#شهادت_امام_جعفر_صادق_ع
آقا تو را چون حیدر کرار بردند
در پیش چشم بچه های زار بردند
تو آن همه شاگرد داری پس کجایند!
آقا چه شد آن شب تو را بی یار بردند؟
این اولین باری نبود این طور رفتید
آقا شما را این چنین بسیار بردند
وقتی شما فرزند ابراهیم هستی
قطعاً شما را از میان نار بردند
آن شب میان کوچه ها با گریه گفتی
که عمه جان را هم سرِ بازار بردند
یاد رقیه کردی آن جا که شما را
پای برهنه از میان خار بردند
این ظاهرِ درهم خودش می گوید آقا
حتماً شما را از سر اجبار بردند
سخت است اما آخرش تابوتتان را
آقا هزاران شیعه در انظار بردند
#مهدی_نظری
#شهادت_امام_جعفر_صادق_ع
قسم به نان و نمک، ذرّهای مرام ندارید
نمک به سفرهی زخمید، التیام ندارید
آهای مردمِ مؤمن به دینِ ساختگیتان!
به دینتان سخن از یاری امام ندارید؟!
میان شهرِ زمستان کنار خانه و آتش
شمای یخزده کاری جز ازدحام ندارید
خبر دهید به هارون مکّی آتشِ غم را
شما که غیرتی اندازهی غلام ندارید
شکستْ حُرمتِ مویی که آیههای سپیدش
گواه شد که نشانی از احترام ندارید
چنان غبارِ سواران به خاکِ ظلم نشستید
چنان نشسته که دیگر سرِ قیام ندارید
آهای لشکرِ شاگردهای جنگندیده!
میان دفترتان درسِ انتقام ندارید؟!
سلاح دست گرفتید و شرحِ واقعه گفتید
شما که جز قلمِ لال در نیام ندارید
به مستحب که نشستید، واجبات قضا شد
شما که فعلِ ثوابی به جز حرام ندارید
#رضا_قاسمی
#شهادت_امام_جعفر_صادق_ع
پیرمردم نکشیدم ندهید آزارم
بگذارید به همراه عصا بردارم
به زمین می خورم و طاقت ره رفتن نیست
در همین اول ره، کاش که جان بسپارم
مویم آشفته شد از بس که کشیدید مرا
کاش می شد که عمامه به سرم بگذارم
پا برهنه، وسط کوچه به دست بسته
به خدا هر قدمم فکر سر بازارم
عمه ام را سر هر کوچه تماشا کردند
مثل یک ابر بهار، از غم او می بارم
جگرم سوخت همان لحظه که خانه می سوخت
خانه ام سوخت ولی یاد در و دیوارم
خانه پر دود شد و شُکر، که در میخ نداشت
دائماً یاد تن فاطمه و مسمارم
صورت همسرم از شعله ی در گُر نگرفت
صورت مادر ما سوخت و من بیمارم
زن و اطفال من از ترس به خود لرزیدند
نزند هیچ کسی لطمه به روی یارم
#محمود_اسدی
#شهادت_امام_جعفر_صادق_ع
قلبم از کینه ی دشمن چقَدَر ریخت به هم
تا که زد بر جگرم زهر شرر ریخت به هم
یاد بزمی که به پا کرد در آن شب منصور
از سر شب جگرم تا به سحر ریخت به هم
جگرم سوخته از زهر نباشد، که عدو
ناسزا داد به زهرا که جگر ریخت به هم
اثری نیست به جا جز سرم، از زهر ولی
صورت مادرم از شعله ی در ریخت به هم
خانه ام سوخت ولی سینه ای از میخ نسوخت
آن که شد بهر علی سینه سپر ریخت به هم
با لگد زد به در سوخته تا در افتاد
میوه از شاخه جدا گشت و ثمر ریخت به هم
دست بسته وسط کوچه کشاندند مرا
دیده ام از غم زینب شده تر، ریخت به هم
داغ های من و عمه چه تفاوت ها داشت
وای من عمه ام از تیر نظر ریخت به هم
می دویدم عقب مرکب و می سوخت دلم
بهر آن طفل که از پای به سر ریخت به هم
#محمود_اسدی
#شهادت_امام_جعفر_صادق_ع
چون لحظه ای که صیاد در کف گهر بگیرد
ای صبح! شب برآن است از تو خبر بگیرد
دزدان ز روی دیوار حمله به خانه کردند
می خواست هرکس از تو خونِ جگر بگیرد
زهراست پشت این در؟ یا که عزیز زهرا؟!
بار دگر قرار است خانه شرر بگیرد
من اعتقادم این است تو ناجی خلیلی
راضی مشو که این بار شعله به در بگیرد
دور سرت بگردم خیلی تو را کشیدند
ای کاش یک نفر بود راه گذر بگیرد
گفتند پشت مرکب خیلی تو را دواندند
شیعه دگر چه خاکی زین غم به سر بگیرد
با این همه مصیبت صد جای شکر باقیست
قسمت نشد دلت را داغی دگر بگیرد
ناموس تو به خانه در حجره های بسته
کس نیست این زنان را تحت نظر بگیرد
ترسیده اند امشب این دخترانت اما
آیا کسی قرار است درد کمر بگیرد؟
فرق است بین آن که در خانه گریه کرده
با آن که در خرابه یاد پدر بگیرد
فرق است بین آن که رفته به مجلس مِی..
با آن که پشت پرده حسِّ خطر بگیرد
#سید_پوریا_هاشمی
#شهادت_امام_جعفر_صادق_ع
مرهمی نیست که این زخم مداوا بکند
کاشکی با جگرش زهر مدارا بکند
زهر آهسته تمامِ جگرش را سوزاند
حق بده این همه از درد تقلا بکند
چند روز است که کارش شده از بسترِ مرگ
خانهای سوخته را خوب تماشا بکند
غربت این است که در شهرِ مدینه هر شب
باید او با درِ آتش زده احیا بکند
رسم این است در این شهر که حُرمت شکنند
چقدر روضه مهیاست که برپا بکند
این حرامی که رسیده است که او را بکشد
از زن و بچهاش ای کاش که پروا بکند
پیرمرد است عصا یا که عبا با نعلین
فرصتی حیف ندادند مهیا بکند
عادتش بود که در آخرِ هر مجلسِ درس
رویِ زانو بزند وای حسینا بکند
عمهاش تا دل گودال ندارد راهی
باید او داد زنَد با همه دعوا بکند
تا مگر بعدِ سه ساعت برسید پیشِ حسین
قبل از آنی که بر آن سینه کسی جا بکند
بعد از آن هم بدود خیمه به خیمه تنها
تا مگر دخترِ آتش زده پیدا بکند ...
#حسن_لطفی
#شهادت_امام_جعفر_صادق_ع
همه افلاک تو را بحر حقایق گویند
اهل تفسیر، تو را مصحف ناطق گویند
چارده صادق و معصوم همه نسل به نسل
که خلایق همه را جلوه ی خالق گویند
کذب و کذاب فزون بوده به دوران شما
زین جهت بین امامان به تو صادق گویند
پدر علم به هر رشته تویی در عالم
نه من این را همه جا مؤمن و فاسق گویند
شیخ عشاق شمایی به حقیقت نه مَجاز
وَ طبیب دل هر بنده ی عاشق گویند
قالَ صادق همه جا راه گشای علماست
که به هر علم تو را منبع واثق گویند
شیعه ی جعفری ات را متخلق بنما
که جهانی به تو ما را متعلق گویند
شکر حق گر نشدم رهرو شایسته ی تو
به «رئوفی» نه که شیعه، به تو عاشق گویند
#حسین_رئوف
#شهادت_امام_جعفر_صادق_ع
دوبیتی
يا رب تو به حقِّ جعفر آن صدق تمام
آن كاو به حياتِ علم، بخشيده دوام
همت بده ما را به بلندای نماز
تا شيعه ی جعفری بمانيم مدام
◾️
سخت است به محتضر، دمی راز و نياز
حتی چه رسد به خلق گردد دمساز
هنگام وداع، حضرت صادق بود
جان بر لب و می كرد سفارش به نماز
#حسین_رئوف
#شهادت_امام_جعفر_صادق_ع
همای قدسم و در آشیانه می سوزم
غریب و غمزده با درب خانه می سوزم
هر آنچه خیر که باشد پُر از نشانه ی ماست
دریغ و درد که خود بی نشانه می سوزم
برای آن که تسلی دهم به طفلانم
کنار یک یکشان کودکانه می سوزم
نفس نفس زدنم هم نکرد تأثیری
دوان دوان پی مرکب روانه می سوزم
میان شعله گرفتم دم حسین حسین
به یاد کعب نی و تازیانه می سوزم
به یاد جد غریبم حسین هر شب و روز
بنالم از دل و با هر بهانه می سوزم
چو دیدم این همه شاگرد، گرد پیکر خود
به یاد مادر و دفن شبانه می سوزم
#حسین_رئوف
#شهادت_امام_جعفر_صادق_ع
یکی می گفت مثل مادرش پشت در افتاده
یکی می گفت بین کوچه ها چون حیدر افتاده
شبیه عمه اش زینب سرِ بازارهای شام
به روی خاک با صورت وَ گاهی با سر افتاده
یکی می گفت همچون مجتبی مسموم شد از زهر
به خود می پیچد و در ذکر مادر مادر افتاده
یکی می گفت تا آتش کشید از خانه اش بالا
به یاد خیمه ها و ماجرای معجر افتاده
یکی می گفت در بزم شراب اشکش برای چیست؟
یکی می گفت شاید یاد یک تَشت زر افتاده
یکی می گفت تا شمشیر بالا رفت بر قتلش
به یاد کربلا و نحر از پشت سر افتاده
گریزِ گریه اش تا گوشه ی ویرانه رفت آن دم
که او می دید لرزه بر تن یک دختر افتاده
«رئوفی» بس کن این مرثیه را، تنها بگو کلِّ
مصیبت های آل الله در یک پیکر افتاده
#حسین_رئوف
#شهادت_امام_جعفر_صادق_ع
السلام ای صادق آل علی
قلب شیعه با ولایت منجلی
السلام ای صادق آل عبا
ششمین منجی دین مصطفی
السلام ای مظهر حی مبین
شیعیان را تا صف محشر معین
السلام ای گلعذار فاطمه
دیده گریان بی قرار فاطمه
نجل زهرا جان پیغمبر تویی
غنچه ای از گلشن حیدر تویی
در کمال و در بلاغت حیدری
از تمام شیعیان دل می بری
در ره قرآن و عترت لایقی
رهبر شیعه امام صادقی
چون علی آموزگار مکتبی
مقتدایی و رئیس مذهبی
در صبوری چون امام مجتبی
نور چشمان همه اهل ولا
بر علی و فاطمه نور دو عین
رهرو مولای مظلومان حسین
در عبادت همچو زین العابدین
روشنیبخش قلوب مؤمنین
روشنی دیده ی باقر تویی
همچو بابت طیب و طاهر تویی
ای گل بستان سرای اهل بیت
منشاء لطف و عطای اهل بیت
در میان خلق عالم بی قرین
شیعه را حبل المتین حصن حصین
زینت شهر مدینه قبر تو
صبر هم گشته خجل از صبر تو
گرچه باشد قدر و جاه تو رفیع
مرقدت با خاک یکسان در بقیع
مهر تو بر شیعه عزت می دهد
مرقد تو بوی جنت می دهد
گرچه بودی بر همه یار و حبیب
لیک بودی بین شهر خود غریب
بارها قلب تو را آزرده اند
سوی مقتل پا برهنه بردهاند
آمده دشمن ز بام خانه ات
از ستم آتش زده کاشانه ات
گرچه از جور و جفا پژمرده ای
رهرو زهرای سیلی خورده ای
یاد زهرای حزینه کرده ای
یاد بازو، زخم سینه کرده ای
یاد مسمار و در و ضرب لگد
خواست مادر از کنیز خود مدد
پشت در غنچه ز شاخه شد جدا
محسن شش ماهه ی او شد فدا
یاد اشک چشم حیدر بوده ای
یاد زینب، داغ مادر بوده ای
زخم حیدر را عدو می زد نمک
فاطمه را پیش او می زد کتک
مادرت را وحشیانه می زدند
با غلاف و تازیانه می زدند
با کتک بار ولایت می کشید
حیدر از زهرا خجالت می کشید
سوختی تو زان همه رنج و محن
اشک جانسوز حسین، آه حسن
یا (رضا) در کام کن دیگر زبان
سوخت قلب مهدی صاحب زمان
گرچه گویی تو سخن بی واهمه
در مدینه گریه کن بر فاطمه
ما تو را با هر بدی هم می خریم
از کرامت در مدینه می بریم
#رضا_یعقوبیان
614.9K
#نوحه
#شهادت_امام_جعفر_صادق_ع
#غلامرضا_سازگار✍
تو نجل خیرالبشری یا امام صادق
تو پـارهپـاره جگـری یا امام صادق
ای شهید مسموم
ای غــریب مظلـوم
یا امام صادق
چرا به شانه روز وشب کوه غم کشیدی؟
با چــه گنـه زخم زبـان از عــدو شنیدی؟
دیــده مخفیــانه
ستــم شبـــانه
یا امام صادق
سلام ما به غربت و سوز سینۀ تو
سلام ما بـر حـرم و بـه مدینــۀ تـو
بقیعت خراب است
بیـن آفتــاب است
یا امام صادق
قافلۀ نمـاز شب، دشمنـان رسیدند
تو را شبانه در دل کوچهها کشیدند
بـا وجـود خستـه
بـا دل شکستــه
یا امام صادق
حق امامتت عجب عاقبت ادا شد
که پارهپاره جگرت از ره جفــا شد
جـان مـا فدایت
گریـم از بـرایت
یا امام صادق
#شهادت_امام_جعفر_صادق_ع
#واحد
یه داغه یه درده که انگاری مثه باده خزونه
یه بغضه که داره بازم قلب ماها رو میسوزونه
یه مرده غریبه کسی حالشو اصلاً نمیدونه
بازم شعله از در زبونه کشید
بازم اهل یک خونه در اضطراب
بزرگِ قبیله دلش خونه شده
با دستی که حبسه میون طناب
این همه زجر و مصیبت واسه این آقا زیاده
صادق آل عبا رو میبرن پای پیاده
«سیدی امام صادق..»
بدون عمامه آقا رو میبرن از دل خونه
غرورش شکسته بمیرم که چشاش کاسه ی خونه
زمین خورد تو کوچه رو دستاش داره از کینه نشونه
نفس میزنه باز نفس میزنه
مثه حیدر از غصه قلبش پُره
داره روضه میخونه زیر لبش
مثه مادرش هی زمین میخوره
روضه ی قد کمونی پیش چشماشه همیشه
غیر گریه واسه مادر روز آقا شب نمیشه
«سیدی امام صادق..»
یه روضه است که یادش دل عالمو خون کرده همیشه
همونی که داغش شکسته دل ما رو مثه شیشه
تو مقتل نوشته مثه روز حسین پیدا نمیشه
کسی که خدا روضه خونش شده
تو گودالِ خون دست و پا میزنه
تن نیمه جونش روی خاکه و
داره مادرش رو صدا میزنه
تا دمِ مقتل رسیده خواهرش با دیده ی تر
دخترش تو خیمه داره میزنه بر سینه و سر
«ای حسین جانم حسین جان»