#حضرت_عباس_علیه_السلام
#اعیاد_شعبانیه
#مدح
#مثنوی
روزی شعر من امشب دو برابر شده است
چون که سرگرم نگاه دو برادر شده است
چون که بانوی کلابیه پسر آورده
چشم وا کن، پدر خاک قمر آورده
هر که از قافلۀ فطرسیان جا مانده
نظرش خیره به گهواره سقا مانده
زور بازوی تو بی حد و عدد خواهد شد
بعد از این امبنین، اماسد خواهد شد
با وجود تو زمین حیدر دیگر دارد
کعبه جا دارد اگر باز ترک بردارد
از در خانه او پا نکشیدم هرگز
چون حسینیتر از عباس ندیدم هرگز
ماه ذیالحجه که عباس به حج عازم شد
همه بر کعبه ولی کعبه بر او محرم شد
در طوافش سخن از عقل فراتر میگفت
در حقیقت لک لبیک برادر میگفت!
این اباالفضل که از قبله فراتر میرفت
مرتضی بود که بر دوش پیمبر میرفت
علیاکبر به ثنا گویی او میآید
چقدر منبر کعبه به عمو میآید
خطبه خواند و همه را محو صدای خود کرد
در حقیقت همه را قبلهنمای خود کرد
گفت این خانه که حق آمد و ایجادش کرد
مسجدی بود که بابای من آبادش کرد
از در خانه او پای نکشیدم هرگز
چون حسینی تر از عباس ندیدم هرگز
کاشف الکرب تویی؛ خندۀ ارباب تویی
پدر خاک علی و پدر آب تویی!
روی چشم تو بود جای حسن جای حسین
هست مابین دو ابروی تو بینالحرمین
پیش خورشید و قمر سایۀ تو سنگین است
و فقط محضر زینب سر تو پایین است
ساقی ما چه شرابی چه سبویی دارد
بنویسید رقیه چه عمویی دارد
صحبت از مردی تو کار بنی هاشم بود
نام تو در دل میدان رجز قاسم بود
زور بازوی علی ریخته در بازویت
ذوالفقاری نبود تیزتر از ابرویت
تیغ چرخاندهای و پیش تو طوفان هیچ است
لشگری پیشت اگر آمده میدان، هیچ است
وسط جنگ زمین را به زمان دوختهای
فن شمشیر زنی را ز که آموختهای؟!
ای جوان! پیر رهت کیست از آن شاه بگو؟
أشهد أن علیاً ولی الله بگو
او علمدار حسین است ببخشید مرا
مدح او کار حسین است ببخشید مرا
#مجید_تال
#حضرت_عباس_علیه_السلام
اشک هاى مرا جگر گفتند
به من از کودکى شرر گفتند
از ابوالفضل بيشتر گفتند
اشتباه است اگر قمر گفتند
"تازه يک چشم اوست صدتا ماه"
#علی_اکبر_لطیفیان
#حضرت_عباس_علیه_السلام
تورا در عرش عباس آفریدند
گِلت را از گُلی خاص آفریدند
یلِ گُل سیرتِ ام البنین را
برای روزِ حساس آفریدند
#علی_اکبر_مقدم
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#اعیاد_شعبانیه
#مثنوی
بازی طفلان حکم دارد، تویی
داوری کردن قسم دارد، تویی
نبض دریا زیر انگشت تو زد
آسمان هم تکیه بر پشت تو زد
جز تو بعد از چهارده یکتا که شد؟
زیر این هفت آسمان دریا که شد؟
در جبلها کوه رحمت کیست؟ تو
توده انبوه رحمت کیست؟ تو
چیستی ای داغ عرفان بر جبین
در تحرک اولین کوه زمین
#محمد_سهرابی
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#اعیاد_شعبانیه
#مدح
#ترکیب_بند
پرداخت جوهر قلم عاشقان به تو
وابسته است طبع همه شاعران به تو
عرض نياز ميكند اى ماه شب به شب
دست توسل همه آسمان به تو
خورشيد عاشقت شده ، از شوق هر غروب
وقت وصال ميدهد اى ماه ، جان به تو
روزى سه بار اى پسر سوم على
بايد سلام داد دم هر اذان به تو
هم افتخار ميكند ام البنين به تو
هم افتخار كرده امام زمان به تو
حالا که روزگار به ناسازگارى است
افتاده است شكر خدا كارمان به تو
حاجت زياد و درد زياد است و غم زياد
چشم اميد بسته ام عباس جان به تو
لاجرعه مستها همگی یکدلندو بس
مدیون چشمهای ابوفاضلندو بس
آماده ام دوباره مسلمان کنى مرا
با یک نظر ابوذر و سلمان کنى مرا
از جلوه های ذاتی چشمت بعید نیست
یعقوب و خضر و نوح و سليمان کنى مرا
كشكول خالى ام دو برابر گدا شده
وقتش شده عطاى دوچندان کنى مرا
خرده مگیر پشت حرم زوزه میکشم
قلاده بسته ام سگ دربان کنى مرا
باب الحسین میشوى و بنده ميخرى
آماده ام که کلب نگهبان کنى مرا
دست مرا ز دست جدايت جدا نكن
هرگز مباد بى سر و سامان کنى مرا
وقت ورود دسته به هیات خدا کند
پاى علم بگيرى و قربان کنى مرا
آنانکه از سرای تو پا پس کشیده اند
واللهِ ارمنی علم کش ندیده اند
تو آمدى كه پاى برادر بايستى
تحت لواى پرچم حيدر بايستى
در طول عمر تو بخدا هيچكس نديد
يكبار از حسين جلوتر بايستى
بر بام كعبه ميروى و خطبه ميكنى
وقتى بناست بر روى منبر بايستى
حق است غبطه شهدا بر مقام تو
حق است كه فقط تو فراتر بايستي
زهرا به دست هاى تو سوگند ميدهد
وقت شفاعت از صف محشر ، بايستى
در بين معركه غضب چشم تو بس است
تا يك تنه مقابل لشگر بايستى
ام البنين چقدر سفارش نموده است
دائم كنار محمل خواهر بايستى
هستى امامزاده مأنوس اهل بيت
محرم ترين محافظ ناموس اهل بيت
تا بود پرچم تو حرم ماتمى نداشت
تا بود شانه تو رقيه غمى نداشت
تا بود قامت تو امان بود خيمه را
خاتون آل فاطمه قد خمى نداشت
رفتى و بعد رفتن تو هيچ دخترى
در خيمه گاه روسرى محكمى نداشت
بيخود نبود سنگ به پاى سكينه خورد
بعد از تو خيمه ها دژ مستحكمى نداشت
زينب پس از تو ناقه عريان سوار شد
زينب به شام رفت ولى محرمى نداشت
ارباب ما بدون علمدار مانده بود
حق ميدهيم پيرهن و خاتمى نداشت
از بوريا بپرس چه آمد سر حسين
زخم مرمل بالدما مرهمى نداشت
تو آمدى دل همه را ترجمه كنى
سقا و آب و علقمه را ترجمه كنى ..
#محمد_جواد_پرچمی
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#اعیاد_شعبانیه
#مدح
#غزل
نه در توصیف شاعرها، نه در آواز عشاقی
تو افزونتر از اندیشه، فراوانتر از اغراقی
وفاداری و شیدایی، علمداری و سقایی
ندارند این صفتها جز تو دیگر هیچ مصداقی
به خوبی تو حتی معترف بودند بدخواهان
یزید آنجا که میگوید «الا یا ایها الساقی»
تمام کودکان معراج را توصیف میکردند
مگر پیداست از بالای دوش تو چه آفاقی؟
چنان رفتی که حتی سایهات از رفتنت جا ماند
رکاب از هم گسست از بس برای مرگ مشتاقی
فرار از تو فراری میشود در عرصۀ میدان
چنان رفتی که بعد از آن بخوانندت هوالباقی
بدون دست میآیی و از دستت گریزانند
پر از زخمی هنوز اما برای جنگ قبراقی
به سوی خیمهها یا «عُدّتی فی شِدّتی» برگرد
که تو بیمشک سقّایی، که تو بیدست رزّاقی
شنیدم بغض بیگریه به آتش میکشد جان را
بماند باقی روضه درون سینهام باقی
#سید_حمید_رضا_برقعی
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#اعیاد_شعبانیه
#مدح
#غزل
اى بسته بر زيارت قدّ تو قامت، آب
شرمندهٔ محبّت تو تا قيامت، آب
افتاد سايهاى ز سمند تو در فرات
پيچيد و رنگ باخت ز شور شهامت، آب
دستت به موج، داغ حباب طلب گذاشت
اوج گذشت ديد و كمال كرامت، آب
بر دفتر زلالىِ شط خطّ «لا» نوشت
لعلى كه خورده بود ز جام امامت آب
لب، تر نكردى از ادب اى روح تشنگى!
آموخت درس عاشقى و استقامت، آب
ترجيع درد را، ز گريزى كه از تو داشت
سر میزند هنوز به سنگ ندامت، آب...
سوگ تو را، ز صخره چكد قطره قطره، رود
زين بيشتر سزاست به اشك غرامت آب
از ساغر سقايت فضلت قلم چشيد
گسترد تا حريم تغزّل زعامت، آب
زينب، حسين را به گل سرخ خون شناخت
بر تربت تو بود نشان و علامت: آب!
از جوهر شفاعت تيغت بعيد نيست
گر بگذرد ز آتش دوزخ سلامت، آب
آمد به آستان تو گريان و عذرخواه
با عزم پاىبوسى و قصد اقامت، آب
مىخوانمت به نام ابوالفضل و، شوق را
در ديدگان منتظرم بسته قامت، آب
#خسرو_احتشامی
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#اعیاد_شعبانیه
#مدح
#مثنوی
یا علی! این کیست میآید شتابان سوی تو؟
با قدی رعنا و بازویی چنان بازوی تو؟
او که میآید تو احساس جوانی میکنی
باز یاد رزم و شور پهلوانی میکنی
آمده پیش تو تا مشق سپهداری کند
تا به سبک حیدری تمرین کرّاری کند
میزند زانو که رسمت را بیاموزد، علی!
با چه شوقی بر لبانت چشم میدوزد، علی!
ماندهام در بهت شاگردی که استادش تویی
هم چراغ رفتن و هم نور ایجادش تویی
بارها آن اسم زیبا را شنیدم من ولی
چیز دیگر بود عباسی که تو گفتی علی!
با صدایی مهربان گفتی: بیا عباس من!
تیغ را بردار با نام خدا عباس من!
نور چشمان علی! پیش پدر چرخی بزن
شیرِ من! شمشیر را بالا ببر، چرخی بزن
این چنین با هر دو دستت تیغ را حرکت بده
دست چپ را هم به وزن تیغ خود عادت بده
فکر کن هر حالتی بر جنگ حاکم میشود
دستِ چپ، عباس من! یک وقت لازم میشود
الامان از چشم شور و تیر پنهانی پسر!
کاش میشد چشمهایت را بپوشانی پسر!
بینقاب ای جلوهٔ حُسن خدادادی نجنگ
سعی کن تا میشود بی خُودِ فولادی نجنگ...
تشنهای، فهمیدم از آنجا که شیداتر شدی
تا لبانت خشک شد عباس، زیباتر شدی...
#قاسم_صرافان
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#اعیاد_شعبانیه
#مدح
#ترکیب_بند
قلمو را ز طهورای بهشت آب کشید
چشم انداخت به ابروی تو محراب کشید
خواست تا یک اثر از چشم شما خلق کند
دور خورشید مداری زد و یک قاب کشید
بر بلندای قَدَر شوکت پیشانی تو
یکصد و سی و سه تا جلوه ی مهتاب کشید
مانده بود از لب مست تو چه نقشی بزند
که لبت باز شد و منّت ارباب کشید
خوش به حالت که از اول زده بر خال لبت
نام زیبای حسین آمد و زد بال، لبت
بال زد دوروبر ساحت گهواره ی تو
روح جبریل و از برکت گهواره ی تو
پخش می کرد خدا اشک برای عالم
محشری بود شب هیئت گهواره ی تو
اولش نور دمیدند به هر گوشه ی عرش
بعد اعجاز شد و نوبت گهواره ی تو
خانه ی حیدر کرار تماشایی شد
نقل جمع همه شد صحبت گهواره ی تو
دوره کردند تو را هرچه قمر داشت خدا
تو رسیدی همه گفتند که گُل کاشت خدا
هوس خوردن انگور به سر داشت علی
طعمی از گونه ی شیرین تو برداشت علی
شربتی از قدح باده ی چشمت نوشید
ار خُمستان نگاه تو گذر داشت علی
از حَرای نفست بوی خدا می آید
از لب جوی لبت رزق سحر داشت علی
تا بغل کرد تو را زود در آغوش کشید
اصلاً انگار همین یکّه پسر داشت علی
اشک می ریخت چو می دید یل بدر و حنین
حک شده روی دو بازوت اَنَا ذُخرُ حسین
می دهد یک پر اشکت به دل نیل، برات
لهله لعل لبت را زند انگار، فرات
خلقت ماه جمال تو، نه اینکه نشود
بلکه از قصد خدا آینه نگذاشت برات
عین سیب اید که از بین دوتایش کردند
در نگاه تو نوشتند قتیل العبرات
عرش را قامت رعنات نگه داشته است
پس یقیناً به حسینی تو، ستون فقرات
روی قنداقه ی تو مشک شده نقاشی
آمدی ساقی لب های برادر باشی
باده از جام لب مست تو خوردن دارد
حکمت کار به دست تو سپردن دارد
چون مسیح است نفس های تو، صدها عیسی
در مسیر قدمت حسرت مردن دارد
روی دیوار به دیوار بهشت آوردند
دل عشاق شماهاست که بردن دارد
گفته ای تا بنویسند به روی علمت
نفس دشمن عباس شمردن دارد
شاخ شمشادی و آئینه ی حیدر شده ای
اول آمدنت فاتح خیبر شده ای
تو که هستی؟ همه بر پات سر انداخته اند
پهلوان ها همه اینجا سپر انداخته اند
معجزات عَلم و تیغ تو ثابت شده است
که تو را پیش یلان قَدر انداخته اند
باید از دشنه ی تو قبر خودش را بکند
هر که را بی خردان با تو درانداخته اند
مطمئناً همه جا بُرد نهایی با توست
با تو هرکس که درافتاد ورانداخته اند
دست در پنجه ی تقدیر تو انداخته ایم
سرِ خود را لب شمشیر تو انداخته ایم
در غیاب تو رقیبان قَدَت می گفتند
چقدر دست تو و تیر و کمانت جفتند
دشمنانت همه یا «اَینَ مَفَرّ » بر لبشان
یا که از ترس تو بر روی زمین می افتند
خشم کردی همه گفتند جهنم شده است
یا که چشمان غضب کرده ات اینجا خفتند
تا که ابروی تو از زیر نقابت دیدند
هول کردند حریفان تو و آشفتند
چشمهایت همه را روی زمین می پاید
بیرق خیمه ی ارباب به تو می آید
آفریده دم عیسائیت اینجاها را
تکیه دادند به دستان تو موسی ها را
از رخت پرده بینداز برِ یوسف ها
تا ببرّند همه دست و سر و پاها را
آن امیری که تو را منصب سقا داده
خاک بوس تو نوشته لب سقاها را
شعبه ی علقمه ی تو شده سقاخانه
به دعایت طلبد چشم رضا(ع) ماها را
یک دل سیر زیارت به خدا می چسبد
بعدِ مشهد سفر کرب و بلا می چسبد
همچو سیمرغ، هما، فاخته ای، تاخته ای
مشک بر شانه ات انداخته ای، تاخته ای
تا که جان بر لب بی جان حرم برگردد
همه ی هستی خود باخته ای، تاخته ای
ذوب در جذبه ی احساس حسینت شده ای
زرهت را به جنون آخته ای، تاخته ای
کفنی را که نخ چادر زهرا دارد
بر تنت کرده ای و تاخته ای، تاخته ای
با چنین تاختنت محشر کبری کردی
سفره ی ام بنین نذر تو تا برگردی
تنت افتاد کنار علم دستانت
مرحبا بر علمت، بر جَنم دستانت
آه از آب که می ریخت به هر گوشه ی دشت
آه از چشم تو و عمر کم دستانت
عاقبت مزد دل سوخته ات را دادند
فاطمه آمده از پاقدم دستانت
دو نفر با کمر خرد و شکسته شده اند
سینه زنهای تو گِرد حرم دستانت
با خدا فاطمه تا آخر محشر بسته است
در قیامت همه ی کار به دستِ دست است
#رضا_دین_پرور
#حضرت_عباس_علیه_السلام
ولی تمام نشد مرتضی،دوباره تپيد
به سينه ی من و ما رفت و نام او دل شد
علی به جلوه ی ديگر به كربلا آمد
علم به دوش گرفت و ابوالفضائل شد
#سید_حمیدرضا_برقعی
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#اعیاد_شعبانیه
به ژولیده نیشابوری گفتند " به صورت بداهه شعری بگو درباره حضرت عباس علیه السلام که 5 عدد کلمه "چشم" درش به کار رفته باشد.
این شاعر اهل بیت(علیهم السلام) شعری سرود که 10 کلمه چشم در آن به کار رفته بود:
چشم ها از هیبت چشمم، به پیچ و تاب بود
محو چشمم، چشم ها و چشم من بر آب بود
چشم گفتم، چشم دادم، چشم پوشیدم، ز آب
من سراپا چشم و چشمم جانب ارباب بود
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#ولادت
#اعیاد_شعبانیه
#مسمط_مربع
قطره ام با رود تا آغوش دریا میروم
ذرِّهام تا دامن خورشید بالا میروم
تشنهام تا التماس مشک سقا میروم
باز تا میخانه مستان مولا میروم
مژّه و ابرو و چشم اوست توحید آفرین
عطر زلفش دست باد افتاد شد بیدآفرین
چون نگاه نافذ سقاست خورشید آفرین
سنگ بودم آمدم؛ گوهر از اینجا میروم
از نگاهش میشود فهمید حسی ناب را
نور خواهد داد چشمش صورت مهتاب را
ابروانش برده زیر دین خود محراب را
پس برای کسب فیضش با تمنّا میروم
میرسم آنجا که زد بوسه نجف بر دستهاش
جبرئیل از شوق دارد ساز و دف بر دستهاش
هدیه داده حضرت حق هم شرف بر دستهاش
دست هایم خالی و ... قربان آقا میروم
آمد آنکه در مثَلها با ادب بشناسیاش
ماه باشد؛ در دل تاریک شب بشناسیاش
باید او را پور قتّال العرب بشناسیاش
با نگاهی بر قدش تا عرش اعلا میروم
میروم آنجا که باید سر بریزد محضرش
شخص عزرائیل باید پر بریزد محضرش
چند اقیانوس از ساغر بریزد محضرش
پس به ساغر بوسی این ماه زیبا میروم
مست باید دید رزمی را که توفان میشود
از نگاه نافذش خورشید پنهان میشود
هر که میآید به جنگ او پشیمان میشود
مست بودم، بعد رزمش شوخ و شیدا میروم
آه از رزمی که بی شمشیر باشد، آه آه
چشمهای قدر بر تقدیر باشد، آه آه
کار دشمن خنده و تکبیر باشد، آه آه
دیدهام در خواب دارم بی محابا میروم_
_سمت آن داسی که دارد غنچه را وا میکند
سمت آن رودی که دریا را تماشا میکند
قامتی خم که غزل را بیت پیدا میکند
دید دیگر دست بر دامان زهرا ... میرود
#ایمان_کریمی
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#اعیاد_شعبانیه
#ترکیب_بند
دوباره از نجف گفتم نسیمِ صبحگاهی را
که پَر دادیم دلها را کبوترهایِ چاهی را
زیارتنامه شد شعرم همین که از علی گفتم
شرافت میدهد این نام کاغذهایِ کاهی را
نه عالم بود نه آدم که آندَم دستِ حق میدوخت
به قد و قامتِ مولا قَبایِ پادشاهی را
همیشه مادرم میگفت خلقت کارِ دستِ اوست
که بر این سقفِ شب پاشیده پولکهایِ ماهی را
میانِ نقطههایِ نور ماهی بینظیر آمد
شبم روز است حالا که امیر بنِ امیر آمد
که هست اینکه علی دارد سرش را روی دامانش
که بوسه میزنند از شوق امامان هم به دستانش
خجالت میکشد مهتاب از نور جبینِ او
حسودی میکند خورشید بر ماهِ شبستانش
اگر بیرق بیافرازد اگر قامت بیاراید
فلک را سقف بشکافد کجیِ تیغِ بُریانش
که هست این سربهزیرِ بینظیرِ شیرگیری که
خیال فاطمه تخت است با او از عزیزانش
تعالیلله از این چشم و تعالیالله از آن اَبرو
که حیران میشود حتی علی از این کمان اَبرو
شجاعت را شهامت را عَلَم را محترم کرده
خدا نامِ بُلندش را به عِلیین عَلَم کرده
برای خطی از مدحش که میخواهد خدا گوید
مُرکب کرده دریا را درختان را قلم کرده
پَری در زیر پایش شَهپری هم رویِ خودِ اوست
دو بال از جبرئیلش را خدا اینگونه کَم کرده
دهانها وا ، تپشها تند ، بند آمد نَفسهاشان
عرق میریزد این لشکر زمین انگار دَم کرده
اگر جامه بِدَر کردند اگر شلوار تَر کردند
جوانیِ علی اینجاست اگر یک دشت رَم کرده
کسی میآید از غوغایِ او عالم زمین گیر است
اگر بَد میرَمَد لشکر فقط تقصیرِ این شیر است
حرم از روز روشنتر چه حاجت ماه را هرشب
حرم وقتی که دارد نورِ بسمالله را هرشب
من از نوری که دارد علقمه هر روز فهمیدم
بغل میکرده این بِرکه جمالِ ماه را هرشب
"به مژگانش سیه کرده" ... چه غوغا با مناجاتش
چه خوش با گریه تَر کرده سپاهِ شاه را هرشب
زمانِ پاسداریاش زمانِ آب آوردن
فقط میگفت یازینب تمامِ راه را هرشب
فقط از مَشک میپرسند طفلانِ پریشانش
چه رازی داشت لبخندش که پیدا بود دندانش...
#حسن_لطفی
#شب_نهم_تاسوعا_حضرت_عباس_ع
#شورهروله #حضرت_عباس_علیه_السلام
#علم_بدوش_لشکر
💢بنداول
علم بدوش لشکر
وارث تیغ حیدر
تا که میره به میدون
میریزه از دشمن سر
شیره غرّانه
مثل طوفانه
اسم زهرا رو زده به روی سربندش
کاشِفُ الْکَربه
قاهِرُ الْحَربه
تو فنون رزمی نیست کسی همانندش
دُر و الماسه
کوهه احساسه
جون میده برا رقیه و یه لبخندش
عباس عباس مهجبین و دلرباست
عباس عباس روح مردی و وفاست
مقتدای همه یل های زمین
عباس عباس تکیه گاه خیمه هاست
📿 آقام آقام یا ابالفضل مددی 📿
💢بنددوم
ساقی وسردار دین
زینت موحدین
مَه جَبین و دلداری
تک یل ام البنین
برگی ازیاسی
اوج احساسی
توامیدِ دلِ شیدای منی آقا
دُرو الماسی
اشجع الناسی
تو امیر وهمه دنیای منی آقا
تو که دلداری
به حسین یاری
توامیدِ دلِ غوغای منی آقا
عباس عباس همه عشقت به جونم
عباس عباس شده وِردِ زَبونم
عباس عباس. براتو شاه وفا
عباس عباس تا اَبَدنوحه خونم
📿آقام آقام یاابالفضل مددی 📿
💢بندسوم(تُرکی)
اسوه تقوا عباس
غیرته معنا عباس
دشمنه باش اگمدی
ایلدی غوغا عباس
سنه دیوب جان
حضرت جانان
تا که ووردون علمی ، نهر فرات اوسته
سووا تا باخدین
اصغر یاندین
پوزولوبسان اورگین اولوبدی شکسته
یولووی مولا
باغلادی اعدا
خیمیه گئتمه یولون ایلدیلر بسته
نخلستاندا بیر غریبی ییخدیلار
دورت طرفدن تیر ظلمی سیخدیلار
قولسوز دوشوب گوزونه بیر اوخ دگوب
حرامیلر دوره سینی آلدیلار
📿آقام آقام ابوفاضل مددی📿
✍به قلم شاعرین:
#کربلایی_علیرضا_پناهیان (روضه نشی)
#کربلایی_حسین_نیک_بین
#کربلایی_سعید_نوروزیان (خادم الحسین ع)
#شور
#حضرت_امیر_المومنین علیه السلام
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#سبک_حسین_مولا
#احسان_نرگسی
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
بنا بوده - توی عالم - فقط عباس - قمر باشه
بنا بوده - توو هر سختی - برا زینب - سپرباشه
به جز عباس - کی می تونه - خاک پاشم - گهر باشه
میاد اسم - ابوفاضل - اگه حرف از - جگر باشه
مث حیدر/ تو کراری
تو مشگل گشا ترین / علمداری
عجب رزمی / چه سرداری
مگه میشه ضربه هات / نشن کاری
ابوفاضل - ابوفاضل - ابوفاضل آقام۳
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
چه تقدیری - از این بهتر - تویی مولا - منم نوکر
اگه ساقی - تویی عباس - چه باکی از - می و ساغر
توو هر میدون - توو هر جنگی - تویی اول - تویی آخر
شده نقشِ - رو سربندت - مدد زهرا - مدد حیدر
همه تشنه / تویی سقا
بازم دس بکش روی / سر دنیا
توی چهره ت / علی پیدا
می جنگی توو معرکه / مث مولا
ابوفاضل - ابوفاضل - ابوفاضل آقام۳
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
از اون وقتی - که یادم هست - به سر شور و - شعف دارم
دلم وقتی - که بی تابه - يعني شوق - نجف دارم
حلال زاده - يعني اون که - فقط مولاش - علی باشه
اگه عبدِ - علی باشم - به دنیایی - شرف دارم
نجف يعني / ته دنیا
نجف ميخونه ی هر / دل شیدا
جنون یعنی / نم بارون
يعنی جون بدم یه روز / دم ایوون
علی مولا - علی مولا - علی مولا مولا ۳
.
به نام خدا
#مدح
#حضرت_عباس_علیه_السلام
السلام علیک یا اباالفضل العباس
~~~~~~~~~~~~~~~
ماه فــــرو مانـده از جمـــالِ اباالفضل
دیده چو رخســارِ بی مثــالِ اباالفضل
رُخ نگشــود آفتاب ، تا که درخشیــد
جلوه ای از هیئـت و جــلال اباالفضل
قـدّ فلک شـد از آن خمیده ، که دیدست
مــاه ترین اَبــرویِ هـــلال اباالفضل
سَــرو ترین سَــرو، هـمچنان نرسیدست
در قـــد و قامت ، به اعتــدال اباالفضل
داده به او مادرش چــو شیـــرِ ادب را
با ادب آرایه شـــد ، خِصــال اباالفضل
فرصــت سبــزی قلم ، گرفته ، بگوید
از ادب و دســـتِ با کمـــال اباالفضل
کلـکِ خیــالم هــوایِ علقـمـــه دارد
بُــرد مـــرا باز در خیـــال اباالفضل
باز به تصــویر می کشیــــد خیــالم
جلـــــوه ای از غیـــرتِ زلال اباالفضل
غیرت او را ، فرات ، خوب ، سُرودست
دشت ، عیان گفته ، وصفِ حال اباالفضل
ریخت به هم از همان دَمی که به هم ریخت
حالِ حسیـــن از غــم و مَـــلال اباالفضل
واژه به واژه غزل شد اشک و فرو ریخت
مَشک ، خجــل گشــت در قبـــال اباالفضل
زمزمـــه خوانـیِ آب ، روضـــهٔ مَشک است
خوانده شد از آن زمان به حــال اباالفضل
تا به ابد چشمــه سار و منبــع نور است
مــــاهِ جهــانتــابِ بــی زوال اباالفضل
هســـت ، مــدال وفــا به گردن عبـــاس
نام حسیــن اســت بر مـِـدال اباالفضل
~~~~~~~~~~~~~
رقیه سعیدی(کیمیا)
۱۴۰۰/۱۲/۱۶
#محرم_۱۴۰۲
#زمینه
#حضرتِ_عبّاس_علیه_السلام
ای ماهِ شبِ تـــارِ من
داداشِ علـــمــدارِ من
فقط تویی سردارِ من
تو نباشی می شم بیچاره من
یارِ من یارِ من کَس و کارِ من
گفته بـودی که پناهـــم می مونـــی
پس چیشد که داداش از پا نشستی
گفته بودی همیشه پُشتم هستـــی
کـــوهِ غیـــرت کمرم رو شکستــی
پاشو بریم علی اصغر گناهـــه
پاشو بریم رقیّـــه بــی پناهـــه
پاشو بریم چشمِ زینب به راهه
ای مرتضی خَصائل
عبّاس ابوالفضائـــل
دریا به سویِ تو مایل
دلاورِ دریــا تریـن
آسِمونِ رویِ زمین
پهلوونِ امّ البنیـــن
نمی خوام ببینم تو رو نازنین
رو زمین رو زمین قطعُ الیَمین
پاشو جونِ من داری جونم و میگیری
پاشو ابالفضل که امونم و می گیری
اگه نباشی ، رُبـاب دلشـــوره داره
اگه نباشی می ره زینب اسیـــری
نرو داداش... خنده هاشــون غلیظه
نرو داداش... چشم هایِ کوفه هیزه
نرو داداش... دخترم اشک می ریزه
ای مرتضی خَصائل
عبّاس ابوالفضائـــل
دریا به سویِ تو مایل
#ابراهیم_زمانی
❁﷽❁
#شعر_ترکی
#حضرت_عباس_علیه_السلام
─═༅࿇༅🌼༅࿇༅═─
هر گؤلؤن بیر عطری وار ، اما گؤل یاس آیری دور
عاشقین قلبینده کی دریای احساس آیری دور
هر داشین وار قیمتی ، اما ابالفضل عشقینه
گؤزیاشی قیمتلی دور چون اشک الماس آیری دور
دین یولوندا گرچه واردی چوخلی پرچم ساخلیان
رسم پرچم ساخلاماقدا ، دست عباس آیری دور
─═༅࿇༅🌼༅࿇༅═─
✍رقیه سعیدی(کیمیا)
#شب_نهم_تاسوعا_حضرت_عباس_ع
#السلام_علیک_یا_ساقی_العطاشا
مستجاب است دعا در حرمت یا عباس
چه غم از سختی دنیاست مرا با عباس
مثل طوفان زده های شب دنیایم که
می رسم با تو به آرامش دریا عباس
آبرو یافته هر کس به شما رو زده است
خاک پای علمت آبروی ما عباس
هر کجا نام تو آنجاست غمی آنجا نیست
می کند معجزه نامت همه جا یا عباس
با تو حاجت نبرم پیش کریمان حتی
به کسی نیست مرا حاجتم الا عباس
نزنم دست به دامان کسی تا هستی
دستگیر دل هر نوکر تنها عباس
عشق هیأت شدم از عشق علم از وقتی
که توانست بگوید لبم آقا عباس
چه کسی مثل تو هر سال برآورده کند
آرزوی دل ما، کرببلا را عباس
مادرت ام بنین بود ولی بی تردید
پسرش خوانده تو را حضرت زهرا عباس
پرچمت مثل چراغی ست که بر هر خانه ست
شود آن خانه حسینیه ی دلها عباس
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#اللهم_العن_الجبت_والطاغوت
#حسن_کردی
#السلام_علیک_یابن_امیرالمؤمنین_ع
#شب_نهم_تاسوعا_حضرت_عباس_ع
به نسیم حرمت دست توسل دارم
به غبار علمت دست توسل دارم
به کرامت نشود هیچ کسی مانندت
رد نخواهد شَود از سمت خدا سوگندت
ماه روشن، ز تماشای شب گیسویت
حظ یلداست، بلندای شب گیسویت
اَبَدیت شده پیوند به نامت عباس
دستْ نایافتنی گشته مقامت عباس
در نگاهت جَبروتیست شبیه حیدر
حرمت را ملکوتیست شبیه حیدر
مثل آرامش یک کوه صبور و خاموش
پشت دادی به حسین و به حسن، دوشادوش
بام کعبه به قدوم تو سرافراز شده
به کلام تو دل تنگ حرم باز شده
همه جا صحبت از احسان پر آوازه ی توست
ذولفقار پدرت خوب در اندازه ی توست
ماه رویان به شما ماه ترین می گفتند
رحم الله، یلِ امِّ بنین می گفتند
هر چه مردانگی از سمت تو اثبات شده است
عبد صالح شدنت فوق اشارات شده است
کوه ایمان تو هر مرحله صد، رنگ نشد
که حریف تو امان نامه ی نیرنگ نشد
تیغ در پنجه ی تو رقص کنان می آید
جبرئیل از ضرباتت هیجان می آید
برق چشمان تو را صاعقه می فهمد چیست
ضرب شصت علی و ضرب ابالفضل یکیست
چشم صفین در آن معرکه دید اوصافت
باید از مالک اشتر شِنَوید اوصافت
ضرب شمشیر تو وقتی که چکاچک میکرد
شام را مرتبه در مرتبه کوچک میکرد
شرح طوفان بدهد چشم سیاهت عباس
ردِّ شمس است به یک مدِّ نگاهت عباس
با قدمهای تو در دشت تلاطم می شد
ماه در روشنی خال لبت گم می شد
غزل وصف تو را عصمت معصوم سرود
به چه کس غیر تو ارباب "بنفسی" فرمود
دل کجا شاعر آن شرح شقایق باشد
شاعر فضل شما حضرت صادق باشد
در شب کرببلا خال لبت مهتاب است
نام تو قند مکرر به لب ارباب است
ای که از نام تو امید ظفر می آید
" از غلامان تو هم معجزه بر می آید"
ارتفاع علمت سایه به عرش اندازد
عشق زیبای تو فردای مرا می سازد
آنچنان نفس به قربان حسینت کردی
که خدا هم به مواسات شما می نازد
هر که امروز خریدار نشد عشقت را
صبح فردا نشده قافیه را می بازد
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#اللهم_العن_الجبت_والطاغوت
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#حسن_کردی
#شب_نهم_تاسوعا_حضرت_عباس_ع
#السلام_علیک_یا_ابالفضل_العباس
مرثیه حضرت ابالفضل سلام الله علیه
لب آبی و لبت داغ تر از خورشید است
آنچه بعد از تو نبیند دل من امید است
من چگونه خبرت را برسانم به حرم
مانده ی بال و پرت را برسانم به حرم
همچنان دخترم از خیمه تو را می خواند
خواهرت منتظر آمدنت می ماند
هلهله ها خبر از دست بریده داده
خبرم را به حرم قدِ خمیده داده
قامتم از غم بی دستی تو تا مانده
کوهی از تیر به روی بدنت جا مانده
بدنت پر شده از تیر تماشا سخت است
حرِکت دادن این جسم از اینجا سخت است
فرصت کندن تیر از تن تو نیست مرا
طاقت هلهله ی دشمن تو نیست مرا
بروم پیکر بی دست تو را پس چه کنم
کینه ی دشمن بد مست تو را پس چه کنم
تن بی دست تو با نیزه لگد کوب شده
حرمله با غم تو حال دلش خوب شده
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#حسن_کردی
#شب_نهم_تاسوعا_حضرت_عباس_ع
#السلام_علیک_یا_ابالفضل_العباس_ع
برخیز جان فاطمه اینجا نمان برو
بگذار روی خاک مرا نیمه جان برو
هی آه می کشی و تنم لرزه می کشد
قربان مهربانی ات ای مهربان برو
دستم بریده و کمرت را شکسته اند
برخیز ای شکسته دل قد کمان برو
بیرون مکش یکی و دوتا نیست تیرها
جانم فدات ناله مزن این چنان برو
این هرزه چشم ها به حرم چشم بسته اند
برگرد خیمه زود نمانده زمان برو
خون گریه های چشم ترم نذر زینب است
آقا به جان خواهر تنهایمان برو
برخیز و بی کسی حرم را نظاره کن
زینب کجا و صحبت نامحرمان برو
از من گذشت غربت و در انتظار توست
گودال خون و نیزه و سنگ و سنان برو
من سر به زانوان تو دارم چه ماتم است
الشمرُ جالسٌ...سر تو ناگهان...برو
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#حسن_کردی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#السلام_علیک_یا_ابالفضل_العباس
مرثیه قمر منیر بنی هاشم علیه السلام
#شب_نهم_تاسوعا_حضرت_عباس_ع
در چشم تو صد چشمه ی خون وا شده است
با زخم سرت شکاف معنا شده است
این تیر که در چشم ترت خوابیده
انگار که در قلب منم جا شده است
هم عرش ترین ساقی خوش سیمایم
از دست عمود است تنت تا شده است؟
من از تو شنیدم که برادر گفتی؟
عمری ست که از تو این تقاضا شده است
بعد از تو نیاید که ببیند زینب
جای تو سنان است که سقا شده است
چشمان پر از زخم تو روشن سردار
دور حرمت حرمله پیدا شده است
ای کاش نبینیم که فردا چه کسی
هم قافله با زینب کبری شده است
فردا تو نباشی که ببینی زینب
در محمل بی پرده تماشا شده است
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#اللهم_العن_الجبت_والطاغوت
#اثر_جدید
#حسن_کردی
#زمزمه
#شب_نهم_تاسوعا_حضرت_عباس_ع
نبند چشاتو تا چشمام باز بمونه
نزار شمر برام شععععععر غارت بخونه
دستاتْ روی خاک و دلم ریشه ریشه
می خوام پاشم از پیییییشت اما نمیشه
تکون نده به پیکرت
تا نریزه بال و پرت
عمود آهن سنگینه
ریخته بهم فرق سرت
۲
خودم کشیدم تیر از توو چشت بیرون
خشکی لبهات تر شده با موج خون
شریکه توو قتلت شمشیر یک لشکر
چه جوری رو نیزه میری تو با این سر
میکشه زینبو غمت
خبر این قد خمت
می ترسم لشکر بعد من
بدزدن دست قلمت
۳
اگه بری داداش رقیه پیر میشه
با دست حرمله دختر اسیر میشه
سکینه بعد تو خوشی نمیبینه
توو داغ معجرش به سختی میشینه
زینب بی تو چه کار کنه
با حرمله چه کار کنه
فردا تنها بچه ها رو
چه جوری خوب سوار کنه
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#زمزمه
السلام علیک یا اباعبدالله
#اشعار_اول_مجلسی
#حضرت_عباس_علیه_السلام
بیدل ترینم و ز همه دل بریدهام
تا طعم گریه کردن بر تو چشیده ام
بازار عشق رفتم و پای بساط عشق
هستی خویش داده و مهرت خریده ام
خونم حلال آنکه مرا نوکر آفرید
زین نوکری ز سوی خدا برگزیده ام
بر صفحهای ز سینه به تأیید فاطمه
ابراز شد به ساحت قدس ات عقیدهام
الحق که اصل طینت ما خاک کربلاست
شادم خدا ز طینت تو آفریده ام
ارباب جان بیا که کمی درددل کنم
تا گویمت چه زخم زبانها شنیده ام
هر جا که باب روضه عباس وا شود
چشم انتظار دو مادر قامت خمیده ام
من هم شبیه ام بنین غصه میخورم
آن قبر کوچکی که شنیدم ندیده ام