🍃✨🌹✨🍃
🕗 ساعت دوباره هشت
دلم می تپد عجیب ❤️
مثل کسی که گم شده درغربتی غریب
🌹 اللّهُمَّ صَلِّ عَلى
🌹 علِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى
🌹 الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
🌹 و حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
🌹 و مَنْ تَحْتَ الثَّرى
🌹 الصِّدّیقِ الشَّهیدِ
🌹 صلاةً کَثیرَةً تامَّةً
🌹 زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
🌹 کاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ
⇱ ڪلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩
🍃🌺 @mabareshohada 🌺🍃
1_60986113.MP3
822.9K
☘️🌺☘️
#فایل_صوتی_بسیار_زیبا
#صفحه_376_قرآن_کریم
✍️مــــعــــبَـــر شُــــهــــدا
ڪلیڪ ڪنید 👇
🍃🌺 @mabareshohada 🌺🍃
🇮🇷 معبر شهدا 🇮🇷
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ #کتاب_عارفانه 🌙(فوق العاده قشنگ) #قسمت_سی_و_ششم ایشان وصیت کرده بود که بر
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
#ڪتاب_عارفانه🌙(فوق العاده قشنگ)
#قسمت_سی_و_هفتم
🌹آیینه ورزان
(راوی:حجت الاسلام اسلامی فر)
چندسالی است که برای تبلیغ از طرف حوزه علمیه ی قم به منطقه ی دماوند می روم.
ماه رمضان ومحرم رادرخدمت اهالی باصفای روستای آیینه ورزان هستم.
به دلیل ارادتی که به شهدا دارم همیشه روی منبر از آن ها یادمی کنم.
اولین روزهایی که به این روستا آمدم متوجه شدم مردم مؤمن اینجا پانزده شهید تقدیم اسلام وانقلاب کرده اند. من همیشه ازشهدا برای مردم حرف می زنم و نام شهدای روستارا روی منبر
می برم.اما برای من عجیب بود.
وقتی به نام شهیداحمـ🌹ــد علی نیری می رسیدم مردم بسیارمنقلب می شدند!
چرام ردم بایاد این شهید این گونه اند؟
مگر او که بوده؟!
ازچندنفر قدیمی های روستا سؤال کردم.
گفتند : اودر اینجا به دنیا آمد اما ساکن تهران بود. فقط تابستان ها به اینجا می آمد و حتی این سال های آخر هم کمتر احمـ🌹ــد علی را می دیدیم.
✨✨✨
اما نمی دانیدکه این جوان چه انسان بزرگی بود.
هرچه خوبی سراغ داشتیم در وجود او جمع بود.
یکی ازقدیمی های روستا که از مالکان بزرگ منطقه و از بزرگان دماوند به حساب
می آمد را دیدم.
به ظاهراهل مسجدو...نبود.جلورفتم و
سلام کردم.
گفتم:ببخشیدشما ازشهید احمـ🌹ــد نیری
خاطره ای داری؟
نگاهی به من کرد و باتعجب گفت:احمدعلی رومیگی؟! با خوشحالی حرفش را تأییدکردم.نگاهی به چهره ام انداخت. اشک درچشمانش حلقه زد.
چندبار نام او را تکرارکرد و شروع کرد با صدای بلندگریه کردن!
ناراحت شدم.
کمی که حالش سرجا آمد دوباره سؤالم را
مطرح کردم.
بابغضی که درگلو داشت گفت:«احمـ🌹ــد را نه من شناختم،نه اهالی اینجا،نه هیچ کس دیگر.
احمـ🌹ــد را فقط خدا شناخت.
احمـ🌹ــد یک فرشته بود در لباس انسان.
او مدتی به اینجا آمد تا بچه های ما و اهالی این منطقه خدا را بشناسند و از وجود او استفاده کنند.»
دوباره اشک ازچشمانش جاری شد.
بعدادامه داد : وقتی احمـ🌹ــدعلی به اینجا
می آمد همه ی بچه ها را جمع می کرد.
آن هارا می برد مسجد و برایشان صحبت
می کرد.
قرآن به بچه ها یاد می داد.احکام می گفت.بابچه هابازی می کرد و...
بیشتر این بچه ها از لحاظ سنی از احمدعلی بزرگتر بودند اما همه او را قبول داشتند.
همه اهالی او رادوست داشتند.احمـ🌹ــد استاد جذب جوان ها به مسجد و خدا و دین بود.
بچه ها دور او در مسجدجامع آیینه ورزان جمع می شدند و یک لحظه از او جدا نمی شدند.خیلی ازاهالی اینجا را احمـ🌹ــدعلی هدایت کرد.چندتا از آن ها راه خدا و دین را رفتند و بعد از احمـ🌹ــد شهیدشدند.
یادش به خیراحمـ🌹ــدچه آدمی بود.مابزرگترها هم تحت تأثیر او بودیم.
نمی دونید چه گوهری ازدست رفت!
خدا می داند وقتی توی این کوچه وباغ ها راه می رفت انگارهمه در و دیوار به اوسلام
می کردند!
پیرمرد اینها را گفت و دوباره اشک ازچشمانش جاری شد.
همسر همین آقاوقتی اشک ریختن شوهرش را دید با تعجب پرسید:حاج آقاچی شده؟!
من پنجاه ساله باحاجی زندگی می کنم.
تا به حال ندیدم حاجی گریه کنه ! شما چی گفتید که اشک حاجی رو در آوردید!؟
خلاصه سراغ هر کسی ازقدیمی های این روستا رفتم همین ماجرا بود.کوچک وبزرگ از
احمـ🌹ــدآقا به نیکی یاد می کردند.حتی بعضی ازبچه ها احمـ🌹ــد آقا را می شناختند.
می گفتند از پدرمان شنیدیم که آدم خیلی خوبی بوده و...
#ادامه_دارد
✨✨✨
#منبع_انتشارات شهید ابراهیم هادے با ڪسب اجازه از
انتشارات و مولف براے تایپ.
🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
🌷🕊🌷
یکی از غریب ترین شهدای فاطمیون😔💔
"شهید بوستان قربانی" آمد پیشم درخواست مرخصی کرد،
گفتم خودت میدونی برادر الان نمیشه چند روز دیگه عملیات شروع میشه …
دیدم شانه هاش شروع کرد به لرزیدن، اشک از چشماش سرازیر شد.😭😭
گفتم : چی شده ؟
گفت: همین الان باخبر شدم مادرم فوت کرده.😭😭
گفتم: مادرت کجا زندگی میکرد؟
گفت: افغانستان.
گفتم: آخه تو که نمی تونی بری افغانستان!!
گفت: آخه مادرم جز من کسی رو نداشت
و من جز مادرم کسی رو ندارم😔
راضیش کردم نره
مجلسی هم برای مادرش همون جا برگزار کردیم.
بعد از اون هر وقت میدیدمش میگفت :
فلانی،دعا کن زودتر برم پیش مادرم،
آخه میترسم اون دنیا هم تنها باشه😔😔😭
#شهید_بوستان_قربانی
🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
🌷 ﷽ 🌷
#طنزجبهه
🌷🌴🌷🌴🌷
سنگر یا سنگک؟😊
همیشه خدا توی تدارکات خدمت میکرد. کمی هم گوش هایش سنگین بود. منتظر بود تا کسی درخواستی داشته باشد، فورا برایش تهیه میکرد.
یک روز عصر، که از سنگر تدارکات میآمدیم، عراقیها شروع کردن به ریختن آتش روی سر ما. من خودم را سریع انداختم روی زمین و به هر جان کندنی بود خودم را رساندم به گودال یک خمپاره. در همین لحظه دیدم که که حاجی هنوز سیخ سیخ راه میرفت. فریاد زدم: «حاجی سنگر بگیر!» اما او دست چپش را پشت گوشش گرفته بود و میگفت: «چی؟ سنگک؟»
من دوباره فریاد زدم: «سنگک چیه بابا، سنگر، سنگر بگیر...!!»
سوت خمپارهای حرفم را قطع کرد، سرم را دزدیدم. ولی وقتی باز نگاه کردم دیدم هنوز دارد میگوید: «سنگک؟»
زدم زیر خنده. حاجی همیشه همینطور بود از همه کلمات فقط خوردنیهایش را میفهمید.😅
🌷🌴🌷🌴🌷
🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
💠سه شنبه شب
نسیم جمکرانت
خانه دل را دهد حال و هوایی
💠عزیز فاطمه(س)
ای صاحب جانها
بگو پس کی می آیی
#سه_شنبه_های_جمکرانی
🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
🍃✨🌹✨🍃
🕗 #ساعت_هشت_عاشقی
همه با هم زیر ایوان طلای صحن انقلاب عرض سلام داریم به امام رئوف (ع)
🌹 اللّهُمَّ صَلِّ عَلى
🌹 علِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى
🌹 الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
🌹 و حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
🌹 و مَنْ تَحْتَ الثَّرى
🌹 الصِّدّیقِ الشَّهیدِ
🌹 صلاةً کَثیرَةً تامَّةً
🌹 زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
🌹 کاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ
⇱ ڪلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩
🍃🌺 @mabareshohada 🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔳 #شور احساسی #محرم
🌴تو دل غم مونده یه ماتم مونده
🌴یه چند روز دیگه تا به محرم مونده
🎤 #حمیدعلیمی
👌فوق زیبا
🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
377_Page.MP3
1.11M
❄️🍃🌹🍃❄️
🌹طرح ختم قران کریم🌹
به نیت سلامتی و تعجیل در فرج
صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
#صفحه_377
🌹صوت زیبا و دلنشین همراه با ترجمه فارسی با لحن دلنشین 👇
🍃🌺 @mabareshohada 🍃🌺
❄️🍃🌹🍃❄️
🇮🇷 معبر شهدا 🇮🇷
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ #ڪتاب_عارفانه🌙(فوق العاده قشنگ) #قسمت_سی_و_هفتم 🌹آیینه ورزان (راوی:حجت الا
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
#ڪتاب_عارفانه🌙(فوق العاده قشنگ)
#قسمت_سی_و_هشتم
💢دو حاجت
(راوی: دکتر محسن نوری)
به جرئت می توانم بگویم که احمد آقا خودیت نداشت. نفسانیتی نداشت که بخواهد بین او و معبودش حجاب شود. برای همین به نظر می آمد که به برخی اسرار غیب دست پیدا کرده.
گاهی اوقات مسائلی برای ما مطرح می کرد که در رابطه با هدایت ما مفید بود. پیش بینی ها و خبر از آینده می داد که برای ما بسیار با ارزش بود.
من از دوستان احمد آقا بودم. خاطرم هست یک روز در این سال های آخر، در جایی به من حرفی زد که خیلی عجیب بود! من یک سرّ مخفی بین خود و خدا داشتم که کسی از آن خبر نداشت.
احمد آقا مخفیانه به من گفت: شما دو تا حاجت داری که این دو تا حاجت را از خدا طلب کردی.
اینکه خداوند حاجت شما را بدهد یا نه موکول کرده به اینکه شما در روز عاشورا مراقبه ی خوبی از اعمال و نفس خود داشته باشی یا نه.
من خیلی تعجب کردم. ایشان به من توصیه کرد: اگر می خواهی احتیاط کرده باشی، یک روز قبل از عاشورا و یک روز بعد از عاشورا مراقبه ی خوبی از اعمالت داشته باش و مواظب باش غفلتی از شما سر نزند.
بعد ایشان ادامه داد: یکی از این حاجت ها را خدا برای این عاشورا روا خواهد کرد به شرط مراقبه.
خدا راشکر، من آن سال حال خوبی داشتم. خیلی مراقبت کردم تا گناهی از من سر نزند.
محرم آغاز شد. در روزهای دهه ی اول مراقبه ی خودم را بیشتر کردم. در روز عاشورا و روز بعدش خیلی مراقب بودم که خطایی از من سر نزند.
بعد از دو سه روز احمد آقا من را در مسجد امین الدوله دید و طبق آن اخلاقی که داشت دستم را فشرد و به من گفت: بارک الله وظیفه ات را خوب انجام دادی. خداوند یکی از آن حاجت هایت را به تو می دهد.
بعد به من گفت: می خواهی بگویم چه حاجتی داری!؟
من روی اعتمادی که به او داشتم و از شدت علاقه ای که به ایشان داشتم گفتم: نه نیازی نیست. چند روز بعد حاجت اول من روا شد.
گذشت تا ایام اربعین ایشان مجددا به من گفت: خداوند می خواهد حاجت دوم را به شما بدهد. منتهی منتظر است ببیند در اربعین چگونه از اعمالت مراقبت می کنی.
من باز هم خیلی مراقب بودم تا روز اربعین، اما در روز اربعین یک اشتباهی از من سر زد.
آن هم این بود که یک شخصی شروع کرد به غیبت کردن و من آنجا وظیفه داشتم جلوی این حرکت زشت را بگیرم.
اما به دلیل ملاحظه ای که داشتم چیزی نگفتم و ایستادم و حتی یک مقداری هم خندیدم.
خیلی سریع به خودم آمدم و متوجه اشتباهم شدم.
بعد از آن خیلی مراقب بودم تا دیگر اشتباهی در اعمالم نباشد. روز بعد از اربعین هم مراقبت خوبی از اعمالم داشتم.
بعد از اربعین به خدمت احمد آقا رسیدم. از ایشان درباره ی خودم سوال کردم؟ گفت: متاسفانه وضعیت خوب نیست.
خدا آن حاجت را فعلا به شما نمی دهد. بعد با اشاره به مجلس غیبت گفت: نتوانستی آن مراقبه ای که باید داشته باشی.
✨✨✨✨✨✨✨✨✨
این تسلط روحی ایشان بر دوستانش باعث شده بود که احمد آقا بیشتر از یک دوست برای ما باشد.
او برای ما یک مربی بود. یک استاد اخلاق بود. و ما و سایر دوستان خیلی احمد آقا را دوست داشتیم.
ما علاقه ی شدیدی نسبت به احمد آقا داشتیم. من و همه ی بچه های مسجد خیلی ایشان را دوست داشتیم.
منتهی احمد آقا آن قدر تکامل پیدا کرده بود، آن قدر مدارج عالیه را طی کرده بود، آن قدر این اواخر به حضرت حق تقرب پیدا کرده بود که دیگر ماندنش در دنیا خیلی سخت به نظر می آمد.
•═• •• 🌺••◈☘️◈••🌺 •• •═
#ادامه_دارد
#منبع_انتشارات شهید ابراهیم هادے با ڪسب اجازه از
انتشارات و مولف براے تایپ.
🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
📖
#کتاب_بخونیم
عاشقانههای شهید زینالدین و همسرشان برای رسیدن به خدا ...
آقا مهدی گاهی ڪه یڪ حدیث یا یڪ جملهی زیبا پیدا میڪرد ، با ماژیڪ مینوشت روی ڪاغذ و میزد به دیوار . بعد در موردش با همدیگه حرف میزدیم ، هر ڪدام هر چه فهمیده بودیم ، میگفتیم . اینجوری آن جمله هم روی دیوار جلویِ چشممان میماند و هم توی ذهنمان ماندگار میشد ...
#شهید_مهدی_زین_الدین
📚 ڪتاب آقا مهدی ، ص۶۷
🍃🌺 @mabareshohada 🌺🍃
🍃🌺
برای #حضور_قلب_در_نماز باید چکار کرد؟
یکی از چیزهایی که انسان را به حضور قلب می کشاند خواندن #نماز_اول_وقت است . این کار یعنی اینکه من نماز را مهم می دانم. مرحوم ملکی تبریزی در کتاب اسرارالصلاه دارد : اگر کسی نمازش را در اول وقت بخواند ملائک برای نماز صبح او را صدا می کنند . ایشان قسم می خورند که عده ای صدای آن ملائک را شنیده اند که احتمالا ایشان خودشان بوده اند که صدای ملائک را شنیده اند .
رعایت کردن آداب ظاهر نماز باعث حضور قلب می شود مثل نماز خواندن در مسجد ، جماعت خواندن، پاکیزگی و طهارت را رعایت کردن، انگشتر دست کردن و عطر زدن .
✨از بیانات حجت الاسلام عالی
🍃🌺 @mabareshohada 🌺🍃
#سیره_شهدا
عملیات بازی دراز ، قربان گاه بچههای گردان 9 بود ، هلی کوپتر های عراقی در آسمان می چرخیدند و به صورت مستقیم به سمت سنگرهای بچهها شلیک می کردند ، هر لحظه قامت جوانی بر خاک می افتاد ، ناگهان یکی از بچه ها به طرف محسن رفت و گفت ،
پس آنهایی که قرار بود ما را پشتیبانی کنند ، کجا هستند ؟! ، کجاست نیروهای که قرار بود بیایند ؟! ، چرا بچهها را به کشتن می دی ؟! ،
محسن سرش را برگرداند ، نگاهی به آسمان انداخت و همه زا صدا زد و گفت ،
الم تر کیف و فعل ربک به اصحاب الفیل....
و بچهها هم شروع کردند به خوندن .
در همین لحظه یکی از هلی کوپتر ها به اشتباه تانک عراقی را به آتش کشید و دو هلی کوپتر دیگر به یکدیگر برخورد کردند و .....
#سردارشهیدمحسن_وزوایی
📕 پلاک 10
🍃🌹
@mabareshohada
🍃✨🌹✨🍃
🕗 #ساعت_هشت_عاشقی
همه با هم زیر ایوان طلای صحن انقلاب عرض سلام داریم به امام رئوف (ع)
🌹 اللّهُمَّ صَلِّ عَلى
🌹 علِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى
🌹 الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
🌹 و حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
🌹 و مَنْ تَحْتَ الثَّرى
🌹 الصِّدّیقِ الشَّهیدِ
🌹 صلاةً کَثیرَةً تامَّةً
🌹 زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
🌹 کاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ
⇱ ڪلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩
🍃🌺 @mabareshohada 🌺🍃
#کلام_شهید
#حجاب
#شهید_مدافع_حرم
#سید_حکیم_حسینی
به عنوان یک وصیت همیشه به من میگفت:
«درست است که ما از حرم حضرت زینب (س) دفاع میکنیم اما شما فکر نکنید که نشستید و کاری نمیتوانید انجام دهید ، نه بزرگترین کار دست شماست ، ما از حریم حضرت زینب (س )دفاع میکنیم شما از #چادر مادرش #دفاع کنید».
همیشه به جوانان میگفتند که مراقب #چادر حضرت زهرا (س) باشید و روی #حجاب تاکید خاصی داشت و امیدوارم به کمک #خون پاک این #شهید پیروی راه این بزرگوار باشم .
راوی :
#همسر_شهید
🌺🍀🌼🌷🌼🍀🌺
@mabareshohada
❄️🍃🌹🍃❄️
🌹طرح ختم قران کریم🌹
به نیت سلامتی و تعجیل در فرج
صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
#صفحه_378
🍃🌺 @mabareshohada 🍃🌺
❄️🍃🌹🍃❄️
378_Page.MP3
934.5K
☘️🌺☘️
#فایل_صوتی_بسیار_زیبا
#صفحه_378_قرآن_کریم
✍️مــــعــــبَـــر شُــــهــــدا
ڪلیڪ ڪنید 👇
🍃🌺 @mabareshohada 🌺🍃