بسم الله الرحمن الرحیم
🔸مثنوی خوانی در محضر فقیه عارف آیةالله العظمی میلانی
🔹استاد اکبر ثبوت:
🔸در یکی از سفرهایم به مشهد مقدس، در حوالی حرم مطهر، حکیم عارف آیت الله الهی قمشه ای را دیدم. فرمودند: حضرت آیةاللهالعظمی میلانی ـ مرجع اعظم مشهد ـ از علمایی که برای زیارت آمدهاند، دعوت کردهاند در مجلس مهمانی ایشان شرکت کنند، تو هم با من بیا برویم.
🔹راه افتادیم و استاد سر صحبت را باز کردند که: حضرت آقای میلانی در چنان مرتبهای از اعلمیّت هستند که علامه طباطبایی ایشان را افقه فقهای روی زمین میدانند و علاوه بر این، ایشان در جوانی به عربی شعر میگفتند و در حکمت و عرفان ید طولایی دارند و در گفتگوها و نوشتههای خود از تمثّل به اشعار و اقوال حکما و عرفا، ابا ندارند و البته این امر در محیط ضد حکمت و ضد عرفانِ مشهد، برای خیلیها جای انتقاد دارد. و ایشان نیز در برابر آنان مصداق «اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما، و اذا مرّوا باللغو مرّوا کراما» هستند.
🔹به منزل آیةالله العظمی میلانی رسیدیم و استاد مرا به عنوان «یکی از اهل علم و نواده برادر شیخ آقابزرگ» معرفی کردند و آیةالله به قدری اظهار ملاطفت و محبت کردند که بسیار شرمنده شدم و حتی گفتند: آقا عبا ندارند؟ـ من لبّاده مانندی بر تن داشتم با یک شبکلاه سفید بر سر ـ بعد دستور دادند یک عبا برایم بیاورند.
🔸وقتی آوردند، من گفتم: الاکرام بالاتمام! من عبائی را که با دوش مبارک تبرّک شده است، میخواهم!
🔹فرمودند: ولی عبای من برای شما کوتاه است.
🔸من خواندم:
هرچه هست، از قامت ناساز بیاندام ماست
ورنه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست!
🔹خندیدند و عبای خود را دادند که بوسیدم و به دوش کشیدم و ایشان عبای دیگری خواستند و بر دوش انداختند.
🔸کمکم کسان دیگری از علمای بزرگ آمدند: علامه طباطبایی، آیةاللهالعظمی حاجآقا رحیم ارباب اصفهانی، آیةالله سیدعلی بهبهانی، آیةالله سیدرضا زنجانی ـ از رهبران جبهه ملی ـ و آقاسید عبدالحجه بلاغی و پس از او یکی از علمای تهران که ضد عرفان بود و کتابی در تخطئه حافظ نوشته بود و وقتی وارد شد. یک نفر از حاضران که او را میشناخت، گفت: آقا رسم دارند که برای درک ثواب امام رضا(ع) به اکمل وجوه، فاصله تهران تا مشهد را پیاده طی کنند و رنج این سفر را به هیچ انگارند.
🔹این هنگام سید عبدالحجه این بیت حافظ را خواند:
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور
🔸من خواستم موذیگری کنم، گفتم: ولی آقا با حافظ مخالفند و دوست ندارند که شعر حافظ را به عنوان وصف حالشان بخوانید!
🔹سیّد گفت: برای چه مخالفند؟
🔸شیخ گفت: به دلایل متعدد، از جمله توهینهای او به انبیا؛ چنانکه در این بیت از عصیان آدم سخن گفته:
جایی که برق عصیان بر آدم صفی زد
از ما چگونه زیبد دعویّ بیگناهی؟
🔹استاد گفتند: با این حساب، ایشان باید کتابی هم در ردّ قرآن بنویسند؛ زیرا در آن تصریح شده است که: و عَصی آدمَ ربّه فغَوی! ...
🔸پس از صرف غذا بیشتر حاضران رفتند؛ من هم خواستم بروم؛ استاد به حضرت میلانی گفتند: ایشان از خودمان است؛ لذا به من فرمودند: شما بمانید. با خوشوقتی ماندم.
🔹علامه طباطبائی و دو سه نفر دیگر از جمله مرحوم شیخ محمدرضا ربّانی تربتی نیز ماندند.
🔸این شیخ عارفمسلک سالهای طولانی در محضر شادروان میرزامهدی آشتیانی متون حکمی و عرفانی و نیز دیوان حافظ و مثنوی را خوانده بود و دهها سال از افادات استاد الهی بهره برده بود و بسیاری از غزلهای استاد را از بر داشت.
🔹آن روز نیز وقتی مجلس از اغیار خالی شد، استاد به آقای ربانی گفتند: «حافظ بخوان.» و او با صدای خوش غزلی از حافظ خواند و این هم مطلع آن:
در ازل پرتو حسنش ز تجلّی دم زد…
🔸سپس درخواست شد مثنوی بخواند، و او خواند:
آن یکی الله میگفتی شبی…
🔹آنگاه استاد به من فرمودند: «تو هم چند بیتی از مثنوی بخوان».
🔸و من با صدایی نه چندان خوش این چند بیت را خواندم:
ای علی که جمله عقل و دیدهای
شمّهای واگو از آنچه دیدهای
🔹پس از این چند بیت ساکت شدم و حضرت میلانی «طیّب الله» گفتند و فرمودند: دنبالهاش؟
🔸و من ده دوازده بیت دیگر را هم که در ستایش امیر مؤمنان(ع) بود، خواندم و آن حضرت بارها تحسین فرمودند و دستور به خواندن بقیّه دادند.
🔹به پارهای از ابیات هم که رسیدیم، فرمودند: دوباره و سهباره.
🔸وقتی هم خواستیم مرخص شویم، فرمودند که باز هم به دیدارشان برویم و دیگر محبّتها.
بازخوانی مفاسد فرهنگی، سیاسی و مالی بنیامیه در روایات اهل بیت(ع)
http://yon.ir/ELegm
__________________________
✍️ کانال مهدی عبدالهی
عضو هیئت علمی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران 🇮🇷
👉 🆔 @MAbdullahi
بسم الله الرحمن الرحیم
🔸بایدها و نبایدهای فلسفه اسلامی از منظر مقام معظم رهبری
1) چشم انداز براي آینده فلسفه اسلامی
مسئله دوم . . . مسئله چشم انداز است. . . به نظر من آن چشم انداز بلند مدت . . . باید گسترش گفتمان فلسفه اسلامی در دنیا باشد؛ این را هدف قرار دهید. امروز مطلقاً اینجور نیست، بلکه بعکس است. یعنی امروز در ایران مثلاً در محیط هاي دانشگاهی و علمی ما فلسفه کانت به مراتب رای جتر و شناخته شده تر است از فلسفه بوعلی سینا. یعنی ابن سیناي با این عظمت که همه تاریخ بشر، از هزار سال پیش به این طرف، با اسم او درگیر است، در مجامع دانشگاهی ما حکمت و فکر فلسفی اش شناخته شده نیست به آن انداز هاي که کتاب فکر فلسفی مثلاً کانت شناخته شده است. این یک مسئله مهمی است. ما باید عکس این را عمل کنیم. یعنی باید هدف را این قرار بدهیم که تفکر فلسفه اسلامی حالا با همان مشخصاتی که دارد؛ که خود این، جاي بحث و گفتگو دارد که فلسفه اسلامی چیست در دنیا به عنوان گفتمان فلسفی شناخته شود، در دانشگاه ها رواج پیدا کند، متفکرین عالم از آنها مطلع باشند، روي آنها بحث کنند، نقد و انتقاد کنند، در مجلات علمی شان منعکس شود. خب، این کار طبعاً متوقف به این است که شما کارهاي بین المللی داشته باشید.
2) لزوم توجه به امتداد فلسفه اسلامی
. . . فلسفه هاي مضاف مثل فلسفه علوم انسانی، فلسفه روان شناسی خوب و لازم است؛ اینها همان چیزهایی است که امتداد حکمت ما محسوب می شود؛ منتها تکیه اساسی را باید بگذارید روي مسائل کلان جامعه اسلامی؛ مثل حکومت. ما وقتی به فلسفه هاي غرب نگاه م یکنیم، می بینیم مسائلی مثل حکومت، اقتصاد، شأن مردم، شأن انسان، طبق نظرات آنها، حل می شود. اینها مسائل بنیادي شاخ ههاي اصلی زندگی و جامعه است؛ اینها باید در فلسفه پاسخ پیدا کند.
البته بعضی از آقایان در این یکی دو سال اخیر به من گفتند که ما داریم در این مسائل کار میکنیم حالا من در این خصوص ارزیابی اي ندارم باید در این زمینه کار شود. واقعاً برویم ببینیم بر اساس فلسفه ما، شکل جامعه، بنیان سیاسی جامعه، حکومت در جامعه، به چه شکلی خواهد بود؛ یعنی ما براي مسئله حکومت، در فلسفه چه پاسخی داریم. نمی شود بگوییم آقا فلسفه ذهنیات محض است و به مسائل زندگی و جامعه ارتباطی ندارد؛ این معنی ندارد. به نظر من بخش عمده اي از جاذبه فلسفه غرب، مربوط به این است. همچنین مسئله اقتصاد. بنابراین به طور کلی جهان بینی اسلام تبیین شود. مواد اصلی جهان بینی اسلام را مشخص کنید مسئله انسان، مسئله خدا، مسئله ارتباط انسان و خدا، مسئله تکلیف در فلسفه اسلامی روي اینها کار شود. البته اینها پاسخهاي روشنی هم دارد، در فلسفه ما خیلی از اینها مسائل مبهمی نیست؛ اما باید این پاسخ ها منعکس شود، گفته شود.
3) تأکید بر مباحث فلسفه تطبیقی
یک کار دیگري هم که به نظر من جایش خالی است، نوشته هایی درباره فلسفه تطبیقی است؛ شبیه آن کاري که ویل دورانت در «لذات فلسفه» کرده که لابد ملاحظه کرده اید. «لذات فلسفه» یک کتابی است که با ادبیات خیلی شیوا و شیرینی نوشته شده و مرحوم دکتر عباس زریاب هم ترجمه خیلی خوبی کرده؛ انصافاً خیلی خوش قلم ترجمه کرده. این کتاب، مباحثه و مناظره بین فلاسفه قدیم و جدید غرب است در یک مسئله خاصی؛ مثل اینکه اینها یک جلسه اي تشکیل داده اند و دارند با هم بحث می کنند . . . اگر یک چنین کار شیرین و شیوایی انجام بگیرد، چقدر خوب است. انجام بگیرد؛ ملاصدرا یک حرف دارد، همین مرحوم آقا علی حکیم یک « اصالۀ الوجود » فرض کنید این کار درباره موضوع حرف دارد، مرحوم جلوه یک حرف دارد؛ بعد، از قدما، شیخ اشراق یک حرف دارد که منکر این معناست میرداماد یک حرف دارد. اگر فرضاّ اینها با همدیگر بحث کنند، چقدر چیز قشنگی از آب در م یآید. اینها حکمت را ترویج م یکند، و ما امروز به این ترویج احتیاج داریم.
سخنان مقام معظم رهبری به تاریخ دوشنبه 23 بهمن 1391 در دیدار جمعی از اعضاي هیئت مؤسس و هیئت مدیره مجمع عالی حکمت اسلامی
__________________________
✍️ کانال مهدی عبدالهی
عضو هیئت علمی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران 🇮🇷
👉 🆔 @MAbdullahi
بسم الله الرحمن الرحیم
🌹🌹🌹 منطق قرآن در معاهده با کفار
الَّذينَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ يَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ في كُلِّ مَرَّةٍ وَ هُمْ لايَتَّقُونَ (56) فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِي الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ (57) وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِيانَةً فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلى سَواءٍ إِنَّ اللَّهَ لايُحِبُّ الْخائِنينَ (58)
خداوند متعال در این آیات از سوره مبارک انفال، احكام و دستوراتى درباره جنگ و صلح و معاهدات جنگى نازل فرموده است. آیات ابتدایی این بخش قابل انطباق بر يهودىان مدينه است که پیامبر پس از هجرت به مدينه با ايشان معاهده بست که بر دین خود باقی باشند، اما در عوض علیه پیامبر کاری انجام ندهند و كسى را ضد او كمك نكنند، اما آنها بارها اين پيمان را شكستند تا آنكه خداوند دستور جنگ با آنان را داد.
به فرموده خداوند خطاب به پیامبر اکرم، هنگامی که با کافران پیمان بستی و آنها چندین بار نقض عهد کردند و از شکستن عهد پروا نداشتند، بايد با آنان جنگید و پس از غلبه بر ايشان سختگيرى كرد و متفرقشان ساخت. و اگر از قومى كه ميان تو و ايشان عهدى استوار گشته، ترسيدى كه در عهدت خيانت كرده و آن را بشكنند، و ترست از اين جهت بود كه ديدى آثار آن در حال ظهور است تو نيز عهد ايشان را نزد ايشان بينداز و آن را لغو كن، و لغويت آن را به ايشان اعلام هم بكن تا شما و ايشان در شكستن عهد برابر شويد (يا تا اينكه تو در عدالت استوار شوى، چون اين خود از عدالت است كه تو با ايشان معامله به مثل كنى) و خداوند خيانتكاران را دوست نمىدارد.
اين دو آيه دو دستور الهى است مبنی بر جنگ با كسانى كه عهد خود را مىشكنند، يا ترس اين هست كه بشكنند. پس اگر كافران بر عهد خود پايدار نباشند و آن را در هر بار بشكنند، بر ولى امر است كه با ايشان جنگ کرده، بر آنان سختگيرى كند، و اگر ترس اين باشد كه بشكنند و اطمينانى به عهد آنان نداشته باشد بايد او نيز لغويت عهد را اعلام نموده و آن گاه به قتال با آنان بپردازد، و قبل از اعلام لغويت آن مبادرت به قتال نكند چه اين خود يك نحوه خيانت است. و اما اگر عهد بستند و آن را نشكسته و ترس اين هم كه خيانت كنند در بين نباشد البته واجب است عهدشان را محفوظ داشته و احترام كنند، كه خداى تعالى فرموده:" فَأَتِمُّوا إِلَيْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلى مُدَّتِهِمْ" (التوبه، 4) و نيز مىفرمايد:" أَوْفُوا بِالْعُقُودِ" . (المائده، 1)
برگرفته از:
📚 علامه محمدحسین الطباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج9، ص111-114.
🌹🌹🌹 امام خامنه ای در دیدار مسئولان نظام 1395/3/25
قرآن می فرماید اگر دشمن نقض عهد کرد، باید آن قرارداد را پرتاب کنید طرف خودش!
«سند [برجام] - همانطور که عرض کردم- یک خلل و فُرَجی دارد، یک زوایای پرابهامی دارد که اینها موجب شده است که دشمن بتواند سوء استفاده کند، طرف مقابل بتواند از آنها سوء استفاده کند. ما البتّه برجام را ابتدائاً نقض نخواهیم کرد؛ این را همه بدانند! ما نقض نمی کنیم برجام را؛ لکن اگر طرف مقابل نقض کند که حالا همین طور این کسانی که نامزد ریاست جمهوری آمریکایند، مدام دارند تهدید می کنند که ما می آییم پاره می کنیم، نقض می کنیم، اینها اگر پاره کردند،ماآتش می زنیم. اینکه حالا نقض نمی کنیم، متّکی است به دستور قرآن: «اَوفوا بِالعَهد» (اسراء: 34)
بالاخره یک معاهده ای است انجام داده ایم، نمی خواهیم معاهده را ما به هم بزنیم؛ و آنکه اگر آنها نقض کردند، ما هم نقض خواهیم کرد، این هم متّکی است به آیه قرآن: «وَ اِمّا تَخافَنَّ مِن قَومٍ خِیانَةً فَانبِذ اِلَیهِم عَلی سَوآء» (انفال:58)
اگر آن طرف نقض کرد، نقض کن. «فَانبِذ» یعنی پرتاب کن طرف خودش؛ رد کن. بنابراین ما تابع اصول قرآنی هستیم؛ هم در این طرف قضیّه، هم در آن طرف قضیّه.»
__________________________
✍️ کانال مهدی عبدالهی
عضو هیئت علمی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران 🇮🇷
👉 🆔 @MAbdullahi
__________________________
✍️ کانال مهدی عبدالهی
عضو هیئت علمی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران 🇮🇷
👉 🆔 @MAbdullahi
بسم الله الرحمن الرحیم
به مناسبت روز جهانی فلسفه 🌷
آزاداندیشی (1)
آزادی همواره در طول تاریخ یکی از آرمانهای انسان بوده است. چه سرها که در پاسداشت آزادی از تن جدا شدهاند، و چه خونها که به پای نهال آن بر زمین ریختهاند. اما این آرمان انسانی همچون بسیاری دیگر از مفاهیم متعالی همواره دستخوش بدفهمیها و تفسیر به رأیها نیز بوده است تا از آن محملی سازند برای پیشبرد مقاصد غیرانسانی. آن که بدون تعیین چارچوب مفهومی، از آزادی سخن میگوید، معلوم نیست از اسم «آزادی» چه کیسهای برای خود دوخته است، دستکم باید تردید کرد در دفاعش از آزادی. طرفه آن که، ایضاح مفهومی آزادی و ترسیم شاکله معنایی آن اهمیت شایانی دارد، بهویژه که این آرمان در حوزههای مختلفی از امور انسانی مجال حضور دارد.
آزادی پاره کردن زنجیرهایی است که آدمی را به بند کشیدهاند، شکستن قفس است برای به پرواز درآمدن در آسمان آمال و آرمانها. آزادی خروج از حصارهای اسارت است برای پای نهادن در سرزمین تعالی و تکامل.
یکی از عرصههای حضور آزادی، قلمرو اندیشه و دانایی انسان است. آزاداندیشی و اندیشه آزاد شعاری است فربیا که دل از همه میرباید و زیباییاش دیدگان هر نظارهگری را به بند سحر میکشد. چرا که 1) بندگی تن امری هویدا و آشکار است، و آن که غل و زنجیر دیگری دست و پایش را به بند میکشد، اگر این اسارت خود نبیند، فروتر از حیوان است. اما گرفتاری اندیشه در حصار دیگری نه آن سان روشن است که با دیده سر مشاهده، یا با لمس دست احساس شود. خود اندیشه باید این مرز ناپیدا و پنهان را آشکار کند. 2) اندیشهوری ویژه انسان است و در حیوان از آن خبری نیست. اما تن و جسم در هر دو وجود دارد. از این رو، اسارت تن آدمی، اسارت حیوانی است، اما زندان اندیشه تنها برای انسان ساخته شده است. در نتیجه، رهایی از این زندان نیز به همان درجه آرمانی انسان است که حیوان را هیچ از آن نصیب نیست. 3) اگر جان آدمی بر دست و پایش برتری دارد و آدمی به روح و اندیشه است که انسان است نه به دست و پا و گوش و دیده، اگر پاره کردن ریسمان اسارت از دست و پای آدمی و رهایی از بندگی این و آن مطلوب انسان است، به بند کشیدن اراده و اندیشه دیگری که هویت انسانی او را شکل میدهند، زشتتر و عمیقتر است. انسانی که اندیشهاش در بند شده، از انسانی که بر دست و پایش ریسمان نهادهاند، در انسانیت فروتر شده است؛ و چهبسا دستوپا بستهای که به حکم رهایی اندیشهاش بسیار آزادتر از اویی است که دستوپای وی را به بند کشیده است.
حال که اندکی از فراز آزادی اندیشه روشن است، باید بگوییم چیست آنچه آزادی اندیشه میخوانندش. آزادی اندیشه عنوانی است که مفاهیم مختلفی را میتوان از آن قصد کرد؛ ردایی است که میتوان بر تن مدعیات گوناگون پوشاند:
معنای نخست: آزادی اندیشه به مثابه آزادی از قواعد اندیشیدن
انجام کوچکترین افعال بدنی در گرو انطباق با قواعد است. باز کردن یک پیچ کوچک تنها به شرطی تحقق مییابد که با ابزار متناسب و با فرآیند خاصی انجام گیرد، به گونهای که اگر این تناسب مراعات نشود، ساعتها و بلکه روزها تلاش مداوم هرگز به مقصد نمیرسد. رانندگی با یک وسیله نقلیه تنها در فرضی امکان دارد که سامانهای از رفتارهای نظاممند را با رعایت نسبتهای خاص بهوجود آوریم. فرآیند اندیشیدن نیز که در سرزمین درون آدمی رخ میدهد، تنها در صورتی به سامان میرسد که مطابق با قواعد و ضوابط ویژه آن باشد. هیچ اندیشهگری نمیتواند به بهانه آزادی دست از قواعد درست اندیشیدن بشوید. رهایی اندیشه از ضوابط و چارچوبها، یعنی اسارت در چنگال غول سرگردانی. آزاداندیشی به معنای آزادی اندیشه از قواعد اندیشیدن، چیزی جز ولنگاری و ولگردی اندیشه نیست که نتیجه آن سرگردانی در صحرای بیپایانی است که هیچ مقصدی را برای اندیشهگر به ارمغان نخواهد آورد. ولنگاری و اباحیگری در ساحت اندیشه، رهایی از مزاحمان برای رسیدن به آرمان نیست، بلکه آوارگی در زندانی به گستره بیپایان است.
ادامه دارد...
__________________________
✍️ کانال مهدی عبدالهی
عضو هیئت علمی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران 🇮🇷
👉 🆔 @MAbdullahi
بسم الله الرحمن الرحیم
به مناسبت روز جهانی فلسفه 🌷
آزاداندیشی (2)
معنای دوم: آزادی اندیشه به معنای عدم امکان تحمیل بر اندیشه دیگران
اندیشه همانند سایر افعال درونی، تحمیلبردار نیست. همچنان که «لا إکراه فی الدین» دستکم به یک معنا، یعنی ایمان قلبی تحمیلبردار نیست، اندیشیدن نیز که در درون جان فرد رخ میدهد، از دسترس اعمال زور و فشار دیگران در امان است. اندیشه آدمی همچون دست و پای او نیست که دیگری بتواند آنها را بند کشیده، از تکاپو باز دارد یا آن گونه که خود میخواهد به حرکت وادارد؛ زمام اندیشه هر اندیشهگر به دست خود اوست. به دیگر سخن، هرگز خود اندیشه را نمیتوان به قید کشید. جان هر کس پناهگاه امن اندیشه اوست.
با این وجود، به بند کشیدن اندیشه دیگران، به ترفندی دیگر امکانپذیر است. دشمنان آزادی دسترسی به حصن حصین درون من و تو ندارند، از این رو، توان به ریسمان کشیدن اندیشه را نیز ندارند. اما خوب میدانند اگر دروازههای این حصن حصین را به تصرف خویش درآورند و ورودیهای سرزمین وجود آدمی را به زیر سلطه خود کشند، بر آنچه در درون آن قلعه مستحکم رخ میدهد، سیطره خواهند داشت. چشم و گوش و . . . خبررسانهای جان انسان و «جواسیس قلب» اویند، پس به اسارت درآوردن آنها همان به بند کشیدن اندیشه اوست. کافی است این خبررسانها «دسترسی آزاد به اطلاعات» نداشته باشند، بلکه تنها آنچه را دیگری میگوید، بشنوند و آنچه را دیگری بهتصویر میکشد، ببینند؛ برای اسارت اندیشه، همین بس است که مأموران وی صداهای دیگر را نشنوند و حقایق دیگر را نبینند. محصولی که کارگاه اندیشه تولید میکند، برآمده از مواد خامی است که در اختیار میگیرد، از این رو، تسلط بر ورودی اندیشه همان و سیطره بر خروجی آن همان. اندیشهگری که بر ورودیهای کارخانه اندیشهاش نظارت ندارد، اختیاردار کارخانه نیست، بلکه مأمور بیمزدی است در تولید محصولی که مواد اولیه آن را دیگری تعیین و تعریف میکند.
این داستان آنگاه به اوج خود میرسد که عدم «دسترسی آزاد به اطلاعات» درست در پوشش «دسترسی آزاد به اطلاعات» اتفاق میافتد!!! آن گاه که فناوریها و سختافزارهای فوق پیشرفته، گستره زمین را به «دهکده جهانی» تبدیل میکنند و امکان دسترسی آسان و سریع به دادهها از دورترین نقاط این زمین خاکی فراهم میشود، بسیاری در توهم آزاداندیشی از رهگذر «دسترسی آزاد به اطلاعات» بهسرمیبرند. اما واقعیت قصه آن است که نه از آزادی اندیشه خبری است و نه از آزادی دسترسی به اطلاعات؛ چرا که ایشان تنها، کاربران این ابزارهای نوین هستند، و در واقع در حصار محتوا و مضامینی قرار دارند که دیگری تعیین کرده است. در اینجا فراوانی مواد اولیه پرده بر نظاره واقعیت میبندد و این فراوانی به دیده آزادی نگریسته میشود، حال آن که، اختیار این فراوانی و گوناگونی نیز به دستان دیگری غیر از من است؛ دیگری که خود را «کدخدای» این «دهکده جهانی» میداند. او میاندیشد و دستاورد اندیشههای خود را بهوسیله «شبکه جهانی اطلاعات» در اختیار دیگران مینهد تا آنها نیز با «دسترسی آزاد به اطلاعات» از مزایای این فناوریهای نوین بهرهمند شوند؟! قصه این نیست که با وجود اندیشه او، دیگران لازم نیست زحمت اندیشهگری را به جان بخرند. واقعیت داستان آن است که او مغز متفکر این دهکده است و دیگران دست و پا و . . . آن. او باید بیندیشد و دیگران حق اندیشیدن ندارند، بلکه باید اندیشههای او را پیاده کنند، چنان که در سرزمین وجود آدمی، اندیشیدن از آن مغز و سر است، اما دست و پا شأنی ندارند جز اقدام بر اساس آن اندیشه پیشین. «دسترسی آزاد به اطلاعات» دریافت اندیشهها از «اتاق فکر» و دریافت اوامر از «اتاق فرمان» دهکده جهانی است، و «شبکه جهانی اطلاعات» ابزار مخابره این اوامر و اندیشههاست؛ شبکه عصبی برای ارتباط مغز با دست و پاست. لیبرال دموکراسی و سبک زندگی آمریکایی آخرین تولید «اندیشکده . . .» است که باید از طریق شبکه جهانی ارتباطات به ممالک عقبمانده تحمیل شود.
ادامه دارد...
__________________________
✍️ کانال مهدی عبدالهی
عضو هیئت علمی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران 🇮🇷
👉 🆔 @MAbdullahi
بسم الله الرحمن الرحیم
به مناسبت روز جهانی فلسفه 🌷
آزاداندیشی (3)
معنای سوم: آزادی اندیشه بهمثابه آزادگی از بندگی خواستهها
آدمی در کنار اندیشه که متعلق به ساحت بینشی وی است، احساسات و عواطف، و حب و بغضهایی نیز دارد که مربوط به ساحت گرایشی وی است. هیچ اندیشهگری خالی از خواستن و نخواستن نیست. در کنار عرصه اندیشه، قلمرو دیگری در کشور وجود انسان به حب و بغضها تعلق دارد؛ هر فردی در سرزمین وجودش اموری را دوست دارد و از اموری دیگر فراری است.
این دو ساحت به مثابه دو همسایه در کشور وجود آدمی با یکدیگر دادوستد دارند. از سویی، اندیشههای من بر دوست و دشمن داشتنهایم اثر میگذارند، چون شناخت دوست و دشمن با اندیشه است. اندیشیدن در خصوص ویژگیهای یک امر و پی بردن به منافع آن برای انسان، آن را محبوب میگرداند، چنان که اطلاع از زیانباری یک شیء، تخم بیزاری از آن را در دل میکارد. از سوی دیگر، محبت به یک محبوب عقل را به توجه به آن و اندیشیدن در خصوص آن و پیدا کردن راه وصول به آن فرامیخواند، چنان که نفرت و ترس از یک امر زیانبار، عقل را به اندیشیدن در ضررهای آن و چگونگی دوری از آن دعوت میکند.
اندیشمند توانا باید مرز بین این دو ساحت را در کشور وجودش مدیریت کند. گاه کار بینش و گرایش، و اندیشه و احساس از دادوستد محترمانه گذشته، سر از دستدرازی به حریم دیگری درمیآورد. گرایش شدید به یک خواسته یا بیزاری عمیق از یک نامطلوب، مرکب اندیشه را از مسیر مستقیم به حاشیه یا بیراهه میکشاند تا آنجا که موجب سقوط به درّه نابودی شود. در اسارت تن، آدمی اسیر دیگری میشد، اما در اینجا اندیشه انسان برده طمع او میشود. این اسارت خودکرده انسان در سرزمین وجود خود است که ساحتی از وجود خویش را به یوغ ساحتی دیگر کشیده است. و چه بد اسارتی است این اسارت! عقلی که فرمانده وجود آدمی است و باید تعیینگر مسیر حرکت لشکریان وجودش باشد، اسیر خواستههای شکم و لذتهای مادون شکم شده است. هوای نفس فرمان میراند؛ یعنی هدف را نشان میدهد: لذت بیشتر، عمیقتر، متنوعتر، طولانیتر . . . و عقل دانشمندی است که باید مسیر رسیدن به این هدف را ترسیم کند. اندیشیدن برای یافتن مقصد نیست، مقصد را قطبنمای شهوات حیوانی نشان میدهد، عقل باید با اندیشهاش نقشه راه دستیابی به آن مقصد ازپیش تعیینشده را ترسیم کند.
نزاع عقل و نفس در اخلاق هنجاری اسلام نظر به همین ساحت دارد. اخلاق اسلامی آدمی را به آزادی عقل و اندیشه از اسارت هواهای نفسانی و خواهشهای حیوانی فرامیخواند. از ما میخواهد عقل را فرمانروای وجود خویش گردانیم و از اسارت آن در چنگ شهوات بپرهیزیم. شهوت و هوا، خواستن است و مجذوب شدن. عقل باید متعلق این خواستن و انجذاب، حدود و قیود آن، میزان آن، چگونگی ارضای آن و روش دستیابی به خواسته را تعیین کند. عقل اندیشهورز باید امارت سرزمین خواهشهای آدمی را به دست گیرد.
ادامه دارد...
__________________________
✍️ کانال مهدی عبدالهی
عضو هیئت علمی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران 🇮🇷
👉 🆔 @MAbdullahi
هدایت شده از مجمع عالی علوم انسانی اسلامی
❇️❇️❇️همزمان با برگزاری اختتامیه پنجمین کنگره بین المللی علوم انسانی اسلامی؛ مراسم چهارمین جایزه جهانی علوم انسانی اسلامی برگزار می شود
🌐https://b2n.ir/053653
بسم الله الرحمن الرحیم
به مناسبت روز جهانی فلسفه 🌷
آزاداندیشی (4)
معنای چهارم: آزادی اندیشه بهمثابه آزادی از عقیده
مقصود برخی از آزاداندیشی، رهایی اندیشه از باورهای دینی است؛ اندیشیدن فارغ از اعتقادات مذهبی است. آزاد بیندیش، یعنی عقیده مذهبی خود را در جریان اندیشهات دخالت نده، و سرزمین اندیشه را از نفوذ عقیدهات آزاد کن.
دعوت به اندیشیدنِ جدا از باورهای دینی دستکم به دو صورت قابل فرض است:
الف) آزادی اندیشه از عقیده نااندیشیده
اگر باورهای دینی اندیشهگر، حاصل اندیشه روشمند نباشند، بیتردید غل و زنجیری خواهند بود بر پای اندیشه. اعتقادی که برآمده از اندیشه نباشد، دستوپاگیر اندیشه است. از این رو، باید اندیشه را از چنگال آن رها کرد. بنابراین، آزادی اندیشه از عقاید غیرعقلانی امری مطلوب است. این آزادی در واقع، از مصادیق همان آزادی اندیشه از اسارت احساس و عاطفه است.
آنجا که خداوند متعال آدمی را به «پرهیز از تقلید کورکورانه از باورهای پدران» فرامیخواند و از او مطالبه برهان میکند: «هاتوا برهانکم»، از وی میخواهد عقیدههای دینی نااندیشیده را فرونهاده، آزاد از دلبستگیهای اعتقادی خود، بیندیشد تا به حقیقت دست یابد.
ب) آزادی اندیشه از عقیده اندیشیده
فرض دوم این است که اعتقاد دینی اندیشهگر برآمده از اندیشه عقلانی باشد. در این صورت، دعوت به رهایی اندیشه از آن اعتقادات، در واقع، فراخوانی اندیشه به دوری از خود و دستاوردهای آن است؛ پشت پا زدن اندیشه به خود است. اگر در مرتبهای پیشین، با مرکب اندیشه به مقصدی رسیدهایم، دعوت به جدایی از آن مقصد یا مسکوت گذاشتن آن دستاورد، نفی خود اندیشه است.
این معنای آزاداندیشی به خصوص آنجایی رخ مینماید که پای در عرصههایی از اندیشه میگذاریم که ابزارهای اندیشیدن در آنها متعدد است. در اینجاست که عدهای چشم خود را بر کارآیی ابزارهای متنوع پوشیده، فراخوان آزاداندیشی میدهند. این آزاداندیشی در واقع، انحصارگرایی در بهرهمندی از یک منبع معرفتی و مسدود کردن دیگر راههای رسیدن به مقصود است. این آزاداندیشی بستن پای اندیشه با اندیشه دیگر و سادهسازی ناروای حقایق پیچیده است.
نتیجه سخن آن که،
1) آزادی اندیشه به مثابه آزادی از قواعد اندیشیدن پذیرفتنی نیست؛
2) آزادی اندیشه به معنای عدم امکان تحمیل بر اندیشه دیگران درست است، اما تحمیل اندیشه بر دیگری از راه سیطره بر ورودیهای اندیشه امکانپذیر است؛
3) آزادی اندیشه بهمثابه آزادگی از بندگی خواستهها امری بایسته است؛
4) آزادی اندیشه بهمثابه آزادی از عقیده در قلمرو عقاید نااندیشیده بایسته است، اما آزادی اندیشه از عقیده اندیشیده، آزادی اندیشه از خود است.
آزاداندیش باشیم، اما به کدامین معنا؟!!!
__________________
✍️ کانال مهدی عبدالهی
عضو هیئت علمی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران 🇮🇷
👉 🆔 @MAbdullahi
بسم الله الرحمن الرحیم
انتشار یادداشت آزاداندیشی در خبرگزاری مهر:
https://plink.ir/uMujw
__________________
✍️ کانال مهدی عبدالهی
عضو هیئت علمی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران 🇮🇷
👉 🆔 @MAbdullahi
💐🎗بسم الله الرحمن الرحیم🎗💐
🔰#مجتهد_شبستری و #انکار_نزول_دین_از_سوی_خداوند (1)
محمد مجتهد شبستری از جمله روشنفکرانی است که دیدگاههایی چالشی در خصوص دین مطرح کرده و این دیدگاهها در دو دهه اخیر محل بحث و بررسی بوده است. یکی از دیدگاههای بنیادی وی انکار نزول ادیان آسمانی از جمله اسلام از سوی خداوند متعال است. وی در مقاله #آیا_خداوند_دین_نازل_کرده_ است؟» که نخستین بار در تاریخ ۶ مرداد ۱۳۹۳ منتشر کرد، به صراحت اعلام کرد که دین اسلام یا هیچ دین دیگری از سوی خدا نازل نشده است. با این مدعا، مانع سترگ دین ثابت و تغییرناپذیر الهی کنار گذاشته شده، راه برای پذیرش همه امور عرفی و فرآورده های انسانی باز می شود.
شبستری در این مقاله می نویسد:
در جهان اسلام این قبیل پیشنهادها [یعنی به رسمیت شناختن اعلامیۀ جهانی حقوق بشر ۱۹۴۸] همیشه با این پرسش روبرو شده که اگر دین اسلام حاوی نظامهای ثابت و ابدی نیست پس چرا این دین از سوی خدا نازل شده است؟ دین خداوند که قابل کم و زیاد کردن نیست. تا فقیهان مجاز باشند التزام به #حقوق_بشر عصری را از مقتَضیات مسلمان زیستن اعلام کنند؟ دین اسلام از سوی خدا آمده، اما حقوق بشر عصری «برساختۀ» انسانهای قرن بیستم است، چگونه می توان یک برساختۀ انسانی را به پیام آسمانی دین اسلام اضافه کرد؟!
این پرسش که بسیار مهم است، یک مبنای مشهور ولی ناصواب دارد. آن مبنا این است که #دین_اسلام_از_سوی_خداوند_نازل_شده_است و آنچه از سوی خدا آمده قابل اصلاح و تجدیدنظر نیست.
صاحب این قلم میخواهد بداند این مبنا که بسیار به آن استناد میشود و در گذشته و در عصر حاضر مایۀ مشکلات و گرفتاریهای فراوان در کشورهای اسلامی گشته، از کجا پیدا شده است و چقدر اعتبار دارد؟
این مبنا نه تنها در قرآن مجید نیامده بلکه آنچه از قرآن به دست میآید خلاف این مبنا است. برای روشن کردن این منظور معنای واژۀ دین در قرآن را بررسی میکنم. طبق آن شمارش که محمد فؤاد عبدالباقی در کتاب المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم آورده در ۹۰ آیه قرآن واژۀ «دین» وجود دارد. در این آیات تعبیرات زیر از دین بکار رفته است: «دین حق» (در مقابل دین باطل)، «روز دین» (روز قیامت)، «دینی که فقط برای خداوند است»، «دینی که خداوند به آن راضی شده»، «دینی که خداوند آن را برگزیده»، «دین اکراه بردار نیست»، «دینِ مقبول نزد خدا»، «دین خداوند»، «طعن در دین»، «دین باید فقط برای خدا باشد»، «برادری دینی»، «یاری کردن دیگران در کار دین»، «دین قیّم»، «تفقّه در دین»، «دین فطرت»، «دینِ تسلیم شدن در برابر خدا»، «دین مَلِک»، «خداوند در دین حَرج قرار نداده است»، «اقامه دین»، «قتال برای دین»، «تشریع دین»، «توصیه خداوند به دین»، «تکذیب دین»، «تکذیب روز دین»، «پسندیدهترین دین»، «برگرداندن از دین»، «تبعیت از دین»، «غلو در دین»، «اکمالِ دین»، «به سخره گرفتن دین»، «مبدّل کردن دین»، «دین مشرکان و دین محمد (ص)»، «از دین برگشتن» (ارتداد)، «فریب خوردن در دین»، «دین خود را بازیچه کردن».
در کنار این تعبیرات که پارهای از آنها بیش از یکبار درقرآن آمده در ۸ آیه از آیات قرآن از انسانها خواسته شده دین را برای خدا خالص گردانند (مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ).
⛔️ «در قرآن حتی یک آیه وجود ندارد که بگوید دین اسلام یا هر دین دیگر از سوی خدا نازل شده است.»
⛔️ واژۀ دین در قرآن به آن واقعیت پایدار در عالم انسانها اشاره میکند که همیشه به نام دین قابل اشاره و منشأ اثر بوده است و نه به واقعیتی که از عالم غیب به سوی انسانها میآید. این واقعیت، راه و روشی است که انسانها در ارتباط با خداوند یکتا و بیهمتا یا در ارتباط با خدایان آن را بر میساخته اند و در اعتقاد و عمل به آن ملتزم میشدهاند. البته این برساخته بودن هیچ ربطی به موهوم بودن یا باطل بودن ندارد. علم، فلسفه و هنر هم برساختههای انسانی اند اما نه موهوم اند و نه باطل، بلکه واقعی و ارزشمند اند. آنچه گویندۀ قرآن از مخاطبان خود میخواهد خالص کردن دینِ موجود نزد انسانها برای خداوند است و نه قبول کردن دین نازل شده از سوی خدا.
متن کامل مقاله را در اینجا ببینید:
yon.ir/PyrHH
__________________________ ✍️ کانال مهدی عبدالهی
عضو هیئت علمی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران 🇮🇷
👉 🆔 @MAbdullahi