eitaa logo
🇮🇷 معبر شهدا 🇮🇷
532 دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
870 ویدیو
30 فایل
ما اینجا جمع نشده ایم که تعداد اعضای #کانال و یا #بازدید از مطالب به هر نحوی برای ‌مان مهم شود! ما آمده ایم خود را #بسازیم؛ تا #نفس را از نَفَس در بیاوریم. از کانال #معبر_شهدا به کانال #شهدا؛ وصل شویم. ارتباط با خادم کانال @HOSSEIN_14 تبادل نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🌻🌺🍁🍃🌺 می گفت: ما به اینجا نیامده ایم تا روی هر تپه ای بکنیم و خودمان را با زدن چهار تا مشغول کنیم! آمده ایم تا نَفَس را ببریم؛ قیمتش را هم با مان می دهیم... حالا باید گفت: ما اینجا جمع نشده ایم که تعداد اعضای و یا از مطالب به هر نحوی برای ‌مان مهم شود! ما آمده ایم خود را ؛ تا را از نَفَس در بیاوریم... از کانال معبر شهدا به کانال ؛ وصل شویم... 🌹🌻🌷🌺🍁💕🌹🌻 👈حمایت از ما با یه کلیک شهدایی👇👇👇 @mabareshohada
💢 خاطره‌ای از شهید جواد حاج خداکرم 🕊لحظه عروج 🌹اردیبهشت ماه سال 1376 بود. قرار بود با سردار خداکرم و آقای شهرکی و چند نفر از آقایان دیگر، برای #بازدید از نواحی مرزی حرکت کنیم. آقای شهرکی گفت: «سردار این منطقه خطرناک است؛ بهتر است شما برگردید.» اما او مثل همیشه با خنده گفت: «برای شما خطرناک نیست؟!» حرکت کردیم. نمی توانستیم با سرعت بگذریم. وارد #کانال_مرزی شدیم. دست اندازهای زیاد، مانع از سرعت گرفتن ماشین می شد. حواسم به راه بود که دیدم چیزی از رو به رو شعله می کشد و پیش می آید. آقای شهسوار گفت: «بچه های ما درگیر شده اند! #تیربار_گرینف بود، سریع برو تا به بچه ها کمک کنیم. » بی اختیار فرمان ماشین را به طرف دامنه تپه کج کردم تا پناه بگیرم. حاجی روی شانه ام افتاد. خیال کردم قصد #پناه گرفتن دارد. ناگهان متوجه شدم گردن و سینه ام خیس شده است. گفتم: «#سردار... » نگاهم به شیشه ماشین افتاد که سوراخ شده بود و سردار که با جسمی خونین افتاه بود. فریاد زدم: «به دادم برسید!!» آقای شهسوار پرسید: «چه شده است؟! » پیاده شدیم و دیدیم که خون از پیشانی سردار سرازیر است، #سردار_سید_جواد_حاج_خداکرم عاشقانه مزد خدمتش را دریافت کرده بود و سبک بالانه تر از آن که کلامی بگوید به عرش پرواز کرده بود...🕊 #شهید_جواد_حاج_خداکرم 🌷 #سالروز_شهادت شادی روح پرفتوحش #صلوات 🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺