نوحه (خیلی سخته، اسیر بلا بشی) - حاج محمود کریمی.mp3
18.7M
📌 مناجات شب شانزدهم رمضان ۱٤٤٣
🎙 بامــــدّاحی: #حاج_محمود_كريمى
🕌 حــرم مطهر امام رضا (علیهالسّلام)
خیلی سخته اسیر بلا بشی
زیر بار درد و غصه تا بشی
[WWW.FOTROS.IR]ma96070302.mp3
8.44M
📋 ای اشک سینه سوز
✔️ #زمینه / حاج محمود کریمی
✔️ #شب_پنجم_محرم
✔️ #هیأت_رایة_العباس "ع"
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ای اشک سینه سوز اثری داشتی چه شد؟!؟
ای آه آتشین شرری داشتی چه شد؟!؟
پیغام کربلا به نجف برد جبرئیل
یا مرتضی علی پسری داشتی چه شد؟!؟
پر زد سپس به وادی بطحیٰ وداد زد
ام البنین تو تاج سری داشتی شد؟!؟
کس نیست پرسشی کند از شاه کربلا
ای آفتاب دین قمری داشتی چه شد؟!؟
ای نور عین فاطمه با قد خم چرا ؟!؟
ای سرو راستین کمری داشتی چه شد؟!؟
آه از دمی که زخم زبان زد ستمگری
ای شاه بال و پری داشتی چه شد؟!؟
پیغام کربلا به نجف برد جبرئیل
یا مرتضی علی پسری داشتی چه شد؟!؟
پیغام علقمه به نجف برد جبرئیل
یا مرتضی علی قمری داشتی چه شد؟!؟
ام الائمه گفت نوحوا علی الحسین
نور ازل حسین وسلام علی الحسین
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
11733.mp3
635.4K
#زمینه
#حضرت_زهرا
چی شده از حیدر
چندروزه داری همش روت می گیری زهراجون
نیمهٔ شب دیدم
وقتیکه راه میری پهلوت می گیری زهراجون
چی شده بی بی جون
تامی بینی منو گوشه ای می شینی تنهایی
چندروزه که حتی
پیش علی نمی شینی یه مدت کوتاهی
واسه اشکای نیمه شبهات...علی بی قراره
توبری بعدتوعزیزم...علی کیو داره؟
مگه ازمن چی دیدی زهرا...چرانمی مونی
بی تومیشه تموم روزام...همه پریشونی
((مرو مرو زهرا وااااا ))
داری میری زهرا
بااینکه میدونی صبرو قراردلم هستی
حالتومی دونم
آخه دیدم که بادرد موی زینبت وبستی
همه قرارم ؛باش
توبری من بی توفاطمه زنده نمی مونم
سنگ صبورمن
داری میسوزی توتب جلوچشمای گریونم
مثه توحیدرم شبارو...دیگه نمی خوابه
تونباشی یه لحظه پیشم...فکرشم عذابه
چی میشه پاشی و دوباره...بگی رو براهی
نزن اینقدر برام عزیزم...حرفای جدایی
((مرو مرو زهرا وااااا ))
پاشوبرام بازم
یه باره دیگه قدم بزن آروم آروم شم
پاشوبگیرمادر
اشکای زینب وکه می ریزه توی آغوشم
پرغمه سینم
داری باخس خس هرنفست می کشی مارو
براعلی درد
ببینه لکهٔ خونای رو درو دیوار ومسمارو
حالاکه داری میری مادر...علی روحلال کن
تورو آزردنت باحیدر...علی روحلال کن
توخودت که می دونی زهرا...همه غریبیمُ
چجوری طاقتش بیارم...این غم عظیم و
((مرو مرو زهرا واااا ))
#فاطمیه
شعروسبک: کربلایی مجتبی نامور✍
.
4_5976681939979995837.mp3
18.79M
نوحه (خیلی سخته، اسیر بلا بشی)
🎥 مراسم مناجات شب شانزدهم ماه #رمضان
🗓 دوشنبه ۲۹ فروردین ۱۴۰۱
🎙 مداح: #حاج_محمود_کریمی
📍 حرم #امام_رضا (علیهالسّلام)
🏷 #امام_حسن
هدایت شده از شهید حاج قاسم سلیمانی
7.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥«حفظ نظام»
🔹ویدئویی کمتر دیده شده از شهید حاج قاسم سلیمانی درباره دفاع از حریم دین مبین اسلام
🔹امام حسین "علیهالسلام" برای حریم و حرم بزرگتری جان داد و شهید شد. آن حریم بزرگتر، اسلام است.
☑️کانال شهید سلیمانی👇
http://eitaa.com/joinchat/640811030C1457b2a299
هدایت شده از خیریه شهدای خط شکن شهرستان فلاورجان
50.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مرکز نیکوکاری خیریه شهدای خط شکن شهرستان فلاورجان
سخرانی بصیرتی راوی دفاع مقدس جناب آقای اسحاقیان در جشن ولادت حضرت زینب در اردوگاه شهدای درچه برای خانواده خادمان خیریه شهدای شهدا ومسئولین و مهمانان خط شکن
هدایت شده از خیریه شهدای خط شکن شهرستان فلاورجان
50.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مرکز نیکوکاری خیریه شهدای خط شکن شهرستان فلاورجان
سخرانی بصیرتی راوی دفاع مقدس جناب آقای اسحاقیان در جشن ولادت حضرت زینب در اردوگاه شهدای درچه برای خانواده خادمان خیریه شهدای شهدا ومسئولین و مهمانان خط شکن
.
#رباعی
صد شکر که ما شیعه ی مولا هستیم
موجیم که در پناه دریا هستیم
پرسند اگر روز قیامت از ما
گوییم همه نوکر زهرا(س) هستیم
محسن زعفرانیه✍
.
.
|⇦•قصد سفر داری.... #امام_زمان
#روضه_حضرت_زهرا سلام الله علیها اجرا شده در ایام فاطمیه سال۱۴۰۰ به نفس حاج اسلام میرزایی
●━━━━━━───────
بیا بیا گل نرگس، عزای مادر توست
صفای فاطمیه از صفای مادر توست
اگر چه سائلم و نوکرِ همیشگی ام
فقط به خاطر لطف و عطای مادر توست
*مادر بهت نظر کرده، امام زمام مَحرمت دونسته اومدی تو این مجلسِ روضه، خیلی ها نمی دونن این ایام، چه ایامی است...*
تمام عزتِ شیعه رحینِ منتِ توست
تمام زندگی ما فدایِ مادر توست
* هر کس محبت حضرت زهرا تو دلش باشه میتونه به حضرت زهرا بگه مادر!...*
قسم به مادر و آن اِحتجاج مادری اش
دوام خدمت ما با دعای مادر توست
ز نور چادرِ او ما همه مسلمانیم
که اصل طینت ما خاک پای مادر توست
به وقت مرگ که دستم به هر دری کوتاست
امید و دلخشوی من، وفای مادر توست
بیا که با تن خونین هنوز منتظر است
که انتقام تو تنها دوای مادرِ توست
*یابن الحسن!...*
قصد سفر داری، یار و پرستارم
شک نکنی بی تو، دَوُوم نمیآرم
نگو که با حیدر، قهری و دلگیری
یه گوشه کِز کردی و روتو میگیری
کی دیده گُل به آتیش خو بگیره
مادری ز دخترش رو بگیره
دست نذار رو دلی که خونه
زندگی بی تو برام زندونه
غصه ی محسن و زخمی شدنت
تا ابد حیدر و میسوزونه
*خانومم! حلالم کن، دیدی که دستامو بستن، کاش به جای دستام چشمامو می بستن...*
وای من، وای من، ای مادر!
کنج قفس داری هی میزنی پر پر
بالِ تو زخمی کرد لعنت به میخِ در
* از آیت الله کمپانی سئوال کرد: گفت: آقا! پشت در چه اتفاقی افتاد؟ فرمودند:
وَ لَستُ اَدرِي خَبَرَ المِسماري
سَل صَدرَها خَزِينة الاَسراري
فرمود: چرا از من می پرسی؟ برو از سینه ی زهرا بپرس...
امام صادق فرمود: خدا رحمت کنه اونایی که برا مادر ما بلند بلند گریه میکنند..
بذار روضه رو از زبون امام باقر بخونم، همه ناله بزنن، فرمود: مادرم شب ها از درد خواب به چشماش نمی اومد، چرا آقا؟ نمی تونست به بازو بخوابه، نه به پهلو...گاهی نفساش به شماره می افتاد، نفس نفس که میزد خون از جای زخم سینه اش جاری میشد...*
شب و روزت شده، آه و ناله
صورتت نیلی، چشات خون داره
* مقداد میگه: روز بعد از دفن حضرت زهرا سلام الله علیها از خونه اومدم بیرون، بی حیایِ دومی راهم رو گرفت، گفت: مقداد! کجا داری میری؟ بیا میخواهیم بریم فاطمه رو تشییع کنیم...
گفتم: علی دیشب زهرا رو به خاک سپرد، زهرا رو غریبانه توی خاک گذاشت...
تا اینو گفتم، عصبانی شد، چنان سیلی به صورتم زد...
مقداد گریه میکرد، میگفتن: مقداد! تو مرد جنگ هستی، پهلوونی تو، داری برای یه سیلی خوردن گریه میکنی؟ گفت: برا خودم گریه نمیکنم، نامرد دستش خیلی سنگین بود، با همین دست زهرا رو زده...
امام مجتبی میگه: یه جوری مادرم رو زد، دیدم مادرم روی زمین نشست، گفتم: مادر! پاشو بریم... فرمود: حسنم! چشمام جایی رو نمی بینه... ای زهرا...
یه روزی هم عمه ی سادات زینب کبری سلام الله علیها می فرمایند: ما رو که وارد مجلس یزید که میکردن، من و امام سجاد رو به یه طناب بسته بودن، این بچه ها هم بین ما بودن، ما رو از درهای مختلف وارد میکردن، یه عده دَم درها با چوب ایستاده بودن مارو میزدن...
امام سجاد میگه: دیدم عمه جانم زینب روی زمین نشسته، دارن بچه هارو هم میزنن، گفتم: عمه جان! پاشو دارن بچه هارو میکُشن... فرمود: عزیزِ برادر! چنان چوب به سرم زدن، دیگه چشمام جایی رو نمی بینه... حسین...*
به سمت گودال از خیمه دویدم من
شمر جلوتر بود دیر رسیدم من
سر تو دعوا بود ناله کشیدم من
سر تو رو بردن دیر رسیدم من
پنجه گذاشته توی موت
خنجرش و گذاشته رو گلوت
بمیره خواهرت که اینطوری
با نوک نیزه کرده زیر و روت
أَلسَّلامُ عَلَى الْمُرَمَّلِ بِالدِّمآء
السَّلامُ عَلَى مُقطَّعُ الأعْضَاء
* هر کی کربلا میخواد بلند صدا بزنه: حسین!...*
ــــــــــــــــــ
#اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج
#حاج_اسلام_میرزایی🎤
#مناجات_امام_زمان_عجل_الله_تعالی
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇
🏴
#شهید_آرمان_علی_وردی
#چهلم_آرمان
در هجوم ضربهها افتاده بودی غرق خون
بر لبت گل کرده بود: "إنّا إلیهِ راجعون"
عشق امضا کرد و دل تصمیم آخر را گرفت
عقل را تسخیر خود کردی در آغاز جنون
داشت در این آرزو جان از تو سبقت میگرفت
ناگهان آمد ندا: "السّابقون السّابقون"
رشتهی تسبیح در اذکار آخر پاره شد
آخرین ذکر لبت شد: "حا" و "سین" و "یا" و "نون"
با زبان دائمالذکر آمدی و خوار شد
در جدال تنبهتن با شوق تو نفس زبون
آرمانها میروند و آرمانها زندهاند
تا نماند خیمهی دین الهی بیستون
#مجتبی_خرسندی✍
🌷🏴
.
#روضه_متنی
#حضرت_زهرا سلام الله علیها
دو چشمش بسته اما درد دارد
دو چشمش بسته اما درد دارد
یقینا بیش از اینها درد دارد
بریز آب روان بر سنگ غُسلش
ولی آرام اسماء درد دارد
نسیم آرامتر خوابیده بانو
مزن پروانه پر خوابیده بانو
دگر رخصت نیازی نیست جبریل
مزن دیگر به در خوابیده بانو
دو چشمت را به دست بسته بستم
تو را با هق هقی پیوسته بستم
مبادا پهلویت خونین شود باز
خودم بند کفن آهسته بستم
ندارد چاره با آهم بسازم
فقط با درد جان اهم بسازم
ز چوبی که نشد گهواره باشد
دوتا تابوت میخواهم بسازم
* خیلی سخته آدم بخواد عزیزش رو خودش غسل بده...از غروب هی میگفت بچه ها آروم گریه کنند...علی امشب خیلی تنهاست...با اسماء دوتایی کارها رو آماده کردن...کفن و آب و بچه ها دارن نگاه میکنن...همه آستینها به دهانشون...علی میخواد غسل بده...میخوام خودت روضه بخونی...*
بریز آب روان اسماء
به جسم اطهر زهرا
ولی آهسته آهسته
نگه کن زردی رویش
ببین بشکسته بازویش
لگد خورده به پهلویش
*اسماء میگه من آب میریختم...ولی یه وقت دیدم علی دست از غسل زهرا کشید...هی نگاه میکنه هی صورت به دیوار میذاره بلند بلند گریه میکنه...آقا جان شما به بچه ها گفتی آروم گریه کنن...چی شده داد میزنی...فرمود: همچین که غسل می دادم... دستم رسید به بازوی ورم کرده ی فاطمه...
امشب تا میتونی داد بزنی بگو وای مادر... وای مادر وای مادر... شروع کرد زهرا را کفن کردند... یه وقت علی نگاه کرد دید بچهها مات مبهوت... تا معجر زهرا را باز کرد دادش بلند شد... میگفت: یه خانوم هجده ساله موهاش سفید شده... زهرا روش و از علی میگرفت...تا کبودی صورتش رو علی نبینه...
انشالله خدا مادراتون رو براتون نگه داره... یه نگاه کرد دید بچه ها نگاه می کنند گفت بیاید... بچههای فاطمه برای آخرین بار مادرتون و ببینید... بچه ها آمدند جلو حسنین و زینبین خودشون رو روی بدن مادر انداختند... شیخ عباس قمی میگه: همچین که انداختن خودشونو یه وقت دستای زهرا بیرون اومد بچه ها رو بغل گرفت... منادی بین زمین و آسمان صدا زد: علی... بچه ها رو از مادرشون جدا کن...چرا؟میدونی چرا... چون این بچه ها طاقت ندارن و ملائکه طاقت ندارن گریه بچه های فاطمه رو ببینن... علی با احترام بچه ها رو بغل گرفت... ناز و نوازش میکرد... حسن جان خدا صبرت بده... حسین جان خدا صبرت بده...زینب جان منم بی مادر شدم...به همه عالم خواست یاد بده یادتون باشه هر وقت دیدی بچه خودش رو روی بدن عزیزش انداخت باید با احترام بلندش کنی... یه گودال بود...تو اون گودال یه بابای بی سر بود...یه دختری اومد خودش رو روی بدن انداخت...هی صدا زد بابا بلند شو ببین گوشواره هامو بردن... بابا بلند شو ببین خیمه ها رو آتیش زدن... دیدن دسته حسین بالا آمد این دختر رو بغل گرفت...مگه علی یاد نداده بود چه جور جدا کنند...ریختن تو گودال...آنقدر تازیانه زدن...هر چه بادا باد امشب میگم... یه وقت این دختر بلند شد گفت: بابا دارن منو میزنن.. بابا بلند شو رو دارن عمه رو... حسین*
شکسته بال و پری ز آشیانه می بردن
تنی ضعیف غریبان به شانه می بردن
جنازه ای که همه انبیا به قربانش
چه شد که هفت نفر مخفیانه می بردن
مدینه فاطمه را روز روشن آزرده
چه شد جنازه ی او را شبانه میبردن
به جای گل که گذارند به روی قبر رسول
برای او اثر از تازیانه می بردن
* سلمان میگه وسطای نماز بودم...دیدم یکی داره محکم درو میکوبه... ترسیدم چه خبر شده...زودی نماز رو سلام دادم...در رو باز کردم دیدم حسن ابن علی...سلمان کجایی بیا... گفتم آقا زاده چه خبر شده... گفت سلمان بابام خیلی تنهاست...مادرم و غسل داده...بیا بریم تشییع جنازه... هفت نفر بیشتر نبودند...علی بدن زهرا رو برداشت...میخواد بدن و تو قبر بذاره... سلمان و دیگران محرم نبودند... بچههای فاطمه هم که با اون وضعیت، علی تک و تنها بود...باید یکی تو قبر بایسته بدن و دست به دست بدهند، علی تنهاست... یه وقتی دید از تو قبر دوتا دست شبیه دستای پیغمبر...کنایه از اینکه علی جان بده امانت منو... نیمه شب علی با خجالت این پیکرو به دستای مبارک پیغمبر داد...خجالت کشید یا رسول الله... اون روزی که زهرا وارد خونه من شد صورتش کبود نبود... بازوش ورم کرده نبود...من از همین جا یه گریز بزنم...زینب این صحنه ی جا دیگه براش تداعی شد... اونم تو خرابه بود... زن غساله گفت خانوم دست نمیزنم تا به من نگی این بچه چرا بدنش کبود شده... صدا زد زن غساله از کربلا تا شام هرجا گفته بابا تازیانه خورده...ناله بزن:حسین....
#روضه_حضرت_زهرا
#فاطمیه
.
1. حجت کریمی.mp3
9.54M
#روضه_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#کربلایی_حجت_کریمی
شکر خدا
که نوکرِ آل پیمبرم
شکر خدا
که شیعه ی زهرا و حیدرم
شکر خدا
که لطف شما شاملم شده
شکر خدا
که مستِ مِیِ جامِ کوثرم
شکر خدا
که ریشه ی من ، حیدری بوَد
یعنی ز نسل پُر ثمر پاک قنبرم
شکر خدا
که با همه روسیاهی ام
خدمتگزار حضرت
زهرای اطهرم
او مادری نمود و
مرا انتخاب کرد ...
شکرِ خدا
که فاطمه گردیده مادرم
#شاعر_محمد_فردوسی✍
#فاطمیه