#شلمچه
آن ها #چفیه داشتند…
من #چادر دارم!
آنان چفیه می بستند تا #بسیجی وار بجنگند!
من چادر می پوشم تا #زهرایی زندگی کنم...
.
آنان چفیه را خیس می کردند تا نَفَس هایشان آلوده ی #شیمیایی نشود!
من چادر می پوشم تا از نفَس های #آلوده دور بمانم...
.
آنان موقع #نماز شب با چفیه صورت خود را می پوشاندند تا شناسایی نشوند!
من چادر می پوشم تا از نگاه های #حرام پوشیده باشم...
.
آنان با #چفیه زخم هایشان را می بستند!
من وقتی چادر ی می بینم یاد زخم پهلوی #مادرم می افتم...
.
آنان #سرخی خونشان را به #سیاهی چادرم امانت داده اند!
من #چادر سیاهم را محکم می پوشم تا امانتدار خوبی برای آنان باشم...🌸🍃
@mabareshohada
🍃🌹🕊
احمد خلبانی به شدت متدین بود. همیشه قبل از پرواز #وضو می گرفت. این عادت احمد به ما هم سرایت کرده بود.
روز ۱۸ بهمن ۵۷ بود. برای مأموریتی از پادگان #پیرانشهر به سمت ارومیه حرکت کردیم. بعد از مأموریت به خاطر وضعیت حاد کشور و تحرکات مرزی عراق، تا ظهر در آسمان بودیم. در حال برگشت بودیم که دستور داده شد تا اطلاع ثانوی در آسمان مناطق مرزی مانور بدهیم. کم کم عصر شد. احمد به خاطر به تأخیر افتادن #نماز خیلی ناراحت بود.
بالاخره با ذوق و شوق در رادیو گفت: راه حل را پیدایش کردم. مگر حضرت علی (علیه السلام) به خاطر شرایط جنگی برخی جنگ ها، بر روی اسب #نماز نمی خواند؟
گفتم: گل گفتی! من هدایت بالگردت را به عهده می گیرم، تو نمازت را بخوان.
فرامین بالگرد را در دست گرفتم و احمد با خیال راحت نمازش را خواند. این نماز حس بندگی متفاوتی داشت.
#شهید_احمد_کشوری
#سالروز_شهادت
🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
#حال_وهوایِ_نمازهایِ_آخر
آقا سجاد #نماز هایش را با توجه و دقت بسیار میخواند. هرچه زمان بیشتر میگذشت نمازهایش عاشقانهتر میشد. هیچ عجلهای برای تمام کردن نمازش نداشت. حتی در ضیق وقت!
همیشه در مسیر رشد بود. مثلا اوایل، خود را مقید به نماز غفیله کرده بود. کمکم نمازهای نافلهی دیگر. تا جایی که تمامی نمازهای نافله را میخواند. اهل نافلهی شب بود. حتی در سختترین ماموریتها. یک مدتی بود که میدیدم در نمازهای شبش گریه میکند و حالات خوشی دارد. کمکم این حال خوشش به نمازهای یومیه هم رسید. بعضی اوقات در نمازهای واجب و یومیهاش هم اشک میریخت.
بوی رفتنش میآمد... اما نمیخواستم رفتنش را باور کنم، درست مثل کسی که خودش را بهخواب زده باشد!
خاطرات.شهیدمدافعحرم🕊
#سجادطاهرنیا 🌷
🌹یادش با ذکر #صلوات
🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
#تلنگر
🎪ما شیعه حسین علیه السلام هستیم! حسین علیه السلام، زیر باران تیر و نیزه هم، کنار نمی گذارد #نماز اول وقتش را⏰
🤔ما چطور؟! چقدر انطباق داریم با امام خویش؟!💞
#حسینی _شویم
#نماز __کلید_گنج_های_الهی
#نمازت_رو_دریاب
#التمــاس_دعـا
⇱ ڪلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩
🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
🇮🇷 معبر شهدا 🇮🇷
✅ کرامتی ناب از شهید «محمد معماریان» 💕 شهیدی که مادرش را با شالی از کربلا شفا داد. ✍️مادر شهید می
🍃🌹🕊
#نماز_اول_وقت
🌹وقتی هفت ساله شد، خیلی خاص دل به نماز می سپرد.
بدون اینکه کسی به او تذکر بدهد، تا صدای اذان را می شنید، بازی اش را رها می کرد، وضو می گرفت و به نماز می ایستاد.
حتی مقید شده بود که نماز صبحش را هم بخواند.
می گفت : باید بیدارم کنید.
اگر یک روز دیر صدایش می کردم، میزد زیر گریه و می گفت: چرا این قدر دیر بیدار شدیم؟ مگر خواب مرگ گرفته بودمان؟
ببینید آفتاب دارد در می آید و ...
محمد شده بود زنگ #نماز اهالی خانه.
#شهید_محمد_معماریان
📕 امتداد 34، ص33
🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
✍️ این دقتها شهادت را رقم میزند
❇️ #نماز_اول_وقت
#خاطرات_شهدا :
💖هنوز آفتاب کامل غروب نکرده بود. عطاءالله مثل همیشه پدرش رو مجبور به بستنِ مغازه کرد میگفت: 👇👇
کار کردن وقتِ #نماز برکت نداره ، بریم مسجد ، بعد که برگشتیم خودم همهی کارها رو میکنم ،🌺 اینطوری پولیکه در میارین دیگه شبههای نداره وآدم رو به یه جایی میرسونه...🌹🌹
.
📚منبع: کتاب سیرهی دریادلان
🌹 #شهیدعطاالله_اکبری
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
✍️مــــعــــبَـــر شُــــهــــدا
ڪلیڪ ڪنید 👇
🍃🌺 @mabareshohada 🌺🍃
#خاطرات_نماز
ده سال با محمد زندگی کردم
هیچوقت یاد ندارم بی وضو باشه
غیر ممکن بود یه شب نماز شبش ترک بشه✅
به#نماز_اول_وقت فوق العاده اهمیت می داد👌
مسافرت که می رفتیم تا صدای اذان رو می شنید ، توی بیابون هم بود می ایستاد
بارها بهش می گفتم مقصد که نزدیکه ، نمازتون رو شکسته نخونین
بذارین برسیم خونه ،#نماز رو کامل و با خیال راحت بخونین🌹
محمد می گفت: شاید توی همین راه کوتاه عمرمون تموم شد و به خونه نرسیدیم
الان می خونم تا تکلیفم رو انجام داده باشم
اگه رسیدیم خونه ، کامل هم می خونم...
🍃شهید محمد بروجردی🍃
🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺