eitaa logo
شعر،روضه،سرود،نوحه،زمینه،واحد،شور
3.9هزار دنبال‌کننده
403 عکس
81 ویدیو
715 فایل
این کانال فقط مخصوص سخنرانان ومداحان اهلبیت(ع)میباشدولاغیر. لینک کانال: https://eitaa.com/joinchat/241434681Cd30712864d نظرات،پیشنهادات و انتقادات خویش را درباره ی کانال با آیدی زیر مطرح بفرمایید. AHSy3762
مشاهده در ایتا
دانلود
مرثیه اول ماه صفر رسیده روضه به بازار شام واویلا تمام مرثیه در یک کلام واویلا شدند پرده نشینان آیه ی تطهیر شکنجه در ملأ بار عام واویلا ز کوچه ها همه بوی شراب می آید رسیده قافله در ازدحام واویلا در ازدحام نظرها،سلاله های علی اسیر و خسته و بی احترام واویلا به کوچه های یهودی خبر رسانده کسی رسیده مرحله ی انتقام واویلا به هر اشاره ی سنگی سری زمین می خورد سری به نیزه ندارد دوام واویلا مقابل دل زینب چگونه می شکنند به سنگ کینه جبین امام واویلا
اگر کشتند چرا پامال کردند تنت را زیر نیزه چال کردند اگر کشتند چرا ذبحت نمودند مگر عباس و اکبرت نبودند اگر کشتند چرا حرمت شکستند تنت را لحظه ی غارت شکستند تمام قاتلینت مست بودند چرا اینسان لگد کوبت نمودند اگر کشتند چرا اینگونه هستند خودم دیدم که بر سینه ت نشستند اگر کشتند چرا پاشیده جسمت به زیر دست و پا چرخیده جسمت اگر کشتند چرا جسمت رها شد چرا ذبح سر تو از قفا شد اگر کشتند چرا بی قدر کردند چرا آخر رَضَضْنَّ الصَّدر کردند ۱۴۰۱/۵/۱۶
غریب بود و غمش را کسی نمی فهمید به غیر قاتل جانش چه کس به او خندید؟ میان آن همه در ظاهر آشنا با او یکی ز ناله ی تنهایی اش نمی لرزید لبش ز داغ عطش چون کویر سوزان و کنیز دور سرش با پیاله می چرخید رسید تا به خراسان نسیم ناله ی او دل پدر ز غمش شرحه شرحه می گردید نه مادری و نه خواهر نه دختری که ببیند چگونه در دم آخر به خاک می غلتید جوان به شهر غریبی غریب جان می داد و قاتلش به تمسخر به پاش می رقصید اگر چه پیکرش از نقش نیزه خالی بود ولی سه روز بر آن آفتاب می تابید هر آنچه بود گلویش نرفت روی سنان تنش به دست سنان نی به نی نمی گردید هزار زخم تنش را کسی پس از رفتن به نعل تازه ی اسبان بهم نمی کوبید
نفر نفر به تنت تیغ و تیر و نیزه زدند تو را به نیزه،حرم را به چشم هرزه زدند سپاه غارتیان سمت خیمه راه افتاد حرم بدون تو در چنگ یک سپاه افتاد بدون تو چه پریشان حجاب ها می سوخت به یاد زخم لبت قلب آب ها می سوخت کجا روم که تنت را ز خاطرم ببرم خدا کند که نبینی چه آمده به سرم تو را به نیزه کشیدند زیر تیغ در گودال تنت به کینه دریدند زیر تیغ در گودال حرم که سوخت دلم پابه پای طفلان سوخت برای هرم دل من دل بیابان سوخت چگونه بگذرم از این گلوی صد چاکت چه رد پای زیادی ست مانده بر خاکت سری به نیزه بلند است عصر عاشورا زبان مرثیه بند است عصر عاشورا
یا صاحب الزمان هر گروه هر جور خوشش اومد زد سنگ می باره روی تنت بی حد نیزه ها هی به سمت تو اومد چند باری پیکرت تو خون غلتید دستاشو توو موی سرت پیچید جلو چشام تنت ز هم پاشید چشات ز تشنگی نمی دیدند شمشیرا رو تن تو چرخیدند اونقد زدن که خسته گردیدند نامحرما طناب می آوردن جلو سکینه ات شراب خوردن چه وضعی ما رو اسیری بردن رحمی ندارن آتیش اندازا چه کار کنم با گوشواره بازا خون جگرم از ساز و آوازا بی تو برای من سفر سخته با شمر بد دهن سفر سخته با کوفتگی تن سفر سخته
بر تنش هر چه داشت را بردند عشق را روی نیزه ها بردند لنگر آسمان زمین افتاد عرشِ تنها ز صدر زین افتاد تیرها را دقیق زد دشمن نیزه ها را عمیق زد دشمن گلویش را به نیزه ها بردند بدنش را به زیر پا بردند بر تنش بی شماره زخم افتاد قامتش از فشار زخم افتاد صبر کردند و با خیالی تخت می کشیدند از تن او رخت سنگ زن های ماهر آوردند تیر بسیار نادر آوردند با سه شعبه فقط ز پا افتاد خواهرش داشت سخت جان می داد چون غریبان حسین را کشتند نا نجیبان حسین را کشتند
اعظم الله لک الاجر سر را به نی که زد دل مادر کباب شد دنیای درد بر سر زینب خراب شد چون کار شمر در ته گودال شد تمام خولی برای بردن سر انتخاب شد بعد از سه روز آن گل صد برگ سوخته روی حصیر کهنه به سختی کتاب شد خواهر که دید، زینت دوش نبی، به خاک هر پلک روی هم زدنش هم عذاب شد با چکمه داخل حرم الله می شدند وقت غنیمت است اگر که شتاب شد لشکر که رفت خیمه به دنبال غارتی نوبت به پیرهای به فکر ثواب شد یک مرد مانده در حرم او هم اسیر درد سجاد تشنه بر سر سجاده آب شد
خون گلوت می چکد از نیزه ی سنان داده چه کس شبیه تو اینگونه امتحان تا طعن خارجی نگدازد تن مرا ای قاری شکسته سرم سوره ای بخوان برگشته از تنور، چه آشفته مو شدی آشفته است مثل سرت کل کاروان لبخند حرمله به رباب است باز، چون در خواب هم دو دست خودش می دهد تکان مانند ماه سوخته بر نیزه ای و من سر میزنم به چوبه محمل چه ناگهان... بر نیزه هم غریبی و هی سنگ می خوری زینب فدای غربت تو ای حسین جان ای کاش نیزه دار تو نرود سمت اکبرت چون قد نیزه چون کمرت می شود کمان زخمی عمیق بر جگرم چنگ می زند زخمی شده است معجر خاکی دختران
رسید از وسط شعله ها صدای دلت جگر خراش شد آن لحظه ناله های دلت نسوخت غیر در خانه ی امید علی میان آن همه مردم دلی برای دلت مسافرت که غریبانه روی خاک افتاد دل غریب علی سوخت پا به پای دلت کشید پنجه به رخسار آفتابِ علی کسی که کینه به دل داشت از وفای دلت مرا صدا نزدی بین آن در و دیوار _دلیل گریه_فدای تو و حیای دلت چه خوب شهر نبی با تو ساخت بعد نبی چه هیزمی که نسوزانده در عزای دلت صبور باش تو ای زخم سرخ غربت من فقط اذان فرج می شود شفای دلت