eitaa logo
شعر،روضه،سرود،نوحه،زمینه،واحد،شور
3.9هزار دنبال‌کننده
403 عکس
81 ویدیو
715 فایل
این کانال فقط مخصوص سخنرانان ومداحان اهلبیت(ع)میباشدولاغیر. لینک کانال: https://eitaa.com/joinchat/241434681Cd30712864d نظرات،پیشنهادات و انتقادات خویش را درباره ی کانال با آیدی زیر مطرح بفرمایید. AHSy3762
مشاهده در ایتا
دانلود
هرشب ندایی می رسد از عرش اعظم طوبی لباکین الحسین یا اهل العالم گر بنگری با چشم دل بالای مجلس زهرای اطهر ایستاده با قدی خم باور کنید این گریه‌ها یاری زهرا است او می‌کند اسباب هیات را فراهم این گریه‌ها و روضه‌ها را وعده داده بر دخترش زهرا رسول‌الله خاتم این اشک‌ها قطره به قطره روز محشر طعنه زند بر چشمه‌ی جوشان زمزم بی‌آبرو ها را حسین با آبرو کرد تاثیر خود را می‌گذارد گریه کم‌کم هر کس که هیئت بی‌تفاوت آمد ورفت حسرت خورد در خانه قبرش دمادم این اعتقاد ماست عالم را نمودند با ضرب به دسته سینه‌زن‌ها و منظم ماه محرم هم، کسی که اهل سِرّاست نامِ حسن را می‌نویسد روی پرچم آقا مدینه یک نفر زائر ندارد می‌میرم آخر جانِ آقایم ازاین غم هشدار نوکرها ، که نفروشید روزی یک یا حسین خویش را بر چند درهم یک روز پای ِ مُشتی ارزن اهل کوفه سر از تن آقا جدا کردند باهم
بر روی نیزه ماه درخشان برای چه؟ افتاده کنج صومعه قرآن برای چه؟ راهب به خیل می زدگان گفت «گِرد نی امشب شده ستاره فراوان برای چه؟»... بر غربتت گریست کواکب که ماهِ دین امشب شده به صومعه مهمان برای چه؟... پرسیده زآن لبان ترک‌خورده از عطش نام تو چیست؟ کشتۀ عطشان برای چه؟ گفتی که زادۀ نبی‌ام، گفت «پس تو را کشتند مردمان مسلمان برای چه؟» آه ای لبت عزیزترین غنچۀ خدا از تو دریغ آمده باران برای چه؟... صورت خضاب کرده‌ای از خونِ خود، چرا؟ موی تو خاکی است و پریشان برای چه؟... این شمع‌ها برای چه هی شعله می‌کشند؟ قندیل‌های صومعه، لرزان برای چه؟ تمثال مریم از چه به محراب، خون گریست؟ چشم مسیح شد به تو گریان برای چه؟... ای در غمت صحایف پیشین گریسته ظلمی چنین بر اشرف انسان برای چه؟
شکر خدا که از ازل آقای ما شدی شکر خدا که نوکری ات شد نصیبِ ما صد مرده زنده میشود از خاکِ مقدمت ای تربتِ مقدس و پاکَت ، طبیبِ ما حُبَّت دلیلِ رفع موانع ز هر دعاست ای پاسخ حقیقی اَمَّن یُجیبِ ما هستی رفیق هرکه ندارد رفیق و یار تنهاترین رفیق  ، حبیبِ غریبِ ما ای بی کفن فتاده به صحرای کربلا خد التریب ، حضرتِ شیب الخضیبِ ما از بین روضه های تو با روضه تنور عمری است رفته است قرار و شکیب ما لطفی کن ای طبیب و به فریاد ما برس در وقت احتضار بزن یک سری به ما
اعظم الله لک الاجر سر را به نی که زد دل مادر کباب شد دنیای درد بر سر زینب خراب شد چون کار شمر در ته گودال شد تمام خولی برای بردن سر انتخاب شد بعد از سه روز آن گل صد برگ سوخته روی حصیر کهنه به سختی کتاب شد خواهر که دید، زینت دوش نبی، به خاک هر پلک روی هم زدنش هم عذاب شد با چکمه داخل حرم الله می شدند وقت غنیمت است اگر که شتاب شد لشکر که رفت خیمه به دنبال غارتی نوبت به پیرهای به فکر ثواب شد یک مرد مانده در حرم او هم اسیر درد سجاد تشنه بر سر سجاده آب شد
خون گلوت می چکد از نیزه ی سنان داده چه کس شبیه تو اینگونه امتحان تا طعن خارجی نگدازد تن مرا ای قاری شکسته سرم سوره ای بخوان برگشته از تنور، چه آشفته مو شدی آشفته است مثل سرت کل کاروان لبخند حرمله به رباب است باز، چون در خواب هم دو دست خودش می دهد تکان مانند ماه سوخته بر نیزه ای و من سر میزنم به چوبه محمل چه ناگهان... بر نیزه هم غریبی و هی سنگ می خوری زینب فدای غربت تو ای حسین جان ای کاش نیزه دار تو نرود سمت اکبرت چون قد نیزه چون کمرت می شود کمان زخمی عمیق بر جگرم چنگ می زند زخمی شده است معجر خاکی دختران
راه تو راه نجات است اباعبدالله روضه ات شرط حیات است اباعبدالله سینه زن سینه کبود است به یاد بدنت سینه اش نذر زکات است اباعبدالله هر کجا گفته ام از عشق تو مقصد بودی عشق تو جلوه ی ذات است اباعبدالله بی تو با هر قلمی هر غزلی سر گیرد بازی ِ با کلمات است اباعبدالله شب ما سوختگان را قمری لازم نیست پرچمت نور صراط است اباعبدالله میزبان حرمت هر شبِ جمعه است خدا عقل از این مرتبه مات است اباعبدالله اربعین کرببلا رفته فقط می داند اشک ها برگ برات است اباعبدالله کشته ی اشکی و سوگند به لب تشنگی ات تشنه ات آب فرات است اباعبدالله
دلم در کوفه چون موی سرت سوخت تو بر نیزه، به محمل خواهرت سوخت حرارت بود و آتش بود و گرما ولی از هرم طعنه دخترت سوخت نگو نیزه بگو مسمار وحشی که اینگونه تمام حنجرت سوخت ز پنجه صورت طفلان سیاه و... به نیزه غیرت آب آورتر سوخت رباب است و به هر لالای تلخش دوباره حلق خشک اصغرت سوخت سکینه خون جگر با کام عطشان به یاد آب آب آخرت سوخت تمام عمر چون قلب خیامت به روضه زخم قلب نوکرت سوخت
دلم با روضه هایت انس دارد چو نی با نینوایت انس دارد صدایت می کنم هر روز در خود گلویم با نوایت انس دارد نفس هایم برای زنده ماندن به این آب و هوایت انس دارد میان دلخوشی ها قلب نوکر فقط با کربلایت انس دارد خدا را شکر روحم مثل طفلی به آغوش عزایت انس دارد دلم در این جهان با هر کسی که عرق ریزد برایت انس دارد به عشق تربت دارالشفایت سرم با خاک پایت انس دارد تن مجروحم از درد غریبی به دارو و دوایت انس دارد
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین ***************************** به ذلّت پشت کردی و زدی فریاد، عزّت را تو سر دادی، که دینِ حق نبیند رنگِ ذلّت را تو مصباحُ الهدی هستی و باید گِردِ تو گردد کسی که از خدا کرده طلب نورِ هدایت را یقین دارم هر آن کس در دلش حبّ تو را دارد خودت هدیه به قلبش داده ای این مهر والفت را همین که نام تو گُل می کند روی لبم قطعاً نهاده بر سرم پروردگارم اوجِ منّت را زدی بوسه به پای مادرت زهرا و خالق هم به لطفِ بوسه ات بگذاشت آنجا باغِ جنت را میانِ خاک ها ، خاکِ مزار توست استثنا تو بخشیدی به این تربت شفا و فضل وبرکت را تو را آن گونه که باید نفهمیده بشر آری چگونه می توان فهمید قدرِ بی نهایت را ؟ میانِ آن همه !، بهر تو هفتاد و دو تن مانده و این یعنی ندارد هر کسی در دل بصیرت را زمین مانندِ اصحابِ تو را دیگر نخواهد دید غیورانی که سر دادند و نشکستند بیعت را همان یاران که رسواییِ عشقت را پسندیدند همان ها که نمی گیرند رنگِ هر جماعت را هر آن کس با امامش ماند و یارش بود، می ماند به دنیا کربلایت می دهد این درسِ عبرت را سر و جان دو عالم باد قربانِ ابالفضلت علمداری که باید در وجودش دید غیرت را فدای کودکِ شش ماهه ات که خواست باخونش تو را یاری رساند ، تا کنی اتمامِ حجّت را چه کرده خواهرِ مظلومه ات زینب که تا محشر همه باید از او گیرند درسِ استقامت را شهادت می دهم والله ، آقای شهیدانی که در گودالِ خون کردی ادا حقّ شهادت را مکانت آسمان ها بود و در گودال افتادی به زیر دست و پا رفتی ، که گیری دستِ امت را یکی عمامه ات را ، آن یکی انگشترت را برد چه زیبا وقتِ جان دادن نشان دادی کرامت را دلم تنگ است میدانی چه میخواهم من از دستت فقط می خواهم از تو اربعین اذنِ زیارت را ****************************
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین **************** مدیحه خوانِ جلالت ، جلیل خواهد شد هر آن که سوخت برایت خلیل خواهد شد ملازم تو عزیزِ خدای توست حسین جدا شود زِ تو هر کس ذلیل خواهد شد سری که طالب عقل است گشته مجنونت جنون گرفته ی عشقت عقیل خواهد شد اسیرِ عشقِ تو اصلا اسیرِ دنیا نیست به چشمِ او غمِ دنیا قلیل خواهد شد وجودِ هر که خدایی شود چو زینبِ تو بلای دوست به چشمش جمیل خواهد شد کسی که چشمه ی اشکش برای تو جاری است به حشر، قسمتِ او سلسبیل خواهد شد به شاعرِ تو اگر مادرت کند نظری شبیهِ محتشمت بی بدیل خواهد شد به عاشقی که خودت می دهی شهادت را به عزّتِ "حججی ها " قتیل خواهد شد من از حکایتِ شیرینِ " جون " فهمیدم که با تو ایل و تبارم اصیل خواهد شد در آن کشاکش محشر که روزِ وانفساست به نوکرانِ تو، زهرا کفیل خواهد شد ******************
السلام علی الحسین ************** سر و سرور به هر شهید ، حسین به خلایق بُوَد امید ، حسین هست بابُ الحسین کلُّ الخیر نوکرش می شود سعید ، حسین رحمت اللهِ واسعه یعنی زحمتِ خلق را کشید ، حسین تا شود دافعُ البلای بشر هر بلا را به جان خرید ، حسین هر زمان با گنه زمین خوردم تا بلندم کند دوید ، حسین در میانِ سفینه های نجات زودتر از همه رسید، حسین من کجا ؟ روضه ی حسین کجا؟ سمت روضه مرا کشید ، حسین اهل شورِ عزا نبود دلم در دلم شور آفرید ، حسین با خبر کرد اشکِ دیده مرا که تو را بین روضه دید ، حسین‌ ناگهان بین گریه حس کردم ناله های مرا شنید ، حسین به مشامم رسید بوی بهشت شد بهشتِ مرا کلید ، حسین همه را عاشقِ خودش کرده شد برای همه مفید ، حسین *****************
السلام علیک یا ایتها النّفس المطمئنّه ************************ ای نفسِ مطمئنّه ، کمالِ یقین حسین روشن ترین تجلّی نور مبین حسین قربانِ خانواده ی تو خانواده ام هستیِ من فدای تو ای بی قرین حسین آبِ حیات دین خدا خونِ پاک توست خونِ خدا ، فداییِ قرآن و دین حسین تقدیم کرده ای به خدا هر چه داشتی کردی وفا به عهدِ خودت اینچنین حسین کامم به ذکر تو شده شیرین ولی دلم... با عشقِ ناب تو شده شورآفرین حسین اصحاب با وفای تو الگوی عالمند چون مهرِ توست با گِلِ آنها عجین حسین یاران یکی یکی همه رفتند و بعد از آن پاسخ نداشت ناله ی هَل مِن مُعین حسین تنها شدی و دور و برت گرگ های پست بودند از یسار و یمین در کمین حسین شد بر سر جهان به خدا آسمان خراب در قتلگاه تا که تو خوردی زمین حسین دنیا پس از شهادت تو روز خوش ندید چشمش پر آب گشت و دلش شد غمین حسین یک عمر بوده سایه ی لطف تو بر سرم بالا سرم بیا تو دمِ واپسین حسین آقا اگر مرا برسانی به کربلا جان می دهم برای غمت اربعین حسین *******************
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین ***************************** دوباره زنده شدم با دمِ امام حسین برای آن که شوم آدمِ امام حسین رها کنم غم او را برای چه؟ وقتی... قلیل کرده غمم را غمِ امام حسین چه غم از اینکه پرم را شکسته این دنیا مرا بس است پرِ پرچمِ امام حسین جدا کند دل خود را از عالم و آدم کسی که آمده در عالمِ امام حسین حدیث تشنگی اش را فرات زمزمه کرد که چشم ما بشود زمزمِ امام حسین همیشه دیده ی پر اشک از خدا خواهم که قطره قطره شود مرهمِ امام حسین سزاست گریه کنم لحظه لحظه هر ساعت به یاد آن بدنِ دَرهَمِ امام حسین کفن نداشت به جز خاک و خون ته گودال کسی نبود شود همدمِ امام حسین که ناگهان ته گودال ساربان آمد خدا به خیر کند ، خاتمِ امام حسین ... هدر نمی رود این خون که ریخت روی زمین اگر خداست ولیّ دمِ امام حسین **************************
دو بیتی مرثیه سرت را دخترت تا دید در طشت نگاه زخمی ات لرزید در طشت به جای دختر دلتنگ بابا لبت را خیزران بوسید در طشت هلال نیزه ها ماه منیرم بخوان قاری من تا جان بگیرم بخوان از آیه های سوره ی کهف بخوان تا مزد قرآنت بمیرم به نی حال و هوایت فرق کرده سرِ در خون حنایت فرق کرده بخوان هر چند زیر بارش سنگ کمی لحن صدایت فرق کرده چهل منزل سرت را نیزه می برد رقیه دم به دم از غصه می مرد به خنده حرمله منزل به منزل کنار نیزه ات هی آب می خورد
السلام علیک یا اباعبدالله *********** گریه کردن بر تو دل را خالی از غم می کند این سیاهی ها جهان را سبز و خرّم می کند قطره ی اشکی که در بزم عزایت ریختم کارها روز قیامت با جهنّم می کند چای ریز روضه ات می گفت با چشمان خیس چایِ اینجا را خودِ خیر النسا دم می کند هر که آمد روضه قطعاً انتخاب فاطمه است رفت و آمدهای ما را او منظّم می کند سربلندیِ جهان را می کند از آنِ خود در مسیرِ عشقِ تو هر کس که قد خم می کند باز آمد اربعین و غبطه خوردم یا حسین بر کسی که کوله بارش را فراهم می کند اربعین پای پیاده از نجف تا کربلا این قدم ها از غم صاحب زمان(عج) کم می کند ***********
سلام الله علی زوّار الحسین ***** در جاده ی عشق ، نورِ حق جلوه گر است بیچاره بُود هر که از آن بی خبر است من معتقدم که زائرِ قبرِ حسین با مهدیِ صاحب الزّمان همسفر است ******
هر چه هستم حتم دارم ، دوستم دارد حسین نیست غم در روزگارم ، دوستم دارد حسین اوست یارم ، قبل دنیا آمدن تا بعد مرگ در خزان و در بهارم دوستم دارد حسین دست و پا گیرم ولیکن دستگیرم لطف اوست کی گره افتد به کارم دوستم دارد حسین نیست در دل ذره ای هم وحشت تنها شدن هست اربابم کنارم دوستم دارد حسین عاشقی ارثیه ی آبا و اجدادی ماست با همه ایل و تبارم دوستم دارد حسین جنس بُنجل هستم اما او خریدارم شده گرچه من سودی ندارم دوستم دارد حسین گرچه از اول بنا این بود من یارش شوم او همیشه گشت یارم دوستم دارد حسین ثروتی دارم که محشر آرزوی عالمی است این بُوَد دار و ندارم دوستم دارد حسین در قیامت که رود هر کس پی ِ کار خودش هست اربابم کنارم دوستم دارد حسین ای بنازم بر مرامش زیر تیغ شمر هم بود او دل بی قرارم ، دوستم دارد حسین
عجب کاروانی شد این کاروان پای غصه های تو از تاب رفت ما هشتادو چارتا بودیم رفتنه ولی کم کم این قافله آب رفت چهل روزه از هم جداییم حسین چهل روزه که بی قراره توام یه روزی رسیدیم با هم کربلا حالا من کنار مزار توام سرت روی نی رفت پیش چشم ما تموم مسیر بی قرارت بودیم گرسنه و تشنه تو رو کشتنت گرسنه و تشنه کنارت بودیم دارم از مسیری میام که داداش بدون تو هی غم روی غم اومد ولی اخرش زینب و کاروان کنار مزارت با پرچم اومد همون پرچمی که توی علقمه تو دستای سقا زمینش زدن الهی که کور شن اونایی که تیر به اون چشمای نازنیش زدن میام از مسیری که تو شهر شام آتیشی به قلب کبابم زدن نه اینکه فقط سنگ به ماها زدن سرِ شیر خوارِ ربابم زدن تو که با خبر بودی از حال ما کجاها کشیدن مارو با طناب تو رو بردنت از رو نی توی تشت امان از ملاقات تو بزم شراب ما بودیم عزادار و وارد شدیم پیش پای ما سازو نی میزدن سرت رو آوردن تو تشت طلا برا عرض تبریک مِی میزدن سه ساعت روی پا معطل شدیم توی جمع مستا بودیم بی پناه تو رفتی تو مقتل ما تو بزم می تو رو تیغ کشته ماهارو نگاه
هرشب برایت زیر نور ماه خواندم با چشم تر مرثیه ای جانکاه خواندم اذن دخول خویش را در راه خواندم "أأدخل یابن رسول الله ؟"خواندم خواهر نگاه روشنی دارد عزیزم ! هر رفتنی برگشتنی دارد عزیزم ! از داغ تو حیران شد و سرگشته زینب دور سرت هرشب مکرر گشته زینب رویش شبیه روی مادر گشته زینب باید ببینی ! پیرتر برگشته زینب ای صاحب شش گوشه مهمان داری امروز یک قافله مهمان گریان داری امروز برگشته ام تا جزء زوار تو باشم من هرکجا باشم هوادار تو باشم در عمر خود تنها گرفتار تو باشم ای یوسف زهرا خریدار تو باشم از زینب خود مشتری بهتر نداری خواهر بمیرد ای برادر سر نداری باید برایت گفتنی ها را بگویم از اقتدار دختر زهرا بگویم از خطبه ی کوبنده و غرا بگویم ازانچه کردم با حرامی ها بگویم با " اسکتوا" یم شهر کوفه زیر و رو شد ابن زیاد از خطبه ام بی آبرو شد دل را که با یاد خدا آرام کردم من چادرم را پرچم اسلام کردم با تیغ نطق آتشین اقدام کردم جای تو خالی بود فتح شام کردم جز ذکر حق ازخواهرت آیا شنیدی ؟ آن مارایت الا جمیلا را شنیدی ؟ در هر لباسی بنده ی شیطان غلط کرد هرکس که زد بر نیزه ها قران غلط کرد هرکس که شد همبازی حیوان غلط کرد از ابتدا نسل ابوسفیان غلط کرد اُف بر یزید و سفره ی نحس قمارش شخصا در آوردم دمار از روزگارش من پای اهداف تو از آغاز بودم جان بر کف دین عاشقی جانباز بودم با دست بسته صاحب اعجاز بودم در بند شمر اما حماسه ساز بودم هر منزلی محشر به پا کردم حسینم من کربلا را کربلا کردم حسینم جان داده ام تا روح مکتب جان بگیرد تا کار و بار صاحب قران بگیرد از بچه هایت دشمنت تاوان بگیرد ای کاش دیگر این سفر پایان بگیرد لبخندهای شمر جانی خسته ام کرد زخم زبان و بددهانی خسته ام کرد بعد از تو خیلی دشمنت رفتار بد کرد هر خواهشی از حرمله کردیم رد کرد راه مرا خولی بی انصاف سد کرد دیدی چگونه شمر پایم را لگد کرد ؟ رفتی و درد و غصه ام کامل شد ای وای نامحرمی در خیمه ام داخل شد ای وای هم شعله ی غم می کشید از دل زبانه هم میرسید آب دهان از بام خانه خورد و خوراکم سنگ بود و تازیانه دارم نشانی از کبودی روی شانه چشمی به سوی دخترت چشمی به من داشت بیش از بقیه حرمله دست بزن داشت ناموس حق آواره و بی خانمان بود هر ناقه ای لنگ و بدون سایه بان بود خلخال دخترها به دست این و آن بود اطراف ناموست پر از نامحرمان بود  " اصلا خبر داری مرا بازار بردند ؟ نامحرمان در مجلس اغیار بردند؟" با رفتنت من ماندم و حال خرابم بی سرپناهی میدهد هرشب عذابم شد آستین پاره ام تنها حجابم باغیرت من ! زخمی بزم شرابم از برکت لطف خدا من دق نکردم حتما خودت کردی دعا من دق نکردم وقتی نباشی زندگی هم زندگی نیست طاعت که منهای ولایت بندگی نیست نانی به ما دادند اگر ؛ بخشندگی نیست سوغات ما از شام جز شرمندگی نیست ماییم و تصویر خیالی رقیه می سوختیم از جای خالی رقیه از پا در اورده مرا مرثیه هایت دیگر به گوش من نمی اید صدایت مشغول ذکر فاتحه هستم برایت ای کاش میشد جان دهم پایین پایت ای کاش قربان تنی صدچاک گردم بعد از سه روز آخر کنارت خاک گردم
برخیز برادر شهیدم من زینبم از سفر رسیدم از رنج اسارت آمدم من مشتاق زیارت آمدم من با پیکر خسته ام رسیدم با قلب شکسته ام رسیدم ای تشنه،ذبیح کربلایی برخیز حسین من کجایی؟ هرچند به خون وضو گرفتم پیراهنت از عدو گرفتم با معجر خون نقاب کردم در راه تو انقلاب کردم از شام بلا رسیده ام من دنبال سرت دویده ام من من در غم تو اسیر بودم در سلسله هم امیر بودم تو رفتی و غیرت از جهان رفت آه دل من به اسمان رفت تا پرچم ساقی ات زمین خورد از معجر خواهرت امان رفت تو رفتی و نیزه ها رسیدند از شانه ی کودکان توان رفت با ضربه ی دست های سنگین هوش از سر و گوش دختران رفت جان بود هنوز در وجودت دیدم که سر تو بر سنان رفت انگشتر خون گرفته ات را دیدم که به دست ساربان رفت از داغ تو باغ ارغوانم چل روز شده که قد کمانم از شام یهود آمدم من با روی کبود آمدم من با کوه عذاب می رسم من از بزم شراب می رسم من باز آمده ام به رنگ لاله با قافله ات به جز سه ساله بعد از تو همیشه بی کسم من با چادر پاره می رسم من در کوفه شد آنچه فرض کردم من چادر کهنه قرض کردم بگذار نگویمت ز بازار از کوچه و از نگاه انظار در کوفه به روی باز بودیم بر ناقه ی بی جحاز بودیم در کوفه غریب و آشنا زد شاگرد قدیمی ام مرا زد چل منزل عذاب کشت ما را لالای رباب کشت ما را در پنجه ی قوم پست بودیم همراه سپاه مست بودیم
من زنده ام که زنده بماند صدای تو برگشته ام که روضه بگیرم برای تو این شانه ی شکسته و این قد سوخته این مو سفید خواهر خسته فدای تو ای تشنه ی کنار فرات ای شکسته دل تازه شروع می شود اینجا عزای تو ای پاره پاره پیکر رفته به نیزه ها در من دوباره زنده شده ماجرای تو اینجا هنوز بوی تو دارند سنگ ها مانده به روی خیلی از اینها حنای تو ای کاش که حسین چهل روز پیش از این من تشنه ذبح می شدم اینجا به جای تو اینجا عصای پیری ات از هم شکسته شد اما نه قطعه قطعه شد اینجا عصای تو بی دست تا که پیکر سقا به خاک ریخت آورد نیزه ای تن او را برای تو با محرمان رسیدم و نامحرمان مرا بردند دست بسته از این کربلای تو از کوفه تا به شام چهل بار لااقل نیزه به نیزه شد سر از تن جدای تو
دوباره روضه گرفته دلم برای سرت دمی نشد که نباشد به دل هوای سرت چهل شبست که من قصه گوی مهتابم چهل شبست که گفتم ز ماجرای سرت ‌ شروع قصه من تل خاکی و وقتی که بوسه زد لب آن دشنه برقفای سرت وناگهان شب تاریک ما چراغان شد دمی که لب به لب نی گذاشت نای سرت تو راهی سفر کوچه های کوفه شدی و من چقدر دعا خوانده ام برای سرت اگرچه یاس کبودم فدای روی مهت اگر شکسته سرزینبت فدای سرت بخوان دوباره بر این قوم خواب،مُزّمِّل بخوان که قول ثقیلاست آیه های سرت شکست نافله ام در قنوت وقت سحر شنیدم از سر نی تاکه ربنای سرت شبی به دیر مسیحی شبی به کنج تنور چه حاجتی که روا گشت با دعای سرت الا که دُرّ یتیمی و آشنای یتیم روا نبود شود سنگ آشنای سرت در ازدحام سرت زیر دست و پا گم شد دویدم و نرسیدم به گرد پای سرت هنوز خاطره ای مایه عذاب من است نهیب چوب به لب خورده و صدای سرت چه کرد با سرتو آنقدر بگویم که رقیه گفت ببوسم من از کجای سرت نیامدم که زیارت کنم مزار تورا دوباره آمده ام جان دهم به پای سرت توای که خون خدایی تو ای که ذبح عظیم خدا نوشته برای تو و منای سرت
حسین جان... خمار اشکم و محتاج ناز بارانم ببار اشک عزا بر جهان بی جانم به لطف اشک عزایت_ رفیق زندگی ام_ به زندگانی ام امیدوار می مانم جهان باور من روضه هست تا هستم حسین جان من است و تمام ایمانم خدا به خیر، جزایش دهد عزیزی که گذاشت مهر غمت را به روی دامانم تویی که کشته ی اشکی و من که کشته ی تو به اشک چشم نوشتم که من مسلمانم چه حاجت است به ناز طبیب تا بوده غبار فرش عزایت مسیح چشمانم چقدر توبه کنم از گذشته ی بی تو ز عمر رفته ی بی ذکر تو پشیمانم نفس نفس شب و روزم حسین می گویم نفس نفس شب و روزم حسین می خوانم
به لطف عشق ، غمِ آه پروری داری به سمت سینه ی عُشاق معبری داری همیشه نام تو اشک مرا درآورده حسین! خاصیتِ گریه‌آوری داری کتابِ داغِ تو را جبرئیل شرح دهد میان عرش خداوند ، منبری داری یکی ز اهلِ بُکاءِ قدیمی‌ات نوح است تو نسل گریه‌کُن از هر پیمبری داری قسم به قُبّه ی تو روضه‌خانه‌ات ، حرم است تو در حسینیه رو به خودت ، دری داری کلیددار حریمت ، رقیّه خاتون است در آستان خودت شاه‌دختری داری قیام سینه‌زنانت قیامتِ عُظمیٰ‌ست چه های و هوی شریفی ، چه محشری داری! تمام هَمّ و غمم کار و بار هیئت توست خودت هوای مرا وقت نوکری..،داری مس وجود مرا چای روضه ات زر کرد عجب شرابِ خوشِ کیمیا‌گری داری بهشتِ بین دو انگشتِ تو به عابس گفت: جنون بخواه که فردای بهتری داری فقط تویی که وهب را حبیبِ خود کردی فقط تویی که چنین فنِّ دلبری داری شبیه جُون مرا هم دعا کنی ای کاش و حظ کنی که غُلامِ معطری داری ▪️ تو مانده ای تک و تنها میان یک لشکر... نه همدمی نه پناهی نه یاوری داری نفس‌نفس زدنت شمر را جَری‌تر کرد بلند کرد صدا را : چه حنجری داری! غروب بود..،سرت روی نیزه بالا رفت غروب بود..،سنان در خیام زن ها رفت
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین ***************************** دوباره زنده شدم با دمِ امام حسین برای آن که شوم آدمِ امام حسین رها کنم غم او را برای چه؟ وقتی... قلیل کرده غمم را غمِ امام حسین چه غم از اینکه پرم را شکسته این دنیا مرا بس است پرِ پرچمِ امام حسین جدا کند دل خود را از عالم و آدم کسی که آمده در عالمِ امام حسین حدیث تشنگی اش را فرات زمزمه کرد که چشم ما بشود زمزمِ امام حسین همیشه دیده ی پر اشک از خدا خواهم که قطره قطره شود مرهمِ امام حسین سزاست گریه کنم لحظه لحظه هر ساعت به یاد آن بدنِ دَرهَمِ امام حسین کفن نداشت به جز خاک و خون ته گودال کسی نبود شود همدمِ امام حسین که ناگهان ته گودال ساربان آمد خدا به خیر کند ، خاتمِ امام حسین ... هدر نمی رود این خون که ریخت روی زمین اگر خداست ولیّ دمِ امام حسین **************************