابخش را رها نمىكند و به سراغ آن غذاى زيانبار نمىرود.
#نهج_البلاغه_بخوانیم
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
#قرآن_کریم 220
💫 سوره مبارکه یونس
[علی نبینا و آله و علیه السلام]
✨ آیات مبارکه 98 - 106
🎧 تلاوت 🎞 تصویری
🎙 تفسیر 📖 ترجمه
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
✨ ثوابِ تلاوت این صفحه هدیه به محضر نورانی آقا #امام_حسین و #حضرت_زهرا [ علیهما الصلوة و السلام ]
✨ جهت سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه و علیهالسلام) و سلامتی و عزت و اقتدار نائب الامام امام خامنهای مدّظله العالی صلوات
═════❖•°🌸 °•❖════
✨ @Nafaahat
╰๛--- ‑ ‑ - -
┄═⊹❁❈【 ۲۲۰ 】 ❈❁⊹═┄
╔═════════
فَلَوْلَا كَانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَهَا إِيمَانُهَا إِلَّا قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا آمَنُوا كَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الْخِزْيِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ مَتَّعْنَاهُمْ إِلَىٰ حِينٍ ﴿ ۹۸ ﴾
چرا اهالی هیچ کدام از شهرهایی که پیامبرشان را انکار کردند، بهوقتش ایمان نیاوردند تا ایمانشان بهدردشان بخورد؟! جز قوم یونس که وقتی با دیدن نشانههای عذاب، بهموقع ایمان آوردند، به خفتوخواری در زندگی دنیا دچارشان نکردیم و تا آخر عمر از نعمتهای دنیا بهرهمندشان کردیم.
وَ لَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا ۚ أَ فَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّىٰ يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ ﴿ ۹۹ ﴾
اگر خدا میخواست، همۀ مردم زمین بهزور ایمان میآوردند. پس ای محمد، حالا که ایمان اجباری بیفایده است، تو میخواهی مردم را مجبور کنی ایمان بیاورند؟!
وَ مَا كَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ ۚ وَ يَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ ﴿ ۱۰۰ ﴾
اصلاً محال است کسی ایمان بیاورد، مگر اینکه خدا توفیق دهد. خدا سرتاپای وجود کسانی را که عقلشان را بهکار نمیاندازند، با تباهی آلوده میکند.
قُلِ انْظُرُوا مَاذَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ ۚ وَ مَا تُغْنِي الْآيَاتُ وَ النُّذُرُ عَنْ قَوْمٍ لَا يُؤْمِنُونَ ﴿ ۱۰۱ ﴾
بگو: «به شگفتیهای آفرینش در آسمانها و زمین خوب نگاه کنید که چطور به ایمانآوردن دعوتتان میکنند! این نشانهها و آن هشدارها برای جماعتی که ایمان نمیآورند، چه سودی دارد؟!»
فَهَلْ يَنْتَظِرُونَ إِلَّا مِثْلَ أَيَّامِ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِهِمْ ۚ قُلْ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ ﴿ ۱۰۲ ﴾
مگر نه این است که آنها چشمبهراه روزگاریاند مثل روزگار سختِ گذشتگانِ قبل از خودشان؟! بگو: «منتظر عذاب باشید. من هم در کنارتان منتظر میمانم!»
ثُمَّ نُنَجِّي رُسُلَنَا وَ الَّذِينَ آمَنُوا ۚ كَذَٰلِكَ حَقًّا عَلَيْنَا نُنْجِ الْمُؤْمِنِينَ ﴿ ۱۰۳ ﴾
آنوقت، بهوقتِ آمدن عذاب، پیامبرانمان و مؤمنان را نجات میدادیم. همانطورکه آنان را نجات دادیم، بهعهدۀ ماست که مسلمانان را هم نجات دهیم.
قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي شَكٍّ مِنْ دِينِي فَلَا أَعْبُدُ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لَٰكِنْ أَعْبُدُ اللَّهَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ ۖ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ ﴿ ۱۰۴ ﴾
بگو: «مردم! اگر در حقانیت دینی که آوردهام تردید دارید، بدانید هرگز بتهایی🗿 را نمیپرستم که بهجای خدا میپرستید؛ بلکه تنها خدایی را میپرستم که بالاخره جانتان را میگیرد. من مأمورم مسلمان باشم.»
وَ أَنْ أَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا وَ لَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ﴿ ۱۰۵ ﴾
همچنین، به من فرمان رسیده که: «با میانهروی و با همۀ وجودت به دین اسلام رو بیاور و لحظهای حتی، بتپرست نشو!
وَ لَا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنْفَعُكَ وَ لَا يَضُرُّكَ ۖ فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّكَ إِذًا مِنَ الظَّالِمِينَ ﴿ ۱۰۶ ﴾
بهجای خدا، بتهایی را صدا نزن که سود و زیانی به تو نمیرسانند. اگر این کار را بکنی، آنوقت تو هم بدکار میشوی.
══════❖•° 𑁍 °•❖══════
#قرار_روزانه | #تلاوت | #قرآن_کریم
🔗 مبـاحـث | فـقه و احـکام | تـلاوت |
🖱️ فـهرسـت سـور قـرآن کـریـم
╭══════════
✨ @Nafaahat
╰๛--- ‑ ‑ - -
مباحث
#لغات | #قرآن_کریم ❥༻⃘⃕࿇﷽༻⃘⃕❀༅⊹━┅┄ 31 اِذْ: ظرف زمانی ماضی است و از گذشته خبر می دهد. «وَ اِذْ اَخَ
#لغات | #قرآن_کریم
❥༻⃘⃕࿇﷽༻⃘⃕❀༅⊹━┅┄
41 اَریکَة: تخت مزّین
«مُتَّکِئینَ فیها عَلَی الاَْرائِکِ» (31 / کهف)، یعنی: در بهشت بر تخت های مزیّن تکیه زده اند، این کلمه به صیغه جمع (اَرائِک) 5 بار در قرآن آمده است.
┅───────────────┅
42 اِرَم: عمارت مخصوص و یا شهری باشکوه بود که نظیر آن تا آن روز ساخته نشده بود، نام قوم عاد.
«اَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعادٍ اِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ الَّتی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلاد» (6 و 7 و 8/فجر). ترجمه این سه آیه چنین می شود: آیا ندانستی که پروردگارت با قوم عاد، با آن بنای ستون دار🏛 که نظیر آن در سرزمین های دیگر ساخته نشده بود، چه کرد؟
(تکرار: 1).
┅───────────────┅
43 اَزْر: نیرو، محکمی (نهایه)
موسی به خدا عرض کرد: «اُشْدُدْ بِه اَزْری وَ اَشْرِکْهُ فی اَمْری» (31 / طه)، به وسیله برادرم هارون بر نیروی من بیفزای و مرا به وسیله او نیرومندتر کن و او را شریک کار من گردان.
(تکرار: 2).
┅───────────────┅
44 آزَر: جدّ مادری حضرت ابراهیم که مشرک و بت پرست بود.
«وَ اِذْ قالَ اِبْراهیمَ لاَِبیهِ آزَرَ اَ تَتَّخِذُ اَصْناما آلِهَةً» (74/انعام)، یعنی: (به خاطر بیاورید) هنگامی که ابراهیم به مربیش (عمویش) آزر گفت آیا بت ها را خدایان خود انتخاب می کنی.
در اینجا دو مطلب قابل توجّه است:
➖ اول آن که: اهل تاریخ نام پدر ابراهیم علیه السلام را تارُح (با حاء و خاء) نوشته اند، در مجمع البیان از زجّاج نقل شده: بین علماء نسب اختلاف نیست که نام پدر ابراهیم، تارُخ بود. مسعودی در اثبات الوصیَّة پدر آن حضرت را از پیامبران شمرده و نام وی را تارُخ گفته است، می گوید: تارخ که پدر ابراهیم خلیل بود در عهد نمرود به دعوت برخاست و آنگاه او را بیست و چهارمین پیغمبر از پیامبران نقل می کند و نیز می گوید: از علی علیه السلام نقل شده که: آزر جدّ امّی ابراهیم بود.
➖ دوم آن که: اگر آزر را پدر حضرت ابراهیم بدانیم، لازم می آید در آباء حضرت رسول صلی الله علیه و آله مشرک وجود داشته باشد با آنکه شیعه بالاتفاق در موحّد بودن پدران آن حضرت اجماع کرده اند.
🤔 تدبّر در کلام عرب و آیات قرآن کریم نشان می دهد که معنای حقیقی اَبْ گرچه پدر اصلی است، ولی در غیر آن نیز به قدری استعمال شده که نزدیک است معنای اصلی بعضا به قرینه محتاج باشد.
📖 راغب گوید: «اَلاَْب: اَلْوالِدُ و یُسَّمی کُلُّ مَنْ کانَ سَبَبا فی ایجادِ شَیْئیٍ اَوْ اِصْلاحِه اَوْ ظُهُورِه اَبَا» ، اب، پدر و هر که سبب ایجاد، اصلاح و یا ظهور چیزی باشد، به او اب گفته می شود.
حضرت رسول صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرمود: «اَنَا وَ اَنْتَ اَبَوا هذِهِ الاُْمَّة» ، من و تو دو پدر این امت هستیم. و اما کلمه والد و والدة فقط به پدر و مادر حقیقی اطلاق می شود و لا غیر. در این صورت، بسیار آسان است که بگوئیم: آزر، جدّ امّی ابراهیم علیه السلام بود و به او پدر خطاب کرده است.
(تکرار: 1).
┅───────────────┅
45 اَزّ: تحریک شدید
«اَنّا اَرْسَلْنَا الشَّیاطینَ عَلَی الْکافِرینَ تَؤُزُّهُمْ اَزّا» (83 / مریم)، یعنی: ما شیاطین را برای کافران فرستادیم، آنها را به شدّت تحریک می کنند و بر اعمال خلاف وا می دارند
(تکرار: 2).
┅───────────────┅
46 اَزِف: نزدیک شدن وقت.
«اَزِفَتِ الاْزِفَةُ» (57 / النجم)، یعنی: نزدیک شونده نزدیک شد. مراد روز قیامت است.
(تکرار: 1).
┅───────────────┅
47 اَسْر: بستن، حبس، گرفتار کردن. «نَحْنُ خَلَقْناهُمْ وَ شَدَدْنا اَسْرَهُمْ» (28/انسان)، یعنی: ما آنها را آفریدیم و ترکیب وجودشان را محکم کردیم.
میان اعضاء بدن، اتّصال و همبستگی است، ما آن پیوند را محکم کردیم.
اسیر را از آن جهت اسیر گویند که گرفتار و بسته شده است.
«اُساری» جمع اسیر است یعنی گرفتار شدگان و «تَأْسِرون فَریقا» (26/احزاب)، یعنی: قسمتی را اسیر و گرفتار می کنید «اُسَراء» نیز جمع اسیر است.
(تکرار: 6).
┅───────────────┅
48 اِسْرائیل: این کلمه به نقلی اسم دوّم حضرت یعقوب و به نقلی لقب آن حضرت است.
📖 فَریدِ وَجْدی در دائرة المعارف آورده گویند: معنای آن بنده خدا و برگزیده خداست، «اِسْری» یعنی بنده و « ایل» یعنی خدا.
(تکرار: 43) که 41 بار آن به لفظ «بنی اسرائیل» است.
مراد از بنی اسرائیل فرزندان دوازده گانه حضرت یعقوب و اولاد آنهاست که به قوم یهود معروفند.
┅───────────────┅
49 اَساس: اصل، پایه.
«اَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلی تَقْوی مِنَ اللّهِ» (109 / توبه)، یعنی: بنای خویش را بر پرهیزکاری پایه نهاد.
لازم نیست، پایه و اصل، مادّی باشد بلکه اعمّ است چنان که در آیه فوق، پایه معنوی مراد است.
این کلمه به صورت ماضی معلوم و مجهول فقط 3 بار در کلام اللّه استعمال شده و هر سه در سوره توبه است.
━━━━━━•••••••••••••
#قرار_روزانه
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
«٨» وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنّا بِاللّهِ وَ بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِينَ
و از مردم كسانى هستند كه مىگويند: به خدا و #روز_قيامت ايمان آوردهايم، در حالی که آنها مؤمن نیستند.
مباحث
«٨» وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنّا بِاللّهِ وَ بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِن
نكتهها:
در آغاز اين سوره، براى معرّفى مؤمنان چهار آيه و براى شناسايى كفّار دو آيه آمده است. از آيه ٨ تا ٢٠ گروه سومى را معرّفى مىكند كه منافق هستند. اينان نه ايمان گروه اوّل را دارند و نه جرأت و جسارت گروه دوم را در ابراز كفر. منافق، همانند موش صحرايى🐭 است كه براى لانهاش دو راه فرار قرار مىدهد، يكى از آن دو را باز مىگذارد و از آن رفت و آمد مىكند و ديگرى را بسته نگه مىدارد. هرگاه احساس خطر كند با سر خود راه بسته را باز كرده و مىگريزد. نام سوراخ مخفى موش«نافقاء»است كه كلمه منافق نيز از همين واژه گرفته شده است.
گرچه مراد از نفاق در اين آيات، كفر در دل و اظهار ايمان است، ولى در روايات نفاق، داراى معناى گستردهاى است كه هركَس زبان و عملش هماهنگ نباشد،سهمى از نفاق دارد. در #حديث مىخوانيم: اگر به امانت #خيانت كرديم و در گفتار دروغ گفتيم و به وعدههاى خود عمل نكرديم، منافق هستيم گرچه اهل نماز و روزه باشيم.
نفاق، نوعى دروغِ عملى و اعتقادى است و رياكارى نيز نوعى نفاق است.
مباحث
«٩» يُخادِعُونَ اللّهَ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ ما يَخْدَعُونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُ
نكتهها:
«شعور» از ريشهى«شَعر»به معناى مو مىباشد.كسى كه داراى فهم دقيق و موشكافانه باشد، اهل درك و شعور است؛ بنابراين منافق گمان مىكند كه ديگران را فريب مىدهد؛ زيرا درك درست ندارد. «ما يَشْعُرُونَ»
مراد از حيله و مكر منافقان با خدا، يا خدعه و نيرنگ آنان با احكام خدا و دين الهى است كه آن را مورد تمسخر و بازيچه قرار مىدهند و يا به معناى فريبكارى نسبت به پيامبر خداست. يعنى همان گونه كه اطاعت و بيعت با رسول خدا، اطاعت و بيعت با خداست و خدعه با رسول خدا به منزله خدعه با خدا مىباشد كه روشن است اين گونه فريبكارى و نيرنگبازى با دين، خدعه و نيرنگ نسبت به خود است. چنانكه اگر پزشك،دستور مصرفِ دارويى را بدهد و بيمار به دروغ بگويد كه آنها را مصرف كردهام، به گمان خودش پزشك را #فريب داده و در حقيقت خود را فريب داده است كه فريب پزشك، فريب خود است.
برخورد اسلام با منافق، همانند برخورد منافق با اسلام است. او در ظاهر اسلام مىآورد، اسلام نيز او را در ظاهر مسلمان مىشمارد.او در دل ايمان ندارد و كافر است،خداوند نيز در قيامت او را با كافران محشور مىكند.
در روايتى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مىخوانيم:رياكارى،خدعه با خداوند است.
قرآن، بازتاب كار نيك و بد انسان را براى خود او مىداند. چنانكه در اين آيه مىفرمايد:
خدعه با دين، خدعه با خود است نه خدا.
و در جاى ديگر مىفرمايد: «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها» اگر نيكى كنيد، به خود نيكى كردهايد و اگر بدى كنيد،به خود كردهايد.
يا در جاى ديگر مىفرمايد: «وَ لا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلاّ بِأَهْلِهِ» نيرنگ بد، جز سازندهاش را فرانگيرد .
پيامها:
١-حيلهگرى، نشانهى نفاق است. «يُخادِعُونَ اللّهَ»
٢- منافق، همواره در فكر ضربه زدن است. «يُخادِعُونَ» (كلمه«خدعه»به معناى پنهان كردن امرى و اظهار نمودن امر ديگر،به منظور ضربه زدن است.)
٣- آثار نيرنگ، به صاحب نيرنگ بر مىگردد. «وَ ما يَخْدَعُونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ»
٤- منافق، بىشعور است و نمىفهمد كه طرف حساب او خداوندى است كه همهى اسرار درون او را مىداند و در قيامت نيز از كار او پرده برمىدارد. «وَ ما يَشْعُرُونَ»
٥-خدعه و حيله، نشانهى عقل و شعور نيست. «يُخادِعُونَ... ما يَشْعُرُونَ» در روايات مىخوانيم: عقل واقعى آن است كه توسط آن، انسان خداوند را بندگى نمايد.
02.Baqara.010.mp3
993.1K
#تفسیر
#آیه_به_آیه
#سوره_مبارکه_بقره | ۱۰
🎙️ حجتالاسلام قرائتی
╭────๛- - - - - ┅╮
│ ✨ @Nafaahat
╰๛--- ‑ ‑ - -
مباحث
«١٠» فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ بِما كانُوا يَ
نكتهها:
بيمارى، گاهى مربوط به جسم است، نظير آيهى ١٨٥ سوره بقره؛ «وَ مَنْ كانَ مَرِيضاً» كه درباره احكام روزه بيماران مىباشد.
و گاهى مربوط به روح است،نظير اين آيه «فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» كه درباره بيمارى نفاق مىباشد.
داستان منافق، به لاشه و مردارى بدبو مىماند كه در مخزن آبى افتاده باشد. هرچه آب در آن بيشتر وارد شود،فسادش بيشتر شده و بوى نامطبوع و آلودگى آن افزايش مىيابد. نفاق، همچون مردارى است كه اگر در روح و دل انسان باقى بماند، هر آيه و حكمى كه از طرف خداوند نازل شود،به جاى تسليم شدن در برابر آن، دست به تظاهر و رياكارى مىزند و يك گام بر نفاق خود مىافزايد. اين روح مريض، تمام افكار و اعمال او را، رياكارانه و منافقانه مىكند و اين نوعى افزايش بيمارى است. «فَزادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً»
شايد جملهى «فَزادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً» نفرين باشد. نظير «قاتَلَهُمُ اللّهُ» يعنى اكنون كه در دل، بيمارى دارند،خدا بيمارى آنان را اضافه مىكند.
پيامها:
١- نفاق، يك مرض روحى و منافق بيمار است.همانطور كه بيمار،نه سالم است و نه مرده،منافق هم نه مؤمن است و نه كافر. «فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ»
٢- اصلِ انسان،دل و روح اوست. «فَزادَهُمُ اللّهُ»
(حقّ اين بود كه بگويد«فزادها الله مرضا»يعنى در دل آنان مرض بود، خداوند مرض آنها را زياد كرد.
ولى فرمود: مرض، خود آنان را زياد كرد؛ پس قلب انسان، به منزله تمام انسان است؛ زيرا اگر روح و قلب منحرف شود، آثارش در سخن و عمل هويداست.
٣- نفاق، مرضى است كه رشد سرطانى دارد. «فَزادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً»
٤- زمينههاى عزّت و سقوط را، خود انسان در خود به وجود مىآورد. «لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ»
٥- دروغگويى، از روشهاى متداول منافقان است. «كانُوا يَكْذِبُونَ»
#در_محضر_تفسیر
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────