eitaa logo
🇮🇷 معبر شهدا 🇮🇷
553 دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
780 ویدیو
30 فایل
ما اینجا جمع نشده ایم که تعداد اعضای #کانال و یا #بازدید از مطالب به هر نحوی برای ‌مان مهم شود! ما آمده ایم خود را #بسازیم؛ تا #نفس را از نَفَس در بیاوریم. از کانال #معبر_شهدا به کانال #شهدا؛ وصل شویم. ارتباط با خادم کانال @HOSSEIN_14 تبادل نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
💐☘🌷🍃🌹 🎊🎊 بیست و پنجمین روز چله سلام برشما همراهان عزیز ودوست داشتنی روزجوان برشما مبارک 💐🌹 ✨ خود خدا فرموده اگه بنده‌های گنه‌کارم بدونن چقـــدر مشتاق توبه و برگشتنشونم از شوق جــان می‌دن ↯↻↯↻↯ 🔰 سوره مبارکه بقره، آیه ﴿۲۲۲﴾ 〖إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ〗 【قطعا خداوند متعال توبه کنندگان را دوست دارد و رسول مهربانی چقدر زیبا فرمودند: 【هيــچ چيــز در دنيا نزد خداوند عزوجل محبوبتر از توبه كننده نيست】 📚 مشکاة الانوار فی غرر الاخبار، ج ۱، ص ۳۴۷ 🔰 وقتشه رفیق یه نفر حوالی آسمون هست که خیلی وقته چشم انتظارمونه بیشتر از این منتظرش نگذاریم با دل و جان به حضورش بشتابیم •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ✍مــــعــــبَـــر شُــــهــــدا کانالی متفاوت در ایتا ڪلیڪ ڪنید 👇 🌺🍃@mabareshohada 🍃🌺
🌹🍃🌹 ❗️ 🌹🌺 🍃شهید احمدعلی یکی از شاگردان خاص مرحوم آیت الله حق شناس بود ؛ وقتی مردم دیدند که آیت الله حق شناس در مراسم ترحیم این شهید بزگوار حضور یافت و ابعادی از شخصیت او را برای مردم بیان کرد ، تازه فهمیدند که چه گوهری از دست رفته است! ☘مرحوم آیت الله حق شناس درباره شهید نیری گفت: " . ببینید کسی مانند این احمد آقا پیدا می شود یا نه؟" در بخشی از کتاب نوشته شده است: آیت الله حق شناس ، در مجلس ختم این شهید با آهی از حسرت که در فراق احمد بود ، بیان داشتند: رفقا! آیت الله بروجردی حساب و کتاب داشتند. اما من نمی دانم این چه کرده بود؟ چه کرد که به اینجا رسید؟!" 🍀سپس در همان شب در منزل این شهید بزرگوار روبه برادرش اظهار داشتند: "من یک نیمه شب زودتر از ساعت نماز راهی مسجد شدم. به جز بنده وخادم مسجد ، این شهید بزرگوار هم کلید مسجد را داشت. به محض اینکه در را باز کردم ، دیدم شخصی در مسجد مشغول نماز است. دیدم که یک جوانی در حال سجده است. ! بلکه حضرت حق است. جلوتر که رفتم دیدم است. بعد که نمازش تمام شد پیش من آمد و گفت ام به کسی حرفی نزنید کتاب زندگی و حاطرات عارف شهید احمدعلی 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🔰🔰🔰🔰🔰 ╔══ ⚘ ════ ⚘ ══╗ 🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺 ╚══ ⚘ ════ ⚘ ══╝
👇👇 از شهیدمحمدغفاری در 13 اسفند 83 ✍هنگامی ڪه این نوشته ها را می نویسم؛مورخ13/12/1383هجری شمسی مصادف با 21/1/1426هجری قمری؛هنگام غروب؛ ڪه آسمان آبی جای خود را به ابرهای سیاه داد. 💠با خودم گفتم بیرون بروم وڪمی قدم بزنم تا ڪمی حال وهوایم عوض شود.وقتی بیرون رفتم ودرحین قدم زدن ناگاه به توجه کردم. چیزی در ابتدا متوجه نشدم.ابتدای خیابان بود ڪه آیه ای از ڪریم به ذهنم آمد ڪه خداوند فرموده است: بر روی زمین با وتڪبر راه نروید. 👈با خودم گفتم محمد مواظب باش در هنگام راه رفتن ناگاه غرور تو را برندارد ڪه خیلی است. 💠بعد از این حرف ها مردم را دیدم ڪه همگی برای از یکدیگر می گیرند.😔 البته سه هفته تا باقیمانده اما نمیدانم مردم چرا برای چند روز خوشی وچند وقت باقیمانده این قدر به حول و ولا افتاده بودند. با خودم گفتم:آیا این ها برای خودشان هم اینقدر عجله می کنند؛تا ای داشته باشند یا نه؟ 💠من از روزهای آخر بهمن شروع به جمع آوری شهدای پاسدار درتیپ سوم انصارالحسین(ع) ڪرده بودم.هرڪدام از این شهدا درمن یڪ حال وهوایی ایجاد ڪرده بودم. بیشتر به فڪر ها وصحبت های این بزرگواروخانواده ی آنان بودم .بعد از دیدن چهره های مردم با خود می گفتم:آیا این شهدا هم برای رسیدن دنیا و چند روز خوشی محض این قدر می گرفتند؟👉 مسلما نه .چون افرادی مانند جعفریان؛روشناس؛کردستانی؛قیاسوند؛چیت سازیان؛همدانی و...راه سعادت خویش را پیدا ڪرده بودند و هنگامی ڪه به ها و هایشان می نگریم از های آنان متوجه می شویم. 👈سبقت برای شهادت و سعادت و رسیدن به پروردگار از هم در عالم بیشتر ارزش داشته است.💥 🍂درهرڪدام از های این شهدا از نحوه ی ایستادن آن ها تواضع؛ صبر؛ بردباری؛ شکیبایی و شجاعت؛ ؛ ؛ و و صداقت احترام به همه و کمک به یکدیگر و وفاداری و ایثار دیده میشود. 💠 ای درسال 1359 انداخته شد و یڪ عده بر سر این سفره نشستند وبه پیوستند اما ما چه ڪرده ایم؟به خـدا هیــچ...😔 💠دیگر بغض گلویم را گرفته.حتی بعد از دیدن ڪه با سر و ایستاده بودند و کارهای ناشایست انجام می دادند اشک در چشمانم جمع شده بود.😢 خودم را ڪنترل ڪردم.اما دیگر طاقت نیاوردم به منزل ڪه رسیدم به طبقه ی بالای منزل رفتم و به عڪس ها و نوارهای شهدا گوش دادم و با نوای نشستم وسیر گریه ڪردم.😢 🍃دیگر نمیخواهد بیرون بروم؛چون هروقت بیرون میرفتم هارا در پی و میدیدم. جوان با غرور و تڪبر حرڪت میکردند.مردان وزنان درفکر مایحتاج زندگی وسبقت در مال خود بودند؛آری انگار این .👉 🍂ای کاش بازیم نمیداد در رمز یازهرا ( س ) مرا برباد میداد امشب دل از یادشهیدان تنگ دارم در دل هوای ڪربلای پنج دارم😔 @mabareshohada ┄┅═✼🍃🌺🍃✼═┅┄
براستی صاحب   .....!!! روزی بر سر مزار فرزندم در گلزار بهشهر رفته  بودم. دیدم زن و شوهری بر سر پسرم نشسته‌اند و به شدت گریه می‌کنند. رفتم نزدیک شون و علت را جویا شدم. به آنها گفتم که این مزار من است اما در این قبر نیست که شما اینقدر برایش گریه می‌کنید. پسر من است. در ضمن من اصلا شما را نمی‌شناسم. از سر و وضعشان هم معلوم بود که شمالی نبودند. خانمی که گریه می‌کرد در جواب من گفت:  فرزند دارم که از ناحیه دو پا بود. دوا و درمان‌های ما نتیجه نداد و از سلامتی‌اش ناامید شدیم اما پسرم یک شب در خواب دید که به سراغش آمده است و به او می‌گوید که از جایش شود. پسرم در پاسخ جوان می‌گوید که من فلج هستم و قادر به راه رفتن نیستم. می‌گوید برخیز تو یافته‌ای من از مازندران هستم. فرزندم از خواب بلند شد در حالی که شفا گرفته بود. من تمام شهرهای را یک به یک رفتم و روی سنگ مزارها را خواندم. تا اینکه بالاخره در گلزار شهدای بهشهر(اینجا) این سنگ قبر را پیدا کردم. پدر می‌گفت: نشستم و دوباره برایم مسلم شد که فرزندم است ..... هدیه به روح 🍃🌹 @mabareshohada
🔻 روایت یک #خواب_زیبا 🔹شبی در خواب #جوان زیبا و خوشرویی را دیدم😍 که لحظات گرمیِ نگاهش و طراوت و شادابیِ سیمایش من را #مجذوب خودش کرد. من به او گفتم شما چه کسی هستی⁉️ گفت: اسمم #عباس_دانشگر است 🔸و در فاصله ی چند متری دیدم که فرشی با گلهای رنگارنگ💐 پهن است و #فضا آکنده از شمیم عطری دل انگیز💖 است. و تعدادی از #شهدا روی فرش ایستاده اند👥 🔹عباس به من گفت: به #مادرم بگویید زیاد نگران من نباشد❌ جای من بسیار خوب است؛ من پروانه وار و #آزاد پر کشیده ام. به نیت من به مدت دو سال🗓 #نماز قضای احتیاطی بخوانید؛ من نیاز به نماز دارم. 🔸از خاله ام #خانم_عبدوس که معلم روخوانی و روانخوانی قرآن📖 شماست تشکر کنید که به #نيت_من زیاد قرآن می خواند. صبح از #خواب بیدار شدم وقتی به کلاس قرآن رفتم برای خانم عبدوس تعریف کردم 🔹اشک در چشمانش حلقه زد و گریست😭 گفت عباس را مثل #فرزندم دوست می داشتم. وقتی خبر شهادتش🌷 را شنیدم در تمام مجالسی که شرکت میکنم به #یاد_او قرآن میخوانم و #صلوات میفرستم 📚 اذان صبح به وقت حلب #شهید_عباس_دانشگر 🌷 #شهید_مدافع_حرم 🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
💐🍃💐 💢یه تو دل برویی💗 بود،آدم لذت میبرد نگاهش کنه😍 من واقعا عاشقش بودم، اونوقت این جوان رو چون ما راه نمی دادیم🚷 بیاد رفت در قالب فاطمیون به اسم ثبت نام کرد خودشو رسوند اینجا... (نقل از شهید حاج قاسم سلیمانی ) 💢هیئتی🏴 راه انداخته بود بنام وقتی مادرش علت این نامگذاری را جویا می شود‼️ میگوید بخاطر حضرت،آخه ارباب خیلی با ادب بودند👌 به امام حسین(علیه السلام ) خیلی ارادت داشتند من ادب حضرت عباسم❣️ 💢دوستانش گفتند وقتی شد قمقمه اش پر از آب💧 بود و لب های خشکش ما را به یاد تشنه لبان می انداخت او لب به آب نزده بود🚱 تا بعد از جام ساقی کربلا آب بنوشد 💢 حضرت ابوالفضل علیه السلام بود درکودکی به دست حضرت زنده شد ، ده دقیقه الی یک ربع⏰ قبل از آذان ظهر تاسوعا یعنی دقیقا همان لحظه ای که 24 سال🗓 پیش نذر حضرت عباس(علیه السلام ) شده به درجه ی رفیع نایل می شود🕊 _تاسوعا 💠شـادی روحـپاکش_ صـلوات ✨اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ ✨وآلِ مُحَمَّدٍ ✨وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌿مــــعــــبَـــر شُــــهــــدا🌿👇👇 🌺🍃 @mabareshohada 🍃
نیمه شعبان بود. با ابراهیم وارد کوچه شدیم چراغانی کوچه خیلی خوب بود بچه های محل انتهای کوچه جمع شده بودند . وقتی به آنها نزدیک شدیم همه مشغول ورق بازی و شرط بندی و... بودند. ابراهیم با دیدن آن وضعیت خیلی عصبانی شد. اما چیزی نگفت من جلو آمدم و آقاابراهیم را معرفی کردم و گفتم: ایشان از دوستان بنده و قهرمان والیبال و کشتی هستند. بچه ها هم با ابراهیم سلام و احوالپرسی کردند. بعد طوری که کسی متوجه نشود، ابراهیم به من پول داد و گفت : برو ده تا بستنی بگیر و سریع بیا . آن شب ابراهیم با تعدادی بستنی و حرف زدن و گفتن و خندیدن ، با بچه‌های محل ما رفیق شد . در آخر هم از حرام بودن ورق بازی گفت. وقتی از کوچه خارج می شدیم تمام کارت ها پاره شده و در جوب ریخته شده بود! 📚برگرفته از کتاب سلام بر ابراهیم ۱ ص ۱۷۰ 🌸شهید ابراهیم هادی🌸 ▪️امام خمینی(ره): تا هستید میتوانید یک کاری انجام بدهید. ریشه های فساد در قلب جوان ضعیف است. 🌸میلاد باسعادت حضرت علی اکبر (علیه السلام) و مبارک باد @mabareshohada