eitaa logo
شعر،روضه،سرود،نوحه،زمینه،واحد،شور
3.9هزار دنبال‌کننده
403 عکس
82 ویدیو
715 فایل
این کانال فقط مخصوص سخنرانان ومداحان اهلبیت(ع)میباشدولاغیر. لینک کانال: https://eitaa.com/joinchat/241434681Cd30712864d نظرات،پیشنهادات و انتقادات خویش را درباره ی کانال با آیدی زیر مطرح بفرمایید. AHSy3762
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5902397250780272237.mp3
12.62M
روضه (در سماوات، بانگ غم دادند) 🎥 مراسم عزاداری شب ششم ماه صفر 🗓  شنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۳ 🎙 مداح: 📍 (علیه‌السّلام)
بسم الله الرحمن الرحیم روضه امام رضا علیه السلام نشست روی زمین و بلند شد شاید که مرهمی به جگر پاره‌ها زند که نشد کنار فاطمه پنجاه مرتبه اُفتاد نشست ناله‌ی یا مرتضی زند که نشد بلند شد که بگوید جواد، جانش رفت نشست مادرِ خود را صدا زند که نشد حرارت جگرش دادِ او درآورده چقدر خواست که داد از جفا زند که نشد به حجره بود نبیند جواد حالت او که آخرین نفسش را رضا زند که نشد گرفته بود اباصلت شانه‌اش، می‌خواست نفس نفس به غم کربلا زند که نشد به گریه گفت که یابن‌شبیب، عمه‌ی ما دوید جد مرا تا صدا زند که نشد شلوغ بود و حرامی و چکمه  یابن شبیب حسین خواست که حرف از خدا زند که نشد شلوغ بود و حرامی و عمه‌ام آمد که ناله بر بدنی نخ‌نما زند که نشد در ازدحامِ قبائل به گِرد او ، پیری رسید تا که به نذرش عصا زند که نشد  سنان دوباره به دنبال جای سالم بود که نیزه را به تنِ جد ما زند که نشد حسین خواست کمی هم نفس کشد، نگذاشت حسین خواست کمی دست و پا زند که نشد... (حسن لطفی۴۰۳/۰۵/۲۰)
بسم الله الرحمن الرحیم زهر اُفتاده است بر جانت تب و آتش شده است مهمانت می‌فشاری زِ درد دندان را می‌کِشی زانوان بی‌جان را شعله‌ها سرکش است می‌دانم جگرت آتش است می‌دانم شده وقت غروب بین مسیر به زمین پا مکوب بین مسیر به سر خود عبا کشیده‌ای و سر خود را کجا کشیده‌ای و پیش زهرا زمین مخور اینقدر تک و تنها زمین مخور اینقدر آه با چشم تار اُفتادی وای پنجاه بار اُفتادی این چه زهری است بی صدا شده‌ای چقدر مثل مجتبی شده‌ای به اباصلت  ناله زن شاید جای تو درب حجره بگشاید حیف دور و برت برادر نیست غیر آن چند تا کبوتر نیست به سر تو برادری که نبود خوش بحال تو  خواهری که نبود خواهری نیست بی نفس بدود سمت تو روی خار و خس بدود خواهری نیست بین نامحرم گاه پیش تو گاه پیش حرم پُر خون است روی پیرهنت به در حجره می‌کشی بدنت سر تو دور از همه اُفتاد روی دامان فاطمه اُفتاد ای اباصلت خاطر زهرا زودتر ببند درها را از زمین این حصیر را بردار صورتم را به خاکها بگذار درد حرف تو را برید ای داد پسرت ناله‌ات شنید ای داد سرفه‌ها آمد و امانت برد آتش زهر استخوانت برد به زمین چنگ می‌زنی شاید لحظه‌ای این نفس به لب آید بین حجره کمی تقلا کن راه مسدودِ سینه را وا کن لب تو خون شده است صبری کن پسرت آمده است صبری کن لب گزیدی که ناله تا نزنی پیش این طفل دست و پا نزنی ریخت مژگانت از عزای حسین گریه کردی ولی برای حسین آه ما را عزیز زهرا کشت آه ریاّن حسین ما را کشت بین گودال بود و گیرافتاد آی پامال بود و گیرافتاد تکیه بر نیزه داد نیزه شکست شمر آمد به روی سینه نشست همگی آمدند یابن الشبیب عمه‌ام را زدند یابن الشبیب (حسن لطفی ۴۰۳/۰۶/۱۴)
وقت پیکاره ؛ وقـتشـه مـهـدی ذوالفـقـار و بـرداره هـرکـسـی مـیگفـت؛ اللهـم اجـعـلـنـا مـن خـیـر انصـاره ای یـهـودی‌ها ؛ کـارتـون زاره؛ منتقم برسه زندتون نمیزاره پـدرش عـلـی یـه روز خـیبـر و کـنـد حـالا نـوبـت قـیـام پـسـره وقـتـشـه شـیـعـه تـو مسـجـدالحـرام پـرچـم عـلـی رو بـالا بـبـره منـبع شـرفـه دلـربـاتـریـن هـدفـه هـرکـی رو به روش بـایـسـتـه بـا خـدا طـرفـه وقـتـی کـه بـنـا کـنـه صـحـن امـام حـسـن و مـوکـبـامـون بـیـن مـدیـنـه و نـجـفـه یا اباصالح یااباصالح .... جـان جـانـانـه؛ اللهم اجـعـلـنـا مـن خـیـر اعـوانـه بـنـده ی اونـم؛ کـه تـوی دسـتـش خـاتـم سـلـیـمانـه وقتـی دسـتـور ؛ حـمـلـه رو مـیـده ؛ حـضـرت عـیـسـی هـم گوشـش بـه فـرمانـه نـا امـیـد نـشـو بـگـو مـهـدی مـیـاد طـالـب خـون ابـومـهـدی میـاد بـا عـلـی و ذوالـفـقـارش طـرفـه هـرکـسـی کـه روبـرو مـهـدی مـیـاد عـدل مـشـتـهـره نـورانـی تـریـن سـحـره شـیـعـه هـم به داشتنـش هـمـیـشـه مـفـتخـره این پـسـر تـالی تـلـو مطـلـق پـدره پـسـر عـلـیـه مـرحـبـا بـر ایـن شـجـره یا اباصالح یا اباصالح ...
‍ ‍ ❤️💙بسم الله الرحمن الرحیم 💙❤️ 🌹اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِ‏ وَ حُجَّتِکَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِ صَلاَةً کَثِیرَةً تَامَّةً زَاکِیَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ🌹 سینه زنی ✨💫✨💫✨💫✨💫 بند:1 سلام سلطانم سلام  عشقم ای شاه خراسانم سلام سلطانم تا آخرش پای عشق تو می مانم سلام سلطانم سلام سلطانم من از تبار عشق از نسل سلمانم سلام سلطانم شاهرگمم می دم به پای پیمانم سلام سلطانم ارض مقدس_یعنی خراسونت ارض مقدس_هرجای ایرانونت ارض مقدس_ جای جای ایونت علی بن موسی الرضا_ازتوبهترندیدم سرمایه ی ولایت و من به  دنیا نمیدم (توحبل المتینی علی بن موسی مقدس ترینی علی بن موسی)*2 ✨💫✨💫✨💫✨ بند:2 سلام سلطانم ضامن آهو ای ماه در خشانم سلام سلطانم ضامن من هم باش حضرت جانانم سلام سلطانم سلام سلطانم عشق ولای تو، لایق هرکس نیست سلام سلطانم شبیه تو هیچ کس برام مقدس نیست سلام سلطانم روضه رضوان_ضریح و مرقدت روضه رضوان_بارگاه وگنبدت روضه رضوان_ مصداق مشهدت با تحریف از نور خدا_که چیزی کم نمیشه هرکی خودش رو زدبه خواب(دیگه آدم نمیشه)2 (توحبل المتینی علی بن موسی مقدس ترینی علی بن موسی)*2 ✨💫✨💫✨💫✨ بند:3 سلام سلطانم پیشکش عشقتون روح و تن و جانم سلام سلطانم آذری میخونم من سنه قوربانم سلام سلطانم سلام سلطانم بد جوری دلتنگ پنجره فولادم سلام سلطانم توُ بندتم اما بنده ای آزادم سلام سلطانم شاه رئوفم_داری هوامونو می بینی اقا  _اشک چشامونو امضا کن از لطف_ کربوبلامونو امضا کن تا راهی بشم_ازحرم تابه حرم از مشهد الرضای تو (تا کربلا برم)2 (توحبل المتینی علی بن موسی مقدس ترینی علی بن موسی)*2 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 به قلم شاعران : رضا نصابی عماد عباس زاده محمد قاسم نصیری به نفس استاد حاج مهدی اکبری
نفس‌های آخر، عطش، روضه‌خوان شد که لب‌های تشنه، به یادم بیاید اباصلت! آبی بزن کوچه‌ها را قرار است امشب، جوادم بیاید
قرار است امشب، شود طوس، مشهد شود قبله‌گاه غریبان، مزارم اگر چه غریبی، شبیه حسینم ولی خواهری نیست اینجا کنارم
به سبک سلام آقا من الان روبروتونم خداحافظ.دوماهه گریه و ماتم خداحافظ.لباس مشکی و پرچم حسین جانم خداحافظ.حسینی ها عزادارا میون ما. میومد ناله زهرا حسین جانم حلالم کن . می‌دونم خیلی آقایی دم مرگم.به دیدارم تو می آیی حسین جانم حلالم کن. ببین کوهی زدردم من حلالم کن. برات کاری نکردم من حسین جانم حلالم کن . می‌دونم که گنه کارم ولی آقا . می دونی که دوست دارم حسین جانم ببین زهرا. همیشه دستم و پر کرد به قدی خم. زنوکرها تشکر کرد حسین جانم سلام آقا. امام مهربان من سلام آقا. ببین اشک روان من رضا جانم سلام آقا. پناه بی پناهانی ازاون اول. منم نوکر تو سلطانی رضا جانم دلم تنگه.برای صحن گوهرشاد دخیل بستم. کنار پنجره فولاد رضا جانم رئوف آقا. ببین خیلی کم آوردم یه کاری کن . دوباره من زمین خوردم رضا جانم توی حجره.زپا افتاده ای تنها به گوش تو رسیده ناله زهرا رضا جانم جواد اومد. کنار تو به چشم تر زدی بوسه . به لبهاش لحظه آخر رضا جانم ولی آقا. شده کرببلا غوغا زمین خورده. کنار یک پسر بابا رضا جانم
بند اول سفره ی ماه عزا جمع میشه کم کم خداحافظ ای سیاهی های ماتم تا سال دیگه فقط خدا میدونه که کی مرده و کی زنده ست تا محرم تا محرم سال دیگه من آقا دلواپسم من که زندگیم تو روضه هات گذشت همه کسم دیگه خب چقدر صدات کنم بگم ای نفسم حسین حسین حسین حسین وای بند دوم چه شبای خوبی که دور تو بودیم یا صدا گرفته یا سینه کبودیم الهی جای ما خالی باشه آقا توی روضت وقتی مردیم و نبودیم زیر خاک دلتنگیام کم که نه ؛بیشترم میشه زیر خاکم خونه‌ی قبرم برام حرم میشه اسم تو دلیل اشک چشمای ترم میشه حسین حسین حسین حسین وای 📝 : حسین عیدی
بند اول تمثال تو اشکامو دیده درد و دلامو هم شنیده ای محرم رازِ مگو هام صدام به گوشت که رسیده؟ توو این دو روز دنیا خوبه که هستی اقا من بی قرارت هستم توهم قرارم والله بیچارم کردی خوب جایی آوردیم آخرم آوارم کردی هر موقع که بیراه رفتم هشیارم کردی بیچارم کردی درمون دردی فقط تو فهمیدی حالمو توو عالم مردی هرجایی رفتم گفتی برو باز برمیگردی درمون دردی حسین حسین حسین بند دوم بی حده تعداد گناه من یکی دوتا نیست اشتباه من از برکت سیاهیات بود که سفید شده روی سیاه من همین الانم مُردم همین الانم پیرم من از فراقت روزی صد ها دفه می میرم اشتیاق من من توو جهنمم که باشم میای سراغ من هرکاری کردم مثل تو شه سبک و سیاق من اشتیاق من رحمی به سائل رو تو حساب کردم هر موقع خوردم به مشکل بگو چیکار کردی با وفا اخه با این دل؟ حسین  حسین حسین 📝 : حسین عیدی
اشک شرم اگر چه خارم و خواندی به سو ی گلزارم شمیم باغ بهشت تو را به بر  دارم به جز توکیست که از خجلتم خبر دارد؟ به غیر اشک به رویم اگر نمی آرم مریضم و به شفاخانه ی تو رو کردم دوباره آمده ام ای طبیب، بیمارم دلم گرفته نگاهم نمی کنی آقا ؟ به یک نگاه تو وا می شود دل زارم تو ضامن همگان می شوی،نجاتم بخش که در حصار خطا و گنه گرفتارم سیاه نامه ی ما را سفید کن امروز چو آسمان پُر از ابر تیره و تارم عطا و رأفت تو این چنین حریصم کرد ببخش در خور شأن تونیست رفتارم نیامدم به طلبکاری،آمدم گویم تمام عمر به اجداتان بدهکارم من آمدم به در خانه ات تو رابینم به وقت دادن جان می رسی به دیدارم؟ سزاست گر که«وفایی» حضورتان گرید که سیل اشک گرفته مجال گفتارم
نگاه رأفت این جا به زائران دل خرسند می دهند دائم نوید لطف خداوند می دهند رنگین کمان وبارش باران چه دیدنی است وقتی به زائران تو لبخند می دهند فولاد اگر بود به خدا پشت پنجره دل را به مهر پاک تو پیوند می دهند از روضۀ منّور تو چشم شور دور در دست خادمان تو اسپند می دهند آیات نور در حرمت کم که نیستند نقاره ها مدام مرا پند می دهند بایک نگاه رأفت تو اهل عشق را دنیا وآخرت، زن وفرزند می دهند دارد نبی دو بضعه از آن روی زائران اینجا تو را به فاطمه سوگند می دهند از آن زمان که گفته ای«ان کُنت باکیا» ما راهنوز بغض گلوبند می دهند حاجت که هیچ، رزق«وفایی» خسته را بی آن که یک سؤال بپرسند می دهند
اوج تنهایی اگرکه دیده ی نمناک سوی در دارد به سینه آرزوی دیدن پسر دارد توان وتاب نمانده دگر به اعضایش بلور اشک به رخسار و چشم تر دارد چوشخص مار گزیده به خویش می پیچد شرار زهر و غم هجر بر جگر دارد شمیم غم به سماوات می برد با خود اگر نسیم ز خاکش غبار بر دارد هنوز گرم مناجات با خداونداست هنوز در نفسش گرمی و شرر دارد میان حجره ی غربت، در اوج تنهایی ز رازهای دل او خدا خبر دارد گهی به زیر لبش می زند صدا،پسرم بیا دمی که پدر نیت سفر دارد به یاد ناله ی مادر دراین میان پیداست که خاطرات غریبی ز پشت در دارد سزاست گر که بگویم ز ماتمش ، زهرا کنار بستر او دست بر کمر دارد گهی به سوی مدینه دلش کند پرواز گهی به مقتل کرب وبلا نظر دارد هنوز شیعه «وفایی» دراین مصیبت ها دلی ز آتش اندوه ، شعله ور دارد
طوفان زده تا زهر ستم بر دل و جان وجگر افتاد چون برق جهان سوز به جانش شرر افتاد چون موج به پهلوی گل فاطمه می خورد دردی که به پهلو و دل و بر کمر افتاد آهسته به روی سرش افکند عبا را یک سایه ی غم بر روی شمس و قمر افتاد پیوسته نگاهش به در حجره ی غم بود تا آن که نگاهش به جمال پسر افتاد یک قاب ز تصویر یتیمی شدنش دید چشمان پسر تا که به چشم پدر افتاد غمناله ی مادر شرر افکند به جانش وقتی نظرش جانب دیوار و در افتاد او ساحل امن همه طوفان زده گان است چون کشتی طوفان زده ،گر در خطر افتاد از طوس دلم  تا حرم کرب وبلا رفت این جا پدر افتاد در آن جا پسر افتاد دل سوخت «وفایی» به مُحرم ،پس از آن ماه داغی به دل ما همه ماه صفر افتاد
خسته خسته ام ای یار چه باید بکنم رفتم از یاد تو انگار! چه باید بکنم این دوماه از کف من رفت و‌ نکردم کاری وای از غفلت بسیار!  چه باید بکنم اهل دل با تو شب خویش سحر میکردند منِ محروم ز دیدار چه باید بکنم با همه خوب شدم با تو ولی بد بودم چشم‌ من بود به اغیار چه باید بکنم هرچه گفتی تو به من‌ گوش ندادم! العفو! شدم امروز گنهکار چه باید بکنم مثل هربار زدم زیر قرارم با تو تو بگو تا که من اینبار چه باید بکنم نروم کرببلا خاک به سر خواهم شد تا روم محضر دلدار چه باید بکنم؟! سیدپوریا هاشمی
جان بر لب من آمد و جانان به بر من ای مرگ برو عمر من آمد به سر من زیباست رخ ماه پس از نم‌نمِ باران ای اشک مَیا، آمده تنها پسر من این طفل، عزیز است و جگرگوشهٔ زهراست بهتر که نداند چه شده با جگر من زآن لحظه که با کعبه خداحافظی‌ام دید دانست که برگشت ندارد سفرِ من ای دیده مکن گریه که شد وقت تماشا ای اَبر برو، تا ز در آید قمر من نُه ساله مگو، ماهِ شب چارده است او زین روست به در دوخته شد چشم تر من بُردم به دل خاک، دل چاک و پس از مرگ گیرید ز داغ دل لاله خبر من ✍
عشق تو با جانم گشته مأنوس ای ولی نعمت خفته در طوس ای رئوف آل حیدر بضعه ی جان پیمبر آهوی کوی تو هستم ضامنم شو روز محشر ای مرا جان ؛ یا رضا جان... یابن زهرا یابن زهرا...ای مرا جان یا رضا جان پر کشم تا صحنِ گوهر شادت قبله ی جان پنجره فولادت آن مکانی که جمیل است زائرش نوح و خلیل است ذکر زّوارت در آنجا یابن زهرا اَلدّخیل است ای مرا جان ؛ یا رضا جان... یابن زهرا یابن زهرا...ای مرا جان یا رضا جان ای یاور و معینَ الضُّعفا یا مولا یا غریبَ الغُربا از مِیِ عشق تو مستم بر سر راهت نشستم خادمِ تو نه ولیکن خادمِ خدّامت هستم ای مرا جان ؛ یا رضا جان... یابن زهرا یابن زهرا...ای مرا جان یا رضا جان ای پنجمین یادگار حسین دل گشته تنگ بین الحرمین بنگر این سوز و نوا را جانِ بر غم مبتلا را بر گدای خود عطا کن یک برات کربلا را ای مرا جان ؛ یا رضا جان... یابن زهرا یابن زهرا...ای مرا جان یا رضا جان می دانم اِی که نور داوری تو غصّه دارِ داغ مادری او که از جور و زِ کینه غصه اش آمد به سینه شاهد مظلومیِ او کوچه ی تنگ مدینه ای مرا جان ؛ یا رضا جان... یابن زهرا یابن زهرا...ای مرا جان یا رضا جان
من بی سر و سامانم دلداده و نالانم شد ذکر دلم امشب مولا یا رضا جانم ای کعبه ی کوی تو قبله گه مشتاقان ای جلوه ی روی تو مهر و مه مشتاقان جانم رضا... امید دل مایی خورشید دل آرایی هم بضعه ی پیغمبر هم یوسف زهرایی ای خفته به خاک طوس دست من و دامانت یک گوشه ی چشمی کن امشب به گدایانت جانم رضا... بهتر زجنان باشد آن صحن گوهرشادت بستم دل خود امشب بر پنجره فولادت من خارم و بی ارزش تو لاله ی خوش بویی جانم به فدایت که تو ضامن آهویی جانم رضا... چونکه به تو رو کردم در بزم ولا رفتم از صحن گوهرشادت تا کرب و بلا رفتم مولا نظری بنما تا با دل پر احساس که شوم شبی زائر در علقمه ی عباس جانم رضا...