eitaa logo
شعر،روضه،سرود،نوحه،زمینه،واحد،شور
3.9هزار دنبال‌کننده
403 عکس
81 ویدیو
715 فایل
این کانال فقط مخصوص سخنرانان ومداحان اهلبیت(ع)میباشدولاغیر. لینک کانال: https://eitaa.com/joinchat/241434681Cd30712864d نظرات،پیشنهادات و انتقادات خویش را درباره ی کانال با آیدی زیر مطرح بفرمایید. AHSy3762
مشاهده در ایتا
دانلود
سبزه شد روی تو تا لاله ی بُستان نرود چشم من خون شد و از روی تو آسان نرود زعفران پس ز کجا جانب بغداد آید شکوه ی سرخَت اگر سوی خراسان نرود وحشت داغ تو رَم داد دلم را ورنه گفته بودند که آهو به بیابان نرود فاطمه بهر سرت روغن بادام آورد گریه کرده است که زلف تو پریشان نرود عرق آلود به دیدار تو آمد پدرت زآن که بی غسل ، کسی دیدن خوبان نرود تشت رسوایی این زن ز سر بام افتاد بر سر بام گرفتم تنت ای جان نرود رقص تشت است که کم نیست ز رقص شمشیر یا رب اینگونه دگر مرد به میدان نرود آفتاب لب بامی ، تو مگر عمر منی ؟! یا رب این عمر من خسته شتابان نرود غم خود را بده و شافع این امّت باش تا کسی سوی بهشت از درت ای جان نرود بال در بال به بالای بلای تو ملول چند مرغند که با پیکر تو آن نرود که ز خورشید فروزان به تن شاه شهید از تنش رنگ برفت و غمش از جان نرود پس چرا شد قُرُق روضه ی تو روضه ی طوس گر ز بغداد فغانت به خراسان نرود ؟ لب گزیدن به چه " معنی " است ، جگر را بگزید که ز تن جان شد و جان از پی جانان نرود
زهری تمامیِّ جگرش را گرفته بود سیلاب خون دو چشم ترش را گرفته بود طوبای باغ سبز "رضا" زرد زرد شد آفت تمام برگ و برش را گرفته بود از درد مثل حضرت زهرا س خمیده شد با دستهای خود کمرش را گرفته بود جان می کند مقابل چشم کنیزها... یک عده پست دور و برش را گرفته بود رقص و صدای هلهله های بلندشان تأثیر آه شعله ورش را گرفته بود دور از مدینه غربت بغداد را چشید ارث غریبی پدرش را گرفته بود شکر خدا نه پیرهنش دست خورده بود نه نیزه حجم بال و پرش را گرفته بود ... در پیش چشم مادر پهلو شکسته ای شمر از قفا سر پسرش را گرفته بود با ضربه های ممتد او استخوان شکست در پیش خواهری که سرش را گرفته بود ای کاش بیخیال شود ساربان فقط. انگشترش ولی نظرش را گرفته بود
به چشمت میهمان کردی تمامِ عمر، زمزم را به خاکِ تشنه خواندی آیه‌ی بارانِ نم‌نم را تویی آن کودکی که از سکوتش درس می‌ریزد دهان وا کن که بشناسند از هر علم، اَعلَم را غلام خُرده‌شاگردانِ شاگردان‌تان می‌شد به دَرسَت می‌فرستادند اگر یحیی‌بن‌اَکثَم را زیادت نه؛ کمت هم از سر عالَم زیادی بود نمی‌دانند دستان جوادت معنی کم را نمک‌نشناس‌ها انداختند اندازه‌ی جودت به جان شانه‌‌ات سنگینی یک کوهْ ماتم را به مشتت جمع شد کابوسِ خاکِ چادر مادر زمین با اشک‌هایت ریخت بر سر؛ خاکِ عالم را قیامِ انتقام از دست‌های کوچکت پا شد چشاندی بر دهان کوچه‌ چندین مشتِ محکم را تو را با روضه‌های مادرت کشتند، با سَم نه به کامت ریخت انگورِ اجل با زهر، مرهم را اگر می‌دید امّ‌الفضل، درمانت شهادت بود به بیمارش نمی‌نوشاند، هرگز مرهمِ سَم را نوای العطش‌های تو گفت اینجا حسینیّه‌ست کف و دف را بیاندازید، بردارید پرچم را زمین در قابِ چشمش آخر ذی‌القعده را می‌دید نگاه تشنه‌ات یک آسمان ماهِ محرّم را مسافر بودی و پشتِ نگاهت کاسه‌آبی ریخت نشان می‌داد حالِ رفتنت یک کربلا غم را
هستند کریمان دو عالم سرخوانت یکبار نخورده ست گره کیسه ی نانت اصلا حرم شاه خراسان حرم توست هرصحن که گشتیم در آن بود نشانت انگار که گهواره تو عرش زمین بود وقتی پدر پیر تو می داد تکانت تکبیر تو از داخل گهواره رسیده ست هستم اگر امروز مسلمان اذانت یکبار پدر گفتن تو گر نمی ارزید صد بار نمی رفت به قربان زبانت! از چشم پدر دور مشو – گرگ زیاد ست بر این پدرت حق بده باشد نگرانت در راه مبادا قدمت خار ببیند آن صورت چون برگ تو آزار ببیند یک روز می آید که می افتد بدن تو لب تشنه بمانی و بخشکد چمن تو یک روز می آید که می افتی و کنیزان در خانه برقصند کنار بدن تو ای یوسف زهرا ، دل یعقوب فدای ... آن لحظه ی خاکی شدن پیرهن تو
روضه سوزاند، دلِ چوبی منبرها را خیس کرد اشکِ غمت گونه‌ی نوکرها را غزلِ مرثیه‌ات مثل زغالی سوزان باز سوزاند، دلِ نازکِ دفترها را داغ، سخت است، ولی داغ جوان سخت‌تر است پیر کرده‌ست جوانیِ تو مادرها را آفتابِ تنت افتاد، لب بام، سه روز ای خدا خیر دهد باز، کبوترها را - - که رسیدند، به دادت؛ که نسوزد جسمت ریختند از تن خود بر بدنت پرها را اسب‌ها حمله نکردند، به بی‌جانی تو رو سیاهند، از آن روز که پیکرها را ... باز هم شکرِ خدا نیزه‌ به دستی نرسید مثل آن روز، که بردند، همه سرها را باز هم شکر، که ناموس تو را ... لال شوم که ندیدی غمِ دزدیدنِ معجرها را با جوان‌مرگی تو یادِ جوان افتادم برد، تابوتِ عبایش علی‌اکبرها را ...
سوزانده تب زهر، تمام گلویش را برده است مکافاتِ عطش، رنگ و رویش را از شرم، سرش رو به زمین است، بمیرم با رقص، زمین ریخته اند آبرویش را آن قدر صدای دهل و ساز بلند است پوشانده صدای لبِ تسبیح گویش را از هر طرفی پا شد و برخاست، زمین خورد بُرده است چنان تشنگی از دیده سویش را در پیش دو چشمش به زمین ریخته اند آب تا که نکند جستجو این آرزویش را با آب زمین ریخته آورد به خاطر مرثیه ی پُر ماتم شرم عمویش را آن قدر که پیچید به خود در کف حجره هر گوشه ای از حجره گرفته است بویش را بردند تنش را به چه وضعی به روی بام تا که نکند هیچ کسی جستجویش را خوب است که بر بام ز دورش همه رفتند خوب است که پوشانده لباسش، گلویش را سوی تن ارباب ولی آه سنان رفت تا با نوک نی، قطع کند گفت و گویش را از بس که به پیشانی او زخم نشسته است گویا که گرفته است به خونش، وضویش را با سنگ، کسی آمد و بر صورت او زد وقتی که نمی دید دگر روبرویش را
دوباره ماتمی در قلب خاص و عام افتاده اگر شال عزا بر شانهٔ اسلام افتاده زنی در قالب همسر دوباره شر به پا کرده شبیه جعده(لع) در ذهنش خیالی خام افتاده نشانده نقشه های شوم را در چشمهای خود جواد إبن رضا(ع) در چنگ مکری تام افتاده چه برّنده ست شمشیرِ زبانِ نحسِ أمّ الفضل(لع) کلامش باز هم در ورطهٔ دشنام افتاده نفس میسوزد از زهرِ هلاهل...جایِ قدری آب زمین خورده! جوانی تشنه و ناکام افتاده گلویش شعله ور در آتش و از کنج لبهایش عطش جاریست و دریا کنار جام افتاده به سختی گام برمیدارد و از لرزش بسیار عبا از شانه اش بیتاب در هر گام افتاده به سختی در میان هلهله مظلوم جان داده چه تنها کنج حجره پیکری آرام افتاده * تنش در زیر سمّ اسب هایِ سخت-جولان نه... به زیر تابش ِ خورشید، روی بام افتاده!
حجره تاریک شده یا که دو چشمم تار است هرکجا مینگرم دوروبرم دیوار است  ناله ی العطش من نرسیده ب کسی چه کنم هرچه کنم هلهله ها بسیار است  صورت خاکی مارا برو از کوچه بپرس در زمین خوردن ما دست دگر در کار است علتش چیست که بالاسر من میرقصند پیش معصوم مگر جای زن بدکار است؟! نه مرا سنگ زدند و نه سرم برنیزه است جای این اذیت وآزار فقط بازار است  به روی بام اگر رفت تنم سالم رفت  از روی اسب بیافتی ب زمین دشوار است جان به قربان تنی که همه اش غارت شد بیش از پیرهنش پیکر پاکش پاره است
ناگزیر است بال و پر بزند یا که بر خاک حجره سر بزند سوز زهری که کرده  بی تابش دائما شعله بر جگر بزند ناله اش را کسی نمیشنوند غربتش روضه را شرر بزند روضه ی باز، حجره بسته است از عطش اه شعله ور بزند روضه یعنی که همسری بی رحم جای رفع عطش تَشر بزند در عزای جوان ، جوان باید از غمش ناله بیشتر بزند به علی اکبرِ حسین قسم که جوان داغ بر جگر بزند روضه یعنی که لشگرِ نیزه ضربه ها را به یک نفر بزند
جز عطش  جز درد  جز آتش  بجز ماتم نداشت آه، زهرِ ام‌فضل از زهرِ جعده کم نداشت مجتبای دیگری در حجره‌ای اُفتاده بود غیر وا اُما خدایا سینه‌اش مرهم نداشت  آن حسن دورش شلوغ است از عزیزان این حسن خواهری حتی برای گریه کردن هم نداشت ای جوانِ خانه با این زهر پیرت کرده‌اند ای بهم پیچیده قدتت شانه‌های خم نداشت واجوادِ فاطمه دارد رضا را می‌کُشد داغ این است این جوان جز قاتلش محرم نداشت پشت در کِل می‌کشند و پای می‌کوبند تا... گم شود  دادش که دیگر  قوتی از سم  نداشت خوب شد بابای او بالاسرش امروز نیست خوب شد پیش پدر خون ناله‌ای مبهم نداشت گرچه بر سینه کشیدندش به سمت پشت بام جای شُکرش هست دیگر سینه‌ای درهَم نداشت بوی نان می‌آمد اما دخترک این روزها چند وعده جای نان جز سیلی محکم نداشت
بعد بسم‌اللهِ ما هست تعالی زینب آیت‌الله علی  آیتِ عُظمی زینب هاجر و آسیه نه  مریم و حوا هرگز بنویسید فقط حضرت زهرا زینب خرج یک صفحه از اوصافِ بلندش شده است که فقط نقش کند جوهرِ دریا زینب زینتی داشت اگر ، نام علی نامش بود خوب گفتند که ای اُم‌ِابیها زینب هرچه گفتیم از او در خورِ شأنش ، هیهات هرچه خواندیم خدا گفت که حاشا زینب کربلا کرب و بلا نیست فقط بی زینب کربلا کرب و بلا هست فقط با زینب ذوالفقار علوی پیش دَمَش کم آورد آنکه زد ریشه‌ی هر کاخ ستم را زینب مرتضی گفت: تویی فاطمه  یا اینکه منی نفست گرم به هر خطبه‌ی غرا زینب کس ندیده‌است تو را  خاصیتِ نورِ شماست هست هر جلوه‌ی حق دیدنی  الّا زینب نور که سایه ندارد که به آن دیده شود چشم محجوب کجا  نورِ معلا زینب ظلمتی هم اگر آمد که شما جلوه کنید که ببینند چه کرده است به دنیا زینب قدم اول خود را سرِ دنیا زدی و... ...قدم بعد روی زانوی سقا زینب نسل در نسل همه  نسل حسینیم اگر هفت پُشتم همه گفتند فقط یا زینب سینه‌ی ماست حسینیه‌ی غمهای دلش نفسِ ما جگرِ ما تپشِ ما زینب
تو زیر آفتابی و من زیر آفتاب ای سایه ی سرم چه کند با غمت رباب ای ماه من !تن تو کجا و تب کویر آه از زنان پرده نشین و شب کویر آن گرگ ها که پیرهنت را دریده اند حالا به موی دخترکانت رسیده اند قلبم به یاد پیکر تو تیر می کشد ذهنم تو را دوباره به تصویر  می کشد جایی برای بوسه نبود آه  بر تنت لب را گذاشتیم به رگ های گردنت بر سینه می زنم من از این داغ سینه سوز در گوش من صدای سم اسب ها هنوز .. ما سوختیم از غم تو مثل مادرت دارد فرار می کند از خیمه دخترت گهواره را ...نبر..نبرش یادگاری است بعد از تو سهمم از همه عالم نداری است باور نمی کنم که چنین پیر و خسته ام در نصف روز این همه آقا شکسته ام تنها پناه من فقط آغوش زینب است بار غم حرم همه بر دوش زینب است نه اینچنین اسیر شدن نه فدا شدن جان کندن است از تو حسینم جدا شدن ✍
بسم الله الرحمن الرحیم ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ بر فراز نیزه ها دیدم سرت را بیشتر در میان خاک و خون بال و پرت را بیشتر از تمام یادگاری ها که غارت کرده اند دیده ام در دستشان انگشترت را بیشتر هر کسی با هر بهانه داد آزارم ولی زجر میزد این میانه دخترت را بیشتر درد پهلو ، گوش زخمی ، روی نیلی ، چشم تار دیده بگشا تا ببینی مادرت را بیشتر هر زمان میشد برای ما سپر ، مجروح کرد ضربه های تازیانه خواهرت را بیشتر خنجر و تشت زر و کنج تنور و نیزه ها نامرتب کرده وضع حنجرت را بیشتر در میان قتلگاهت میکشید از روی کین دست شمر بی حیا ، موی سرت را بیشتر... ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ ✍امیر قربانی فر
از اول ما بلی گفتیم بر این تا ابد روضه که در تقدیرمان بنویسد ایزد بی عدد روضه بهشتِ بهتر از قبل هبوط ماست می‌دانم که حتی داده بر حوا و بر آدم مدد روضه اگر عمری فدایش شد حلال عمرمان باشد به تأویلی که قرآن گفته از هذا البلد_ روضه خوشا محشر اگر در حلقه حدّاث او باشیم در آن مجلس نشان، این پلک زخمی و سند روضه تپش در سینه می‌گوید که باید سینه زن باشی نزد بر سینه‌‌ی دلتنگ هرگز دست رد روضه مهیا باش و قبل از روضه‌ها قصد زیارت کن خدا دلتنگ‌های کربلا را می‌برد روضه تنی در جزر گودال و سری بر مد یک نیزه زمین افتاده دریا و اسیر جزر و مد روضه پس از آن ماجراهایی که آمد بر سر مویش ندارد پیش چشم مادر آشفته حد روضه
بي تو آواره ي شاميم، خودت را برسان آفتابِ لب باميم، خودت را برسان اي به تدبير تو محتاج، جنون منديِ ما! تيغِ گم کرده نياميم، خودت را برسان خُرد منگر به چموشي و حروني رمه را پيش فرمان تو راميم، خودت را برسان پرچم سبز تو بر خاک نخواهد افتاد سبز پوشانِ قياميم، خودت را برسان نفسي تازه کن، اي وارث اعجاز مسيح! زير دندان جذاميم، خودت را برسان کافر و مؤمن، آواره و شبگرد، همه همه محتاج اماميم، خودت را برسان
تاج امامت است به روی سر شما خیل ملائکند به دور و بر شما قربان چهره ات که تجلی مصطفاست قربان آن صلابت چون حیدر شما ای کاش صبح روز ظهورت صدا کنند نام مرا عزیز خدا؛ یاور شما در زیر طاق صحن گوهرشاد حاضر است از بهر خطبه خوانی تان منبر شما نفرین فاطمه شده صدشکر مستجاب لبخند آمده به لب مادر شما آقا دعا کنید که در زندگی مان باشیم ای ذخیرۀ حق یاور شما ای چشمۀ زلال الهی ظهور کن ماتشنه ایم، تشنه لب کوثر شما فرموده ای که الگوی من مادر من است با این حساب فاطمه شد رهبر شما کی ریشه کن کنی تو تبار یهود را ای جان فدای طنتنه ء خیبر شما بیرون بکش زخاک دوتا غاصب فدک این انتقام گشته به حق باور شما روز ظهور نعره زنی جدی الحسین کرببلاست چون هدف آخر شما
الا طراوت سر سبز بوستان دلم شکوه بی مثل اوج آسمان دلم قلم به دست من امشب عجیب میلرزد و بند آمده پیش شما زبان دلم اگرچه هیچ کجا لایق قدومت نیست چه میشود که بیایی به جمکران دلم کدام جاده مرا می رساندم تا تو نشانی حرمت را بده نشان دلم به دست های تو دستم نمی رسد آقا چراکه بی تو شکسته است نردبان دلم نگاه کن به کویری ترین زمین خدا تو ای زلال ترین رود بیکران دلم در آخر غزلم عرض میکنم این طور که "السلام علیک صاحب الزمان" دلم من از تو غیر تورا آرزو نخواهم کرد تو در کنار منی جستجو نخواهم کرد به غیر آمدن تو مرا که حاجت نیست به غیر دست کریمت گل اجابت نیست هوای خیمه ی سبزت چقدر روحانیست که در بهشت خدا اینهمه طراوت نیست و هیچ کار دگر غیر انتظار فرج برای شیعه مهم تر و با فضیلت نیست تو مهربان تری از مادر و پدر بر من برای من کسی مثل تو با محبت نیست خدا کند که نصیبم شود زیارت تو خدا کند که بمیرم اگرکه قسمت نیست تو هاشمی تو حسینی تو فاطمی هستی کسی شبیه تو اینگونه با اصالت نیست تویی که در رگ تو غیرت اباالفضل است میان سینه ی پاک تو جز شجاعت نیست بگیر تیغ به دست و به انتقام بیا برای خاطر زهرا تو ای امام بیا
بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 رسیده ایم به دریای بی کران محمد شناختیم خدا را در آستان محمد میان کشتی ارباب هم اگر بنشینیم نشسته ایم همه زیر سایه بان محمد دوباره سوره ی کوثر بخوان ، به یاد بیاور که ابترند تمامی دشمنان محمد روا مباد بخواهیم نان ز سفره ی اغیار ولی خوشست که باشیم بند نان محمد نمیخورد گره اصلا به هم دو ابروی زیباش گره گشاست یقین ابروی کمان محمد مرا خوشست به این خانواده دل بسپارم مرا بس است غلامی دودمان محمد برای دشمن خود هم دعای خیر نموده فدای قلب پر از مهر و مهربان محمد شود مجاور جبریل و جمله عرش نشینان کسی که پر بگشاید در آسمان محمد تمام صحبت اسلام از مباهله این بود نبی ست جان علی و علی ست جان محمد همیشه مدح نبی بوده بر زبان علی و همیشه مدح علی بوده بر زبان محمد خدا کند که بمانیم زیر پرچم حیدر خدا کند که بمانیم در امان محمد... 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ✍امیر قربانی فر
بارِ ما را نمی خرد احدی تو مدد کن تو...یا علی مددی خوش نشستی درونِ سینه ی ما عشقِ گهواره تا دَمِ لحدی آفتابِ بلندِ فاطمه ای تا ابد غیرِ قابلِ رصدی یا علی! بینِ کلِ مخلوقات تو گلِ تا همیشه سرسبدی ذوالفقارت به ما نشان داده تو همان فاتحِ الی الابدی بی زره بودنت به این معناست نیست مرحب مقابلت عددی من فقط با نجف خوشم مولا! رگِ خوابِ مرا خودت بلدی دست خالی رسیده ایم نجف تو مدد کن تو..یا علی مددی
به لطف عشق ، غمِ آه پروری داری به سمت سینه ی عُشاق معبری داری همیشه نام تو اشک مرا درآورده حسین! خاصیتِ گریه‌آوری داری کتابِ داغِ تو را جبرئیل شرح دهد میان عرش خداوند ، منبری داری یکی ز اهلِ بُکاءِ قدیمی‌ات نوح است تو نسل گریه‌کُن از هر پیمبری داری قسم به قُبّه ی تو روضه‌خانه‌ات ، حرم است تو در حسینیه رو به خودت ، دری داری کلیددار حریمت ، رقیّه خاتون است در آستان خودت شاه‌دختری داری قیام سینه‌زنانت قیامتِ عُظمیٰ‌ست چه های و هوی شریفی ، چه محشری داری! تمام هَمّ و غمم کار و بار هیئت توست خودت هوای مرا وقت نوکری..،داری مس وجود مرا چای روضه ات زر کرد عجب شرابِ خوشِ کیمیا‌گری داری بهشتِ بین دو انگشتِ تو به عابس گفت: جنون بخواه که فردای بهتری داری فقط تویی که وهب را حبیبِ خود کردی فقط تویی که چنین فنِّ دلبری داری شبیه جُون مرا هم دعا کنی ای کاش و حظ کنی که غُلامِ معطری داری ▪️ تو مانده ای تک و تنها میان یک لشکر... نه همدمی نه پناهی نه یاوری داری نفس‌نفس زدنت شمر را جَری‌تر کرد بلند کرد صدا را : چه حنجری داری! غروب بود..،سرت روی نیزه بالا رفت غروب بود..،سنان در خیام زن ها رفت
بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ای آشنای درد گرفتارها حسن ای راه مستقیم زمین تا خدا حسن ای دومین اما حسن جان عالمین ابن الرضای سوم آل عبا حسن روزی هزار بار اگر جانمان دهند هربار میشویم فدای تو یاحسن هر جا که صحبت کرم و مهربانی است حرف از بقیع می شود و سامرا حسن یا مظهر العجائب عالم ، علی شد و یا مظهر الکرامت ارض و سما حسن ما را ببخش اگر ز شما کم سروده ایم ماها کجاو گفتن وصف شما حسن ای شاهزاده ای که در اوج بزرگی ات هم سفره می شوی به یتیم و گدا حسن شش گوشه ی ضریح قشنگت دل مرا پر می دهد به جانب کرببلا حسن با دستهای خود گره از کار باز کن ما را ببر زیارت خون خدا ، حسن... 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ✍امیر قربانی فر
بسم الله الرحمن الرحیم ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ به آرزوی وصال برادرش نرسید کسی به داد دل درد پرورش نرسید رواست گریه کند در مصیبتش یعقوب چرا که فصل جدایی به آخرش نرسید تمام هم و غمش دوری از برادر بود چه خوب شد که بلایی به دلبرش نرسید تن برادر او زیر پای مرکب نیست کسی برای جدا کردن سرش نرسید نه دست هیچکسی خورد بر محاسن او نه پای هیچکسی روی پیکرش نرسید امان ز کرببلا و غروب و گودالش به گوش هیچکسی داد مادرش نرسید برای عمه ی سادات این میان سهمی بغیر بوسه به رگهای حنجرش نرسید... ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ ✍امیر قربانی فر
بسم الله الرحمن الرحیم ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ به شهر قم به شما غیر احترام نشد بجز زنان احدی با تو همکلام نشد چقدر خوب که از قم گذشته اید شما مسیرتان گذر از کوچه خای شام نشد چقدر دسته ی گل ریختند بر سرتان دگر نصیب شما سنگ روی بام نشد برای عرض ادب صف کشیده اند اما برای هلهله کردن که ازدحام نشد نبرده اند شما را به کاخ دشمنتان نصیب حضرتتان مجلس حرام نشد نه جسم بی کفنی دیده ای ، نه روبرویت جدال ، بر سر پیراهن امام نشد... ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ ✍امیر قربانی فر
ای در نظرم شاخه ی طوبای شکسته! یک چشم بیانداز به بابای شکسته من یک کمر خم شده دارم به کنارت... اما تویی و این همه اعضای شکسته ای وای که تو ماندی و یک پای بریده ای وای که تو ماندی و یک پای شکسته هرچند که شیرازه ی توریخته برهم.. قرآن منی باخط زیبای شکسته! ابروی تو بر نیزه گرفته ست عزیزم درهم شده آن  طاق معلای شکسته صحبت شده از معجر عمه،چه کنم من.. آواره شد آن حضرت عظمای شکسته از خس خس تو سینه ی من تیر کشیده بابا بگو ای یار مسیحای شکسته یک‌بار دگر زنده شده داغ مدینه دیدیم به پهلوی تو زهرای شکسته ممنون عبایم که تورا برد به خیمه تشییع شدی با قدو بالای شکسته
با چفیه و جلیقه و قرآن شهید شد یعنی که در میانه‌ی میدان شهید شد بیچاره آن کسی که به پیمان وفا نکرد خوشبخت آنکه بر سر پیمان شهید شد تسبیح و عطر، قمقمه‌ی آب پس کجاست؟ حدست درست، با لب عطشان شهید شد چند اسکناس، پول زیادی نمی‌شود اما کسی نگفت که ارزان شهید شد آن کس که هم کتاب دعا هم تفنگ را با هم به جبهه برد، مسلمان شهید شد بی‌عشق و بی‌حماسه و بی‌شوق و بی‌امید بی‌جنگ و بی‌مبارزه نتوان شهید شد من بی حسین ماندم و بَل هُم أضَل شدم او عاقبت بخیر شد، انسان شهید شد