eitaa logo
شعر،روضه،سرود،نوحه،زمینه،واحد،شور
3.9هزار دنبال‌کننده
403 عکس
81 ویدیو
715 فایل
این کانال فقط مخصوص سخنرانان ومداحان اهلبیت(ع)میباشدولاغیر. لینک کانال: https://eitaa.com/joinchat/241434681Cd30712864d نظرات،پیشنهادات و انتقادات خویش را درباره ی کانال با آیدی زیر مطرح بفرمایید. AHSy3762
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‏▫️🇮🇷▫️ برق غضبی که چشم رهبـر دارد گویـا که بنـای فتـح خیبــر دارد دور و بَر این دیـــار پرسه نــزنید این مملکت فـاطمه حیـدر دارد اللهم احفظ قائدنا الامام الخامنه‌ای الی ظهورالحجه ‏▫️🇮🇷▫️ ✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿 الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجهُمْ
اقتدار مُلک ایران زیر چتر اولیاست در پناه سایۀ امن رضاست گرچه بسیار است فتنه، مُلک ما ایمن از هر فتنه و درد و بلاست استواری پیشۀ این مردم است اقتدار مردم ما پُر بهاست روبهان دانند این مُلک بزرگ بیشه زار شیر مردان خداست بارها با دشمنان ما گفته ایم شیر را از موش ترساندن خطاست ملت ما پیرو راه  علی است رهبری کز نسل آل مرتضاست
❁﷽❁ ❤️ تا گفتم از حسین ، قلم گفت یا حسن دریایی از کــرامت بی انتهـــا ، حسن باید دوشنبه ها به مدینه دخیل بست باید نوشـت عشق، بقیـع ،کربلا ، حسن ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌✧❁࿇❁✧═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌
❁﷽❁ ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌✧❁࿇❁✧═‎‌‌‌‌‌┅─‌ شب جمعه ست و دخیلم به تو آقای کرم باز افتـــاده هـــوای حــــرم تـو به سـرم پر و بال دل من باز شکسته است حسین! پــر و بــالم بده تا کــرب و بلایت بپــرم از فـــراق حــرم پــاک تو آقای عـــراق ! گوهر اشــک فرو می چکد از چشـم ترم مبتــلایم به غم عشـق تو و باکی نیست برســـد رنج مـلامت به من از دور و برم ای که هم دردی و هم نسخهٔ درمان منی نیست غیر از تو براین درد، طبیب دگرم من اگر ســـر به حــریمت نزنم می میرم نظـری کـن که نَمیـرم برسـم تا به حـــرم ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌✧❁࿇❁✧═‎‌‌‌‌‌┅─‌ ۱۴۰۳/۸/۱۰ اللهم ارزقنا فی الدنیا زیارةالحسین علیه السلام🤲 اللهم ارزقنا فی العقبیٰ شفاعةالحسین علیه السلام🤲
«بسم ربّ المهدی عج» ❤️ ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌✧❁࿇❁✧═‎‌‌‌‌‌‌┅─ بیـــا که با تو جهــــان ،برقرار می گردد بدون تو ســـحرم ، شـــام تار می گردد رُخَم به رنگ خزان است و دل، زمستانی بیـــا که با تو خـــزانم ، بهــار می گردد ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌✧❁࿇❁✧═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ 🤲
پروانه صفت با غم تو سوخته ام من چشمان دلم را به رَهَت دوخته ام من لطفی کن و من را زِ فِراقت نده آزار جانا تو بیا دست از این فاصله بردار ای عشق ببین بی سر و سامان تو باشم چندی است که دیوانه و حیران تو باشم من سائلم و دست  به دامان  تو هستم بیمار توام ،  چشم به درمان  تو هستم دیدی که سر راه  تو  بر خاک فِتادم بر گِرد رَهَت صورت خود را بنهادم جز خال لب صورت تو در نظرم نیست یعنی که به جز ذکر تو وِرد سحرم نیست مجنونم  و  هر لحظه  گرفتار  تو گشتم خون از مُژه می بارم و من زار تو گشتم مَپسند که از  کوی  تو  آواره  شوم من در راه  رسیدن  به  تو  بیچاره  شوم من گر  رُخ بِنمایی همه جا  یار تو گردم من مشتریِ  یوسفِ  بازارِ  تو گردم ای یوسف گُم گشته ی زهرا  مددی کن حالا  که  به  راه  تو  نشستم نظری کن
.....  به سبک : دوباره مرغ روحم دوباره جمعه اومد  از تو خبر نیومد ازهجر روی ماهت صبرهمه سر اومد آقا  دلم  گرفته  از  دست  این زمونه برای دیدن  تو   هِی  می گیره  بهونه یابن الحسن کجایی داد  از   غم   جدایی از آسمون قلبم  بارون اشک  می باره دیگه ز  دوری  تو   صبر و قرار  نداره دلبر من  تو  هستی  توی  دلم  نشستی گِرِه باعشق نازت به قلب من تو بستی یابن الحسن کجایی داد  از  غم   جدایی بذار  که من   گدای   در  خونت  بمونم تا جون دارم همیشه اسم تو رو بخونم آقا  منو   دعا کن  برای  خود  سوا  کن این دل  مضطرم  رو   راهی  کربلا  کن یابن الحسن  کجایی داد  از  غم   جدایی
4_5900066548122390947.mp3
10.04M
کشیدم از عذابِ دوریت چه دردسرهایی گلاویزم ز هجرانت همیشه با خطرهایی به دریای غرور و کبر افتادم، مرا دریاب عزیز فاطمه! تو منجی درمانده ترهایی به دور سفرهء مهمانی تو پادشاهانند ولی دنبال سائل ها و اینگونه نفرهایی گناه از غفلت ما بود، چوبش را شما خوردی ز دست نوکرانت میخوری خونِ جگرهایی خبر داری سراغم را کسی دیگر نمی گیرد! می آمد کاش روزی از وصال تو خبرهایی منم که بیشتر از بچه ها محتاج احسانم تویی که مهربان تر از تمامی پدرهایی بغل کردی مرا در خواب و بوسیدم عبایت را هنوز آن خواب خوش دارد، به جان من اثرهایی دو دستم بسته شد امّا، نخوردم بر درِ بسته صدایت کردم و دیدم، همینجا پشت درهایی بیاور نسخهء من را! علاجم جز زیارت نیست برایم دوری از کرببلا دارد ضررهایی سخن از هجر باشد...خواهری دور از برادر نه! چه سنگین است روی شانه ها بار سفرهایی از آن صبحی که معصومه نبوسیده رضایش را سراغش آمده هر نیمه شب درد کمرهایی سراغش آمده درد کمر، نامحرم اما نه! عقیله رفت بین جرّ و بحث رهگذرهایی...
قسم خوردم که دربند تو باشم دلیل شوق و لبخند تو باشم نیازی نیست بر تأییدِ مردم بنا دارم خوشایند تو باشم!
تقدیم به یگانه منجی عالم بشریت **** صاعقه ، سیل ، زلزله ، طوفان دلِ دنیا چقدر آشوب است زندگی سخت شد دگر آری در جهانی که سخت مخروب است دلِ دنیا به تنگ آمده آه وقتِ آن شد که حرفِ غم بزند با صدای بلند گریه کند خوابِ این قوم را به هم بزند بارها پیکرِ زمین لرزید و به ما گفت من عزادارم بی زبان بود و با تکان خوردن سرمان داد زد گرفتارم در زمین ولوله است معلوم است از گناهانِ خلق ، خسته شده گریه ی ابرها به ما گفتند دلِ هفت آسمان شکسته شده به خدا می توان از این فهمید در زمین جای یک نفر خالیست آسمان گریه کرد و گفت به ما که دگر وقتِ خوابِ راحت نیست سال ها می شود که در غمِ دین یک امامِ غریب ، بیدار است وای بر ما که خوابمان برده حجت ابن الحسن پیِ یار است ناله های غریبیِ مهدی با صدایی حزین به گوش آید پسر فاطمه غریب شده صوتِ هَل مِن معین به گوش آید یادم آمد از آن جوانانی که به امرِ خدا عمل کردند لحظه ی احتضار با لبخند صاحب العصر را بغل کردند عاشقانی که با هوای حسین با لبِ تشنه ترکِ جان گفتند آن شهیدان که وقتِ جان دادن ذکرِ یا صاحب الزمان گفتند می رسد آن زمان که صاحب ما با شهیدانمان قیام کند غمِ این روزهای دنیا را با ظهور خودش تمام کند می رسد آن زمان که می بینیم کلّ دنیا به حق شده آگاه رویِ دستِ جهانیان پیداست پرچمِ یا علی ولیُ الله می رسد آن زمان که دستِ خدا خانه ی کفر را خراب کند می شود مکّه شهرِ آل علی پورِ زهرا که انقلاب کند ای خدا کن مدد که با دستِ صاحبِ ما جهان شود آباد با ظهورِ امامِ منتظران دلِ امّ الائمه گردد شاد **
─‌‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃﷽❃༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌─‌ :می گذرد کاروان..... ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌✧❁࿇❁✧═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ بندهای فارسی:⬇️⬇️⬇️ ای مَه پنــهان من یوسف کنعان من در شب تارم بتاب مهــر فروزان من بنگـــر حـال زارم العجل اشک غم می بارم العجل کی می رسـد انتـــظار ما به پایان گردد سحر با ظهورت شام هجران ❁❁❁❁❁❁❁❁ منــجی عــالم بیا منتـــــقم کـــربلا با علــم حیـــدری خیمهٔ حق کن بپا عطر ظهور داره حس میشه این دنیـا پـر از نرگس میشه ای آخرین منجیِ انسان یا مهدی ای احیــاگر دین و قرآن یامهدی ❁❁❁❁❁❁❁❁ ای پســـر فاطـــمه در دل این همـــهمه نام تــو را می کنـند پیر و جوان ، زمزمه از بیــــداد ظــالــم الامـــان برگرد ای مولای اِنس و جان جــانها بر لب آمد از هجــرانت مولا هر جمعه چشم انتظارت هستند آقا یا مهدی جان (۴) ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌✧❁࿇❁✧═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ بندهای ترکی:⬇️⬇️⬇️ دشت لر آواره ســـی دردلرین چــاره ســی گَل کی ساغالسین آقا قلبـــلرین یــاره ســی گلسون دردیمیز درمان اولار آیریلیــــق دُوری پایان اولار عاشقلرون سسلیر سنی هر جمعه لر گؤزلر یولدا گؤزلیرسنی هر جمعه لر ❁❁❁❁❁❁❁❁ یوللارا من هر سحر غملی باخیب آغلارام شعله چکن قلبیمی غم اودونا داغلارام ئولمزدیم گؤرسیدیم گؤل یؤزون بو درده بیـــر چـــاره قیـل اؤزون هجران داغی عاشق سینه سین یاندیردی غفـلتیـــمیز ، گَـلمـگیــــوی یـوبـــاندیردی ❁❁❁❁❁❁❁❁ آل عبـــــا دلبـــــری ای باشیمیز سروری آل اَله شمــشیریوی شاد ائله سن مادری گؤزلیر یولووی زهـرا آنان تِئــز گَـــله انتــقامین آلان سس گلیر کربلا ده یاره حنجر دن زهرا نین انتقامین آل ظــالم لردن یا مهدی جان (۴) ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌✧❁࿇❁✧═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ ✍رقیه سعیدی(کیمیا) ۱۴۰۳/۸/۱۱ 🤲
دردی که گلستان مرا ریخته بر هم آسایش دوران مرا ریخته بر هم هجران رخ یوسف زهراست که این طور آبادی کنعان مرا ریخته برهم بیچارگی و درد فراقی که چشیدم یک عمر، گریبان مرا ریخته برهم دلگرمی من چشم ترم بود، گناهم دلگرمی چشمان مرا ریخته بر هم خسته شدم از این همه تاریکی نفسم آن قدر که بنیان مرا ریخته بر هم درهم شده نان همه با هم، چقدر حیف این فاجعه ایمان مرا ریخته بر هم مدیون گل فاطمه هستم که دعایش پرونده عصیان مرا ریخته بر هم داغ غم جانسوز علی و غم زهرا آرامش مژگان مرا ریخته بر هم فرمود علی فاطمه جان، حوریه ی من اوضاع تو ارکان مرا ریخته بر هم مبهم شدنت، جان علی بیشتر از قبل احوال پریشان مرا ریخته برهم لعنت به کسی که وسط کوچه تو را زد نامرد چه قرآن مرا ریخته بر هم محمدجواد شیرازی
خورشید دلبرنده و دلجو ظهور کن شد بی‌تو روزگار ، سیه‌رو ظهور کن شد فاطمیّه ، باز عزادار گشته‌ای آقای من! به خاطر بانو ظهور کن یا صاحب الزّمان! چه بگویم ز مادرت سوگند به شکستنِ پهلو ظهور کن بعد از هجوم ،در دل آن کوچه ، فاطمه مجروح گشت بین هیاهو ظهور کن یابن الحسن! به خاطر آن سینه‌ی جریح یا منتقم! به سرخیِ بازو ظهور کن شد صورتش کبود به‌دست عدو ؛ شها! از داغ گوشواره و ابرو ظهور کن هجده بهار روی زمین بود مادرت از حُزن کوچ زودِ پرستو ظهور کن در هُرم شعله ، پشت در و بین بسترش کرده طلب ظهور تو را او ظهور کن محمدعلی نوری
باز در شهر رسیدی و نفهمید کسی آشنایی طلبیدی و نفهمید کسی درد این است که ما مدعی هجرانیم! درد هجران تو چشیدی و نفهمید کسی غافل از چشمِ خدا بین تو مستیم همه فعل ما را همه دیدی و نفهمید کسی بی حیاییم و به جای همه ی ما آقا لبت از شرم گزیدی و نفهمید کسی هر سحر توبه به جای همه ی ما کردی جور یک شهر کشیدی و نفهمید کسی بارها وقت زمین خوردن ما با عجله بهر امداد دویدی و نفهمید کسی چه شد آخر وسط روضه ی ما غوغا شد؟ به گمانم که رسیدی و نفهمید کسی هر زمان روضه گرفتیم برای زهرا سرِمان دست کشیدی و نفهمید کسی صبح و شب گریه برای غم مادر کردی مثل یک شمع چکیدی و نفهمید کسی دیده ای واقعه را... آجرک الله آقا شاهد قتلِ شهیدی و نفهمید کسی محمد جواد شیرازی
لطفي نما غلام به لب جان رسيده را بشنو فغان اين دل در خون تپيده را چشمی دگر بده صنما تا كه بنگرم آن خال گوشۀ لب تو آرميده را روح لطيف تو نفس پاك و حق تو در بند خود كشيده صفاي سپيده را صف بسته اند سرو و صنوبر به راه تو تا خم كنند پيش تو قد كشيده را امشب بيا كه سینه پراز شور عشق توست تا فرش پاي تو بنمايم دو ديده را جانا... دلم هواي تو كرده تفضّلي وقف تو كرده ام دل از غم رميده را پرده بكش ز چهره ببينم دمي تو را بر من نشان بده وجنات نديده را شد فاطميه و دل ما مست فاطمه است بر ما عيان نما حرم آن شهيده را اشك مرا بگير و ببر نزد فاطمه مرهم گذار زخم تن قد خميده را ما را ببر به علقمه يا اينكه خود بيا تشريح كن قصۀ چشم دريده را تيغ دو سر بكش ز نيام و بريز سر بستان تقاص خون سرِ  سر بريده را مجتبی روشن روان
لاله ی نرگس عذار فاطمه عطر گیسویت بهار فاطمه یوسف گمگشته ی آل علی ای مسیحای تبار فاطمه بهجت قلب رسول خاتم است یاد تو ای گلعذار فاطمه ای براهت مانده تا صبح ظهور دیدگان اشکبار فاطمه جلوه کن ای مه ز چاه انتظار تا برآید انتظار فاطمه امشب آقا کربلایی یا نجف یا مدینه در کنار فاطمه چارده گلدسته میسازد ز نور اشکهایت بر مزار فاطمه انتقام حق مادر حق توست ای یگانه یادگار فاطمه تا نفس در سینه ها جاری بود شیعه باشد داغدار فاطمه کاش میشد جان بیمقدار من در رکاب تو نثار فاطمه اسماعیل پورجهانی
تسلیت یابن الحسن خاتون محشر کشته شد میوه قلب رسول از ضربت در کشته شد آه ای سادات عالم بر سر و سینه زنید عصمت حق از نفس افتاد ،مادر کشته شد صورت زهرا کجا و دست نامحرم کجا صدمه دید آن نوگل باغ پیمبر کشته شد می دوید آن روز نالان کودکی در کوچه ها مادرم ،می گفت از بیداد کافر کشته شد آه ای اهل وطن بیرون شوید از خانه ها روح تقوا جان طاها یار حیدر کشته شد من ندانم پشت در مسمار یا شمشیر بود فاطمه با تازیانه یا که خنجر کشته شد نور چشم مصطفی شد پیش مرگ مرتضی بشکند دست عدو زهرای اطهر کشته شد ولی الله کلامی زنجانی
فتنه ها بر پاست برگرد ای عزیز فاطمه مادرت تنهاست برگرد ای عزیز فاطمه پشت در جمعند اصحاب سقیفه وای من شعله ها بر پاست برگرد ای عزیز فاطمه یک لگد بر در گرفته ثلثی از سادات را پشت در غوغاست برگرد ای عزیز فاطمه ناله ی حیدر بیا، شد ناله ی فضه بیا اوج غم اینجاست برگرد ای عزیز فاطمه پشت در زهرا صدایت کرد مهدی جان بیا منتظر زهراست برگرد ای عزیز فاطمه مرتضی آمد عبا را روی بانویش کشید شرمسار آقاست برگرد ای عزیز فاطمه روی دیوار و در و مسمارِ بیت مرتضی رد خون پیداست برگرد ای عزیز فاطمه مجتبی قاسمی
بيا كه گنبد خضراست ديده بر راهت بيا كه حيدرِ تنهاست ديده بر راهت چقدر منتظران تو بی صدا رفتند نگاه مضطرب ماست ديده بر راهت به هر ديار، عزادار مادرند همه بيا كه عترت طاهاست ديده بر راهت قسم به خاک نشسته به چادر مادر سكوتِ غربتِ دنياست ديده بر راهت هنوز ناله مادر به گوش می آيد ببين كه حضرت زهراست ديده بر راهت ميان كوچه به دنبال گوشواره حسن شهيد سيلی اعداست ديده بر راهت كنار بستر غرق به خون مادرتان هنوز زينب كبراست ديده بر راهت ميانِ گودیِ مقتل حسين افتاده هنوز زير لگدهاست ديده بر راهت به ناله های بُنَیَّ كنار آن گودال زنی كه غرقِ تماشاست، ديده بر راهت زمان كشتن لب تشنه آب می خوردند لباس های تنش را يكی يكی بُردند قاسم نعمتی
┄┅✵﷽✵┅┄ ─‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❖༅࿇༅═‎‌‌‌─‌ ای زینـــــتِ بــوتــــراب یا زینب ای گــوهــــرِ در حجــاب یا زینب پیغمـــبر صــبر و عشــق و ایثاری در مکتـــــب انقــــــلاب یا زینب تــا دیـــد صبــــوری تــو را دریـــا از شرمندگی اش شد آب یا زینب در بحــــر حیـــا و عفت و عزت دُردانــــه و دُرّ نـــاب یا زینب باید بشـــود نام تو ســرمشق و ســـر لوحــــهٔ هر کتاب یا زینب در پاقــــدم تو آمـــدند افـــلاک آمـــاده و در رکـــــاب ، یا زینب ای وارث جـــود و بخشــش زهرا بخشنـــدهٔ بـی حســــاب یا زینب از نور وجـــاهتت شــــده روشن رخســــارهٔ آفتـــــاب یا زینب با تابش روی مـــاه تو زد مـــاه بر چهــــرهٔ خود نقـــاب یا زینب ای آیــــهٔ نـــور و آب و آییــــنه بر آینـــــه هــــا بتــــاب یا زینب آرام و قـــــرار بیـــــقرارانــــی ای چیــــره بر اضطــراب یا زینب گردیده دعـــای هــر دل مضـــطر با دســت تو مستــــجاب یا زینب بر دوش تــو افتـــاد علمـــــداری شـــد نام تــو انتـــــخاب یا زینب لبیـــک تو بــود بر حسیــــن آری زیبنــــده ترین جـــواب یا زینب گفتــند که با قســـم به تو گردد در امــر فــرج ، شتـاب یا زینب ─‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❖༅࿇༅═‎‌‌‌─‌ ✍رقیه سعیدی(کیمیا) 🤲
به نام خدا السلامُ علیکِ یابنت امیرالمومنین 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ بانو ! به احتــرامِ تو، خَم شد قلم زِ دست تعـظیـم کـرد و نــامِ تو بر دفتـرم نشست دروصف نام وشأنِ توآنگونه ای که هست پیــدا نکرد واژه و ، بغض قلــم شکـــست بردم  دوبـاره نـامِ تو ،  بانوی قهـرمان! تا بشکفد به پایِ تو این شعر نیمه جان  بانواگرچه وصف تومقصوداین دل است اما قلــم زدن زِ تو ، بسیـار مشـکل است شعرم بدون لطف تودیگر چه قابل است باز این قلم ،به درگَهِ لطفِ تو سائل است تا باز  خـود ، مـدد کنی از بحـرِ رحمتت تا واژه واژه صف شود از بهرِ خدمتت ای آنکــه بــرده نــورِ تو تــأثیـــر آفتـــاب پنهـــان نموده بَدرِ تو رخســارِ مـاهـتـــاب ای گوهـــر نجابـت و ای مظهـــر حجــاب ای وارثِ  جلالــتِ   زهـــرا  و  بـوتـــراب هر زینبـــی که زینــت بــابــا نمـی شــود هر دختـری که دختــر زهــرا نمـی شــود پیغمبــری، پیـام تو عیــنِ رســالـت است یک خطبـه از کلام تو تفسیـر عزت است شـورِ خـطـابه های تو، آری قیـامت است سنگینی و وقـار تو ، معنـای عفـّـت است بانوی عشق و عاطفه ای نهضت آفـرین بر اوجِ این صـلابـت و صبــر تو آفـرین! ای یادگار حیدر و، چون مرد ، شــیر زن ! ای مظــهـر صبــوریِ  بانـوی  مُـمتَـحـــَن ای غمـگســار غربـت و تنهــایــیِ حســـن ای یار شــاه  بی کفـن ! ای مـادرِ مِـحَـــن داری نشــان زِ حیـدر و بانـوی بی نشـان دریا شبیـه  قطـره ، تو دریـای بیکــــران آیینــه دار طلعــت رخشــان فاطـــمـه! احیــاگـر حقـیـقـت عـرفـان فاطــــمـه! داری کَرَم ز وسـعــت دسـتان فاطــمـه زیبنـده گوهری تو به دامـان فاطـــمـه بـاری اگر تو چـادر خود را تکـان دهــی یک گوشه از کرامت مادر نشـان دهــی ای حامـیِ شهـــادت و همســنگـر شهیــد ای راوی ِ روایــتِ  ســـرخِ  ســـرِ  شهیــد وقتی که بوسه می زدی بر حنجـر شهیـد بغضت شکست بی صدا ای خواهرشهید (ای کشتهٔ فتاده به هامون حسین من) (وی صیددست وپازده درخون حسین من) همنـاله با تو ، مــادرِ پهـــلو شکســته هـم می گفت"یا بُنَــیَّ"و می ریخت دم به دم همــراهِ گریه های تو،  سیــلابِ اشک غـم می ســوخت خیمــه گاه تو از آتش ستم با عمقِ درد و فاجعه ، بانوی بی بدیل! این رنجْنامه ها شده در چشم توجمیل وقتــی که نوبــتِ  دَمِ بُــرّنــدهٔ تو شـــد دنیــا اسیــرِ خطـبــهٔ کوبـنــده تـو شـــد حیــدر ، زبان ناطق و گوینــدهٔ تو شـــد دشمن زِ خطبه های تو شرمندهٔ تو شـــد می ریخت کاخ دشمنِ دون از کلام تو آتش به قلب من زده اَلشـّامْ شــامِ  تو سجده به زیر پای تو از "کیمیا" کم است اشکم  ، کنار اشک تو در حدّ شبنـم است درشــام ، با قیـامِ تو ، غوغای ماتم است داریم هر چه ، از تو و  مـاه محرم است بنیــان گذارِ مکتــبِ  کرب و بـلا شـــدی تصــویر نـاب آیــهٔ "قالــوا بلــیٰ "شــدی 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ ✍رقیه سعیدی(کیمیا)
‏──‌‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌─‌‌‌‌‌‌─ ❃࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ به نام آن خـداوندی که زینب را به خلقت داد به نامِ نامــیِ زینب به خلقـت ، تاج عــزت داد خدایی که علــی را با چنین ریحـانه زینت داد به عرش و فرش با یُمنِ قدمهایش شرافت داد ندا آمــد که مــی آید به قـــرآن کــوثری دیگر بگیــرد ســاقی کوثـر به دستش ساغری دیگر صــدف ، دامــان زهـرا و گُهَــر ، دردانه دردانه شکفت از گلشن طاها گلــی ، ریحـانه ریحـانه به گِرد شمــع رخسارش ، مَلَک ، پروانه پروانه فلک در نظـــم آورده غـــزل ، جــانانه جـانانه نوای عشــق می خواند برایش زمــزم باران زلال نــور می ریــزد به پایش نـم نـم باران خدا زهـرای دیگر را به این عالم نشان داده زمین را با قدمهــایش شکــوه آسمــان داده حدیث صبـــر او قلبِ جهـــانی را تکان داده برای قهـــرمان بودن  هــزاران امتحان داده زمین درس صلابت را گرفت از مکتب زینب زمان ، صبـر آفرینی دید در تاب و تب زینب و زینب شد که زینت بر جمال مرتضا باشد و یا پیغمبـری دیگـر به جای مصطفــا باشد دلش سنگ صبوری بر سکوت مجتبــا باشد علمـــــدار حسیــنش در قیـــام کــربلا باشد وفـــای خـــواهــری دارد دل دریایی زینب حــدیث عاشقـــی دارد غم شیدایی زینب چه بانویــی که عقــل افتاده در پای کمـال او نشان از حیدر و زهراست نیکی در خصال او پنـــاه آورده صبــر ما به صبـــر بی مثـــال او زبان "کیمیا" قاصــر ، چـه گـوید در قبــال او قلـم در مدح این بانـو همیشــه واژه کم دارد چـرا که دختــر زهـــرا مقــامی محتــرم دارد ❃࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ ✍رقیه سعیدی(کیمیا)