eitaa logo
🌺 مدد از شهدا 🌺
4.9هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
28 فایل
سلام وخیر مقدم به اعضا جدید ♥️دراین گروه میخایم مدد بگیریم از شهدا در زندگیمون هرچی به شهدا نزدیکتر بشی هزار قدم به خدا نزدیکتری دوستی با شهدا دوطرفه است یادشون کنید یادتون میکنن ارتباط با ادمین تبادل وتبلیغ @yazaahrah
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهیدی که اگر ۱۰ بار بمیرد و زنده شود بازهم پرستار می‌شود 🔹دوست صمیمی شهیده مهشید گودرز می‌گوید: " گاهی با مهشید در بیمارستان هم نوبت می‌شدیم. او خسته که می‌شد گوشه‌ای می‌نشست. دستش را روی شکمش می‌گذاشت و قرآن می‌خواند. یک‌وقت‌هایی هم به شکمش اشاره می‌کرد و می‌گفت ساناز نگاه کن! بچه‌ام به صدای قرآن خواندن من واکنش نشان می‌دهد. می‌بینی؟ تکون می‌خوره. رسم هرروزه‌اش بود می‌گفت برایش قرآن می‌خوانم تا صبور شود. آخرین فیلمی که از اتاق بچه گرفته و برایم فرستاده هنوز درگوشی هست. کلی برای پسرش آرزو داشت. حتماً همین حالا هم از آن دنیا برای نوزاد نارسی که زیر دستگاه با مرگ و زندگی دست‌وپنجه نرم می‌کند دست به دعا برداشته است و برایش آرزوی صبر می‌کند. 🔹بقول مادرش " مهشید اگر ده بار دیگر بمیرد و زنده شود بازهم پرستاری را انتخاب می‌کند. " @madadazshohada
🌴🍀🌴🍀🌴🍀🌴 *خب دوستان* *امشب* *مهمان 💕شهیده مهشید گودرز💕بودیم *هرکس دوست داره این شهدا دعاشون کنه _یک سوره حمد و سه توحید هدیه کند به این شهدای والا مقام* *در هیاهوی محشر* *فراموشمون نکنید* *برادر شهید*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 زندگی 💠 چند روز مانده به مراسم عقدمان، ایوب رفت به و دیرتر از موعد برگشت. به وقتی که از ای برای گرفته بودیم نرسیدیم. عاقد خبر کردیم تا توی خانه خطبه بخواند. دو شاهد لازم داشتیم. رضا که منطقه بود. ایوب بلند شد. _ میروم شاهد بیاورم. رفت توی کوچه، مامان چادر سفیدی که زمان خودش سرش بود برایم اورد. چادر مشکی را از سرم برداشت و چادرش را سرم کرد. ایوب با دو نفر برگشت. _ این هم شاهد از لباس های خاکیشان معلوم بود تازه از جبهه برگشته اند. یکی از آنها به لباسش اشاره کرد و گفت + آخه با این وضع؟ نگفته بودی برای عقد میخواهی! _ خیلی هم خوشگل هستید، آقا بفرمایید. نشست کنارم. مامان اشکش را پاک کرد و خم شد، از توی قندان دو حبه قند برداشت. عاقد شروع کرد. صدا خرت خرت قندی ک مامان بالای سرم میسایید بلند شد. آقا جون راننده بود، همیشه قبل از اینکه از خانه بیرون برود، همه ی ما بچه ها را می بوسید و بعد پیشانی مادر را? یک بار یادش رفت. چنان قشقرقی به پا کردیم که آقاجون از ترس ابرویش برگشت و پیشانی مامان را بوسید و رفت. برای خودشان لیلی و مجنونی بودند. برای همین مامان خیلی عصبانی شد، بعد از شش ماه هنوز ایوب را “برادر بلندی” صدا می زنم. با دلخوری گفت: _ گناه دارد شهلا، جلویش با چادر که می نشینی، مثل غریبه ها هم که صدایش می زنی. طفلک برادرت نیست، شوهرت است. ایوب خیلی زود با من صمیمی شد، یک بار بعد عقدمان جلوی مامان گفت: _ لااقل این جمله ای که می گویم را تکرار کن، دل من خوش باشد. گفتم: + چی دل شما را خوش می کند؟ گفت: _ به من بگو، مثل بچه ای که به مادرش محتاج است، به من احتیاج داری. شمرده شمرده گفت که خوب کلماتش را بشنوم. رنگم از خجالت سرخ شد.? چادرم را زیر گلویم محکم گرفتم و عین کلمات را تکرار کردم. همان فردای عقدمان هم رفته بود ، یک روزه برگشت؛ با دست پر. از اینکه اول کاری برایم هدیه آورده بود، ذوق کرده بودم. قاب عکس بود. از کادو بیرون آوردم، خشکم زد. عکس خودش بود، درحالی که می خندید. + چقدر خودت را تحویل می گیری، برادر بلندی! ایوب قاب را ازدستم گرفت، روی تاقچه گذاشت. یک گلدان کوچک هم گذاشت کنارش. _ منو هر روز می بینی دلت برام تنگ نمیشه. ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 💖 کانال مدداز شهدا 💖 @madadazshohada ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
💠زندگی 💠 @madadazshohada دوست هایم وقتی توی خیابان من و ایوب را با هم می دیدند، می گفتند: “تو که می خواستی با جانباز ازدواج کنی پس چی شد؟؟” هر چه می گفتم ایوب هم جانباز است، باورشان نمی شد. مثل خودم، روز اول خواستگاری. بدن ایوب پر از تیر ترکش بود و هر کدام هم برای یک عملیات. با ترکش های توی سینه اش مشهور شده بود. آنها را از با خودش داشت. از وقتی ترکش به قلبش خورده بود تا اتاق عمل، چهل و پنج دقیقه گذشته بود و او زنده مانده بود. روزنامه ها هم خبرش را نوشتند، ولی بدون اسم تا خانواده اش نگران نشوند. همان عملیات فتح المبین تعدادی از ها زیر آتش خودی و دشمن گیر می افتند، طوری که اگر به توپخانه یک گرای اشتباه داده می شد، رزمنده های خودمان را می زد. ایوب طاقت نمی آورد، از فرمانده اجازه می گیرد که با ماشین برود جلو و بچه ها را بیاورد. چند نفری را می رساند و بر می گردد. به مجروحی کمک می کند تا از روی زمین بلند شود، کنارشان منفجر می شود. ترکش ها سرِ آن مجروح را می برد و بازوی ایوب را. موج انفجار چنان ایوب را روی زمین می کوبد که اشهدش را می گوید. سرش گیج می رود و نمی تواند بلند شود. کسی را می بیند که نزدیکش می شود. می گوید بلند شو. و دستش را می گیرد و بلندش می کند. ایوب بازویش را که به یک پوست آویزان شده بود، بین کش شلوار کردیش می گذارد و تا خاکریز می رود می گفت: _ من از بازمانده های هستم. این را هر بار می گفت، صدایش می گرفت و اشک در چشمانش حلقه میزد.   دکترها می گفتند سردرد های ایوب برای آن سه تا ترکشی است که توی سرش جا خوش کرده اند. از شدت درد کبود می شد و خون چشمانش را می پوشاند. برای آنکه آرام شود سیگار می کشید. روز خواستگاری گفتم که از سیگار بدم می آید، قول داد وقتی عمل کند و دردش خوب شود، سیگار را هم بگذارد کنار. دکترها موقع عمل به جای سه تا، پنج تا ترکش دیدند که به قسمت حساسی از مغز نزدیک بودند. عمل سخت بود و یک اشتباه کوچک میتوانست ایوب را بگیرد. وقتی عمل تمام شد، دکتر با ذوق دور ایوب تازه به هوش آمده می چرخید. عددهایی را با دست نشانش می داد و ایوب که درست می گفت، دکتر بیشتر خوشحال می شد.  ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 💖 کانال مدداز شهدا 💖 @madadazshohada ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🌺 مدد از شهدا 🌺
#کتا_شهید_نوید📚 #هم‌قدم_به‌روایت‌همسرشهید✍ بعد من از آقا نوید خواهش کردم که قول بدهد همیشه توی زند
@madadazshohada 📚 ✍ بردبالاولبخندزد. همه مسیر یک طرف این چند متر هم یک طرف. قلبم انگار از من دارد جلوتر می‌رود. الهی بمیرم.شما چه کشیدید تا به گودال قتلگاه رسیدید! آقا نوید توی مناجاتش با آقا امام حسین هم گفته بود که دلش می‌خواهد با تمام وجود به سمت امام حسین برود:((آقا جان، اگر شما اذن بدهید و بگذارید، سفارشاتی که به این و آن کرده‌ام بابت اعزام سوریه و یا عراق به سرانجام برسد و یکی از آنها جواب بدهد با تمام وجود به سمت شما می‌آیم.دوست دارم به هر شکلی که شده من را بخرید و ببرید.))شما و برادر جانتان هم چقدر قشنگ آقا نوید را خریدید.درست همانطور که دوست داشت.خودش همیشه می‌گفت:((منو بازه! هر طوری که دوست داشته باشی می برنت،می‌خرنت)):((طریقه شهادت مهم نیست و باکی ندارم از نوع آن که تیر بخورم،ذبح شوم.. اما از همه بهتر زیر دست و پای دشمنان لگدمال شدن است و بعد ذبح شدن که می‌دانم لذتش از همه بیشتر است نمی‌خواهم هیچ وقت بدنم سالم بماند.زیرا دوست ندارم فردای قیامت شرمنده مادر شما باشم و دوست دارم در حالی محشور شوم که بدنی پر از زخم داشته باشم و سر خود را به روی دست گرفته باشم و تقدیم کنم، باشد که مورد لطف مادرتان قرار گیرم.))چقدر آقا نوید دوست داشت مادرش را سربلند کند.چقدر عاشق مادرش بود عاشق مادران شهدا،عاشق مادر شما. ((همیشه از خدا خواسته‌ام که به من توفیق شهادت و به والدین من توفیق پدر و مادر شهید بدهد تا تاج سر پدر و مادر شهیدی بر سر بگذارد.نمی‌دانم چرا همیشه ته دلم روشن بوده که به این آرزو......... 💯~ادامه‌دارد... همراهمون‌باشید😉 📗/ @madadazshohada
@madadazshohada 📚 ✍ خواهم رسید.یک بار خواب دیدم که شهید شدم و به خون خود غلتیدم و وقتی من را به کشور آوردند حضرت آقا خودشان برای نماز میت من آمدند و نماز خواندند و من خودم آنجا ایستاده بودم ذوق می‌کردند که به آرزویم رسیدم.))تلاش کرد،با تمام وجودش برای رسیدن به آرزوهایش تلاش کرد. مشتاق رسیدن بود همانطور که توی این جاده همه بی تاب رسیدن به حرم هستند، آقا نوید همیشه اینطور بود.چقدر التماس دعا کرده بود به آقا عبدالله که عاقبت بخیرش کند.دلم می‌خواهد همین جا باهمین پاهای خسته و این دلی که از همیشه بی‌تاب‌تر است، از زبان آقا نوید من هم به آقا اباعبدالله بگویم:(( آقا جان!شما را به علی اکبر،شما را به عباس، شما را به علی اصغر تان، شما را به عزیزانتان قسم می‌دهم که برای ما به حق مادرتان عاقبت به خیری بخواهید و شهادت را قرار دهید و نگذارید عمر بی قدر و برکت ما بیشتر از این هدر رود و انشاالله در این شب‌های عزیز مورد لطف شما قرار گیریم، به اذن الله و انشالله...:)) 📗/ @madadazshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«وَآتَاكُمْ مِنْ كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ ۚ» یه جا خدا میگه: یادت نره برای چیزای که الان داری یه روزی دعا کردی و آرزوشو داشتی... اون از هرچیزی که بخوای بهت میده کافیه از ته ته قلبت بخوای! @madadazshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اول صبح بگویید حسین جان رخصت تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد 🌴🌴🌴 السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین (علیه‌السلام ) @madadazshohada
💫♥️🍃♥️🍃💫 🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸 ♥️با توسل به شهدای گمنام و۷۲ شهید کربلا♥️ 🌸شهدای این چله🌸 ۱🌷شهید داریوش رضایی نژاد ۲🌷شهیدعبدالحمید هدایتی جلودار ۳🌷شهید سید رضا حسینی ۴🌷شهید مهدی ایمانی ۵🌷شهید ذوالفقار حسن عزالدین روز اول👈🏼 ۱۰ مهر🌼🌿🔴 روز دوم👈🏼 ۱۱ مهر🌼🌿🔴 روز سوم👈🏼 ۱۲ مهر🌼🌿🔴 روز چهارم👈🏼 ۱۳ مهر🌼🌿🔴 روز پنجم👈🏼 ۱۴ مهر🌼🌿🔴 روز ششم👈🏼 ۱۵ مهر🌼🌿🔴 روز هفتم👈🏼 ۱۶ مهر🌼🌿🔴 روز هشتم👈🏼 ۱۷مهر 🌼🌿🔴 روز نهم👈🏼 ۱۸ مهر🌼🌿🔴 روز دهم👈🏼 ۱۹ مهر🌼🌿🔴 روز یازدهم👈🏼 ۲۰مهر🌼🌿🔴 روز دوازدهم👈🏼 ۲۱ مهر🌼🌿🔴 روز سیزدهم👈🏼 ۲۲ مهر🌼🌿🔴 روز چهاردهم👈🏼 ۲۳ مهر 🌼🌿🔴 روز پانزدهم👈🏼 ۲۴ مهر 🌼🌿🔴 روز شانزدهم👈🏼 ۲۵ مهر 🌼🌿🔴 روز هفدهم👈🏼 ۲۶ مهر🌼🌿🔴 روز هجدهم👈🏼 ۲۷ مهر🌼🌿🔴 روز نوزدهم👈🏼 ۲۸ مهر🌼🌿🔴 روز بیستم👈🏼 ۲۹ مهر🌼🌿🔴 روز بیست ویکم👈🏼 ۳۰ مهر🌼🌿 روز بیست دوم👈🏼 ۱ آبان 🌼🌿 روز بیست وسوم👈🏼 ۲ آبان 🌼🌿 روز بیست وچهارم👈🏼۳ آبان🌼🌿 روز بیست وپنجم👈🏼 ۴ آبان🌼🌿 روز بیست وششم👈🏼 ۵ آبان🌼🌿 روز بیست وهفتم👈🏼 ۶ آبان🌼🌿 روز بیست وهشتم👈🏼۷ آبان🌼🌿 روز بیست ونهم👈🏼 ۸ آبان🌼🌿 روز سی ام👈🏼 ۹ آبان 🌼🌿 روز سی ویکم👈🏼 ۱۰ آبان🌼🌿 روز سی دوم👈🏼 ۱۱ آبان🌼🌿 روز سی سوم👈🏼 ۱۲ آبان🌼🌿 روز سی وچهارم👈🏼 ۱۳ آبان🌼🌿 روز سی وپنجم👈🏼 ۱۴ آبان🌼🌿 روز سی وششم👈🏼 ۱۵ آبان🌼🌿 روز سی وهفتم👈🏼 ۱۶ آبان🌼🌿 روز سی وهشتم👈🏼 ۱۷ آبان🌼🌿 روز سی ونهم👈🏼 ۱۸ آبان 🌼🌿 روز چهلم👈🏼 ۱۹ آبان🌼🌿 🌼روزتون شهدایی🌼 ❤️هر روز ۱۰۰ صلوات ( یک دور تسبیح برای هر ۵ شهید) 🌼هر روز ، تاریخ می زنیم 🌼 🌷ثواب ختم را به نیابت از شهدا تقدیم می کنیم به آقا رسول الله صلی الله علیه وآله وامام صادق علیه السلام🌷 ❤️حاجت روا ان شالله❤️ 🌷التماس دعا🌷 💫♥️🍃♥️🍃💫
سلام امام زمانم اینك دلم از آمدنت سرشار است فانوس بہ دستِ کوچه دیدار است آنگونہ تو را در انتظارم ڪہ اگر این چشم بخوابد، آن یکی بیدار است اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج💕 🌹🍃🌹🍃 @madadazshohada
  آیت‌الله‌بهجت (ره): دعایی که خیلی باشد و کار مفصل را بکند، « صلوات » است ... @madadazshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا ام‌البنین 😭😭😭 سفره داره روزهای شنبه کربلا 🔴 حاجت روایی با حضرت ام البنین 🔵 آیت الله سید محمود شاهرودی: 🌕 من در مشکلات و حوائج برای حضرت ام البنین سلام الله علیها صد مرتبه صلوات می فرستم و حاجت میگیرم. @madadazshohada
رحمت خدا بر آیت‌الله حائری شیرازی @madadazshohada