.
|⇦•یه خواهری رو میشناسم...
#سینه_زنی و توسل به #حضرت_معصومه سلام الله علیها به نفس کربلایی محمدحسین حدادیان
●━━━━━━───────
یه خواهری رو میشناسم
تا وارد قم شده بود
پُر از تبسم شده بود
از بس که گُل ریختن براش
بین گُلا گم شده بود
یه خواهری رو میشناسم
همش می گفت خدا خدا
همش می گفت رضا رضا
آخه بگو سراغتو
داداش بگیرم از کیا
ببین قیامتِ قم
رحمت به غیرتِ قم
همه میگفتن دخترِ امامِ
برید کنار که خواهرِ امامِ
به دستم شاخه نبات می دادن
همش سلام و صلوات می دادن
زنا گرفتن دور محملمش رو
کسی نیومد بشکنه دلش رو
با شاخه گل دورش همه حجاب بود
چه بزمی بود، دست همه گلاب بود
یه خواهری رو میشناسم
تا وارد شام شده بود
خارجی اعلام شده بود
گُل نیاوردن زخمیِ
سنگِ سَرِ بام شده بود
یه خواهری رو میشناسم
همش می گفت حسین حسین
غریب عالمین حسین
اینجا کجاست تو مردمش
رفته حیا از بین حسین
ببین جنایت شام
لعنت به غیرت شام
مگر که زینب دختر امام نیست
عمه ی سادات خواهر امام نیست
اونا که سایشونو هم ندیدن
حالا کجان، تو مجلس یزیدن
مردا گرفتن دور محملش رو
میکِشیدن چادر محملش رو
اونجا کجاحرف از گل و گلاب بود
چه بزمی بود دست همه شراب بود
الشام الشام
خالیِ جای داداشام
الشام الشام
زینب و مجلس حرام
من عزیز همه بودم که حقیرم کردن
دست بسته به سوی شام اسیرم کردن
تا شهر شام رفتم و معجر نداشتم
تقصیر من چه بود برادر نداشتم
*یا امام رضا! من امشب اومدم فقط یه جمله بهتون بگم...*
خواهرِ تو بسته نشد بین طناب
معصومه رو هیچکی نبرد بزم شراب
*اما "سَلامٌ عَلَی قَلبِ زینبِ الصَّبور"دید جلو چشمش چوب خیزران داره بالا میره، ای حسین.....*
چوبی به لبت نشسته دیدم
دندان تو را شکسته دیدم
ــــــــــــــــــ
#کربلایی_محمدحسین_حدادیان
#روضه_حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#وفات_حضرت_معصومه
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇