نگاهَم میکنی قلبم، درون سینه میلرزد!
نگاهَم کـن، نـگـاهِ تو به دَرد سینه میاَرزد
این روزا حوصله هیچ چیز رو ندارم دلم
میخواد یک مدت بروم یه جایی که هیچ کس
نشناسم
خستهام، آدما گاهی دلشون میگیره بی دلیل حال
و هوای دلشون ابری میشه بی بهونه هیچوقتم
کسی نیست که بهشون کمک کنه درست مثل
آسمونی که تو چله ی تابستون بغض کرده
و هر آن ممکنه اشکش سرازیر بشه الان
دقیقا حال منم مثل همون آسمونه که تو چله
تابستون اشکش سرازیر میشه
هرچقدر سکوت میکنم تا این ادما باور کنن که
خوبم حالِ خودم خوبه با هر لحظه نفرتی که
تو وجودمه با فکر کردن اینکه دختر بچهی دهن
لقی بودم هرچی به فکرم میرسید و داد میزدم
حتی بعضی وقتا واقعا خسته میشدم از حرف زدن
اما الان سکوت کردم جلوی همچی با تیکه هایی
که بهم میندازن منتظره خندهِی روی صورتم ان
ولی خستگی من فقط با خواب ابدی رفع میشه
از آدما تنفر دارم بخاطر چی؟بخاطر اینکه
من از صمیمی ترین آدم زندگیم دروغ شنیدم
با چیزایی که ازم قایم میکردن و بهم نمیگفتن
تنفرم بیشتر و بیشتر شد الان فقط شدم یه ادم
دلسرد و منطقی که هیچ چیز دیگه براش مهم نیست
فقط این روزا پُرِ بی حوصلگیَم و بی حوصلگی
موج میزنه از سرتا پام، اینجوریم که :
خب که چی؟ تهش که چی؟ برام مهم نیست!
باهام حرف نزن، تنهام بزار . . .
[به قلـمِ ʜ.ɴ]
‹ مَبـهوت ›
🐚'🌿
فقط اونجا که سعدی میگه:
نقشِ او در چشم ما
هر روز خوشتر میشود :)!💜
ای عشق! چه در شرح تو جز «عشق» بگوییم
در ساده ترین شکلی و پیچیده ترینی!
#فاضل_نظری
گفته اند هر دم از این باغ بری می رسد
میوه ی غم زده ی مزرعه ی من باقیست
در جوابت هیچ نیافتم پاسخی را زیرا
قلب پر دردم برای این سوالت کافیست...