eitaa logo
مجمع الذاکرین مداحان کشوری و بخش پیربکران شهرستان فلاورجان اصفهان
3.2هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
10.2هزار ویدیو
1.1هزار فایل
مجمع ذاکرین مداحان بخش پیربکران بسیج مداحان آموزش مداحی امام حسین(ع)محل کلاس پایگاه بسیج کرافشان حوزه شهید بهشتی چهارشنبه شبه ساعت ساعت ۱۹/۳۰ مداح اهل بیت مهدی عباسی شماره تماس مجتبی موسوی ونهری: 09130857625 لینک کانال: @madahanpirbakran
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎵 حال من جا مونده رو کی می دونه؟ 🎙 🖌 حال منِ جامونده رو کی میدونه دل منو دوری تو میسوزونه میخونه دلم عاشقونه حسین آقا مگه دل نوکر چقد طاقت داره ببین آقا چشمام بازم خون میباره دل دیوونم بی قراره حسین آقا داغیه تو سینه تقدیر من اینه نوکر حرمت رو امسال نمیبینه دورم از کربلا امسال حالم رو عوض کن محول الاحوال اگه نگیری دستمو از دست میرم بنویس آقا کربلا تو تقدیرم تویی آقا نعم الامیرم حسین آقا روی دل من حک شده یا ثارالله نبض دل من میزنه یا ثارالله نفس تو مثل مسیحا حسین آقا ای آب حیاتم کشتی نجاتم چشمامو میبندم تو کرببلاتم ارباب دل نوکرو دریاب منمو غم دوری با چشای پر از آب داره میزنه دست و پا وای از گودال چه غریبونه خواهرش میره از حال دیگه بدنش میشه پامال واویلتا چی بگم از اونجایی که میدید زینب رو تن داداشش میرن صد تا مرکب رسیده جونش دیگه بر لب واویلتا زینب داره از دور گودالو می‌بینه می‌بینه یه نامرد میشینه رو سینه چشما باز ابر بهاره غارت شده حتی پیراهن پاره . ما رو توی بازار شام میگردوندن دل ما رو با طعنه ها میسوزوندن روی خاکا ما رو کشوندن واویلتا کجایی داداش زینبت شد آواره کجایی داداش خواهرت تو انظاره غم دل من بی شماره ای حسینم دق میکنه بی تو این خواهر تنها یادم مگه میره دروازه ساعات رفته خواهر به اسارت داداش تو خرابه جامونده رقیت
. زائرِ اربعين سلام رفيق آب قدرى بنوش خسته شدى چند ساعت پياده آمده‌اى؟ به نظر مى‌رسد شكسته شدى زيرِ چشم تو گود افتاده استراحت مگر نمى‌كردى؟ شب خود را ميان چادرها به گمانم سحر نمى‌كردى ناخودآگاه در پياده‌روى كف پا زود درد مى‌گيرد دختر چار پنج ساله كه هيچ به‌خدا پاى مرد مى‌گيرد تازه اين در مسير هموار است كه در آن نه بلا، نه آزاری‌ست نه بيابانِ پيچ در پيچُ نه كه يك دانه بوته خاري‌ست فكر كن دخترى همين اطراف عقب كاروان زمين بخورد وسط راه، شب، به طور مثال بى هوا ناگهان زمين بخورد چه بلايى سرش مى‌آيد بعد؟! خُب زمين گير مى‌شود قطعاً با چنین وضع، خوب معلوم است دخترک پير می‌شود قطعاً مى‌روى كربلا پياده ولى دست و پايت ميان سلسله نيست در تمام مسير، همسفرت شمر و زجر و سنان و حرمله نيست... ✍ .
سومین همایش پياده روی جاماندگان اربعین حسینی زمان: چهارشنبه۱۴۰۲/۰۶/۱۵مصادف بااربعین حسینی مسیرپیاده روی: ازمزارشهدای گمنام کرافشان به سمت امامزاده نصرالدین محمد(ع)شهردیزیچه شروع برنامه ساعت۷صبح همراه باقرائت زیارت عاشورا https://eitaa.com/basijnews_pirbakran
. غریب ِ مادرم كجایی، حسین من ،حسین من بازم به قتلگاه رسیدم صدای مادر و شنیدم هزار سالم بگذره اینجا یادم نمیره كه چی دیدم جلو چشای خواهر تو داداش بریده شد سرِ تو همین جا بود بوسه گرفتم من از رگای حنجر تو خواستم نشینه روی سینه اما نشد ، اما نشد تا مادرم زهرا نبینه ، اما نشد ، اما نشد خواستم بگیرم خنجرش رو اما نشد ، اما نشد گفتم جدا نكن سرش رو اما نشد ، اما نشد غریب ِ مادرم كجایی ، حسین من ، حسین من چهل روز پیش اینجا نشستم رو زمین گفتی به من برو برو بریدن ِ سر و نبین چهل روز پیش از سرِ نیزه خون اومد از زیر سُم اسباشون صدای استخون اومد چهل ِ روز پیش خورشید ِ من حنایی شد میون گودال بلا فاطمه كربلایی شد چهل روز پیش خیمه ها رو آتیش زدند غنچه هارو آتیش زدند بچه هارو آتیش زدند چهل روز پیش وقتی به مقتل رسیدم صدای زهرا می اومد من شنیدم ، من شنیدم نیزه دارا وقتی كه از پا افتادن تیراندازا ، به هم دیگه این نقطه رو نشون دادن خودم دیدم چقدر شلوغ ِ گودال خودم دیدم چه جوری رفتی از حال او می دوید و من می دویدم او سوی مقتل ، من سوی قاتل ... ( دوباره برگشت ... ، حسین جان نمیشه من بجات كشته بشم ؟ حسین جان ، نمیشه سرِ من بریده بشه ؟حسین جان ، میشه جامون عوض بشه ؟ ) او می نشست و من می نشستم ( همچین با چكمه زد ، هنوز تیرها توی سینه است ، خودش رو صاف كرد ، نشست روی سینه ... ) او می نشست و من می نشستم او روی سینه من در مقابل ... او می كشید و من می كشیدم او خنجر از كین من آه از دل ... برو خواهر ، جون ِ مادر تا نبینی ، بریدن ِ سر ( دید از جلو نمی بُره ، صورت رو برگردوند ، « ذُبِحَ الْحُسینُ مِنَ الْقَفا » ، حسین ... ) اجرای جناب حدادیان ، و سنگین محسوب میشود ، لذا خواندن آن توصیه نمیشود ، و زمان و مکان خاص خودش را میطلبد ، مستمع باید اهل بُکاء باشد ... ) به همت جواد افشانی .👇
. صَلَّى اللهُ عَلَیْکَ یا مَظلوم یا اَباعَبْدِاللَّهِ ، وَ عَلَی الاَرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَلاجَعَلَهُ اللَّه آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ ما هیچ نبودیم ولی قسمت ما کرد با پای پیاده سفر کرببلا را ... حسین جان ، میدونی ان شاءالله نتیجه ی این حسین گفتن ها رو کی می بینی ؟ درروایت میگه : مادر سادات وقتی میخوان وارد بهشت بشن ، توقف می کنند ، پشت سرشون رو نگاه می کنند ، هر چی میگن : خانم وارد بهشت بشین ، بهشت رو برای شما آماده کردن ، همه منتظر قدوم شما هستن ، بی بی پشت سرش رو نگاه میکنه،میگه : تا بچه هام وارد نشن من وارد نمیشم ، تا محبینم وارد نشن من وارد نمیشم ، تا گریه کن های حسین وارد نشن من وارد نمیشم . تصور کن این منظره روهمه تون دور فاطمه ی زهرا حلقه می زنید ان شاءالله ... مینویسه : وقتی دور فاطمه حلقه زدی ، فاطمه ی زهرا شروع میکنه روضه ی حسین رو خواندن ، تصور کن توی صحرای محشر شما بشید گریه کن ، فاطمه ی زهرا بشه روضه خوان ، میدونی روضه خواندن مادرت فاطمه چه طوره ؟ یه وقت نگاه میکنی می بینی پیراهن خونی حسین رو روی دست بلند کرد ، حسین جان ... پیاده روی اربعین وقتی چند کیلومتری راه میری ، به پاهات فشار میاد ، کف پات تاول میزنه ، هر چند تا موکبی یه عده آماده اند زائرها بیان ، خستگی ِ زائرها رو در کنند ، پذیرایی کنند ، مَرهم به کف پای این بچه ها بگذارند ، حالا تصور کن آدم بزرگ ، جوان ، نیرومند ، این طور تحلیل میره ، اما دلا بسوزه برا بچه های حسین ، حسین ... نمیگذاشتن پا به پای بزرگترها راه برن ،زن و بچه رو با طناب به هم بسته بودن ، این بچه ها روی زمین می افتادن با تازیانه بچه هارو بلند می کردند ، آی بمیرم براتون ،کسی نبود این بچه هارو تحویل بگیره ،کسی نبود مَرهم به پای این بچه ها بذاره ، آی حسین ... وقتی جابر رسید کنار قبر مطهر ابی عبدالله ، دست رو قبر گذاشت ، خودش رو روی قبر انداخت ، شروع کرد اشک ریختن و ناله زدن ، شروع کرد با حسین در و دل کردن ، اینقدر ناله زد بی هوش شد ، کنار قبر روی زمین افتاد ، آب به صورتش پاشیدن ، جابر رو بلند کردن ، اما بگم جابر کجا بودی وقتی زینب اومد وارد گودال قتلگاه شد ؟ عجب زیارتی کرد از بدن حسین ، جابر آب رو صورتت ریختن بلندت کردن ، اما کجا بودی بچه های حسین رو با چه وضعیتی از بدن مطهر جدا کردن ؟ « فَاجْتَمَعَتْ عِدَّهٌ مِنَ الْأَعْرَاب » سکینه رو چه طور از بدن حسین جدا کردن ، با تازیانه و کَعْبِ نِی ... حسین ... گفت : داداش ، گودال پُر از خون شد و ما سوی مدینه رو کرده و گفتیم رسول ِ دو سرا را : « یَا جَدّا ، صَلَّى عَلَیْکَ مَلَائِکَهُ السَّمَاءِ هَذَا الْحُسَیْنُ بِالْعَرَاءِ ، مَسْلُوبُ الْعِمَامَهِ وَ الرِّدَاءِ وَ بَنَاتُکَ سَبَایَا » ... داداش این منو داره میکُشه ... افسوس ، کمی رحم نکردند و ربودند پیراهن و عمامه و نعلین و عبا را ... جان از تن ما رفت در آن لحظه که دیدیم چوب و لب و دندان ِ تو و تشت طلا را ... این بچه ها همه نشسته بودن یه گوشه ای از مجلس ، بچه هایی که رنگ رخسارشون رو آفتاب هم ندیده ، این بچه ها پشت مُخدّرات ، خودشون رو پنهان کرده بودن با این معجر پاره ها سرها رو پوشونده بودن ، اما یه وقت دیدن ده ساله ی حسین رو پنجه ی پا بلند شده ، یه جا رو داره نشان میده ، هی میگه : عمه جان زینب ! عمه جان نگاه کن سر بابام حسین ِ، دارن با چوب خیزران به لب و دندان بابام حسین ، حسین ... 👇
. پسر فاطمه سلام سلام خواهرت زینب آمده از شام ... من که بی تو سفر نمیکردم بی تو یک لحظه سر نمیکردم ... مانده زخم فِراغ بر جگرم سر پاک تو گشت همسفرم بود بهر تَسلیِ دل من سرِ تو سایه بانِ محمل من لشگر اشکِ من سپاه تو بود نفسم شعله هایِ آه تو بود صوت قرآن تو دلم را بُرد چشم هایِ تو محملم را بُرد چتر من سایه ی سرِ تو مونسم بود اشکِ دختر تو ای سرت بر سنان تماشایی ای لبت خشک و دیده دریایی تا کنی اشک چشم ما را پاک دست بیرون بیار از دل خاک غم ایام را بپرس از من قصۀ شام را بپرس از من کوه اندوه ریخت بر سر ما شام شد کربلایِ دیگر ما صوت قرآن کجا ؟ شراب کجا ؟ دستِ زینب کجا ؟ طناب کجا ؟ یا اَخا شامیان بدَند ، بدَند دختران تو را زدند ، زدند ... من که خود بوده ام شریکِ غمت من که بودم مدافعِ حرَمت حامیِ نازدانه ها بودم سپرِ تازیانه ها بودم هر چه تو زخم دیدی از دشمن جای کعبه نی است بر تنِ من ... به تو و باغ لاله ات سوگند به سفیرِ سه ساله ات سوگند به لبت ، کز عطش ترک خورده به تنِ کودکِ کتک خورده به همه زخم هایِ سلسله ام به قنوت نماز نافِله ام به سِرشک دو دیده ات « سوگند ... » به گلوی بریده ات « سوگند ... » نه فقط زینب است خواهر تو تو امامی و من پیمبر تو داداش اگه نامحرم نبود .. بدنم رو نشان میدادم ... میدیدی تازیانه ها با خواهرت چه کردن ...؟ بدنم از بدنِ مادرمون کبودتر شده .. اما داداش اینا درد نداشت بالاترین دردم رو بزار برات بگم : تو رو میون قتلگاه ، غریب گیرآوردنت رُقیّتُ توو کوچه ها ، یتیم گیرآوردنش از جای تازیونه ها ، نشونه بود روی تنش بچه ها هم میزدنش ، یتیم گیرآوردنش حسین ... چه خبره کربلا الان ؟ امسال مارو نبردی آقا ... اصلا امروز روضه خوان نداریم ، مگه اینا اومدن ، روضه خون داشتند ؟ همه روضه میخوندند ، همه از روی شترها خودشونو انداختند رو زمین ، همینطوری بدنشون درد میکرد ، روی زانو اومدند کنار قبرها ، شروع کردند روضه خوندن ، هرکی برای خودش ... حسین ... بمیرم برا ناله رباب ، حسین ... خودت مجلس رو بگردون ، نزار یک جور دیگه روضه بخونم ...حسین جان ندیدی ، برامون نون صدقه آوردند ؟ حسین ... رأس تو که رو به رویِ خواهر بوده خورشیدِ امیدِ چند دختر بوده ؟ با دیدنِ حنجر تو میشد فهمید خنجر که سرت بُریده لب پَر بوده ... کارم تمومه ، نمونده جونی به تنم ... یه اربعینِ ، دارم برات زار میزنم ، زار میزنم ، حسین ...زار میزنم ،زار میزنم ، حسین ... 👇
. داغی به دلش ز ضرب سيلی‌ست ؛علی بیش از همه مشتاق فرج کیست؛ علی در پیش مزار فاطمه با حسنین مشغول دعا برای مهدیست علی .
عالم همه جسم است و تو جانی مهدی یعنی تو همان جانِ جهانی مهدی تنها نَه گُذشته، حال و آینده ز توست حَقّا که تو صاحب‌الزّمانی مهدی
وَالشّمس، که بی‌روی تو من حیرانم وَالفجر، که بی‌وصل تو در بُحرانم وَاللیل، که بی‌موی تو روزم تاریک والعصر، که بی‌عشق تو در خُسرانم