eitaa logo
شعر،روضه،سرود،نوحه،زمینه،واحد،شور
3.9هزار دنبال‌کننده
403 عکس
81 ویدیو
715 فایل
این کانال فقط مخصوص سخنرانان ومداحان اهلبیت(ع)میباشدولاغیر. لینک کانال: https://eitaa.com/joinchat/241434681Cd30712864d نظرات،پیشنهادات و انتقادات خویش را درباره ی کانال با آیدی زیر مطرح بفرمایید. AHSy3762
مشاهده در ایتا
دانلود
شمع محفل اگر سراج شده.. سوخته هستی اش حراج شده زیر پا بوده و به سر رفته بند نعلین بوده تاج شده مالیات فقیر از جگر است خون دلهاست که خراج شده مرض لا علاجمان اغلب.. با همین آب شور علاج شده چند قرن است در قبیله ما.. سجده بر سمت قم رواج شده کعبه گرچه نصیب مردم بود قبله ما از ابتدا قم بود مورم و در تمام اوقاتم به کرامات قدسی ات ماتم چند رکعت تورا صدا کردم راضیم! راضی از عباداتم سنگفرش حیاط صحن توام به رضای تو هشت قیراتم شور عشق تورا درآوردم غرق شیرینی است افراطم اینهمه آدم به کوچه ی تو میدهی وعده ی ملاقاتم؟ گرچه روحم گرفته روی گناه فاطمه اشفعی لی عندالله تو به زیر عبای موسایی ربنا ربنای موسایی گره خلق را تو وا کردی دستگیری عصای موسایی خواهر بی نظیر سلطانی کوثر بچه های موسایی کوه طور شماست بیت النور تو کلیم خدای موسایی هم مسیحا برای عیسایی هم تجلی برای موسایی برگ غفران رسید و بیمه شدم سائل حضرت کریمه شدم باده ناب از خم است هنوز رزق عشاق از قم است هنوز نان‌خور سفره ی حریم توایم در بهشت تو گندم است هنوز نخ  چادر نمازتان خانم! باب حاجات مردم است هنوز! تا ابد در طواف کوی توام تازه این دور هشتم است هنوز روبروی ضریح داد زدم.. حرم مادرت گم است هنوز کهنه ام وصله پینه میخواهم از قم تو مدینه میخواهم هرکسی خاکسار این در شد ناخودآگاه دیده اش تر شد به طواف ضریح دختر رفت داغدار عزای مادر شد یاد آن لحظه ای که در میسوخت میخ در روزی کبوتر شد پای نامحرمان به خانه رسید نوبت قتل صبر شوهر شد فضه آمد کمک کند اما.. یاس خانه شکست پرپرشد...
جایی که میگیرند دست ناتوان را پیر زمین افتاده دارد آسمان را تطهیر شد هرکس که وا شد پایش اینجا دیدند مردم حکمت آب روان را سگ های اطراف حرم را میپذیرند تحویل میگیرند وقتی آهوان را یکبار می آیم سه دفعه او میاید یعنی که تضمین میدهد سود کلان را من از رفاقت با کریمان سود بردم هر موقعی رفتم خراسان سود بردم صدشکر برگ دعوتم داده همیشه پیش همه حیثیتم داده همیشه حج فقیران آمدم دارا شدم من محتاج بودم ثروتم داده همیشه مستانه گشتم صحن هارا فیض بردم جنت به جنت نعمتم داده همیشه طعم غذای حضرتی مانده به کامم آقا دراین صف نوبتم داده همیشه من پای این سفره غذارا دوست دارم ته مانده لطف رضارا دوست دارم سلمانی شهرش سلیمان شد در آخر از یمن او قبرش گلستان شد در آخر خیلی فلج آمد به اینجا راه افتاد خیلی مریض آمد که درمان شد درآخر یکبار آمد درحرم یکبار رو زد بی خانمان طوس سلطان شد در آخر وقتی که در پای ضریحش گریه کردیم جان دادن ما نیز آسان شد در آخر داریم کل خیرها را در کنارت دیدیم ما عرش خدارا در کنارت
حجره تاریک شده یا که دو چشمم تار است هرکجا مینگرم دوروبرم دیوار است  ناله ی العطش من نرسیده ب کسی چه کنم هرچه کنم هلهله ها بسیار است  صورت خاکی مارا برو از کوچه بپرس در زمین خوردن ما دست دگر در کار است علتش چیست که بالاسر من میرقصند پیش معصوم مگر جای زن بدکار است؟! نه مرا سنگ زدند و نه سرم برنیزه است جای این اذیت وآزار فقط بازار است  به روی بام اگر رفت تنم سالم رفت  از روی اسب بیافتی ب زمین دشوار است جان به قربان تنی که همه اش غارت شد بیش از پیرهنش پیکر پاکش پاره است
دست بر سینه رو به این خانه.. ایستاده گدای پرچانه السلام علیک حضرت شمع و علیک السلام پروانه عاقلان فیض گریه میگیرند از نمِ گریه های دیوانه جان من پیشکش برای شما پس دلم را بگیر بیعانه حکمتش چیست قوم اربابان.. با گدا میشوند هم شانه صاحب روزه دار ما انداخت بهر ما سفره های شاهانه ای بزرگ بدون صحن و حرم که مزارت شده ست ویرانه دل خود را مدینه ات کردیم حرمی ساختیم جانانه کاش میشد حیاط صحن تو را.. آب و جارو کنیم روزانه ایمن از حادثات شوم شدم.. خادم باقرالعلوم شدم.. ناله را از جگر رها می‌کرد آسمان هم عزا عزا می‌کرد چشمهایش که تارشد از درد مادرش را فقط صدا می‌کرد با همان صورت ورم کرده.. سجده بر درگه خدا می‌کرد تشنه بود و به آب کار نداشت زخم را با نمک دوا می‌کرد یادگار غروب عاشورا یاد روز دهم چه ها می‌کرد داد میزد حسین وای حسین حجره را داشت کربلا می‌کرد جد من زیر زخم های عمیق.. خویش را سخت جابه‌جا می‌کرد جامه اش را کسی به تن می‌کرد چکمه اش را کسی به پا می‌کرد کاش یک مرد بود قاتل را.. از روی سینه اش جدا می‌کرد ناله فاطمه به گوش رسید شمر اما مگر اِبا میکرد؟! نه کسی بیخیال خیمه شد و.. نه کسی از زنان حیا میکرد پای این روضه آه باید مرد.. دختر بوتراب سیلی خورد
آنکه تقدیر مرا یک عمر پشت در نوشت.. نام من را بین مهمان های تو آخر نوشت دیشب از بس گریه کردم صبح تحویلم گرفت دعوت من را برای این دو چشم تر نوشت جای نان میخواستم قدری تماشایش کنم حیف باشد محضر صاحب کرم از زر نوشت هرقدَر من معصیت کردم به روی من نزد قصه ام را تا ابد در خانه ی دلبر نوشت به من بی آبرو چه آبرویی داده است! من بدی کردم ولی او صورت دیگر نوشت دست من را داد در دست علی مرتضی بعد ازآن نام مرا در دفترش قنبر نوشت یک علی گفتم تمام سیئاتم پاک شد سرنوشتم را خداوند علی از سر نوشت آخر خط بودم و زهرا به فریادم رسید بعد ازآن بخت مرا از هرکسی بهتر نوشت کل دارایی من این است عشقم به حسین.. بین ثروتمند ها اسم مرا مادر نوشت چشم وا کردم که دیدم ناگهان در هیاتم دست زهرا در حسینیه مرا نوکر نوشت از همانموقع  چه کیفی میکنم من با حسین! شرح آن‌ را باید از امروز تا محشر نوشت کربلاست غوغاست امروز آه من جا مانده ام فطرست‌ را دست تقدیر عاقبت بی پر نوشت ** ای فدای اسم شیرینت حسین جان کز ازل.. حق به تقدیر گلویت کندی خنجر نوشت نیزه ها روی تنت یکجور رفته کج شده مزد هل من ناصرت را با سنان لشکر نوشت شمر روی سینه ات مشغول ذبحت بود آه.. قاتلت را مقتل اما غصه معجر نوشت
بر سر بام گرفتار به صد شیون و آه میفرستم چه سلامی به اباعبدلله دست بر سینه شدم‌ رو به بیابانم من تو کجای سفری حیف نمیدانم من این لب پاره فقط ذکر تو گفته ست زیاد من گرفتار توام !کور شود ابن زیاد! کوفه شهر پدرت بود ولی حالا نیست غیر بغض علی از چهره شان پیدا نیست کوفیان روی مسافر همه در میبندند رسم دارند که خنجر به کمر میبندند غم نبینی! دوسه روز است فقط غم دیدم ظهر در دور و برم حرمله را هم دیدم کاش که جای تو با مسلم‌ تو  بد بشوند اسبها جای تو از روی تنم رد بشوند کاش تا گودی گودال به زورم ببرند سر من را ببرند و به تنورم ببرند کاش پیراهن من غارت دشمن باشد خیزران جای لبت روی لب من باشد دور تا دور من زار غریبه مانده از محبین تو یک ام حبیبه مانده نیست جای گذر از کوچه و معبر اصلا زن و بچه طرف کوفه نیاور اصلا کاش در کوفه حمیده بشود قربانی تا کند از حرمت زود بلاگردانی..
یک سلامِ گرم از این بی سرو سامان شده.. به همان آقا که در کوه و کمر حیران شده عید قربانت مبارک ای به قربان سرت کوفیان با‌ کشتن من عیدشان قربان شده! مانده ام از بچه هایم بی خبر،دلواپسم من‌ نمی‌دانم بدون من چه با طفلان شده نه غذایم می‌دهند اینها نه آبم می‌دهند غم مخور گفتم بدانی که چه با مهمان شده گیسوانم دست‌پیچ بچه های کوچه شد پیکرم بین گذر بازیچه ی طفلان شده کار من بر عکس شد با سر زمین افتاده ام.. بعدِ آن هم پایم از آویز آویزان شده صحبت از سر می‌کنند و حرف خنجر می‌زنند مسلم تو شمر را دیده اگر گریان شده چوب دست ابن مرجانه لبم را پاره کرد حرف چوب و لب که آمد در دلم طوفان شده از لباسی که به تن دارم خجالت می‌کشم سوختم با روضه ی آن پیکر عریان شده! کوچه و بازار کوفه جای دخترهات نیست اذیت و آزار آن ها در گذر آسان شده
بعدِ آن شب‌ها که با امید غفران آمدم بار دیگر محضرت العفو گویان آمدم فکر کردی چون گنهکارم نمی آیم دگر؟ نه عزیزم! با همین بار گناهان آمدم من تو را که می‌شناسم، تو نمی گیری به دل.. گیرم اصلا با گناهان دو چندان آمدم این غرورم را نبین! رَدَّم کنی دق می‌کنم بی پناهم بی کسم خیلی پشیمان آمدم آن جوانِ عاصیِ سرمست دیگر نیستم سن و سال از من گذشته دیده گریان آمدم خواستی راهم‌ نده اما نگو "در" هم نزن تو‌ که می بینی دم این خانه حیران آمدم میهمان یعنی حبیب تو، مزاحم نیستم سفره ات را باز کن حالا که مهمان آمدم مشکلم مشکل گشا دارد که آن هم حیدر است روی کردم به نجف گفتم علی جان آمدم من دلم شور محرم می‌زند کاری بکن.. از تو پنهان نیست تا این جا پریشان آمدم تازه فهمیدم که قدرِ روضه را نشناختم سال‌ها در روضه‌ی آقا چه آسان آمدم کربلا آماده شو، دیگر حسینت راهی است به هوای قافله سوی بیابان‌ آمدم مسلمش روی قناره، او خودش صحرانشین کوچه های کوفه را دیدم هراسان آمدم من خبر دارم که ارباب مرا بد می‌کشند به هوای بوی پیراهن به کنعان آمدم یک نفر با شمر می گوید که ذبحش مال تو شمر می گوید که جسمش را بچرخان! آمدم! آی مردم ذبح نه! والله آقا نحر شد بوی خون می آید از شعرم، به پایان آمدم
آب روی ماست گریه، آبروداریم ما.. با لباس مشکی ات عمریست خو داریم ما باطهارت بودن از ارکان مجنون بودنست حرف لیلا میشود هرجا ، وضو داریم ما چشم ما بی اشک بی خیرست،بی خیرش نکن! که فقط از  دار دنیا، دو سبو داریم ما.. حرف ما در روضه ها با اشک گفته میشود درمیان گریه باهم گفتگو داریم ما دامن آلوده شدیم اما تو پاکش میکنی روسیاه از غفلتیم اما رفو داریم ما حضرت عباس حامی علمداران توست! چه هراس از این و آن وقتی عمو داریم ما هرکسی دل را بدستت داد از مردم برید تا که دریا هست کی سودای جو داریم ما؟! خوب و بد ما به حسینیه پناه آورده ایم! خوب و بد از پرچم تو رنگ و بو داریم ما!  آرزوی کربلا بر پیرها که عیب نیست.. کربلایی نیستیم و آرزو داریم ما! شهر با یک یاحسین ما معطر میشود هرکجا نام تو باشد های و هو داریم ما لحظه های آب خوردن هم بفکر روضه ایم.. بغض خشکی لب و بغض گلو داریم ما.. در غمت آیات قرآن روضه خوانی می‌کنند آب دریا و بیابان روضه خوانی می‌کنند
صبح من رفت و مرا انچه که باقیست شب است سر تو ذبح شد و اینکه نمردم عجب است آنقدر خار فرو رفته به پایم که نگو اصلا انگار که این دشت پر از بولهب است من که همصحبت پیغمبر و زهرا بودم چه کنم هم سخنم حرمله ی بی ادب است شمر دور و بر زنهای حرم میچرخد برسانید به عباس که وقت غضب است هرچه من میشمرم باز دوتا بچه کم است ای خدا گمشده دارم.به دلم تاب و تب است چه شده از ته گودال صدا می آید؟ ساربان رفته جلو.ناقه اش اما عقب است من که تا حال بدون تو نکردم سفری پیش رویم سفر کوفه و شام و حلب است
باز چشمم به بلایی روشن است امتحان تازه صبر من است بعد گودال تو با حالی جدید میروم امروز گودالی جدید گریه کن بر روضه مکشوفه ام پابرهنه کوچه گردِ کوفه ام غم زیاد است و پریشانی زیاد دارم اینجا آشنایانی زیاد وای بر این روزگارم وای وای محملی بی پرده دارم وای وای خنده ها بر اشک و آهم میکنند می‌شناسند و نگاهم‌ میکنند جای گل زخم زبانم میدهند این و آن بر هم نشانم میدهند! سعی و کوشش های من بی حاصل است دست بسته رو گرفتن مشکل است حرمله.. این حرمله.. این حرمله.. می‌زند ما را و می‌گیرد صله ساقی بی دست!عباسم مدد دست های من شکسته از لگد ای هلالِ چشم بر من دوخته! موی تو مانند مویم سوخته! با لباس پاره روی پرغبار بودم از ام حبیبه شرمسار بچه ها از ضعف افتادند و بعد نان به ما خیرات میداند و بعد ۸ جمع کردم لقمه ها را از حرم خطبه خواندم یک‌صدا چون مادرم.. سفره هاتان‌ نان‌ اگر دارد ز ماست! نان به سفره دار دادن کی رواست؟! ای که خوردی سالها نان علی! حال میخندی به طفلان علی؟! جان زینب را به لب آورده اید بعد نذر ختم قرآن کرده اید؟! آب میخوردید از دریای ما بود دخل و خرجتان هم پای ما مزد ما این است..این چشم تر است یاعلی جان دخترت بی معجر است!
من باعث این دیده ی تر را نمی‌بخشم این داغ سنگین مکرر را نمی‌بخشم من نیزه و شمشیر و خنجر را نمی‌بخشم زجر و سنان و شمر را دیگر نمی‌بخشم من از طناب از ناقه از زنجیر بیزارم از حرمله بیزارم و از تیر بیزارم یادم نرفته حال و روز کاروان بد بود هم صحبتی با مستهای بدهان بد بود طرز نگاه این و آن بر خواهران بد بود بدتر ازین ها خنده های ساربان بد بود با چوب میزد ناقه ی من را تکان می‌داد عمدا عقیق دزدی خود را نشان می‌داد هرجا مهار ناقه را آزاد میکردند بین مسیرم مشکلی ایجاد میکردند فریاد میکردند هی فریاد میکردند از ذبح بابایم به خنده یاد میکردند اوباش بودند و بدوبیراه میگفتند در پیش من بر شمر ای والله میگفتند! کی می‌رود از خاطرم شبهای غمبارش لعنت به شام و مردمش لعنت به بازارش مظلومه زینب که گره افتاد در کارش شد دستگردان چادر او بین اشرارش اهل و عیالم داشتند ازغصه می‌مردند من زنده بودم خواهرانم سنگ می‌خوردند حالا پس از سی سال غرق اضطرابم من با گریه نوزادها یاد ربابم من دلخور ازین گرما و از این آفتابم من شب آمده اما نمی‌خواهم بخوابم من درخواب می‌بینم که در گودال هستند آه بر سینه ی بابای مظلومم نشستند آه
از بچه هات هیچ کسی کم نمی‌ شود باشد بخواب، بدتر از این غم نمی‌ شود باید چه کرد در وسط این حرامیان با دست بسته مقنعه محکم نمی‌ شود پیشانی ام که بوسه زدی را شکسته اند مرهم حریف شدت دردم نمی‌ شود هر کار می‌کنم بروند آن طرف، ولی اوباش مانده دور و برم کم نمی‌ شود دنبال چادرم که سر دخترت کنم تقصیر من که نیست، فراهم نمی‌ شود
در همه عمر نرفتم سفری بدتر از این سفری بدتر ازاین پشت دری بدتر ازاین چشم مردان و زنان در پی من میگردد کمکم کن که ندیدم نظری بدتر ازاین چادری خواستم از پیرزنی قرض نداد دیده ای تا به کنون دردسری بدتر ازاین؟! با عزاداریم اوباش محل میرقصند نشکسته ست دل خون جگری بدتر ازاین مردها را کسی از دور زنان دور نکرد غیرت الله ندارم خبری بدتر ازاین سر این‌کوچه که رفتیم مرا سخت زدند تازه باید بروم من گذری بدتر ازاین نیزه دار سر تو حرف بدی گفت به من لشکر کوفه ندارد نفری بدتر ازاین خبرت هست شبم گوشه زندان سر شد؟! چرخ هیهات ببیند سحری بدتر ازاین
تا که در روضه‌ی ما گشت چراغی روشن شد مشام همه از عطر اقاقی روشن هر جگر داغ ببیند بشود فرسوده جگر ما شده هرروز ز داغی روشن کاش مارا به حسینیه‌ی تو خاک کنند قبر ما را برسانند به باغی روشن آخر این گریه چه خیری‌ست که با یک قطره ساخته از دل ویرانه اتاقی روشن محضر پرچم تو خَم شدم و خوب شدم سر من خورد در این کوچه به طاقی روشن تاج و تخت همه پادشَهان آخر سوخت ماند شمع حرم شاهِ عراقی روشن بر دل سوختگان دیگ غذایت جوشید پخت نذری تو بر روی اجاقی روشن ** ای سر رفته به مطبخ! "بغل زینب" هست! برو از خانه‌ی خولی به رواقی روشن
از آسمان غم درد آورش زمین افتاد.. همان قبیله که پیغمبرش زمین افتاد چه با ادب ملک الموت در زد آهسته ز شرم فاطمه بال و پرش زمین افتاد دراین دقایق آخر علی علی میکرد ز احتضار نبی حیدرش زمین افتاد ز گریه ی حسنینش به گریه افتاد و.. چه اشک ها ز دو چشم ترش زمین افتاد پدر نگاه به چادر سیاه دختر کرد مصیبت از نظر آخرش زمین افتاد چقدر دست به سینه سلام کرد ولی.. ضریح خانه زهرا درش زمین افتاد نوشته اند کمی بعد قتل پیغمبر.. میان عربده ها دخترش زمین افتاد لگد به شاخه طوبی که خورد،زود شکست به پیش چشم همه نوبرش زمین افتاد.. همان علی که چنان کوه بود این همه سال به خنده گفت کسی... آخرش زمین افتاد! گریز حرف مرا هرکسی نمیفهمد.. زنی جوان جلوی شوهرش زمین افتاد
وای اگر سوخته ای ناله ی شبگیر کند کودکی را شرر حادثه ای پیر کند من چهل سال گرفتار غروبی سردم بین آن کوچه ی بد فاطمه را گم کردم بغض ها راه گلو را همه شب سد کردند همه حتی درِ خانه به حسن بد کردند آن کسانیکه سر سفره من می‌ماندند.. نانشان دادم و هرروز مذلم خواندند کینه مخفی شان‌ را علنی میکردند دوستان نیز به من بدهنی میکردند نگو از پاره جگرها بگو از روی کبود نگو از جعده بگو قاتل من قنفذ بود شرر این قوم به من بیشتراز زهر زدند صد نفر مادر ما را وسط شهر زدند آی مردم جگری سوخت تماشا نکنید بعد ما هیچ دری را به لگد وا نکنید شاخه یاس علی داغ زدن داشت مگر یک زن حامله شلاق زدن داشت مگر  همه ی عمر شکایت به خدا می‌بردم عوض فاطمه من کاش کتک می‌خوردم
عرض ارادت من و هم گریه های من.. بر حضرت رئوف، امام رضای من تنها تویی که حرف مرا گوش میکنی جای دگر که رنگ ندارد حنای من! چیزی نمانده غرق شوم چاره ای بساز کاری بکن بحق جوادت برای من  دیدی که من اسیر هوی و هوس شدم  گفتی بیا به طوس بیا در سرای من.. دستم گدای توست و پایم براه تو جز این شود قلم بشود دست و پای من قبل از خدا خدا به زبانم تو آمدی با تو مبارک است همیشه دعای من من زنده ام به نوکری خانه ی شما! پس نوکری به کار نگیری به جای من! دست مرا بگیر و ببر با خودت بهشت ورنه جهنم است، جهنم سزای من دیشب کنار پنجره فولاد سوختم آقای من چه شد سفر کربلای من ابن شبیب حرف شمارا به ما رساند حالا ز گریه درنمیاید صدای من وقتی ضریح پیکر او نیزه نیزه شد لب تشنه بود جد سر از تن جدای من
در سماوات بانگ غم دادند بی کسی را دوباره سم دادند چه غریبی که دور از وطن است پاره قلب جمع پنج تن است زهر را خورده است‌ پا شده است چقدر شکل مجتبی شده است مثل زهرای خورده بر مسمار دست خود را گرفته بر دیوار وسط راه میخورد به زمین گاه و بیگاه میخورد به زمین میرود حجره دست و‌پا بزند صورتش را به خاکها بزند وقت آن است آب آب کند مثل جدش به خون خضاب کند گرچه در بی کسی نفس زده است پسرش آخرِسر آمده است بازهم شکر پیرهن دارد چندتا چندتا کفن دارد نیزه ای نیست داخل دهنش سایبان مانده است بر بدنش دخترش در حصار آتش نیست نظری سمت خواهرانش نیست خاتمش دست‌ ساربانی نیست دست مامون که خیزرانی نیست پسرش را ندیده روی عبا قطعه قطعه نچیده روی عبا خنجری زیر حنجرش نرسید ته گودال پیکرش نرسید حجره اش را گرفته سوز حسین نیست روزی شبیه روز حسین
گرچه پایین‌تر از ابراز وجود است حدم.. منِ ناچیز فقط از تو نوشتن بلدم چه بگویید بمانم! چه بگویید ردم! به خدا هیچ دری را به جز این در نزدم سالیانیست که جاروکش این درگاهم نمک آش خودم را ز شما می‌خواهم چون تویی معنی اسلام‌ِ من و توحیدم دوجهان را به سر موی شما بخشیدم خواستم حج بروم دور سرت گردیدم من خدارا به خدا در حرم تو دیدم بوی خاکِ کف پای تو گرفته دهنم سامرایی شده ی دست امام حسنم! مظهر صبر خدا چشم تو شد بارانی ما بمیریم و نبینیم که تو گریانی زخمیِ کینه ی هرروزه ی سربازانی احترام تو شکسته ست به هرعنوانی بارها در وسط نافله دیدند تورا.. نانجیبان طرف قصر کشیدند تورا اثر زهر چنان بر جگرت سنگین است بدنت آب شده باز سرت سنگین است بنشین راه مرو،بال و پرت سنگین است داغ این بارِ گران بر جگرت سنگین است.. کاسه روی لب و دندان تو میگفت حسین آن دقایق لب عطشان تو میگفت حسین زهر تلخ است ولی تلخ تر از خنجر نیست حجره تنگ است ولی گودیِ پر لشکر نیست پیکرت خاکی و سر نیزه بر این پیکر نیست قاتلت هست ولی زیر عبایش سر نیست بگذارید در این حال بگوییم حسین از غم تشنه ی گودال!بگوییم حسین ای به قربان همان سر که به خورجین رفته به روی سینه او چکمه سنگین رفته لب گودال لگد خورده و پایین رفته کس نپرسید که ذبحش به چه آیین رفته؟! اسب ها لقمه به لقمه بدنش را بردند جامه اش را جلوی حضرت زهرا بردند
دارد مسیح ما میاید دیگر از راه پس خیر میبیند گدا سرتاسر ار راه ما قبله خود را گرفتیم آخر از راه دست نیاز از ما و ناز دلبر از راه از شوق لبریز است چشم جاده حتی از خانه بیرون ریخت هر دلداده حتی این دختر زهرا که نه! زهراست اصلا در صبر عین زینب کبراست اصلا بین کریمان شهره در دنیاست اصلا جان علی موسی الرضای ماست اصلا ساکن شده اینجا! که چون باران ببارد.. در شوره زار شهر قم گندم بکارد در محملش امنیتی بسیار دارد اندازه یک شهر خدمتکار دارد هم ناقه ای آرام و بی آزار دارد هم اینکه راهی راحت و هموار دارد اهل محل نه بددهن نه لات هستند تا چند خانه دور و بر سادات هستند چشمی به ناموس خدا هرگز نخورده بر چادر او جای پا هرگز نخورده سیلی برویش بی هوا هرگز نخورده آسیبی از شلاق ها هرگز نخورده امن است راهش بی بروبرگرد اینجا سررا به زیر انداخته هر مرد اینجا دستی سوی معصومه طه نیامد پیش نگاهش خیزران بالا نیامد تا کاخ بالاجبار و با دعوا نیامد پای پیاده یک قدم حتی نیامد هرچند بی بی روزه بود اما غذا بود در هرشرایط احترام او به جا بود
پری برای مناجات نیمه شب بدهید نگار آمده پس باده روی لب بدهید مرا همیشه فقیر الحسن لقب بدهید  مرا ز قوم بنی سامرا نسب بدهید سرم که گرم تو شد خوب و سربه راه شدم مسافر سفر "سُرَّ مَن‌ راه" شدم خوشم که محمل لیلی رکاب داد به من مجال دیدن رویش به خواب داد به من خمار بودم و ساقی شراب داد به من شرابی از نجف بوتراب داد به من که از نجف بروم سامرا و هو بکشم حدیث عشق تو را به هزار سو بکشم دلم‌ به گیسوی تو بسته است وا نکنی جدا شدم ز همه تا مرا رها نکنی نیاید آنکه مرا خاک زیر پا نکنی بگو چکار کنم گر مرا دعا نکنی حرام‌ باد نفس گرکه نیست پای شما مباد سر به تنم‌ گر نشد فدای شما خدا نوشت خدایی کنی و سر باشی برای من، منِ بی دست و پا پدر باشی به شیعیان گرفتار خود سپر باشی امام مفترض الطاعه بشر باشی من آمدم به سویت از سوی ملیکه قم مرا پناه بده ای امام یازدهم تمام مردم ایران تب شما دارند امید پر زدن سمت سامرا دارند چه اشتیاق عجیبی به آن هوا دارند به دل هوای ضریح جدید را دارند پرم بده روی آن گنبدی که خورشید است کسی شبیه تو آقا کجا و کی دیده است خراب شد حرمت باز زود احیا شد در حرم بروی خیل زائران وا شد دوباره دور تو از زائران چه غوغا شد ز نور گنبد تو کل شهر زیبا شد میان‌ صحن از بغض سینه میسوزد دلم برای غریب مدینه میسوزد اگرچه یک حسن فاطمه حرم دارد ولی یکی دگرش غم بروی غم دارد نه گنبد و نه ضریح و نه یک علم دارد و صحن خاکی او اشک و روضه کم دارد برای غربت او تا ابد سخن دارم هرآنچه را که خدا داده از حسن دارم
کم گفتن از مقام کریمان درست نیست غافل شدن زحرمت  آنان درست نیست وقتی که سقف روی سر ما کشیده اند ماندن به زیر بارش باران درست نیست سختی کشیدن اول سیر و سلوک ماست سیرو سلوک راحت و آسان درست نیست وقتی که دست یار گره باز میکند وا کردنش به زور و به دندان درست نیست اصلا که گفته راه به مورش نمیدهد؟! این حرفهای پشت سلیمان درست نیست با یازده هزار گناه آمدیم ما از شوق زنگ یازدهم را زدیم ما تو آمدی و درد دوا شد به راحتی جبرائیل هم برای تو پا شد به راحتی سرمایه دار کرده ای اهل مدینه را خاکی که داشتند طلا شد به راحتی از برکت تو بود که روزی ما رسید حاجات ما نگفته روا شد به راحتی ابن الرضای سومی و از قبال تو هرنوکری گدای رضا شد به راحتی سجاده پهن کردی و گرم دعا شدی قبله برای قبله بناشد به راحتی ای حج نرفته سعی و صفا و حرم تویی بیت الحرام خانه ی تو کعبه هم تویی وقتی برای ما زدن در همیشگی است پس گوشه چشم شاه به نوکر همیشگی است ای حیدری ترین حسن خاندان عشق در توظهور هیبت حیدر همیشگی است بک درهمی که نذر تو کردم هزار شد لطفت به ما هزار برابر!همیشگی است ما زیر سایه تو و سید محمدیم برما محبت دوبرادر همیشگی است رد هم کنی به خانه دیگر نمیرویم این ارتباط ما به تو آخر همیشگی است مشغول پای بوسی آقاست هرچه هست لطف امام عسکری ماست هرچه هست ساعات قلب عاشق و ساعات سامرا ماخیر دیده ایم ز خیرات سامرا در هیچ جای دیگر دنیا ندیده ایم آن لذتی که هست در اوقات سامرا خاکی شدیم در حرم و پاکتر شدیم اینگونه است نوع  کرامات سامرا مارا همین گدا شدن ما بزرگ کرد آقا شدیم تحت عنایات سامرا دیدیم آن زمان که حرم شد بدون سر از کربلا درست شده ذات سامرا آقای من به عالم امکان نگین تویی انگیزه زیارت هر اربعین تویی هرچند مثل چشم تو چشم تری نبود در پادگان برای شما یاوری نبود هرچند نیزه دار دم خانه ی تو بود با نیره برروی تن تو لشکری نبود لحظه به لحظه بود حکیمه کنار تو مثل رضا غم تو غم خواهری نبود هرچند بغض حنجره ات را گرفته بود دیگر بروی حنجر تو خنجری نبود دزدی سراغ پیکر پاک شما نرفت دشداشه ی شما به تن دیگری نبود اهل و عیال تو همه در پشت پرده اند دلشوره تو گم شدن معجری نبود فرقی زیاد بین حسین است با حسن تو نیزه ای نخورده ای از پشت یا حسن
ای در نظرم شاخه ی طوبای شکسته! یک چشم بیانداز به بابای شکسته من یک کمر خم شده دارم به کنارت... اما تویی و این همه اعضای شکسته ای وای که تو ماندی و یک پای بریده ای وای که تو ماندی و یک پای شکسته هرچند که شیرازه ی توریخته برهم.. قرآن منی باخط زیبای شکسته! ابروی تو بر نیزه گرفته ست عزیزم درهم شده آن  طاق معلای شکسته صحبت شده از معجر عمه،چه کنم من.. آواره شد آن حضرت عظمای شکسته از خس خس تو سینه ی من تیر کشیده بابا بگو ای یار مسیحای شکسته یک‌بار دگر زنده شده داغ مدینه دیدیم به پهلوی تو زهرای شکسته ممنون عبایم که تورا برد به خیمه تشییع شدی با قدو بالای شکسته
بهترین خواهر دنیا زینب زهره حضرت زهرا زینب همه پست اند و معلا زینب همه خاکند و مطلا زینب قبله قبله نماها زینب! زده امشب به سرم شور نجف پای من واشده در طور نجف منم و مستی انگور نجف مات کرده همه را نور نجف نور بخشیده نجف را زینب شب یلدای علی گشت سحر کوثر آورده به دنیا کوثر حق مبارک بکند پیغمبر! رحمت خانه که باشد؟دختر! رحمت خانه مولا زینب.. عشق تا روز ابد حیرانش عقل آشفته و سرگردانش صبر زانو زده بر عنوانش کشتی کرببلا سکانش... نیست دست کسی الا زینب! مردتر از همه در وقت جدال کعبه حلم و حیا،نفس کمال پی توصیف مقامش همه لال زینبی کیست؟!خدای متعال! جبل الصبر خدا یا زینب! مانده در حسرت رویش خورشید سخنش آیه ی قرآن مجید پدری زینت اینگونه ندید آنکه زد بر دهن شوم یزید... مانده ام بود علی یا زینب! از حسین پر ز بقیه خالیست حکمت عالم زر دانی‌ چیست؟! غیر این قصه نبودست وَ نیست تا خدا گفت خدای همه کیست؟! همه گفتند خدایا! زینب... دامنی قرص قمر پرور داشت از رقیه چه کسی بهتر داشت؟! این سه ساله شرفی دیگر داشت! پرچم آل علی را برداشت! پس رقیه شده حالا زینب گرچه او صابره عالم بود... تکیه محکم آقا هم بود.. قدش از داغ برادر خم بود محرم شاه چه بی محرم بود بی برادر شد و تنها زینب.. روز و شب یاد بیابان میکرد گریه بر آن تن عریان میکرد گله از خار مغیلان میکرد یاد ویرانه فراوان میکرد ای فلک! قهر شدی با زینب... ای فلک داغ برادر دیدم شمر را دست به خنجر دیدم کوچه بازار مکرر دیدم من ازینها غم بدتر دیدم شد تماشا به گذرها زینب..