eitaa logo
مکتوبات
176 دنبال‌کننده
65 عکس
5 ویدیو
0 فایل
دستنوشته‌ها... دل‌نوشته‌ها... معرفی‌ها... ارتباط با مدیر @zebads
مشاهده در ایتا
دانلود
مدت‌هاست دلم می‌خواهد شاهنامه بخوانم. حتی گاهی شروع می‌کنم و نیمه‌تمام می‌ماند. چند وقت پیش به بهانه تولدم، یک شاهنامه نشر قطره خریدم. موقع خرید آن به کتاب جالبی برخورد کردم. برگردان شاهنامه به نثر، از همان نشر قطره. امروز به ذهنم رسید حالا که خواندن خود شاهنامه مدام ابتر می‌ماند، چرا یک بار این برگردان به نثر را نخوانم؟ لااقل یک بار همه داستان‌های شاهنامه را خوانده‌ام و با همه سرگذشت‌ها آشنا شده‌ام. شاید با این کار انگیزه لازم را پیدا کنم که دور بعدی، خود شاهنامه را بخوانم. نکته مثبت این کتاب این است که نه حذفی دارد و نه اضافه‌ای. همه بخش‌ها را فقط به نثر آورده و از بسیاری از توصیفات خود شاهنامه هم استفاده کرده نه الفاظ ساده شده. حالا چرا این را قبل از شروع اعلام کردم؟ گفتم شاید در میان شما هم کسی باشد که بخواهد همین کار را بکند و بیاید تا با هم همراه شویم. اگر شما هم بله، پس یک پیام در خصوصی به من بفرستید تا بقیه راه را بهتان بگویم. @macktubat
کتاب الکترونیک آن در طاقچه و کتاب صوتی آن در فیدیبو هم وجود دارد.
کتاب زندگی، جنگ و دیگر هیچ، نوشته خبرنگار معروف اوریانا فالاچی است. این کتاب شرح حضور چند ماهه او در ویتنام، در دوران جنگ ویتنام است. (حدود سال ۱۹۶۸) فصل انتهایی کتاب هم خاطرات او از حضور و زخمی شدن در کشتار دانشجویان مکزیک در زمان المپیک مکزیک است. فالاچی در مقدمه کتاب از علت رفتنش به ویتنام می‌گوید. او ادعا می‌کند برای یافتن پاسخ به سوال خواهر ۵ ساله‌اش درباره معنای زندگی به ویتنام رفته‌ است. (اینکه چطور او در ۴۳ سالگی یک خواهر ۵ ساله دارد هنوز برای من سوال است.) در طول کتاب، ما از حضور او در میان سربازان آمریکایی می‌خوانیم و مصاحبه‌هایش با ارتشی‌های ویتنام جنوبی (متحدان آمریکا) و زندانی‌های ویت‌کنگ (چریک‌های متحد ویتنام شمالی). خاطرات او نگاه مستندگونه‌ای از زاویه دید یک خبرنگار است اما نمی‌شود ادعا کرد که بی‌طرفانه نگاشته شده است. به هر حال ما به جز غر زدن و فحش دادن به مسببان جنگ، هیچ اظهارنظری مبنی بر جنایت جنگی آمریکا برای به استعمار در آوردن یک کشور دیگر در قرن بیستم (دوران پایان استعمارگری‌ها) نمی‌بینیم. در انتهای کتاب، همکار فالاچی، فرانسوای فرانسوی، نظر خودش را این‌طور اعلام می‌کند: جنایت در همه‌ جای دنیا هست، مثل مکزیک، اندونزی و ... اما همه آن‌ها فراموش می‌شوند چون قربانی‌های آن‌ها فقط قربانی‌اند اما ویتنام هیچ‌وقت فراموش نمی‌شود چون قربانیان آن سال‌ها مقاومت کردند. اما به هر حال نظر فالاچی همچنان خنثی است. جنگ را در هر صورت بد می‌داند و سربازان آمریکایی را مانند مردم ویتنام و ویت‌کنگ‌ها، قربانی. مدل روایت کردن او هم به گونه‌ای است که مخاطب تقریبا با همین نظر همراه می‌شود و این سوال را فراموش می‌کند که اصولا، سربازان یک کشور خارجی، چرا باید از آن طرف کره زمین به یک کشور دیگر بیایند و مردم آن‌جا را بکشند و با آن‌ها بجنگند؟!! @macktubat
خیلی زشت است که آدم کتابی را بخواند و تازه وقتی می‌خواهد یادداشت آن را بنویسد بفهمد نویسنده زن بوده یا مرد! پس من همین ابتدا می‌گویم که سیدنی اسم مرد است که خیالتان راحت شود. البته شاید اینکه شخصیت اول کتاب هم زن بود به این فکر در ذهن من بیشتر دامن زد. کتاب به دو اسم مختلف چاپ شده است. من دنیا به آخر می‌رسد را خواندم. داستان درباره یک خبرنگار زن آمریکایی است که ماجرای قتل مرموز یک خانواده را پیگیری و رازهای پنهان زیادی را با این کار آشکار می‌کند. داستان کشش و جذابیت نسبتا خوبی دارد اما ... اما دیگر دوره این داستان‌ها که در آن فقط یک آدم بد آمریکایی هست و روسای او آدم‌های خوبی هستند و فقط همین یکی در سازمان امنیت آدم رذلی است و از آن طرف همه چیز زیر سر روسیه و شوروی است و ... این مدل داستان‌ها تاریخ مصرفشان مربوط به دهه‌ی ۵۰ و ۶۰ میلادی بوده، البته این کتاب در سال ۲۰۰۱ چاپ شده زیرا تا آن موقع هنوز هم این مدل کتاب‌ها طرفدار داشته است. حالا فرض کنید شما این کتاب را هم‌زمان با کتاب "سیا و کنترل مغزها" خوانده باشید! کتابی که به شکل مستند، آنچه از پرونده‌های سازمان امنیت آمریکا، اجازه افشا پیدا کرده را درباره‌ی تلاش آمریکا برای دستیابی به دارویی برای کنترل ذهن و مغز انسان‌ها ، نشان می‌دهد. در همین متن کوتاه سانسور شده می‌بینیم که سیا از جنگ جهانی دوم تا حدود سال ۱۹۷۰، یعنی حدود ۳۰ سال، در حال آزمایش داروهای مخدر و غیر مخدر مختلف روی افراد داوطلب و غیر داوطلب مثل زندانیان، اسرای جنگی، بیماران روانی، ماموران مظنون و ... بوده است. اینجاست که دیگر رمان‌های امنیتی آمریکایی حنایشان پیش چشم آدم بی‌رنگ می‌شود. در مجموع داستان آغاز کندی دارد اما انتهای آن با صحنه‌های کوتاه و سریع مواجه می‌شویم که بیشتر شبیه فیلم سینمایی است تا کتاب. در بین شخصیت‌های آن هم به پسری اهل سارایوو بر می‌خوریم که قربانی جنگ است اما جناب آقای نویسنده زحمتی به خودش نمی‌دهد که حتی اشاره کنید جنگی که کمال از آن جان سالم به در برده، چه بوده و چه اتفاقاتی در آن افتاده، فقط اسم جنگ بر آن نهاده شده است. @macktubat
نمی‌دانم چرا نویسندگان ما فکر می‌کنند اگر قرار است درباره یک امام بنویسند، کتاب ۳۰ صفحه‌ای آنها باید دایره المعارفی درباره آن امام باشد! بعد تک تک داستانها و احادیث و ... را تند تند و با الفاظی که نمی‌شود گفت برای کودکان بهترین انتخابند، می‌آورند، به شکلی که هم هر کدام از داستان ها در پایین‌ترین جذابیت قرار می‌گیرد و در ذهن کودک نمی‌ماند و هم کودک بعد از خواندن چند صفحه از کتاب خسته می‌شود و حتی نصف اطلاعاتی که نویسنده خواسته در ذهن کودک فرو کند را به یاد نمی آورد! در صورتی که اگر فقط یکی از این همه داستان را خوب پرورانده بودند و با الفاظ کودکانه نشان داده بودند (نگو نشان بده)، آن وقت آن ماجرا و آن امام تا دوران بزرگسالی هم از ذهن کودک خارج نمی‌شد! این کتاب در زمره همین تعریفاتی است که نوشتم. البته مربوط به سال ۱۴۰۱. امیدوارم با روند رو به رشد نشر جمکران، از این مدل کتاب‌ها دیگر از این نشر نبینیم و با تغییر نگاهشان، روند رو به رشدی در کتاب‌های امامی آن‌ها هم مشاهده کنیم. @macktubat
مدت‌هاست دلم می‌خواهد جستار بخوانم. چندین کتاب جستار ردیف کرده‌ام و هر روز فقط آهی از دل می‌کشم و نگاهشان می‌کنم. امروز با وجود ده‌ها کتابی که دورم ریخته است و چندین کار بر زمین مانده‌ام، دلم را به دریا زدم و گروه جستارخوانی را تشکیل دادم. لینکش را می‌گذارم تا اگر کسی هم‌دغدغه بود، همراه شود. اولین کتاب نجات از مرگ مصنوعی خواهد بود و بعد از آن کتاب‌های جستار اطراف. هر روز هم یک جستار می‌خوانیم و سه‌شنبه‌ها و جمعه‌ها تعطیلیم. این هم لینک گروه https://eitaa.com/joinchat/219808623C1a32fe5023 @macktubat
هدایت شده از دلنوشته های یک طلبه
10.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فقط شما یک بار به این ویدئو نگاه کنید تا مجذوب فن بیان و نوع روایت و استخدام کلمات و نتیجه‌گیری معرکه یک خبرنگار در شهادت هنیه بشوید. اگر همان ساعت نخست اعلام شهادت هنیه، به طور وسیع ، پشت دست این روایت بازی کرده بودیم ، نتیجه ای به مراتب بهتر از الان داشتیم. بنظرم هنوز هم دیر نیست. ✍ کانال @Mohamadrezahadadpour
این کتاب از اولین کتاب‌های با موضوع شیطان و شیطان‌پرستی است. در همان زمان چاپ کتاب، حتی قبل از انتشار گسترده آن، فیلمش ساخته شد. بازیگر نقش شیطان در فیلم، یکی از شیطان‌پرست‌های معروف است که در زمان اکران فیلم هم با تیپ شیطانی در مراسم حضور پیدا کرد. اما از طرف دیگر، یکی از اعضای فرقه‌ی دیگری از شیطان‌پرست‌ها، دختری ۱۶ ساله، به زنِ باردارِ کارگردانِ فیلم حمله می‌کند و او را می‌کُشد. احتمالا هدفشان این بوده که به مردم القا کنند: وااای، این فیلم اسرار ما را لو داده! ولی دو نوع رفتار متضاد شیطان‌پرست‌ها، نشان می‌دهد هدفشان پررنگ کردن خودشان در جهان بوده است. حرکتی که در دهه ۱۹۷۰ اتفاق افتاد و انقلاب الهی ایران (۱۹۷۹)، باعث شد آن طور که می‌خواستند در دنیا نتیجه‌ندهد. در مجموع دهه ۷۰ و خصوصا سال ۱۹۶۹ که یکی از سال‌های مقدس شیطان‌پرست‌هاست، چنین داستان‌ها و فیلم‌هایی، زیاد در جامعه منتشر شد، مثل بچه رزمری، طالع نحس، جن‌گیر و ... مشابه این قضیه را چندین سال قبل درباره فرقه‌های فراماسونری دیدیم. فرقه‌هایی که بیش از صد سال است وجود دارند اما در دوره‌ای تصمیم گرفتند موجودیت خود را آشکار کنند. و هدف اصلی این بود که خود را قوی‌تر از چیزی که هستند نشان دهند. خلاصه اینکه شیطان‌پرستی و فراماسونری و ایلومیناتی و ... توهم نیست و واقعا وجود دارد اما آنقدر که ادعا می‌کنند قوی نیستند زیرا صحنه‌گردان این عالم کس دیگری است که قدرتش مافوق قدرت همه اینهاست. خود کتاب ترس زیادی ندارد. بخصوص که مترجم کل داستان را در مقدمه لو داده، پس اگر خواستید بیشتر آدرنالین ترشح کنید، مقدمه را آخر کتاب بخوانید. و در مجموع این مدل کتاب‌ها زیاد ترسناک نیستند، برعکس فیلم‌هایشان. پس پیشنهادم این است فیلم‌هایشان را نبینید چون فقط تصویرهای ذهنی موهوم در مغز خودتان تلنبار می‌کنید. @macktubat
این کتاب باعث شد برای اولین بار، به نظرم برسد بین خانه‌دار و خانه، باید ارتباطی وجود داشته باشد. تا قبل از این، فکر می‌کردم خانه‌داری با کارِ خانه رابطه دارد اما روایت آخر این کتاب ارتباط خاصی بین خانه و خانه‌داری برایم ایجاد کرد. حالا چرا این مساله مهم است؟ چون من از کارهای خانه متنفرم یا با اغماض، می‌توانم ادعا کنم در حد مسواک زدن و از سر اجباری که "در مزرعه دنیا باید یک کاری بکنی وگرنه علف هرز به حساب می‌آیی"، انجامش می‌دهم. اما با نگاه ارتباط میان خانه و خانه‌داری، دیگر خانه‌داری هم مثل بچه‌داری می‌شود. اجباری که چون طرف مقابلت یک موجود زنده است، خیلی دلچسب‌تر و باروح‌تر از اجبارهای عادی است. البته قطعا وقتی خانه‌ات اجاره‌ای باشد، این زنده شدن خانه کمی سخت می‌شود ولی باز بهتر از هیچ است. همین اول نکته‌ای را روشن کنم. من کتاب را از ایران صدا گوش کردم، و ترتیبی که برای روایت‌ها می‌گویم، مربوط به کتاب صوتی است. چون ظاهرا ترتیب روایت‌ها در ایران‌صدا با کتاب چاپی متفاوت است. (این هم از بلاهایی است که ایران‌صدا با کارهایش سر کتاب‌ها می‌آورد و باعث می‌شود انتخاب آخرم برای کتاب‌های صوتی باشد!) کتاب معجزه بن‌سای، روایت زنان خانه‌دار است از خانه‌داری. همین قدر بی‌نمک و بی‌مزه! اما باید زن باشید تا وقتی کسی از زجر روزانه‌تان می‌نویسد، بروید بخوانید تا ببینید بقیه چقدر مثل شما هستند یا نیستند. نیمه اول کتاب، برای من بیشتر به حرص خوردن گذشت! اینکه هی پشت سر هم آدم‌هایی بیایند توی رویت با صدای راوی‌های خوشحال ایران‌صدا، بگویند که اول از خانه‌داری بدشان می‌آمده ولی حالا عاشق بشور و بساب شده‌اند، بیشتر من را یاد موعظه برادران روحانی روی منبر، درباره ثواب کار خانه می‌انداخت!! اما از نیمه کتاب، روایت‌ها جان گرفت. ول کرد این گیر دادن به احساسات را و رفت سراغ منطق! از منطق مادری گفت که کار مهندسی عالی‌اش را رها کرد چون به این نتیجه رسید که اَهَم در زندگی‌اش ماندن او کنار بچه‌هایش است. از مادری گفت که بخاطر مشکل خاص فرزندش اول خانه‌نشین شد، و بعد تصمیم گرفت روح بدمد در خودش و این خانه. از زنی گفت که از اول هم دلش نمی‌خواست بیرون خانه کار کند، چه با بچه چه بدون آن، و هر کاری هم تا به‌ حال به عهده گرفته، همیشه درون خانه انجام داده! (بسیار شبیه من) از زنی گفت که جلوی هر کار خانه‌ای یک چرا آورده و وقتی دلیل منطقی برای آن پیدا کرده، آن را انجام داده! (ایضا مثل من) و قسمت اوج کتاب هم، نامه‌های سه زن بود به سه نفر، اول نجف دریابندری، دوم ویرجینیا وولف و مهمتر از همه، جناب خانه! این نامه آخری بود که مرا به فکر آن جمله اول یادداشتم انداخت... در مجموع کتاب را بخوانید (یا گوش کنید) ولی نیمه اول را که می‌شنوید، اگر سلیقه‌تان مثل من است، بدون تمرکز عبور کنید و فقط به خودتان بگویید: بالاخره آدم‌ها در دنیا متفاوت‌اند، همه که یک‌جور نیستند. @macktubat
هدایت شده از 「شاخ ݩݕاٺツ」
این خبرو تو نباید متوجه بشی..این خبرو تو نباید بدونی! این خبر باید بایکوت بشه تا تو نفهمی . . این خبر نباید پخش بشه تا توی ایرانی گوشت پر بشه از تحقیر و تحقیر و تحقیر تا دیگه به کشورت نبالی... تا دیگه غروری از جنس ایرانی نداشته باشی! پس نخون این خبرو و آروم از کنارش رد شو که . . که بروبچه های ایرانی، زدن تو گوش قهرمانی المپیاد و اختر فیزیک😎!! که یکی از این بچه ها گل دختر ایرانی بوده😉 🥇که هر پنج تاشون طلا گرفتن و قهرمان شدن! که آمریکا و آلمان و انگلیس هم حریف این بچه‌ها نشدن😆 آره... که با وجود تمووم ما نمی‌تونیم ها و زدن تو سر جوون‌های ایرانی و کوچیک نشون دادنشون؛ این بچه ها هم مثل ورزشکارامون، غیرت ایرانیشونو وسط گذاشتن و رو قله دنیا ایستادن😍 راستی قرار بود نشنوی دیگه😐 پس چشماتو ببند و دیگه هیچی نگو مگه چهار تا مدال چه ارزشی داره؟ مهم آزادیه😒!!