❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
#خاطرات_شهید
🌷ابوالفضل،کلاس سوم یا چهارم ابتدایی بود که از من درخواست پول کرد من گفتم: باید از بابا پول توجیبی بگیری بعد متوجه شدم یکی از همکلاسی هایش موقع بازی فوتبال، عینکش میشکند و از آنجایی که وضع مالی خانوادهاش طوری نبود که برای او عینک بخرند، چند روزی را بدون عینک به مدرسه رفته و نمیتوانست تخته را ببیند. این پول را میخواست تا برای او عینک بخرد.»
🍃ساعت یک به ابوالفضل اطلاع دادند که بعدازظهر اعزام میشود. در این فرصت کمی که داشت برای خداحافظی با من به منزلمان آمد، گفت خیلی از دوستان گفته اند با مادرت خداحافظی نکن اما من نتوانستم بدون خداحافظی بروم. گفت زمانم خیلی کم است و نمیتوانم به بهشت زهرا(س) بروم و از بابا خداحافظی کنم اما شما از طرف من این کار را بکن.
🕊این اواخر من خیلی نگران بودم و دلشوره شدیدی داشتم. ابوالفضل گفته بود که برگشتن من پنجاه، پنجاه است اما دلشوره من بیشتر از پنجاه درصد بود. هر وقت که نگرانیم زیاد میشد قرآن را باز میکردم و از آیات قرآن آرامش میگرفتم. یکبار این آیه آمد که؛ یاد کن از حضرت نوح(ع)، حضرت ابراهیم(ع)، حضرت اسماعیل(ع) که ما اینها را به مقام بالایی رساندیم این آیه من را آرام میکرد؛ به این فکر میکردم که هر اتفاقی بیفتد قرار است خداوند ما را بلند کند و به ما مقام بدهد.
🌷من تا وقتی که پسرم را ندیده بودم خیلی نگران و ناآرام بودم اما وقتی که بالای سر پسرم رفتم و با او حرف زدم خیلی آرام شدم. وقتی بالای سرش بودم انگارهیچ اتفاقی نیفتاده بود، به سرش دست کشیدم و بوسیدمش؛ انگار ابوالفضل با من حرف میزد! حس میکردم که لبهای ابوالفضل تکان میخورد. بالای سر ابوالفضل اشک به چشمان من نیامد فقط با پسرم صحبت کردم. به ابوالفضل گفتم مامان راضی شدی؟ انگار لبهای ابوالفضل تکان میخورد و میگفت؛ مامان به آرزویم رسیدم و همانی که خواستم شد.
راوے : #مادر_بزرگوار_شهید
#شهید_ابوالفضل_نیکزاد
#یادش_با_صلوات🌹
🔷🔸ڪانال مَعبَر شُـــــهَــــدا 🔷🔸
🍃🌺 @mabareshohada 🌺🍃
🌷🕊🌷
#به_سوی_آســمـــــان 🕊
🌹وقتی به نماز می ایستاد، آن قدر به عمق می رفت که از دنیا و هرچه در سطح است، دور می شد.
یک روز در مسجد جامع زاهدان بودیم.
حاجی هم آمد و به جمع ما پیوست.
پس از سلام و احوالپرسی مشغول نماز خواندن شد.
هنوز رکعت دوم را به پایان نرسانده بود و در حال قنوت بود که ناگهان زمین لرزید.
زلزله مسجد را به تکان واداشت. همه به سرعت مسجد را ترک کردیم.
با چنان هراسی که اصلاً نفهمیدیم چه طور بیرون آمدیم.
بعد از دقایقی که زمین آرام گرفت، به مسجد برگشتیم.
دیدیم شهید کریم پور هم چنان در حالت قنوت، به راز و نیاز مشغول است...
#نماز برای او اتصال با معبود و نیایش عاشقانه های عاشق در برابر معشوق بود...🕊
راوی: همرزم #شهید_محمدحسین_کریم_پور_احمدی
منبع: سایت نوید شاهد
🌷 #شهدا_همیشه_نگاهی
#خیلی_ازتون_دوریم 😭
🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
هدایت شده از من انقلابی ام
1_11074172.MP3
1.05M
🌹🕊🌹🕊🌹
#فایل_صوتی _بسیار_زیبا
#صفحه_33 قرآن کریم همرا ه با ترجمه فارسی
✍مــــعــــبَـــر شُــــهــــدا
ڪلیڪ ڪنید 👇
http://eitaa.com/joinchat/2660171777C6ca1d6a53e
#سروش
http://sapp.ir/mabaresho
034_Page.MP3
867.6K
🌹🕊🌹🕊🌹
#فایل_صوتی _بسیار_زیبا
#صفحه_34 قرآن کریم همرا ه با ترجمه فارسی
✍مــــعــــبَـــر شُــــهــــدا
ڪلیڪ ڪنید 👇
http://eitaa.com/joinchat/2660171777C6ca1d6a53e
#سروش
http://sapp.ir/mabareshohada
🌹🕊🌹🕊🌹
│🌷سیره شھید🌷│
یکشنبه بود ۲۹ آذر ۹۴ بین منطقه خالدیه و خان طومان درگیری ما با النصره شدید شده بود
تک تیراندازشون مشرف بود بهمون،
گرامون هم گرفته بودن داشتن با خمپاره میزدنمون.
هرکی یه گوشه پناه گرفته بود.
سجاد عین خیالش نبود خیلی شجاع بود داش مشــتی و بامـــرام.....قبــــل از تیر خوردنش میگـــفت حاجی دعا کن شهید شم،
میگه برگشتم بهش گفتم اگه قسمتمون باشه شهید میشیم،
به چند دقیقه هم نرسید که تیر بهش اصابت کرد.
بعد از تیر خوردنش بچه ها اومدن به کمکمون که دیگه خیلی خون ازش رفته بود فقط برگشـت به یکی از رفقا گفت:
بلندم کن رو زانوهام بشينـــم،
میگه برگشتم بهش گفتم واســـــه چی😳؟!
خون زیادی ازت رفته،
که آقا سجاد گفت:
#اربابم_اومد_میخوام_بهش_سلام_بدم
❤️السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین (ع)
#شهید_سجاد_عفتی🌷
#سالروز_ولادت
#راوی:جانباز قطع نخاع آقا امیر حسین حاج نصیری
🌺🍃@mabareshohada 🍃🌺
🍃🕊🌷
🌷بخشی از دل نوشته شهید #محسن_زهتاب معروف به عقاب کردستان🌷
📋فکر میکنم که من لیاقت شهادت را ندارم...
شهدا بی گناهند...
امامن گناهکار دوست دارم شهید بشوم...
شهادت همت میخواهد
شهادت لیاقت میخواهد
من هیچکدام را ندارم
#شهید_محسن_زهتاب
#فرمانده_عملیات_سپاه_سقز
#سالگرد_شهادت
شهادت: 30 تیر 1366
🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
•┈••✾🔷🌷🕊🌷🔷✾••┈•
✍صدام حسین براے تحقیر ڪردن خلبانان ایرانے در تلوزیون عراق گفته بود:
‹‹به هر خلبان ایرانے ڪه به ۵۰ مایلے نیروگاه بصـــره نزدیڪ شود حقوق یڪ سال نیروے هوایے عـــــراق را جایزه خــواهم داد››.
۱۵۰ دقیقه بعد از مصاحبه صــدام ،عباس دوران وحیدریان و علیرضـا یاسینے ،نیروگاه بصـــــره را بمباران ڪردند.
با این عملیات جواب گستاخے صـــدام داده شد و در حقیقت خـود صدام تحقیر شد.
غـروب همان روز خبرنگار رادیو بے بے سے اعلام ڪرد:
‹‹من امــروز با آقاے صــدام حسین رئیس جمهــور عــراق،مصاحبه داشتم و ایشان با اطمینان خاطـــر از دفاع قدرتمند هوایے خود در راه محافظت از نیروگاهها، تءسیسات ودیگـر منابع اقتصادے عــراق در برابر حملات و تهاجم خلبانان ایرانے سخن مے گفت. ولے من هنوز مصاحبه او را تنظیم نڪرده بودم ڪه نیروے هوایے ایران نیروگاه بصـــــره را منهدم ڪرد.
اینڪ جنوب عــراق در خاموشے فرو رفته و چــراغ قوه در بازارهاے عــراق بسیار نایاب و گران شده است چــون با توجه به خسارت وارد به نیروگاه ،تا چند روز آینده برق وصل نخواهد شد.››
سپس این خبــــرنگار با لبخندے تمسخـــر آمیز گفت:
‹‹البته هنوز فرصتے پیش نیامده ڪه من ازصــدام حسین سؤال ڪنم چگونه جایزه خلبانان ایرانے را تحویل خــــواهند داد.
#شهید_عباس_دوران
#سالگرد_شهادت
🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
#وقت_سلام
اللّـهُمَّ صَلِّ عَلےعَلِےِّ بْنِ مُوسَےالرِّضا الْمُرْتَضَے
الاِمامِ التَّقےِّ النَّقِےِّ
وَ حُجَّتِڪَ عَلےٰ مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
و َمَنْ تَحْتَ الثَّرےٰ،
الصِّدّیقِ الشَّهیدِ،
صَلاةً ڪَثیرَةً تامَّةً زاڪیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً،
ڪَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلے اَحَد مِنْ اَوْلِیائِڪَ...
❤️زندگیتون امام رضایی ❤️
🍃🌺 @mabareshohada 🍃🌺