eitaa logo
شعر،روضه،سرود،نوحه،زمینه،واحد،شور
3.9هزار دنبال‌کننده
403 عکس
82 ویدیو
715 فایل
این کانال فقط مخصوص سخنرانان ومداحان اهلبیت(ع)میباشدولاغیر. لینک کانال: https://eitaa.com/joinchat/241434681Cd30712864d نظرات،پیشنهادات و انتقادات خویش را درباره ی کانال با آیدی زیر مطرح بفرمایید. AHSy3762
مشاهده در ایتا
دانلود
مرثیه قمر منیر بنی هاشم علیه السلام در چشم تو صد چشمه ی خون وا شده است با زخم سرت شکاف معنا شده است این تیر که در چشم ترت خوابیده انگار که در قلب منم جا شده است هم عرش ترین ساقی خوش سیمایم از دست عمود است تنت تا شده است؟ من از تو شنیدم که برادر گفتی؟ عمری ست که از تو این تقاضا شده است بعد از تو نیاید که ببیند زینب جای تو سنان است که سقا شده است چشمان پر از زخم تو روشن سردار دور حرمت حرمله پیدا شده است ای کاش نبینیم که فردا چه کسی هم قافله با زینب کبری شده است فردا تو نباشی که ببینی زینب در محمل بی پرده تماشا شده است
نبند چشاتو تا چشمام باز بمونه نزار شمر برام شععععععر غارت بخونه دستاتْ روی خاک و دلم ریشه ریشه می خوام پاشم از پیییییشت اما نمیشه تکون نده به پیکرت تا نریزه بال و پرت عمود آهن سنگینه ریخته بهم فرق سرت ۲ خودم کشیدم تیر از توو چشت بیرون خشکی لبهات تر شده با موج خون شریکه توو قتلت شمشیر یک لشکر چه جوری رو نیزه میری تو با این سر میکشه زینبو غمت خبر این قد خمت می ترسم لشکر بعد من بدزدن دست قلمت ۳ اگه بری داداش رقیه پیر میشه با دست حرمله دختر اسیر میشه سکینه بعد تو خوشی نمیبینه توو داغ معجرش به سختی میشینه زینب بی تو چه کار کنه با حرمله چه کار کنه فردا تنها بچه ها رو چه جوری خوب سوار کنه
327.9K
به این سبک خوانده میشود☝️☝️☝️
خبر در علقمه در بین لشکر تواَمان پیچید خبر هولی به راه انداخت بینِ این و آن پیچید خبر آمد دوباره علقمه رفت آرزوی آب همین که آب دورِ دست‌های پهلوان پیچید فرات اُفتاد پیشش  التماسش کرد قدری نوش صدای التماسِ آب در گوش زمان پیچید جمالش روی آب اُفتاد  حیران کرد عالم را برای تشنگی‌اش ناله‌ی آبِ روان پیچید نهیبی زد به آب و مَشک از دستان او نوشید تمام انبیا مبهوت، حرفش در جهان پیچید خبر بینِ سپاه آمد اگر این مَشک برگردد... دگر باید بساط جنگِ‌مان را بی‌گمان پیچید خبر آمد فقط دارد علَم... شمشیر اما نه خبر در بین نخلستان میانِ شامیان پیچید هزاران تیر آماده است اما هیبتش از دور چه کرده که زبان از دیدنش بین دهان پیچید خبر آمد که دارد می‌رسد... از دور باید زد که ناگه از شریعه نعره‌ی صدها کمان پیچید هزاران تیر  صدها تیغ  ده‌ها نیزه باریدند تنش وقتی که شد نِی‌زار تیغی آن میان پیچید علَم محکم به مُشتش بود اما بازویش اُفتاد جماعت شیر شد  فریادهاشان بعد از آن پیچید به دندان مَشک را دارد ، تمام آبرویش بود عموی خیمه دورِ مَشک با کلِ توان پیچید بمیرد حرمله وقتی که اسمش هست ، یعنی وای بمیرم که سه‌شعبه بین مژگان آنچنان پیچید عمودِ نانجیبی این وسط آمد ، زبانم لال چنان زد بی‌مروت که ترَک خورد اَبروان پیچید تنش روی زمین اما به سمت او نمی‌رفتند خبر اما به شمر آمد خبر سوی سنان پیچید حرامی‌ها پس از آن آمدند و تا حسین آید میان حلقه‌هاشان  ضربه‌های بی‌امان پیچید سنان زد نیزه‌اش را، ساقه‌اش را هم شکست و رفت گمانم درد آن با زور بین استخوان پیچید علی آنجا نشسته بود وقتی که کَمش کردند صدای ناله‌ی زهرا میان آسمان پیچید خبر آمد دوید از خیمه سمتِ علقمه زینب دوید و دورِ پایش چادرِ او ناگهان پیچید رُباب از هولِ دشمن بچه را برداشت در خیمه سریعاً چادرش راه دورِ طفل بی‌زبان پیچید حسین آمد  همه رفتند  زد صیحه به طوری که مدینه گریه‌ی ام‌البنین ناله کنان  پیچید عمو جانِ رشیدی داشت این خیمه  خدایا رفت صدای طفل ساکت شد صدای خیزران پیچید خبر آمد که زینب دستِ خود را بر سرش بگذاشت صدای ناله‌ی عمه که می‌گفت الامان پیچید «خبر داری که بعد از تو به کوچه گردی اُفتادم » خبر داری که گیسویی به دست ساربان پیچید فقط یک دفعه پیشِ زجر طفلی از عمویش گفت چنان سیلی به دختر زد صدا در کاروان پیچید عمو شرمنده بود و جای او بابا به پیشش رفت همین‌که دید سر را، در خرابه بوی نان پیچید
بر لب آبم و از داغ لبت می‌میرم هر دم از غصهٔ جان‌سوز تو آتش گیرم.. تا که مأمور شدم علقمه را فتح کنم آیت قهر، بیان شد ز لب شمشیرم سایهٔ پرچم تو کرد سرافراز مرا عشق تو کرد عطا، دولتِ عالم‌گیرم کربلا کعبهٔ عشق است و منم در احرام شد در این قبلهٔ عشاق دو تا تقصیرم دست من خورد به آبی که نصیب تو نشد چشم من داد از آن آبِ روان، تصویرم باید این دیده و این دست دهم قربانی تا که تکمیل شود، حجّ من و تقدیرم زین جهت دست به پای تو فشاندم بر خاک تا کنم دیده فدا، چشم به راهِ تیرم ای قد و قامت تو معنی «قدقامت» من ای که الهام عبادت ز وجودت گیرم وصل شد حال قیامم ز عمودی به سجود بی‌رکوع است نماز من و این تکبیرم بدنم را به سوی خیمهٔ اصغر مبرید که خجالت زده زآن تشنه‌لب بی‌شیرم تا کند مدح ابوالفضل، امام سجّاد نارسا هست «حسان»!‌ شعر من و تقریرم
دریا کشید نعره، صدا زد: مرا بنوش غیرت نهیب زد که به دریا بگو: خموش وقتی که آب را به روی آب ریختی آمد چو موج، در جگرِ بحر، خون به جوش گفتی به آب، آب! چه بی‌غیرتی برو بی‌آبرو به ریختن آبرو مکوش! آوردَمت به نزد دهان تا بگویمت بشنو که العطش رسد از خیمه‌ها به گوش... تو موج می‌زنی و علی‌اصغر از عطش گاهی به هوش آید و گاهی رود ز هوش از بس که «آب، آب» شنیدم ز تشنگان دیگر نفس به سینۀ تنگم شده خروش در آب پا نهادم و بر خود زدم نهیب گفتم بسوز از عطش و آب را ننوش بِاللَه بُوَد ز رشتۀ عمرم عزیزتر این بند مشک را که گرفتم به روی دوش...
دیده‌‏ام در کربلای دست تو عالمی را مبتلای دست تو کربلا این‌قدر شیدایی نداشت بی‌تو و بی‌ماجرای دست تو می‏‌کُشد این حسرتم آخر که کاش بود دست من‌ به جای دست تو... چشم من با گریه می‌‏بندد دخیل بر ضریح با صفای دست تو هر که با دست تو دارد عالمی من که می‌‏میرم برای دست تو تا همیشه دست تو مشکل‏‌گشاست ای خدا مشکل‏‌گشای دست تو اوفتاد از پا امام عاشقان تا که خالی دید جای دست تو خم شد و برداشت و با احترام بوسه زد بر پاره‌‏های دست تو سایه هم، همسایۀ نامحرمی‌ست گر چه می‏‌افتد به پای دست تو ای به سودای تو اسماعیل‏‌ها سر نهاده در منای دست تو کعبه در سوگ تو می‏‌پوشد سیاه تا نشیند در عزای دست تو..
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل! تو را دیده‌ام بارها، یا اباالفضل!... اگر دست می‌داد، دل می‌بریدم به دست تو از هر دو دنیا،‌ اباالفضل! دل از کودکی از فرات، آب می‌خورد و تکلیف شب، آب، بابا، اباالفضل!... فدک مادری می‌کند کربلا را غریبی تو هم، مثل زهرا اباالفضل! تو را هر که دارد ز غم بی‌نیاز است وفا بعد از این نیست تنها اباالفضل! تو با غیرت و آب و دست بریده قیامت به پا می‌کنی، یا اباالفضل!
─‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃༅࿇༅═‎─‌ دیده ها بر  سرِ راهت نگران است بیا اشک بر دیدهٔ این منتـظران است بیا خانه ها خالی از احساس و گلِ لبخند است خنــدهٔ یخ زده بر روی لبــان است بیا این مُحــرم  به دلم حسّ عجیبــی دارم همه جا حرف ظهورت به میان است بیا هشتمیــن شــام شــده از دهــهٔ ماه عــزا صحبـت از داغ جگرسوز جوان است بیا پدران شهـــدا ، داغ جوان می فهمنــد شب  دلتنــگی  دلسوختــگان  است بیا راست گفتند که در کرب و بلا پیش حسین روضه خوان ، حضرت صاحب الزمان است؟بیا روضهٔ داغ علی ، یک دلِ خون می خواهد اشک خونین تو  از  دیده ، روان است بیا دلِ ما تنگِ  اذانِ علی اکبــر  شده است ای اذان گوی زمان ،وقت اذان است بیا ─‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃༅࿇༅═‎─‌ ✍رقیه سعیدی(کیمیا)
─‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃༅࿇༅═‎─‌ با اذن صاحب الزمان / بریم سراغ یک پدر یک پدری که رو دلش / نشسته داغ یک پسر جوونی که به تنهایی / برا خودش یه لشکره خَلقاً وخُلقاً شبیهِ / جدّ خودش پیمبره علیِ اکبر حسین / عشق بنی هاشمیون با قد و بالای رشید /دل برده از پیر و جوون اومد به محضر پدر / تا اذن میدون بگیره تا با رشادت علی / پدر کمی جون بگیره با اولین حرف علی / اجازه داد به اکبرش اما با آه و حسرتی / می چرخید هِی دور و برش عشق تموم پدرا /دیدن بچه هاشونه دیدن قد و بالاشون /تمومی دنیاشونه بغل گرفت علی رو گفت / الهی من فدای تو بیا جلو چشم بابا / یه چن قدم راه برو سخته برای هر پدر / از پسرش دل بکَنه برای قربونی اون / دل و به دریا بزنه فرستادش به خیمه ها / برا وداع آخرش لحظه ای چشم برنمیداشت / از رُخ ماه پسرش گرفته بودن دورشو / تمومی اهل حرم عمه میگفت فدای اون / قامت رعنات پسرم صدای تکبیر و دَمِ /«وَاِن یَکاد» خواهراش پیچیده بود تو خیمه و / دست به دعا بودن براش گریه و بی قراریا / شروع شد از رفتن او حال و هوای یوسفی / گرفته پیراهن او تا که غزال هاشمی /گرفت رضایت ولی پاشو گذاشت تومعرکه / نایب احمد و علی می گفتن انگار دوباره / احمد مختار اومده یا انگاری شیر خدا / حیدر کرّار اومده صدای نعره علی / دشت و به لرزه درآورد صوت رجزخوانی اون / تمامیِ دلا رو برد دلش جلا گرفته بود / با مدد و اِذن علی وقتی که گفت منم علی / اِبنِ حسین بن علی با گفتن نام علی / داغی کشید به سینه ها افتاده بود به یادشون / گذشته ها و کینه ها نبرد جانانه او /دل پدر رو برده بود اکبر شو دست خدا/یِ اکبرش سپرده بود سوزعطش گرفته بود / جون علی رو دم به دم صدا می زد یا ابتا / نذار که تشنه جون بدم پدر میگفت دووم بیار / فدای سوز جگرت کنار کوثر توو بهشت / منتظره پیمبرت زبون به کامت میذارم /تا که ببینی پسرم خشکیده از سوز عطش /من از تو هم تشنه ترم ضربه هایی که خورده بود / گرفته بود تاب وتبش لحظه به لحظه خون می ریخت /به روی چشم مَرکبش همین سبب شد ببره /علی رو سمت دشمن و دورشو گرگا بگیرن / پاره کنن پیرهن و هرکی تودستش هرچی داشت / می زد به پیکر علی پاره شد اعضای تنش / شکافته شد سر علی یه وقت صدا زد ابتا / برس به داد پسرت بیا ببین نقش زمین / شده جوون پرپرت رسید به مقتل علی /با هول و سرعت ، شَه دین خودش رو از رو مرکبش / با زانو انداخت رو زمین فاصله ای نمونده بود / ولی چرا نمی رسید خودش رو با چه زحمتی /رو زانوهاش داشت می کشید رسید به جسمی که دیگه / چیزی ازش نمونده بود با خود می گفت مگه علی /تو رَجَزاش چی خونده بود؟ که کینه و بغشونو / نشون دادن رو این بدن نشون دادن که کوفیان /بی رحمی رو خوب بلدن تموم اعضای تنت / پخشه توو دشت کربلا این تن نامرتب و / چطور جمعش کنم ،خدا غریبونه صورتشو / گذاشت روصورت علی بلند شو از جا پسرم / یاوَلَدی یاوَلَدی جوابمو بده علی /منو "بابا "صدا بزن رحمی به حال من بکن / عزیز پاره پاره تن بس که صدا زد "وَلَدی" / رو پیکر افتاد حسین دُور و برش لشکریان / گفتن که جون داد حسین سخته برا هر پدری/ ببینه داغی این چنین وسخت تر اینکه خودش / جمعش کنه از رو زمین عباشو از رو دوش خود/ با/گریه برداشت حسین پیکر پاره پاره رو / لای عبا گذاشت حسین رو کرد به سمت خیمه ها / بیاین جوانان حرم نمیتونم به تنهایی /علی رو خیمه ببرم لای عبا آوردنش / پیکر پاره پاره رو سپردنش دست حرم / این تن پرستاره رو ─‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃༅࿇༅═‎─‌ ✍رقیه سعیدی(کیمیا)
❁﷽❁ ┄┅═✼✵✿‍✵✼═┅┄ من علـی اکبــرم/ یادگار حیــدرم(۲) من علی بن الحسین بن علی،جنگاورم من فدای خالق اکبـر کنم ، این پیکرم عزت و آزادگــی باشد ، شعــار لشکرم ┄┅═✼✵✿‍✵✼═┅┄ شبه پیغمبر منم / زاده حیدر منم(۲) من علـی اکبــرم/ یادگار حیـــدرم(۲) ┄┅═✼✵✿‍✵✼═┅┄ خَلقـاً وخُلقـاً نبی را ، اَشبَــهُ النّاس آمده در رَه دین خدا ،پر شور و احساس آمده در وفا و معــرفت ، شاگرد عبــاس آمده ┄┅═✼✵✿‍✵✼═┅┄ شبه پیغمبر منم / زاده حیدر منم(۲) من علــی اکبـرم/ یادگار حیـــدرم(۲) ┄┅═✼✵✿‍✵✼═┅┄ پورِ ثاراللهـم و خون خدا در جان ماست پیـروی از راه حیدر ، معنی قرآن ماست خواری وذلّت خلافِ عزت وایمان ماست ┄┅═✼✵✿‍✵✼═┅┄ شبه پیغمبر منم / زاده حیدر منم(۲) من علـی اکبــرم/ یادگار حیـــدرم(۲) ┄┅═✼✵✿‍✵✼═┅┄ میزنم شمشیر حق درسایه سار این عَلَم هرکه باشد پیروِ این پرچــم و شـاه کرم مَحرَمش سازدحسینِ فاطمه دراین حرم ┄┅═✼✵✿‍✵✼═┅┄ شبه پیغمبر منم / زاده حیدر منم(۲) من علــی اکبــرم/ یادگار حیــدرم(۲) ┄┅═✼✵✿‍✵✼═┅┄ ✍رقیه سعیدی(کیمیا)
─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ بسم رب الحسین :به سمت گودال از خیمه دویدم من... ─‌‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌─‌ تا  اِذن بابا رو گــرفت علـــی اکبـــر عــازم میــدان شد ماه مَلـَک منظـر خدا به همراهت، ولی علــی جــانم قــدم بزن پیـش چشمـــای گریــانم علــی علــی جانم (۴) ─‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃༅࿇༅═‎─‌ چه سختــه دل کنــدن برای یک بابا وقتی نگـا می کـرد به اون قد و بالا شــده قــد و  بالات چقد تماشــایی تو اَشـبـَهُ النّاس به حـضرت طاهایی علــی علــی جانم (۴) ─‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃༅࿇༅═‎─‌ جلــوهٔ زیـبــای صــــورت پیغــمبــر قـدرتِ بازو رو گرفتـــه از حیـــدر ذکــر رجــــزهای علی فـقط حیــدر شـیــر علی صــولت مقــابلِ لشکـــر علــی علــی جانم (۴) ─‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃༅࿇༅═‎─‌ نام علی آتیش به جونشون انداخت مثل خودحیدربه قلب دشمن تاخت جنگ دلیـــرانه میـــون اعــــدا کـرد با دَمِ شمـشیرش دوباره غوغـا کـرد علــی علــی جانم (۴) ─‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃༅࿇༅═‎─‌ تاب و توانش رو عطش گرفت آخر اسیر دشمـــن شــد جـسم علی اکبر بارش شمشیــر و بارونِ سـر نیــزه می باره بی رحمــی از سـرِ هر نیزه امــان از این غربت (۴) ─‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃༅࿇༅═‎─‌ روی تنـــش گل کــرد زخمـــای آلاله زمین پر از غـــم شد زمان پر از ناله امان از ایـــن غـربـت یک پدری تنها علــی در آغوشــش میـــونِ نامــردا امــان از این غربت (۴) ─‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃༅࿇༅═‎─‌ "یاولدی" پــــر کـرد تموم صـحرا رو گرفتـــن از بابا جــــوان رعنــــا رو لای عبـــا پیچـیــــد لالـهٔ پر پر رو تا ببــره خیـمــــه ، پیکـــر اکبــر رو چـــون اِرباً اِربا بود امــانت لیــلا رسـید بنــی هاشـــــم به یاریِ مولا یا وَلـَـدی اکـبــــــر(۴) ─‌‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌─‌ رقیه سعیدی (کیمیا)
❁﷽❁ :به تماشابیا ای پسر فاطمه... یا امام زمان شیعه ده احساسه باخ... ┈••✾••🏴✾🏴••✾••┈ :👇 السلامُ علیَ الحسین و اِبن الحسین بر تو شهـــزادهٔ شهــنــشهِ عالمیـــن دلبر فاطمــــی از بنی هاشمی یاعلی جان(۴) اولین هاشمی که اذن میــدان گرفت در وداعش میانِ خیمه ، توفان گرفت مادران ، بی امان همه برســر زنان یاعلی جان(۴) با زره بر تنش ، خوش قد و بالا شده چشـــم بابا بر او غـــرقِ تماشــا شده شیر حیدر نشان اندکی هــم بمان یاعلی جان(۴) ای که عـــالم ، فدای قد رعنـــای تو شـده ام محوِ آن صورت زیبــای تو اشکم از دیدگان بر رخم شد روان یاعلی جان(۴) اَشبَــهُ الناس من به چهرهٔ مصطفی وارث ذوالفقـــار و هیبـت مرتضــی ای علی اکبرم شبه پیغمبرم یاعلی جان(۴) جانِ بابا بیـــا به پیش چشم ترم قبلِ میـــدان کمی راه برو اکبرم حسرتم را ببین اکبر مَه جبیـــن یاعلی جان(۴) پر شد از پاره های پیکرت دشت خون شده صحرا از اعضــای تنت لاله گون ای گل پرپرم قهرمان اکبرم یاعلی جان(۴) لالهٔ ســـرخ کربــلا چــه زیبــا شدی در دل دشــت آلاله شکــــوفا شدی اِربــاً اِربـــا تنـــت تشنه لب کشتنت یاعلی جان(۴) ┈••✾••🏴✾🏴••✾••┈ :👇 چهره ده صورت احمد مختاره باخ جنگــیده هیبت حیــدر کــراره باخ اوجا بوی یاوریم ای علی اکبـــریم یاعلی جان(۴) صورت ماهی پیغمبــره بنزر بالام پیکرون یاره سی مادره بنزر بالام چکیرم حســرتین او گؤزل صورتین یاعلی جان(۴) عمه زینب سنه خیمه دن هر دم باخور سنه خاطر نجه گؤز یاشی گؤزدن آخوز سنه دیل داغلیور هی یانور آغلیور یاعلی جان(۴) سسیمه سس وئر اوغلوم ، ولدی یا علی گؤر نه دشمـــن منـی دوره لدی یا علی اَل چالیر دشمنیم طاقتیم یوخ منیم یاعلی جان(۴) اُولا سنـــن صورا کؤل بو فلک باشینه اِئتمه دی رحمی بیر گؤزلریمین یاشینه یاندی قلبیـــم اویان اولموشام باغری قان یاعلی جان(۴) ┈••✾••🏴✾🏴••✾••┈ ✍رقیه سعیدی(کیمیا)
❁﷽❁ السّلامُ علیک اَیُّهاالعَبد الصّالح یا اباالفضل العباس ─┅═𑁍✿𑁍═┅─ آب در حسرتِ یک بوسه به لبهای تو سوخت شعله زد یادِ حسین و دلِ شیدای تو سوخت تا که نوشیــد فرات از کفِ دستــان تو آب دلش از سوز عطش پر شد و در پای تو سوخت آتـش افتــاد از آن  آب ، به دریـای  فــرات متلاطــم شد و از غیـرت زیبای تو سوخت تا که شـد دست ، قلم ، لـرزه به دستم افتاد قلـم از پای نشست و غــزلم پای تو سوخت ای مُقَـطَّـــع شده اعضـای تنت از تبِ عشق تنِ یک دشت عظیم ازتب اعضای تو سوخت مـادری با قَـــدِ خَـــم ، آمــد و  بالای ســرت عـوضِ اُمّ بَنیـــن ، بر قد و بالای تو سوخت دید ، شَــقُّ القمــرِ علقـمـــه را مـادرِ عشــق عــرقِ شرم تو را دید به سیمای تو سوخت تیـر در چشم تـَرَت روضه مگر می خواند؟ که ز خونِ جگرت ، دیدهٔ بینای تو سوخت با حسیـنِ تو "اَخـا أَدرک أَخـا"یِ تو چه کرد که چنیـن جـان برادر ز تمنــّای تو سوخت شـاه در سـوگ سرت خَـم شد و با آه بر آن إِرباً إِربا شــدنِ  قـامت رعنــای تو سوخت سـرت ای قرص قمـر ! تا به سرِ نیـزه زدند ماه از خجــلتِ آن روی دلارای تو سوخت ردّ دستـــان تو بر دست عَلَــم مانده هنوز غیــرت عالم هستـی ز تماشای توسوخت "کیمیـا" از کَرَمت ، اذن حــرم می خـواهد که میان غزلش در تب سودای تو سوخت ─┅═𑁍✿𑁍═┅─ ✍رقیه سعیدی(کیمیا)
❁﷽❁ السلام علیک یا اباالفضل العباس ─‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃༅࿇༅═‎─‌ ماه فــــرو مانـده از جمـــالِ اباالفضل دیده چو رخســارِ بی مثــالِ اباالفضل رُخ  نگشــود آفتاب ، تا که درخشیــد جلوه ای از هیئـت و جــلال اباالفضل قـدّ فلک شـد از آن خمیده ، که دیدست مــاه ترین  اَبــرویِ  هـــلال  اباالفضل سَــرو ترین سَــرو، هـمچنان نرسیدست در قـــد و قامت ، به اعتــدال اباالفضل داده  به او مادرش چــو  شیـــرِ ادب را با  ادب  آرایه شـــد ، خِصــال اباالفضل فرصــت سبـزی ، قلم ، گرفته ،  بگوید از ادب و دســـتِ با  کمـــال اباالفضل کلـکِ خیــالم  هــوایِ  علقـمـــه دارد بُــرد  مـــرا  باز  در خیـــال اباالفضل باز  به  تصــویر می کشیــــد خیــالم جلـــــوه ای از غیـــرتِ زلال اباالفضل غیرت او را ، فرات ، خوب ، سُرودست دشت ، عیان گفته ، وصفِ حال اباالفضل ریخت به هم از همان دَمی که به هم ریخت حالِ حسیـــن از غــم و مَـــلال اباالفضل واژه به واژه غزل شد اشک و فرو ریخت مَشک ، خجــل گشــت در قبـــال اباالفضل زمزمـــه خوانـیِ آب ، روضـــهٔ مَشک است خوانده شد از آن زمان به حــال اباالفضل تا به ابد چشمــه سار و منبــع نور است مــــاهِ جهــانتــابِ بــی زوال  اباالفضل هســـت ، مــدال وفــا به گردن عبـــاس نام حسیــن اســت بر مـِـدال  اباالفضل ─‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃༅࿇༅═‎─‌ رقیه سعیدی(کیمیا)
❁﷽❁ ─‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃༅࿇༅═‎─‌ به هر جا سر زدم ، اما ندیدم روی زیبایت خوشا آنکس که یک لحظه ، نصیبش شد تماشایت به هر در میزنم شاید ، تو بگشایی به رویم، دَر همه جانها فدای آن ، رُخِ پنهان ِ پیدایت بیا ای یوسف زهرا ، قدم بر چشم ما بگذار به چشمم سُرمه ای باشد ، غبار آن قدمهایت حدیث عاشقی باشد ، نشستن در غم هجران ولی در وصل تو عاشق ، شود مجنون وشیدایت چنین عشقی شده معنا ، فقط در روز عاشورا چه عشقی آفرید آن روز ، عمویِ ماه سیمایت اباالفضلی که دریا شد ، خجل از روی زیبایش ایا باب الحوائج ، ما دخیلِ نام زیبایت ─‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃༅࿇༅═‎─‌ ✍رقیه سعیدی(کیمیا)
─‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃༅࿇༅═‎─‌ اگه دلت پر از غمه / دلت گرفته از همه اگه گره به کارته / بیا به اذن فاطمه با یه دل شکسته ای/رو کن به سمت علقمه حرف بزن با کسی که / گره گشای عالَمه بریم سراغ آقایی/ که میر بحر کَرَمه پناه لشکر حسین /صاحب مَشک و عَلَمه باب الحوائجی که شد/ پشت و پناه عالمین قوت قلب زینب و / میر و علمدار حسین تا اینکه راه آب رو/ بستن رو لشکر حسین سخت شد آوردن آب / برا برادر حسین روز دهم آبی نبود / توی تموم خیمه ها واعطشا واعطشا / افتاد میوون بچه ها مشک و رو دوش خود گذاشت/ ساقی طفلان حسین اومد به محضر داداش /بگیره فرمان حسین راهی دریا شده بود / میر وعلمدار جوان حسین و زینب ،روی تَلّ / ایستاده بودن نگران تا اینکه عباس رسید / نشست بر لب فرات دست به زیر آب برد / شروع شد تب فرات مشکشو پر کرد وسپس /دستشو زیر آب برد دستشو پر کرد ولی /قطره ای ازآب نخورد یادش اومد تشنگی و/گریه کودک رباب آب کف دستشو ریخت/ با خجالت به روی آب نهیب زد به آب که / وقتی که تشنه ان همه میخوای که آبروی من/ بره به نزد فاطمه شیر وفا شیر ادب /گرفته از اُمّ بنین تا که بشه فداییِ /حسین زهرا، شَه دین دور شد ازآب فرات /تا بره سمت خیمه ها یه وقتی از پشت کمین /اومد هجوم نیزه ها به تنهایی افتاده بود /میوون چند صد نفر بین اونا کسی نبود /حریف این قرص قمر دیدن توو جنگ تن به تن /حریف عباس نمیشن کمین گرفتن بتونن /دستاشو ازتن بگیرن باضرب شمشیر عدو /دست یَلِ شیر خدا جدا شد ازپیکر او / افتاد رو دشت نینوا مشک و به دندونش گرفت/ زیر بغل زد علمو اما نذاشتن که بره / سقای اهل حرمو تا تیرهای بی امان /به مشک عباس رسید آب زمین ریخت وشد /امید سقا نا امید حال دیگه نه مشکی و/ نه دستی مونده به بدن آب وبه خیمه ببره /تا همه سیراب بشن دیگه علمدار حسین /تنها و بی پناه بود دور و برش یه لشکر از /گرگای روسیاه بود می بارید از دور وبرش /بارون تیر و نیزه ها می زدن ازهر جهتی /برتن او تیر جفا امان از اون لحظه ای که /حرمله زانو زد زمین سه شعبه شد رها وخورد /به چشم ماه بی قرین هرچی تکون داد سرشو /تیر ولی جدانشد بدون دست ،حریف اون / ضربه ی بی هوا نشد توو اوج غربتش زدن /عمود آهنین به سر به یاد غربت حسین /کشید آه پر شرر باصورت افتاد رو زمین /ماه منیر علقمه رسیده بود بالا سرش/ پهلو شکسته فاطمه زدشت پاک علقمه /عطر گل یاس رسید مادر قدخمیده ای /به داد عباس رسید گفت به سقا، پسرم /منتظره برادرت صدا بزن تا برسه /برادرت بالا سرت پیچید صدای یا اَخا /به گوش زینب وحسین رسوند به نهر علقمه /خودش رو شاه عالمین پیکر عباسشو دید /گم شده زیر نیزه ها دو دستای برادرش /شده ز پیکرش جدا یکی یکی روی زمین /دستای عباسشو دید اون دستای بریده رو /به روی صورتش کشید بوسه میزد به دستایی /که می گرفتن علمو چطور به خیمه ببره /این آقای با کَرَمو سر برادر و گذاشت /غریبونه رو زانوها صدای غربت حسین/ پیچید توو دشت کربلا چشماتو واکن اومدم /بالا سرت ،پناه من ای تکیه گاه بچه هام /دلخوشی سپاه من هنوز دارم می سوزم از/ داغ علی اکبرم برادرم ،با رفتنت /شکسته شد این کمرم پاشو نذار خنده کنن /به غربت برادرت الهی من فدای این / زخمای روی پیکرت پاشو دیگه آب نمیخوان /همه میگن عمو بیاد دیگه صدای ناله ی / اصغرم هم در نمیاد چاره کار من تویی /نمونده چاره ای برام الهی طاقتم بده /رفتن همه برادرام با هر اذیتی که بود/ یه حرفی رو زد به حسین برای اولین دفعه / باحیا رو زد به حسین تو رو به جان مادرت / منو نبر سمت حرم که خیلی شرمنده ام از/ لبای خشک اصغر ─‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃༅࿇༅═‎─‌ ✍رقیه سعیدی (کیمیا)
❁﷽❁ سبک:ای شمع حرمخانه قوربانون اولوم عباس... ─‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃༅࿇༅═‎─‌ ای اهل حرم گئتدی/ (دریایه علمداریم۲) مَشک وعلم اللرده/ (سرلشکروسرداریم۲) دردیمین درمانی باب الحوائج/ قولارون قوربانی باب الحوائج(۲) تئزڱل سوکناریندن/ (دریای کرم قارداش ۲) گؤزلیر یولیوی قیزلار/(امّید حرم قارداش ۲) سنلن صوراعباسیم!/(منده ئولَرَم قارداش ۲) سن پشت و پناهیمسن /(ای یاروفاداریم ۲) دردیمیمین درمانی باب الحوائج /قولارون قوربانی باب الحوائج(۲) عباسیم علمداریم /(سلطان وفا اولدی۲) آخر سو کنارینده( لب تشنه فدا اولدی۲) قول دؤشدی عَلم یاتدی(آماج بلا اولدی۲) سَسلندی اَخا اَدرِک /(غیرتلی سپهداریم۲) دردیمین درمانی باب الحوائج/ قولارون قوربانی باب الحوائج(۲) ڱلدیم یارالی قارداش/(آرام دیلیم قارداش۲) یاتمابئله آسوده/(دورسیندی بئلیم قارداش۲) دورگؤرئوزؤلؤب چاره م/(ای آرخام ائلیم قارداش ۲) دردیمین درمانی باب الحوائج / قولارون قوربانی باب الحوائج(۲) ─‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃༅࿇༅═‎─‌ ✍رقیه سعیدی(کیمیا)
:به سمت گودال از خیمه دویدم من... ─‌‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌─‌ مــاه بنـــی هـاشـــم دوباره سقـــا شد مشک و علم بر دوش ، راهیِ دریا شد مسیـــر سقـــا بود از دلِ نخلستـــان پیش فرات آمد ساقی لب عطشــان وای از دل سقــا (۴) ─‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃༅࿇༅═‎─‌ تا چشمــای عبــاس به روی آب افتاد فـــراتِ بیچــــاره در تب و تاب افتاد مشک و پر از آب کرد شیرِ علی صولت موجِ خروشان شد فرات از این هیبت وای از دل سقــا (۴) ─‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃༅࿇༅═‎─‌ به لب نزد حتی قطــره ای از اون آب به یــاد طفــلان و تشنــگــــیِ  ارباب آب و به دریا ریخت ، تشنه ترین دریا غرق خجـــالت شد فراتِ این صحـــرا وای از دل سقــا (۴) ─‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃༅࿇༅═‎─‌ تو راه برگشتــن ، علقمــه غوغـا شد ســــاقیِ آب آور ، اسیـــرِ اعـــدا شد کمین گشود از کین ، دشمن سنگین دل به دست سقــا زد ضــربت نا غــافل امان از این غـــربت (۴) ─‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃༅࿇༅═‎─‌ فدا شد از غیرت ، کوه وفا ، عباس شــد اِربـاً اِربــا در راه خدا ، عباس سه شعبه شد سهم چشم ابو فاضل ضربهٔ سر خورد از  عمود نا غافل ساقـــیِ دریای کـــرم زمیــن افتاد میـــر و علمـــدارِ حرم زمیـن افتاد امان از این غـــربت (۴) ─‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃༅࿇༅═‎─‌ برای احوالـــش علقمـــه شد فریاد مقطـــع الاعضــا نالهٔ غــم سر داد عطر گل یاس از علقمــه پیدا شد صدای زیبــای فاطمــه پیـــدا شد دست علم گیرش به روی صحرا بود سرش به دامان حضرت زهرا بود غریب مـــادر وای (۴) ─‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃༅࿇༅═‎─‌ به اذن مادر گفت اَدرِک اخا ، عباس علقمــــه را پر کرد نوای  یا عبــاس "اِنکَسَـــرَ ظَهـــری" بر لب ثاراللــه امـان ز غمهــــــای زینبِ ثار اللـــه امان از این غـــربت (۴) ─‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃༅࿇༅═‎─‌ ✍رقیه سعیدی(کیمیا)
❁﷽❁ ─‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃༅࿇༅═‎─‌ ای قبله ی حاجات و سلطان وفا عباس دریای کرم سَنسَن، ای روح دعا عباس ای ماه بنی هاشم ، خورشیدلقا عباس ای ساقی طفلان شاه شهدا عباس عباس ابوفاضل(۲) تاگؤردی ابوفاضل ،عطشاندی علی اصغر تِئز عزم فرات اِئتدی ،با اذن شَه بی سر تا راهیِ نخلستان اُولدی اُ مَه اَنور اَیلَشدی فرات اؤستَه ،مَشکیلَه یل حیدر مهمان فرات اولدی اول کان وفا عباس عباس ابوفاضل(۲) چون گۏردی سویی سقا،اصغر یادینا دؤشدی دُولدورودی اَلین ،اما،لب لَر یادینا دؤشدی سو خاطیرینَه آغلار گؤزلَر یادینا دؤشدی تؤکدی سویی سو اؤستَه ،مادر یادینا دؤشدی سو ایچماقا بیر لحظه اولمادی رضا عباس عباس ابوفاضل(۲) یُول باشلادی نهر اؤستَن،تاعزم خیام اِئتدی لشکر یُولونی کَسدی، بیرتازه قیام اِئتدی غیرتلَه،وفا رسمین،میداندا تمام اِئتدی آتدان یِئرَه چون دؤشدی زهرایَه سلام اِئتدی اوخلار دَمینَه اولدی آماج بلا عباس عباس ابوفاضل(۲) بو عرصه ی میداندا،قُول دؤشدی،عَلَم یاتدی اُوخ دَیدی سو مَشکینَه،دریای کَرم یاتدی تا دَیدی عمود،آهن،سقای حرم یاتدی بوماتم عظمادن،شرم اِئتدی،قلم یاتدی قان آغلادی دفتر ده،با ناله ی یاعباس عباس ابوفاضل(۲) زهرا دیزینین اؤستَه آلدی یارالی باشین سیلدی یارالی گؤزدَن قانَه قاریشان یاشین آغلاتدی بوماتملَن کرب وبلا داغ داشین فرمایش اِئدیب مادر،تِئز سَسلَدی قارداشین سَسلندی اَخا اَدرِک اُول کان حیا عباس عباس ابوفاضل(۲) ای غم گونی غمخواریم عباسیم اَمان گلدیم سرلشکر وسرداریم احوالی یامان گلدیم آلدیم سَسیوی قارداش اُلدوم نگران گلدیم بیلدیم باشیوین اؤسته زهرادی آنان گلدیم قربانیِ مظلومِ بو قانلی مِنا عباس عباس ابوفاضل(۲) سَسلندون اَخااَدرک،تؤکدیم یؤزه گؤزیاشی یاندیردی سَنون داغون،هم تُپراقی ،داغ داشی تاگؤردی گؤزیم قارداش،اُول پارچالانان باشی چوخ مشکل اُولار قارداش،اَلدَن وِئرَه قاراداشی دور خسته جانیم قارداش،جانیوه فدا عباس عباس ابوفاضل(۲) یاس عطری گَلور بوردان،زهرا سَنَه مهماندی گؤزلور یُولیوی زینب،دلخون و پریشاندی سو ایسته میر اطفالیم ، قیزلار سَنه گریاندی ای ماه بنی هاشم جانیم سَنه قورباندی یالقوز منی میداندا ،سَن اِئتمَه رها عباس عباس ابوفاضل(۲) یاتما بِئلَه آسوده،دور سیندی بِئلیم قارداش هم پشت و پناهیم سن ، هم آرخام اِلیم قارداش آچ گؤزلَریوی بیر دَم ،یاتما گؤزَلیم قارداش دنیای شجاعت ده ،ضرب المثلیم قارداش دور قویما گؤلَه دشمن ،قارداشیوه یاعباس عباس ابوفاضل(۲) ─‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃༅࿇༅═‎─‌ ✍رقیه سعیدی(کیمیا)
❁﷽❁ هرگؤلؤن بیرعطری وار،اما گؤل یاس آیری دور عاشقین قلبینده کی دریای احساس آیری دور هرداشین وارقیمتی ،اما ابالفضل عشقینه گؤزیاشی قیمتلی دورچون اشک الماس آیری دور دین یولوندا گرچه واردی چوخلی پرچم ساخلیان رسم پرچم ساخلاماقدا ،دست عباس آیری دور ✍رقیه سعیدی(کیمیا)
❁﷽❁ احوالات امام حسین ع بربالین حضرت عباس ع(ترکی) ─‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃༅࿇༅═‎─‌ دوراباالفضلیم اویان سیندی بِئلیم جان قارداشیم چاره م اَلدَن گِئتدی ای هر درده درمان قاداشیم پاره پاره سَپدیلَر گؤل جسمیوی تپراقلارا آیه آیه پخش اولان آیات قرآن قارداشیم ای دلاور ای اباالفضــل شیر حیدر ای اباالفضل ─‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃༅࿇༅═‎─‌ گؤزلرون آچ ای منیم لب تشنه سرداریم اویان غم گؤنؤنده ای منیم غیرتلی غمخواریم اویان قُویما گؤلسؤنلر منه میدان دا یالقوز قالمیشام رحم اِئلَه گؤز یاشیمه یار وفاداریم اویان ای دلاور ای اباالفــضل شیر حیدر ای اباالفضل ─‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃༅࿇༅═‎─ ✍‌رقیه سعیدی(کیمیا)
❁﷽❁ :به تماشابیا ای پسر فاطمه... یا امام زمان شیعه ده احساسه باخ... ┈••✾••🏴✾🏴••✾••┈ (بنـــــــد فارســــــــی):👇 یا ابوفاضــل ای ســـاقی دشـت بلا یلِ امّ البنیـــن ، ای پســــر مرتضـــا ای پنــاه حسین ای سپاه حسین یا اباالفضل (۴) ای که قطع الیمین به دست اعدا شدی بیـن نامــردمان ، تو اربــاً اربــا شدی ای علمــدار من تشنه سردار من یا اباالفضل (۴) تا صـــدای أخــا أدرِکَـت آمد به گوش با نوای تو خون در رگم آمد به جوش تا که دیدم دو دست پشتم از غم شکست یا اباالفضل (۴) علقمـــه پر شد از عطــر گل یاسمـن اِرباً اِربا شــــده پیکـــر عبـــاس من آمـده علقمــــه مادرم فاطمـــه یا اباالفضل (۴) پشتم از داغ تو شکسته سردار من بعدِ تو چـاره ای نمـانده در کار من ای امیـــر کــــرم خیز و برگیر علم یا اباالفضل (۴) ┈••✾••🏴✾🏴••✾••┈ (بنـــــــد ترکـــــــــی):👇 یارالی قارداشیــم تشنه علمــدار اویان چاره قیــل دردیمه ، یار وفــادار اویان ای عــزیز خدا سَنَه جانیم فدا یا اباالفضل (۴) گؤزون آچ گؤر نِجَه دوره می دشمن آلیب قُـوللارون یاره ســی قلبیمــه آتش سالیب دور علم دؤشمه سین دشمنون گؤلمــه سین یا اباالفضل (۴) آلتــی آیلیــق بالام خاطـرینــه دور گِدَک تلّین اؤستَن باخور زینبـیم آغلــور گِدَک یاوریم ، یُولـداشیـــم وای جوان قارداشیم یا اباالفضل (۴) بِئلَه آســـوده سن یاتمـا رقیـــه م جانی سَسلَنیر خیمه ده پس عمو عباس هانی تکیــه گاه حــرم میر مَشک و علم یا اباالفضل (۴) ┈••✾••🏴✾🏴••✾••┈ ✍رقیه سعیدی(کیمیا)
‏«السلام علیک یا اباالفضل العباس» ایثــار ، شـد مدیونِ دستـانِ اباالفضــل جـام وفــا پر شــــد زپیمــانِ ابا الفضل حـق داشت دریا ، موج بر ساحل بکوبد چون دید اقیــانوسِ ایمـــانِ اباالفضـل ✍رقیه سعیدی(کیمیا)
❁﷽ سبک:صل الله علیک یافاطمه(تسبیحات) ─‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃༅࿇༅═‎─‌ برلب دارم ذکــر نام تو ابوفاضـــل اسم تو زینت هر محفل عشقت حک شده توو جان و دل الله اکبر سقـــای حــــرم الله اکــــبر ارباب کــــرم تومشکل گشای دردای منی الله اکبــــرســایه ســـرم ســـقای حـــرم ابوفاضل دریای کــرم ابوفاضل(۲) آب فرات شــرمنده شد از لبای تو افتاده به زیــــر پای تو می سوزه برا غمــای تو سبحان الله از ایـن همه وفا سبحان الله ازلحظه ی وداع سبحان الله از مشـک پاره و آه ازاون سه شعبه ای که شدرها ســـقای حـــرم ابوفاضل دریای کــرم ابوفاضل(۲) دستای تو یادگار حـیــــــــدره آقا توو  دســــتای مادره آقا بهــــر روز محشــــره آقا ای سلطـان باوفا یاعباس اقای گـره گــــشا یاعباس توالگوی غیرت واحساسی ای آقای با حـــیا یاعباس ســـقای حـــرم ابوفاضل دریای کــرم ابوفاضل(۲) نهر علقم دنیای قشـنگ احســـاسه رد پایـــی از گل یاســــه مـــادر بالا ســــر  عباسه الحمــدلله مـــاه علقمــه داره سر بر زانوی فاطمه الحمـدلله  دشـــت کربلا قـــدمـگاه بانوی عــالمه سقــای حـــرم ابوفاضل دریای کرم ابوفاضل(۲) ✍رقیه سعیدی(کیمیا)