eitaa logo
مجمع الذاکرین مداحان کشوری و بخش پیربکران شهرستان فلاورجان اصفهان
2.9هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
9.1هزار ویدیو
1هزار فایل
مجمع ذاکرین مداحان بخش پیربکران بسیج مداحان آموزش مداحی امام حسین(ع)محل کلاس پایگاه بسیج کرافشان حوزه شهید بهشتی چهارشنبه شبه ساعت ساعت ۱۹/۳۰ مداح اهل بیت مهدی عباسی شماره تماس مجتبی موسوی ونهری: 09130857625 لینک کانال: @madahanpirbakran
مشاهده در ایتا
دانلود
. صَلَّى اللهُ عَلَیْکَ یا مَظلوم یا اَباعَبْدِاللَّهِ ، وَ عَلَی الاَرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَلاجَعَلَهُ اللَّه آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ ما هیچ نبودیم ولی قسمت ما کرد با پای پیاده سفر کرببلا را ... حسین جان ، میدونی ان شاءالله نتیجه ی این حسین گفتن ها رو کی می بینی ؟ درروایت میگه : مادر سادات وقتی میخوان وارد بهشت بشن ، توقف می کنند ، پشت سرشون رو نگاه می کنند ، هر چی میگن : خانم وارد بهشت بشین ، بهشت رو برای شما آماده کردن ، همه منتظر قدوم شما هستن ، بی بی پشت سرش رو نگاه میکنه،میگه : تا بچه هام وارد نشن من وارد نمیشم ، تا محبینم وارد نشن من وارد نمیشم ، تا گریه کن های حسین وارد نشن من وارد نمیشم . تصور کن این منظره روهمه تون دور فاطمه ی زهرا حلقه می زنید ان شاءالله ... مینویسه : وقتی دور فاطمه حلقه زدی ، فاطمه ی زهرا شروع میکنه روضه ی حسین رو خواندن ، تصور کن توی صحرای محشر شما بشید گریه کن ، فاطمه ی زهرا بشه روضه خوان ، میدونی روضه خواندن مادرت فاطمه چه طوره ؟ یه وقت نگاه میکنی می بینی پیراهن خونی حسین رو روی دست بلند کرد ، حسین جان ... پیاده روی اربعین وقتی چند کیلومتری راه میری ، به پاهات فشار میاد ، کف پات تاول میزنه ، هر چند تا موکبی یه عده آماده اند زائرها بیان ، خستگی ِ زائرها رو در کنند ، پذیرایی کنند ، مَرهم به کف پای این بچه ها بگذارند ، حالا تصور کن آدم بزرگ ، جوان ، نیرومند ، این طور تحلیل میره ، اما دلا بسوزه برا بچه های حسین ، حسین ... نمیگذاشتن پا به پای بزرگترها راه برن ،زن و بچه رو با طناب به هم بسته بودن ، این بچه ها روی زمین می افتادن با تازیانه بچه هارو بلند می کردند ، آی بمیرم براتون ،کسی نبود این بچه هارو تحویل بگیره ،کسی نبود مَرهم به پای این بچه ها بذاره ، آی حسین ... وقتی جابر رسید کنار قبر مطهر ابی عبدالله ، دست رو قبر گذاشت ، خودش رو روی قبر انداخت ، شروع کرد اشک ریختن و ناله زدن ، شروع کرد با حسین در و دل کردن ، اینقدر ناله زد بی هوش شد ، کنار قبر روی زمین افتاد ، آب به صورتش پاشیدن ، جابر رو بلند کردن ، اما بگم جابر کجا بودی وقتی زینب اومد وارد گودال قتلگاه شد ؟ عجب زیارتی کرد از بدن حسین ، جابر آب رو صورتت ریختن بلندت کردن ، اما کجا بودی بچه های حسین رو با چه وضعیتی از بدن مطهر جدا کردن ؟ « فَاجْتَمَعَتْ عِدَّهٌ مِنَ الْأَعْرَاب » سکینه رو چه طور از بدن حسین جدا کردن ، با تازیانه و کَعْبِ نِی ... حسین ... گفت : داداش ، گودال پُر از خون شد و ما سوی مدینه رو کرده و گفتیم رسول ِ دو سرا را : « یَا جَدّا ، صَلَّى عَلَیْکَ مَلَائِکَهُ السَّمَاءِ هَذَا الْحُسَیْنُ بِالْعَرَاءِ ، مَسْلُوبُ الْعِمَامَهِ وَ الرِّدَاءِ وَ بَنَاتُکَ سَبَایَا » ... داداش این منو داره میکُشه ... افسوس ، کمی رحم نکردند و ربودند پیراهن و عمامه و نعلین و عبا را ... جان از تن ما رفت در آن لحظه که دیدیم چوب و لب و دندان ِ تو و تشت طلا را ... این بچه ها همه نشسته بودن یه گوشه ای از مجلس ، بچه هایی که رنگ رخسارشون رو آفتاب هم ندیده ، این بچه ها پشت مُخدّرات ، خودشون رو پنهان کرده بودن با این معجر پاره ها سرها رو پوشونده بودن ، اما یه وقت دیدن ده ساله ی حسین رو پنجه ی پا بلند شده ، یه جا رو داره نشان میده ، هی میگه : عمه جان زینب ! عمه جان نگاه کن سر بابام حسین ِ، دارن با چوب خیزران به لب و دندان بابام حسین ، حسین ... 👇
. پسر فاطمه سلام سلام خواهرت زینب آمده از شام ... من که بی تو سفر نمیکردم بی تو یک لحظه سر نمیکردم ... مانده زخم فِراغ بر جگرم سر پاک تو گشت همسفرم بود بهر تَسلیِ دل من سرِ تو سایه بانِ محمل من لشگر اشکِ من سپاه تو بود نفسم شعله هایِ آه تو بود صوت قرآن تو دلم را بُرد چشم هایِ تو محملم را بُرد چتر من سایه ی سرِ تو مونسم بود اشکِ دختر تو ای سرت بر سنان تماشایی ای لبت خشک و دیده دریایی تا کنی اشک چشم ما را پاک دست بیرون بیار از دل خاک غم ایام را بپرس از من قصۀ شام را بپرس از من کوه اندوه ریخت بر سر ما شام شد کربلایِ دیگر ما صوت قرآن کجا ؟ شراب کجا ؟ دستِ زینب کجا ؟ طناب کجا ؟ یا اَخا شامیان بدَند ، بدَند دختران تو را زدند ، زدند ... من که خود بوده ام شریکِ غمت من که بودم مدافعِ حرَمت حامیِ نازدانه ها بودم سپرِ تازیانه ها بودم هر چه تو زخم دیدی از دشمن جای کعبه نی است بر تنِ من ... به تو و باغ لاله ات سوگند به سفیرِ سه ساله ات سوگند به لبت ، کز عطش ترک خورده به تنِ کودکِ کتک خورده به همه زخم هایِ سلسله ام به قنوت نماز نافِله ام به سِرشک دو دیده ات « سوگند ... » به گلوی بریده ات « سوگند ... » نه فقط زینب است خواهر تو تو امامی و من پیمبر تو داداش اگه نامحرم نبود .. بدنم رو نشان میدادم ... میدیدی تازیانه ها با خواهرت چه کردن ...؟ بدنم از بدنِ مادرمون کبودتر شده .. اما داداش اینا درد نداشت بالاترین دردم رو بزار برات بگم : تو رو میون قتلگاه ، غریب گیرآوردنت رُقیّتُ توو کوچه ها ، یتیم گیرآوردنش از جای تازیونه ها ، نشونه بود روی تنش بچه ها هم میزدنش ، یتیم گیرآوردنش حسین ... چه خبره کربلا الان ؟ امسال مارو نبردی آقا ... اصلا امروز روضه خوان نداریم ، مگه اینا اومدن ، روضه خون داشتند ؟ همه روضه میخوندند ، همه از روی شترها خودشونو انداختند رو زمین ، همینطوری بدنشون درد میکرد ، روی زانو اومدند کنار قبرها ، شروع کردند روضه خوندن ، هرکی برای خودش ... حسین ... بمیرم برا ناله رباب ، حسین ... خودت مجلس رو بگردون ، نزار یک جور دیگه روضه بخونم ...حسین جان ندیدی ، برامون نون صدقه آوردند ؟ حسین ... رأس تو که رو به رویِ خواهر بوده خورشیدِ امیدِ چند دختر بوده ؟ با دیدنِ حنجر تو میشد فهمید خنجر که سرت بُریده لب پَر بوده ... کارم تمومه ، نمونده جونی به تنم ... یه اربعینِ ، دارم برات زار میزنم ، زار میزنم ، حسین ...زار میزنم ،زار میزنم ، حسین ... 👇
. داغی به دلش ز ضرب سيلی‌ست ؛علی بیش از همه مشتاق فرج کیست؛ علی در پیش مزار فاطمه با حسنین مشغول دعا برای مهدیست علی .
عالم همه جسم است و تو جانی مهدی یعنی تو همان جانِ جهانی مهدی تنها نَه گُذشته، حال و آینده ز توست حَقّا که تو صاحب‌الزّمانی مهدی
وَالشّمس، که بی‌روی تو من حیرانم وَالفجر، که بی‌وصل تو در بُحرانم وَاللیل، که بی‌موی تو روزم تاریک والعصر، که بی‌عشق تو در خُسرانم
. سلام علی ساکن کربلا سلام علی روح قالو بلی دلم تنگ کرببلاته حسین هواییه صحن وسراته حسین دل من به این اربعین ها خوشه منو دوری کربلات میکشه توی سینه ی من فقط حسرته میدونم که این دوری از غفلته چقد یادگاری چقد عکس دارم نیام کربلا ازهمین ترس دارم داره آتیشم میزنه این فراق توو این روزا بودم پراز اشتیاق نشد قسمتم باز کنارت باشم نشدکه مقیم دیارت باشم آقاجون غم هجرو دوری بسه صبوری صبوری صبوری بسه دلم لک زده واسه ی موکبات رفیقای ساده رفیقای لات دوباره بگم یاعلی و برم پیاده مسیر حرم تاحرم پاهامون میشد توی این قافله به یاد رقیه پراز آبله کنار رفیقام کنار فرات میخوردیم باگریه یه چای نبات همین جا به روی زمین مشک آب یه ساقی که شرمنده شد از رباب سکینه می گفت ای عمو العطش تووآغوش مادر پسر کرده غش ولی دست و مشک وعلم روزمین به ساقی زدن ازیسار و یمین صدا زد همین جا که ادرک اخا برادر برادر برادر بیا رفیقا بیاین ردشیم ازاین محل جلوتر جلوتر بریم روی تل رسیدیم به اونجا که یه خواهری باحال خراب و دل مضطری صدا زد کجا میری ای هم نفس بلندشو به فریادزینب برس نباشی میشه دورمن ازدحام منو میبرن کوفه بازار شام به زخم دل ما نمک میزنن اینا خواهرت رو کتک میزنن میدونی کجا قلب زینب شکست همون جاکه قاتل روسینه نشست یه دفعه دل آسمونا طپید گل زینب و ازقفا سر برید ابوذر رییس میرزایی(بهار)✍ .
. سبک تلفیقی مگه یادم میره زخم روی بال کبوتر اومده زینبت کرببلا باقامتی خم اومده تابگه از اون همه غصه و ماتم مگه یادم میره از روی تل دیدم توو گودال به زیر خنجرشمر لعین زدی پر و بال مگه یادم میره اشکای زینب و میدیدی پیش چشمای من روی زمین پامیکشیدی مگه یادم میره هجده گلم روسربریدن مگه یادم میره اونارو از روشاخه چیدن دیگه.سویی نداره برادرم این چشمام چشمام ازغم.چهل روزه که برات میباره اشکام اشکام ای وای.هستی خواهر ای وای.شهید بی سر ای وای.رفتی برادر               ای وای غریب مادر مگه یادم میره شیرخواره و گلوی پاره مگه یادم میره سه شعبه و زخم ستاره مگه یادم میره همراه من رونیزه بودی مگه یادم میره میخورد به تو سنگ یهودی مگه یادم میره اون روزای دربه دری رو مگه یادم میره اون روزای بی معجری رو مگه یادم میره اون روزای تلخ اسارت سیلی و تازیونه آتیش و سنگ و جسارت ای وای.مردم شامی به ما میدادن دشنام دشنام ریختن.خاکسترارو روی سرمون ازبام ازبام ای وای.هستی خواهر ای وای.شهید بی سر ای وای.رفتی برادر               ای وای غریب مادر مگه یادم میره نامحرم و اون همه آزار خواهرت رو همه دیدن حسین توو دل بازار دیدم اون روز به دست ساربون انگشترت رو دیدم اون روز توی طشت طلا داداش سرت رو مگه یادم میره اون ناله ها که بی صدا بود مگه یادم میره لبهات زیر چوب جفا بود مگه یادم میره اومد سرت توی خرابه نیاوردم رقیت رو برام خیلی عذابه ای وای.امانت تو جامونده توو شهرشام ای وای ای وای.خیلی بهوونه گرفت بابامو میخام ای وای ای وای.هستی خواهر ای وای.شهید بی سر ای وای.رفتی برادر                ای وای غریب مادر (بهار)✍ 👇
. دوباره اهل عالم.فصل عزا رسیده زینب غم کشیده.به کربلا رسیده نیمه جون اومده.روضه خون اومده باحال خسته و.قدکمون اومده ای پاره پاره پیکر.ای برادر.زینبم من آرووم جون خواهر.زارو مضطر.زینبم من              برادرم (یاحسین) 4 ای بی کفن حسینم.همه دار و ندارم یک اربعینه رفتی.ببین که بی قرارم دیدم سر تورو.توی طشت طلا لبت شد ارغوون.زیر چوب جفا پاشوخدالتریبم.بی شکیبم.ای حسینم پاشو شیب الخضیبم.ای غریبم. نور عینم              برادر (یاحسین) 4 رقیه دخترتو.جاگذاشتم توو خرابه حلالم کن حسین جان.دلم ازغم کبابه هیشکی نمیدونه.داغش بامن چه کرد حالم خرابه و.قلبم یه کوه درد شبیه مادرتو.دخترتو.خورده سیلی گل نیلوفرتو.کوثرتو.روی نیلی             برادرم (یاحسین) 4 ابوذر رییس میرزایی (بهار)✍ 👇
. قسمت1 چه رنجی از فراق تو کشیدم چه زهری از غم و داغت چشیدم بریدند چون سرت را ای برادر منم از هر دو عالم دل بریدم زده آتش به جانم ماتم تو کشد آخر مرا درد و غم تو الهی کاش میشد تا نبینم تن پر زخم و خون و درهم تو چکد خون از دوچشمان پر آبم عدویت خارجی کرده خطابم زجاخیزو سخن گو با مَنِ زار که من خونین دل از بزم شرابم به پیش پیکرت دشمن مرا زد دو دستم بسته بود و از جفا زد ز کوفه تا به سوی شام ویران مرا با کعب نی در هر کجازد چرا دیگر نمی آید صدایت شده پرپر تمام لاله هایت برادر جان ببین با قامتی خم رسیده خواهرت در کربلایت ببین خواهر ز داغت پیرتر شد شب و روزم چگونه بی تو سر شد مزارت را به آب دیده شویم که بی تو دیده ام همواره تر شد غمت آخر ز خواهر جان ستاند همیشه داغ تو در دل بماند دعا کردم که از بعد تو،زینب دگر در وادی دنیا نماند دوچشمانم زهجرت اشکباراست دلم از ماتمت اندوهبار است امان از سیلی مردان شامی برادر خواهرت نیلی عذار است خزان از من بهارم را گرفته همه دارو ندارم را گرفته دو عالم درد دارم از غم تو غمت صبر و قرارم را گرفته سخن گو با مَنِ افتاده از پا قیامت در دلم گردیده بر پا نشستم در کنار تربت تو کنم ناله به همراهی زهرا .
((رباعیات اربعین قسمت2)) تمام لاله هایت ارغوانی ست قدم همچون هلالست وکمانیست هزاران درد دارم در دل اما غمم یاد لبان خیزرانی ست نمیشد باورم هجران و دوری چه مشگل بودبعد از توصبوری تنت افتاد بر خاک بیابان سرت افتاد در کنج تنوری نشد آخر بمیرم در بر تو نشد بوسم دوباره حنجر تو ز ظلم نیزه و شمشیر و خنجر نشد در بر بگیرم پیکر تو برایت تحفه آوردم برادر قدی از غم کمان و دیده ای تر ز سیلیِّ سنان و شمر و خولی رُخی دارم چُنان رُخسار مادر خمیده آمدم از کوفه و شام شنیدم از عدویت طعن و دشنام جسارت شد به رویت بر سر نی امان از سنگهای بر لب بام چسان گویم چه آمد برسرمن شکسته چون دلم بال و پر من ز بسکه تازیانه بر تنم خورد شده نیلی تمام پیکر من چه رنجی شد نصیب کاروانت چه وسعت داشت درد بیکرانت الهی بشکند دستی که از کین سرِنیزه فروکرد بر دهانت چهل منزل سرت روی سَنان بود نشان سنگ بر رویت عیان بود تو قرآن با لب خشکیده خواندی جواب خواندن تو خیزران بود غمت در این دلم کاشانه کرده دو عالم درد در دل خانه کرده سه ساله ماند در کنج خرابه دلم یاد غم دردانه کرده غمت آتش زده بر حاصل من فراقت خون نموده این دل من به هر درد و مصیبت صبر کردم ولی داغ تو گردد قاتل من
((رباعیات اربعین قسمت3)) ربوده داغ تو تاب از وجودم غمت آتش زده بر هست و بودم زبسکه سیلی و شلاق خوردم زسر تا پا برادر جان کبودم مشو راضی که بر گردم مدینه که خواهر بی تو محزون و غمینه دعا کن جان دهم پیش مزارت قسم بر مادر بشکسته سینه صدای آب آبت را شنیدند سرت را پیش چشمانم بریدند دریدند پیکرت، اما ز کینه تنت بر خاک با نیزه کشیدند زدی آتش تمام تارو پودم پناهی بهر طفلان تو بودم امان از سیلی و از تازیانه ز سر تا پا برادر جان کبودم خراب از هجر تو رکن دلم شد غم و داغ تو نقل محفلم شد ز کوفه تا به شام و تا به اینجا قدی خم،روی نیلی حاصلم شد چه سازم با غمت آه ای قرارم به هر جا بودی ای دلدار، یارم نشستم در کنارت دل پریشان تو رفتی دل پریشان از کنارم بیا با من مدارا کن برادر حلالم کن برادر جان خواهر مگیر از من سراغ دخترت را تو را سوگند بر زهرای اطهر مگیر از من سراغ دخترت را سراغ دختر غم پرورت را مسوزان این دل پر آه و دردم مکن شرمنده دیگر خواهرت را توان دیگر ندارم تا که خیزم ز دیده اشک از داغت بریزم تورفتی از بر خواهر ولیکن چگونه زنده باشم من عزیزم امان از لحظۀ جان کندن تو امان از زخمهای بر تن تو زده زخم زبان آتش به جانم امان از طعنه های دشمن تو
((رباعیات اربعین قسمت 4)) خودم دیدم تنت را پاره پاره خودم دیدم سرت بر نی سواره چهل منزل به همراه سرت بود به روی نیزه رأس شیرخواره امان از لحظه های بی تو بودن امان از زینب و با تو نبودن خودم دیدم ز روی تل خاکی امان از لحظه های سر بریدن سپر گشتم برای کودکانت دلم خون شد ز حال دخترانت شده نیلی ز سیلی روی طفلان امان از کینه های ساربانت لب خشک از حرم رفتی برادر جگر خون از برم رفتی برادر تو بودی سایه روی سر من چو سایه از سرم رفتی برادر بسان لاله پژمردم برادر چه میشد با تو میمردم برادر اگر عباس در بین حرم بود دگر سیلی نمی خوردم برادر مرا کشتی تو با هجرانت ایدوست به رنج انداختی طفلانت ایدوست عزیز میزبانم خواهر آمد شده قامت کمان مهمانت ایدوست من از هجر رخت اندوهبارم من از داغ و غم تو اشکبارم توئی در خاک خفته میزبانم منم مهمان درد و داغدارم امیدم را ز دل درد و غمت برد گلانت را خزان از کینه پژمرد اگر همراه ما عباس می بود کسی سیلی زنامحرم نمیخورد چهل منزل فقط آزار دیدم چهل منزل حرم را زار دیدم سرت را بر سر دروازه شهر عزیزم بر سر بازار دیدم
((رباعیات اربعین قسمت5)) مرا کشتی ز داغ کشتن خود زدی آتش مرا با رفتن خود نصیبت حنجرت سرنيزه هاشد زمان آب آب گفتن خود حرم را سوخت دشمن ظالمانه اسارت شد نصیبم از زمانه رخم نیلی زسیلی و کبود است تمام پیکرم از تازیانه خودم دیدم تنت را می کشیدند خودم دیدم سرت را می بریدند خودم دیدم برای گوشواره چه گوشی از عزیزانت دریدند نشد با ما مدارا بعد عباس بلا شد قسمت ما بعدعباس دوتا شد قامتم، اما با ما نکردندلحظه ای تا، بعد عباس شدم آواره ی هرکوی و صحرا شدم از بعد تو محزون وتنها ز کوفه تا به شام از روی نیزه مرا با چشم گریان دید، سقا مرا انداخت از پا دوری تو غمم گردید تنها دوری تو اگر چه رنج بود و درد هم بود چه زجری داد ما را دوری تو حدیث غربتم را با تو گویم که غربت آمدازهرسوی سویم نمانده سوبه چشمانم که هرسو مزارت را به آه و ناله جویم غم این سینه ام پایان ندارد دل پر درد من درمان ندارد ز بسکه ناله کردم ، بهر گریه دگرچشمان زینب جان ندارد نشد فارغ ز رنج و درد باشم اسیر لشگری نامرد باشم نمیشد باورم هرگز برادر چهل منزل بیابانگرد باشم سه روزه آمدم پیش مزارت سه روزه خون دل خوردم کنارت سه روزه چشمم از گریه چو دریاست سه روزه بیقرارم ، بیقرارت
((رباعیات اربعین قسمت 6)) یک تن نگفت این تن عریان برای کیست این خیمه های شعله کشیده سرای کیست یک تن نگفت اینهمه شیون به قتلگاه از غصه های پر شرر ماجرای کیست ای کاش نمیشد که ببینم بدنت را پاشیده و صد پاره به گودال تنت را ای کاش نمیشد که ببینم سر نیزه پرخون بنمودست زکینه دهنت را هر زخم که آمد به تنت کاری بود از غصۀ تو کار دلم زاری بود پاشیده نمی گشت تنت در گودال گرقاسم و اکبر و علمداری بود بردند به غارت ز حرم معجرو خلخال شلاق شد از کینه نصیب تن اطفال بر نیزه زدند رأس جدااز بدنت را صدپاره تنت ماند برادر ته گودال بگذاشت به روی بدنت نیزه نشانی شد پشت تو از داغ علمدار کمانی عضوی ز تنت هیچ نماند بی زخم،حتی چشمی ودودستی ودوپائی و دهانی ای یوسف من پیرهنت را بردند پیراهن همچون کفنت را بردند ای وای که در لحظۀ تاراج زگودال دستان جدا ازبدنت را بردند دل از غم و ماتمت نشانی دارد از دیده فقط خون جگر می بارد دیدم به دوچشم خویشتن قاتل تو با نیزه تو را زخاک، برمی دارد در ورطۀ اندوه و بلا افتادی در دام جفای نیزه ها افتادی هرگاه که از روی زمین برخواستی یکباره تو با ضربۀ پا افتادی از سوز عطش به پیچ و تاب افتادی لب تشنه به زیر آفتاب افتادی شمشیروسنان چه کرد با اعضایت گردید تنت چوشمع آب،افتادی داغت گره ای بر دل غمدار انداخت آتش به دلم خصم ستمکار انداخت بر روی زمین تو را ز روی مرکب سر نیزۀ بی هوای اغیار انداخت
(( رباعیات اربعین قسمت 7)) به خوان اشک مهمانم نمودی اسیر آه و افغانم نمودی مرا خونین جگر ای یار تشنه ز لعل خشک و عطشانم نمودی نمانده تابی اندر جسم زارم شد از داغت هماره گریه کارم تو رفتی گشت،پرپر لاله هایت خزان کردند از کینه بهارم یک طرف خندۀ قاتل به دلت آذر زد یک طرف ناله ز تنهائی تو مادر زد آتشی بیش به جان تو فتاد آن لحظه که عدوکعب نی ازکین به تن خواهرزد تو را لب تشنه از تن سر بریدند تنت را در میان خون تپیدند به روی خاک صحرا پیکرت را به هر سو با سر نیزه کشیدند نشستم در کنارت دل پریشان غمین و زارومغموم و هراسان خودم دیدم به روی پیکر تو نشان سم اسب و نیزه هاشان کربلا هستی من را به خدا آتش زد حاصلم را ستم خصم دغا آتش زد چشم من دید که در گودی گودال چه شد زیرو گشتن تو جان مرا آتش زد تیغها مقصدشان بود، تمامی تنت دشنه ها تشنۀ سیراب شدن از بدنت بین آن معرکه از کینه،خدا میداند نیزه ها در طلب زخم زدن بر دهنت ساربان برد ز انگشت تو انگشترتو خنجر از کینه جدا کرد سر از پیکر تو وای از دشمن و از لحظۀ تاراج حسین چه کشید از غم بی معجریش خواهرتو پشتش ز داغ و غصه اکبر چو دال شد پاشیده تن نبودن جسمش محال شد رحمی نکرد خنجر قاتل به حنجرش در زیر سم است تنش پایمال شد تاحرم از دم گودال فقط گرئیدم نَرَوَد هیچ زیادم که چها من دیدم خواستم در بغل خویش بگیرم بدنت حیف،پاشیده و صدپاره تو را می دیدم
(( رباعیات اربعین قسمت8)) ربودند از تنت پیراهنت را به خاک انداختند خونین تنت را چسان گویم که بردند سوی کوفه ز کینه خواهر ناله زنت را تو را با نیزه  تا گودال بردند ز پای دخترت خلخال بردند به سوی شام و کوفه خواهرت را به همراه همه اطفال بردند تنت افتاد در گودی گودال زدی از درد چون بلبل پرو بال به تاراج عدو انگشترت رفت ز اهل خیمه غارت گشت خلخال سر پاکت چرا از تن جدا شد جدا با خنجر کین از قفا شد دو لب بگشا بگو آئینۀ حق به حلقومت چگونه نیزه جا شد از هر طرف بر پیکرت سر نیزه می رفت بر روی جسم اطهرت سر نیزه می رفت از گودی گودال زهرا ناله میکرد وقتیکه سوی حنجرت سرنیزه می رفت زدی آتش به جانم پُر شراره دلم دیگر ندارد راه چاره به غارت رفت از ما ای برادر هم از معجر همی از گوشواره تو را ای سورۀ والفجر کشتند به تیغ و نیزه و با زجر کشتند ز بعد قتل تو شادی نمودند گمان کردند که دارد آجر،کشتند انیسی غیر چشم تر ندارم غمی جز ماتمت دیگر ندارم دلم میخواست تا پیشت بمانم ولی دیدم به سر معجر ندارم به تیغ و نیزه جسمت را دریدند به خنجر عضو عضوت را بریدند تمام کینه هاشان از علی بود تنت را با سر نیزه کشیدند به خاک انداختند بال و پرت را به خاک و خون کشیدند پیکرت را رُخَت چون جلوۀ روی نبی بود دریدند چهره ی پیغمبرت را
(( رباعیات اربعین قسمت 9)) ببین از دوری ات خانه خرابم چکد خون دل از چشم پر آبم بیا ای یوسف لب تشنه من به یادت در نوای آب آبم لباست مانده بهرم یادگاری شدازچشمم به یادت اشک،جاری الهی که بنیرم تا نیاید به یادم یاد آن زخمای کاری بیا بنگر که غرق در ملالم به آه و ناله طی شد روز و سالم توراکشتند و لیکن زنده مانم برادر جان بیا بنما حلالم به یاد غصه های تو کبابم اسیر ناله و چشم پر آبم تمام خاطرات شام یک سو که من خونین دل ازبزم شرابم تو ای آرام جان سر بریده شدازداغت عزیزم،قد خمیده گریبان را دردیدم من به یادت چو دیدم نیزه اعضایت دریده چهل منزل به روی نی سرت بود چهل منزل به نیزه حنجرت بود زبسکه خوردم از خصم تو سیلی که رویم چون عذار مادرت بود تورا کشتند و برما شد جسارت تمام کودکان رفتند اسارت اگر انگشترت را ساربان برد ز ماهم معجر از سر رفت غارت نشد آخر بمیرم در بر تو نشد آخر ببوسم حنجر تو زبسکه تیغ و نیزه خورده بودی نشد در بر بگیرم پیکر تو حنا از خون سر مویت نمودند تو را بشکسته پهلویت نمودند خودم دیدم تو را با نیزه هاشان بمیرم وای،زیر و رویت نمودند نکردند رحم بر قد کمانت زدند طعنه ز اندوه جوانت تو گفتی آب و اما جای آبی فرو کردند نیزه بر دهانت ✍ .
. کاش روزی بشوم کفتر بین الحرمین بـوسه باران بکنم مرمر بین الحرمین صبحـها از سرِ سـجاده سـلامت کردم تا نگاهم کنی ای سَرور بین الحرمین .
. 🏴سبک اربعین حسینی علیه السلام زبانحال 🏴بند اول فراق تو،یک اربعین،زد آتشم یارم خیزو نگر،ای بی قرین،آه شرربارم بودم میان،عده ای،نامحرم و نامرد مرا نگاه،شومشان،پیر و زمینگیر کرد یک اربعین غم دیدم و آشفته و پژمرده ام یک اربعین زخم زبان شنیده ام افسرده ام 《برادرم مظلوم حسین》 🏴بند دوم رخت اسارت،بر تنم،بعد تو پوشیدم به احتزازه،پرچمه،سرخ تو کوشیدم منزل به منزل،رفتم و،با خطبه جوشیدم در مجلس،ابن زیاد،رفتم خروشیدم یک اربعین با رأس تو صحرا به صحرا رفته ام یک اربعین ای نازنین همراهه اعدا رفته ام 《برادرم مظلوم حسین》 🏴بند سوم مرا دگر،در پیکرم،تاب و توانی نیست این زینبت،دیگر همان،زینب که دانی نیست از قامتم،گویم تو را،یا از سر و مویم دیگر تو نشناسی مرا،سر بسته میگویم گویم به تو از شامیان آن مردمان بی حیا گویم به تو از مجلسِ حرام دشمن خدا 《برادرم مظلوم حسین》 ✍️🎵کربلایی امیرحسین سلطانی 👇👇👇