.
#امام_صادق
#شهادت_امام_صادق
#زمینه
آقا نوکر نوکرات خادم مکتبم
تا ابد عاشقم غصه دارِ غم حضرت صادقم
اشک چشمامو از تو دارم
واست آقا چه بیقرارم
به خدا پای مذهب تو
همه ی هستیمو میذارم
ممنونم راهو نشونم دادی
ممنونم روضه رو یادم دادی
... ای آقا ، آقام امام صادق ...
پیش چشم همه شعله بالا کشید
بین آتیش و دود دخترت میدوید
بی عبا بی عصا میکشیدن تورو
زیر لب میزدی هِی صدا مادرو
میدویدی به پشت مرکب
گریه کردی به یاد زینب
غصه های تو بی شماره
کاش برا تو بمیرم امشب
ای آقا درد و بلات بی حده
این غصه قلب تورو خون کرده
... ای آقا ، آقام امام صادق ...
گرچه گریون شدی بین این کوچه ها
روی نِی ها نرفت رأس پاک شما
طفل شیش ماهه ای زار و مضطر نشد
روی دست پدر غنچه پرپر نشد
وای امون از مصیبت شام
کعب نِی سنگِ از روی بام
گریه ی دختری سه ساله
در عوض خنده ها و دشنام
واویلا کرب و بلا شد غوغا
واویلا رأس حسین بر نِی ها
... ای آقا ، آقام امام صادق ...
.
.
#امام_صادق
#شهادت_امام_صادق
#سنگین
دوباره بوی دود از شهر مدینه اومد
دوباره رنگ غصه و شرر به سینه اومد
یه عده به شیخ الأئمه بی احترامی میکنن
با ناسزا دور و برش شیرین زبونی میکنن
کوچکترا دارن فرار میکنن از هر طرفی
نامردا با بچه ها هم نامهربونی میکنن
آه دل من دوباره غصه داره
آه دل من هوای گریه داره
... آه دل من ، امون از این غریبی ...
کشون کشون پیاده آقامونو میبُردن
رمق تو زانوهاش نبود همش زمین میخوردن
الهی اون کسی که آقارو آورد خیر نبینه
حداقل نذاشت برا یه لحظه آقا بشینه
بی خود نبود با دست بسته کارِت آقا گریه بود
اینجای روضه اشکای چشات برا رقیه بود
آه دل من رقیه و اسیری
آه دل من چته دوباره گیری
... آه دل من ، امون از این غریبی ...
.👇
.
#امام_صادق
#شهادت_امام_صادق
#شعرخوانی
#جواد_مقدم
پیر بزرگ طایفه بود و کریم بود
در اعتلای نهضت جدش سهیم بود
مسند نشین کُرسی تدریس علم ها
شایسته ی صفات حکیم و علیم بود
نوح و خلیل جمله مریدان مکتبش
استاد درس حکمت و پند کلیم بود
بر مردمان تب زده ی شهر شرجی اش
عطر مبارک نفسش چون نسیم بود
زحمت کشید و باغ تشیع شکوفه داد
مسئول باغبانی باغی عظیم بود
قلبش شبیه شیشه ی تُنگ بلور بود
عمری به فکر نان شب هر یتیم بود
از ابتدای کودکی اش تا دم وفات
نزدیکی محله ی زهرا مقیم بود
منت نهاد و آمد و ما پیروش شدیم
امروز اگر نبود شرایط وخیم بود
تازه سروده ام غزل مدحتش ولی
یادش میان قافیه از قدیم بود
شاعر : #وحید_قاسمی
.👇
.
غم هجران تو اے یار مرا شیدا ڪرد
غیبٺ و دورے تو حال مرا رسوا ڪرد
دورے تو اثر جمع بدےهاے من اسٺ
شرمسارم گنهم چشم تو را دریا ڪرد
#امام_زمان 💗
🌷 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
.
4_5990217958910068838.mp3
4.15M
🌹﷽🌹
#لطفا_برای_فرج_دعا_کنید
♦️شور.تحت فرمان و دستور حضرت
...................................................
🎙بانوای: #کربلایی_امیر_برومند
...................................................
🗓چهارشنبه 21 ماه خرداد 1399
..................................................
هیئت حضرت حسن بن علی علیه السلام
...................................................
Untitled 21.mp3
48.67M
#کربلایی_امیر_برومند
#روضه ای اهل نظر. کعبه ی اهل
...................................................
🗓چهارشنبه 21 ماه خرداد 1399
..................................................
هیئت حضرت حسن بن علی علیه السلام
...................................................
#آخرالزمان
Moghadam-13950506[05].mp3
3.81M
▪️پیر بزرگ طایفه بود و کریم بود▪️
🎤 سبـک : شعرخوانی
🗓 #جواد_مقدم
#آمریکا شیطان بزرگ رو به افول
Moghadam-ShahadatImamSadegh1395[03].mp3
4.89M
متن نوحه دوباره بوی دود از شهر مدینه اومد
🎤 سبـک : سـنـگـیـن
🗓 #جواد_مقدم
#افول_آمریکا نزدیک است
4_5990217958910068840.mp3
5.17M
#شور ابنُ المرتضی و ابالقاسم
...................................................
🎙بانوای: #کربلایی_امیر_برومند
...................................................
🗓چهارشنبه 21 ماه خرداد 1399
..................................................
هیئت حضرت حسن بن علی علیه السلام
...................................................
#قرآن را بخوانیم و عمل کنیم
Moghadam-ShahadatImamSadegh1395[01].mp3
6.73M
▪️آقا نوکر نوکرات خادم مکتبم▪️
🎤 سبـک : زمـیـنـه
🗓 #جواد_مقدم
رحمت خدا بر #مدیر حق الناس شناس
4_5990217958910068834.mp3
11.03M
4_5990217958910068839.mp3
4.57M
#شور حضرت عباس.ای شیر عرب
#امیر_برومند
🗓چهارشنبه 21 ماه خرداد 1399
..................................................
هیئت حضرت حسن بن علی علیه السلام
#سیاتل
4_5990217958910068837.mp3
5.24M
#شور قاتلوا الکفار مولانا ابوفاضل
#کربلایی_امیر_برومند
...................................................
🗓چهارشنبه 21 ماه خرداد 1399
..................................................
هیئت حضرت حسن بن علی علیه السلام
...................................................
برخورد با #اکبر_طبری اعتماد ساز است
Untitled 8.mp3
8.46M
🌹﷽🌹
#لطفا_برای_فرج_دعا_کنید
♦️شور. جلوات خدا، شده در تو ظهور
...................................................
🎙بانوای: #کربلایی_امیر_برومند
...................................................
هیئت حضرت حسن بن علی علیه السلام
#جمعه
شور.برا نوکریت شدم لایق.mp3
9.45M
#شور #امام_صادق بیخیال مردم دنیا
#امیر_برومند
هیئت حضرت حسن بن علی علیه السلام
...................................................
#حجاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ به نظرتون حضرت امام زمان علیه السلام چه زمانی ما را دعا می کنند
🔹 آقا نمی خوام گناه کنم
👤 استاد دانشمند
👌
.
#پیشواز_محرم #طلیعه_محرم
#شور_چاوش_مخرم
باز کتیبه،سیاهی،پرچم
دل،عزادارِ شاه عالم
شکرحق که دوباره میگم
السلامُ عَلیَ المُحرَّم
حیّ علَی العزاء
حیّ علَی البُکاء
فی ماتم الحسین حسین حسین حسین
روضه میشه به پا
روضه ی کربلا
یاد غم حسین حسین حسین حسین
➖➖➖➖➖
ماه ماتم شد و این قلبم
از غم کربلا محزونه
جبرئیل توی عرش روضه ی
شبای محرّم میخونه
ای بی کفن حسین
بی پیرهن حسین
عریان بدن حسین حسین حسین حسین
شیب الخضیب حسین
خَدّ التَّریب حسین
شاه غریب حسین حسین حسین حسین
➖➖➖➖➖
کاروانی که توی راهه
قاسم و علی اکبر داره
روی دست رباب خوابیده
علیِ اصغرِ شیرخواره
میشه دلا کباب
برای قحط آب
که میکشه عذاب رباب رباب رباب
صحرا میشه سراب
پیدا نمیشه آب
وای از دل رباب رباب رباب رباب
کربلایی_علی_قاسمی
👇
narimanpanahi-@yaa_hossein.mp3
4.93M
🎧 #مداحی #شور
🏴 کتیبه سیاهی پرچم...
🎤#کربلایی_نریمان_پناهی
#اللهمعجللولیڪالفرج
#التمــاسدعــا 🤲🏻📿
Voice 101_sd.m4a
5.8M
☘حکایت شنیدنی توبه مصطفی دیونه☘
🔻در قدیم هرمحله تهران قُرُق یک لات بود.مثلا یک قسمت با طیب بود یک قسمت هم با مصطفی پادگان یا مصطفی دیوونه. البته به این دلیل بهش دیوونه میگفتند چون دیوونه اهل_بیت بود ولی بهرحال یک لات بود.
🔻لات های قدیم یک مرام ها و جوانمردیهایی هم داشتند. یک شب جمعه ای مصطفی پادگان بهمراه نوچه هاش به شمال تهران (باغهای فرحزاد آن زمان)برای عیاشی وخوشگدرانی میروند.اتفاقاً آسید مهدی قوام هم برای هوا خوری آنجا بود.کسی آمد وبه مصطفی خبر داد که آسید مهدی قوام هم آنطرف باغ است،بزن وبکوبتون رو کمتر کنید مصطفی رو به آن شخص گفت:ما نوکر بچه های فاطمه زهرا هستیم!رفت پیش سید مهدی،صورتش رو بوسید و گفت ما نوکر شماهم هستیم!
🔻آسید مهدی گفت مصطفی! ما امشب اومدیم لات بشیم! مرام لوطی گری ولاتی، اولین قانونش چیه؟
🔻مصطفی گفت:حاج آقا اولین قانونش قانون حق نمک. اگه نمک کسی رو خوردی نمکدون نشکن.سید مهدی گفت حرفش رو فقط میزنی یا عمل هم میکنی؟ مصطفی ساکت شد و چیزی نگفت.
🔻مصطفی! مثل اینکه فقط حرفش رو میزنی چقدر نمک خدا رو خوردی و نمکدون شکستی!
مصطفی همون جا و همون وقت به دست آسید مهدی قوام عوض شد.
🔻بعد از آن قضیه تمام دارایی و ثروت خود رو تبدیل به پول نقد کرد و در چمدانی گذاشت و راهی قم شد رفت خدمت آیت الله بروجردی (رحمت الله علیه)
🔻وقتی وارد منزل ایشان شد نزدیک ظهر بود دفتر دار آقای بروجردی در ایوان ایستاده بود در حالیکه مصطفی وارد حیاط شد.رو به دفتر گفت میخواهم آقای بروجردی رو ببینم.
دفتر دار گفت آقا، پیرمردی هستند و الان هم نزدیک ظهر.ایشان اذیت میشوند ....
مداح
حاج آرمین غلامی
Voice 102_sd.m4a
2.39M
#کرامات_آقا_امام_حسین_ع
ملاعباس چاوش با جمعی از جوانان شب جمعه به کربلا آمدند، از او خواستند تا برایشان مداحی کند،رسیدند بالای سر امام حسین(ع)، به خود گفت دفترچه شعرم را باز میکنم هر شعری آمد همان را میخوانم.
دفترچه اش را باز کرد و اشعار علی اکبر(ع) آمد، و شروع کرد به خواندن. سفر اول کربلا و همه جوان، مجلس شوری بپا شد، ملا عباس گفت:بس است،دیگر برویم استراحت کنیم.
در عالم خواب به او گفتند آماده شوید که امام حسین(ع) میخواهد به دیدارتان بیاید، او در عالم خواب همه را بیدار کرد و مودبانه نشستند تا آقا تشریف آوردند.
امام حسین(ع) فرمود:ملا عباس! گفتم: بله آقا جان. فرمودند: می دانی چرا من امشب به اينجا آمدم؟! گفتم: نه آقاجان. فرمودند: من با شما سه كار داشتم. گفتم: آن سه كار چيست آقا جانم؟
فرمودند: اولا، بدان كه هر كس زائر ما باشد، به ديدنش می رويم!
ثانيا، شبهای جمعه وقتی در مازندران هستی و جلسه داريد و دور هم می نشينيد، یک پيرمردی دم در می نشيند و كفش ها را درست می كند، سلام حسين را به او برسان!
سپس فرمودند: ملا عباس! كار سوم هم اين است كه آمدم به تو بگويم كه اگر دفعه ی ديگر رفقا را در شب جمعه به حرم آوردی،...
گفتم بله آقا؟ یک وقت ديدم بغض راه گلويشان را گرفت. گفتم: آقا چی شده؟فرمودند: ملا عباس اگر دو مرتبه رفقايت را شب جمعه به حرم آوردی و خواستی نوحه بخوانی، ديگر نوحه ی علی اكبر را نخوانی! گفتم: چرا نخوانم؟ مگر بد خواندم؟ غلط خواندم؟ !فرمودند: نه. گفتم پس چرا نخوانم؟!
فرمودند: ملا عباس! مگر نمی دانی شبهای جمعه مادرم فاطمه زهرا(س) به كربلا می آيند؟!
مداح
حاج آرمین غلامی
Voice 111_sd.m4a
2.71M
روضه شب جمعه
مرحوم آیت الله تکابنی در مواعظ المتقین می نویسد:
سلمان
فارسی تو کوچه ها و پس کوچه ها عبور می کرد، دید آقا امام حسین (علیه
السّلام) در سن کودکی، گوشه ای دور از بچه های دیگر ایستاده اند و گریه می
کنند.
سلمان جلو رفت، سؤال کرد یابن رسول الله ! جانم به فدای شما، آیا اتفاقی افتاده است، اینچنین گریه می کنید؟
ابی
عبدا… جواب نداد، باز سلمان اصرار کرد، گفت آیا کسی شما را اذیت کرده،
دائم سؤال می کرد. آخر پسر زهرا فرموده باشد: سلمان ! اگر بگویم طاقت
شنیدنش را نداری، عرضه داشت یابن رسول ا… ! مگر نشنیدید پیغمبر فرمود:
سلمان از ما است به من بگویید چی شده است؟
شروع
کرد وقایع کربلا را تعریف کند. ای سلمان ! یک روز من بزرگ می شوم، گذر من
به کربلا می خورد، خدا به من یک پسر می دهد، اسم او علی اکبر است، سلمان
فرشته ها صف می بندند جمال این پسر را ببینند، اما همین پسر را تو کربلا جلوی من می کشند … .
سلمان
! خدا یک پسر دیگر به من می دهد اسمش علی اصغر است. این پسر را با لب تشنه
وقتی از لشگر برای او آب می خواهم او را روی دستم با تیر سه شعبه می کشند.
سلمان ! خدا به من یک برادر می دهد اسم او عباس (علیه السّلام) است کنار نهر آب او را با لب تشنه می کشند …. .
سلمان نگاه می کرد، دید گریه ی آقا شدیدتر شد، نفس بند آمد صدا زدند ای سلمان ! زینبم …
اینقدر گفت ….
سلمان آخر کار سؤال کرد، آقا جان ! شما که همه کاره ی خلقت هستید اراده کنید همه چیز را عوض کنید.
آقا امام حسین (علیه السّلام) فرموده باشند: سلمان درست می گویی، ...
مداح
حاج آرمین غلامی
Voice 129_sd.m4a
2.5M
سفارشات و هدایای امام زمان
علیهالسلام به آیة اللّه نجفی مرعشی
✍آیت اللّه نجفی مرعشی می گوید «در اقامتم در سامرّاء شبهایی را در سرداب مقدّس بیتوته کردم؛ آن هم شبهای زمستانی. در یکی از شبها آخر شب، صدای پایی شنیدم با این که درب سرداب بسته بود و قفل بود ترسیدم، زیرا عدّه ای از دشمنان اهلبیت (ع) به دنبال کشتن من بودند. شمعی که همراه داشتم نیز خاموش شده بود. ناگاه صدای دلربایی شنیدم که سلام داد به این نحو «سلامٌ علیکم یاسیّد» و نام مرا برد.جواب داده گفتم «شما کیستید؟» فرمود «یکی از بنی اعمام تو.» گفتم «درب بسته بود از کجا آمدی؟»فرمود «خداوند بر هر چیزی قدرت دارد.»پرسیدم «اهل کجایید؟» فرمود «حجاز.» سپس سیّد حجازی فرمود «به چه جهت آمده ای اینجا در این وقت شب؟» گفتم «به جهت حاجتهایی.» فرمود «برآورده شد.»
سپس سفارش فرمود بر نماز جماعت و مطالعه در فقه و حدیث و تفسیر. و تأکید فرمود در صله رحم و رعایت حقوق استاد و معلّمین، و نیز سفارش فرمود به مطالعه و حفظ نهج البلاغه و حفظ دعاهای صحیفه سجّادیّه. از ایشان خواستم درباره من دعا فرماید. پس دست بلند کرده به این نحو دعایم کرد «خدایا به حقّ پیغمبر و آل او، موفّق کن این سیّد را برای خدمت شرع و بچشان بر او شیرینی مناجاتت را و قرار بده دوستی او را در دلهای مردم و حفظ کن او را از شرّ و کید شیاطین، مخصوصاً حسد.» در بین گفتارش فرمود «با من تربت سیّد الشّهداء (ع) است، تربت اصل که با چیزی مخلوط نشده.» پس چند مثقالی کرامت فرمود و همیشه مقداری از آن نزد من بود........
_مداح
حاج آرمین غلامی
Voice 062_sd.m4a
3.46M
🔶️ نعلبندی در اصفهان زندگی میکرد. بیست و پنج مرتبه در آن زمان رفت به #کربلا؛ سفر بیست و پنجم در راه با شخصی از یزد رفیق راه شد.
🤒 رفیق بین راه مریض شد؛ نعلبند متحیر ماند چه کند؟! بگذارمش؟ چگونه جواب #سیدالشهدا را بدهم؟
ببرمش؟ چگونه با این حال برسانمش.
🕌 وصیت کرد مرکب من و همهی اموالی که با من است مال تو، جنازهی مرا به کربلا برسان.
⚰ مرد یزدی جان داد، نعلبند او را به مرکب بست، افتاد بر زمین، دوباره به مرکب بست، افتاد به زمین، مرتبه سوم افتاد به زمین، اشک جاری شد. رو به قبر سید الشهدا کرد، گفت: با زائرت چه کنم؟ اگر جنازه را بگذارم جواب تو را چه بدهم؟ اگر بخواهم بیاورم قدرت ندارم.
👈 در این گیر و دار یک مرتبه دید چهار نفر پیدا شدند سواره؛ یکی از اینها از مرکب پیاده شد، نیزه را به گودال خشک زد، یک مرتبه آب زلال جوشید، خود اینها جنازهی این یزدی را غسل دادند، کفن کردند، بعد بزرگ آن چهار نفر، جلو ایستاد، بر جنازه نماز خواند، بعد هم که نماز تمام شد، رو کرد به این نعلبند فرمود: جنازه را ببر، در وادی ایمن کربلا دفن کن.
‼️ جنازه را اینبار بست، تا چشم باز کرد، دید رسیده به کربلا، بعد از بیست روز قافله رسید. بعد این قضیه را برای مردم نقل کرد؛ مردم به او خرده گرفتند که این حرفها را چرا میزنی؟ لب فرو بست.
🌃 شبی با اهل و عیالش در خانه نشسته بود، صدای در بلند شد؛ آمد در را باز کرد، دید مردی ایستاده، گفت: ولی عصر #صاحب_الزمان تو را میخواهد.
❇️ همراه او رفت؛ دید قبلهی عالم امکان در عرشه منبری است، جمعی که پای منبر نشستند......
مداح،،
#آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی