eitaa logo
مجمع الذاکرین مداحان کشوری و بخش پیربکران شهرستان فلاورجان اصفهان
2.9هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
9.2هزار ویدیو
1هزار فایل
مجمع ذاکرین مداحان بخش پیربکران بسیج مداحان آموزش مداحی امام حسین(ع)محل کلاس پایگاه بسیج کرافشان حوزه شهید بهشتی چهارشنبه شبه ساعت ساعت ۱۹/۳۰ مداح اهل بیت مهدی عباسی شماره تماس مجتبی موسوی ونهری: 09130857625 لینک کانال: @madahanpirbakran
مشاهده در ایتا
دانلود
((رباعیات اربعین قسمت3)) ربوده داغ تو تاب از وجودم غمت آتش زده بر هست و بودم زبسکه سیلی و شلاق خوردم زسر تا پا برادر جان کبودم مشو راضی که بر گردم مدینه که خواهر بی تو محزون و غمینه دعا کن جان دهم پیش مزارت قسم بر مادر بشکسته سینه صدای آب آبت را شنیدند سرت را پیش چشمانم بریدند دریدند پیکرت، اما ز کینه تنت بر خاک با نیزه کشیدند زدی آتش تمام تارو پودم پناهی بهر طفلان تو بودم امان از سیلی و از تازیانه ز سر تا پا برادر جان کبودم خراب از هجر تو رکن دلم شد غم و داغ تو نقل محفلم شد ز کوفه تا به شام و تا به اینجا قدی خم،روی نیلی حاصلم شد چه سازم با غمت آه ای قرارم به هر جا بودی ای دلدار، یارم نشستم در کنارت دل پریشان تو رفتی دل پریشان از کنارم بیا با من مدارا کن برادر حلالم کن برادر جان خواهر مگیر از من سراغ دخترت را تو را سوگند بر زهرای اطهر مگیر از من سراغ دخترت را سراغ دختر غم پرورت را مسوزان این دل پر آه و دردم مکن شرمنده دیگر خواهرت را توان دیگر ندارم تا که خیزم ز دیده اشک از داغت بریزم تورفتی از بر خواهر ولیکن چگونه زنده باشم من عزیزم امان از لحظۀ جان کندن تو امان از زخمهای بر تن تو زده زخم زبان آتش به جانم امان از طعنه های دشمن تو
((رباعیات اربعین قسمت 4)) خودم دیدم تنت را پاره پاره خودم دیدم سرت بر نی سواره چهل منزل به همراه سرت بود به روی نیزه رأس شیرخواره امان از لحظه های بی تو بودن امان از زینب و با تو نبودن خودم دیدم ز روی تل خاکی امان از لحظه های سر بریدن سپر گشتم برای کودکانت دلم خون شد ز حال دخترانت شده نیلی ز سیلی روی طفلان امان از کینه های ساربانت لب خشک از حرم رفتی برادر جگر خون از برم رفتی برادر تو بودی سایه روی سر من چو سایه از سرم رفتی برادر بسان لاله پژمردم برادر چه میشد با تو میمردم برادر اگر عباس در بین حرم بود دگر سیلی نمی خوردم برادر مرا کشتی تو با هجرانت ایدوست به رنج انداختی طفلانت ایدوست عزیز میزبانم خواهر آمد شده قامت کمان مهمانت ایدوست من از هجر رخت اندوهبارم من از داغ و غم تو اشکبارم توئی در خاک خفته میزبانم منم مهمان درد و داغدارم امیدم را ز دل درد و غمت برد گلانت را خزان از کینه پژمرد اگر همراه ما عباس می بود کسی سیلی زنامحرم نمیخورد چهل منزل فقط آزار دیدم چهل منزل حرم را زار دیدم سرت را بر سر دروازه شهر عزیزم بر سر بازار دیدم
((رباعیات اربعین قسمت5)) مرا کشتی ز داغ کشتن خود زدی آتش مرا با رفتن خود نصیبت حنجرت سرنيزه هاشد زمان آب آب گفتن خود حرم را سوخت دشمن ظالمانه اسارت شد نصیبم از زمانه رخم نیلی زسیلی و کبود است تمام پیکرم از تازیانه خودم دیدم تنت را می کشیدند خودم دیدم سرت را می بریدند خودم دیدم برای گوشواره چه گوشی از عزیزانت دریدند نشد با ما مدارا بعد عباس بلا شد قسمت ما بعدعباس دوتا شد قامتم، اما با ما نکردندلحظه ای تا، بعد عباس شدم آواره ی هرکوی و صحرا شدم از بعد تو محزون وتنها ز کوفه تا به شام از روی نیزه مرا با چشم گریان دید، سقا مرا انداخت از پا دوری تو غمم گردید تنها دوری تو اگر چه رنج بود و درد هم بود چه زجری داد ما را دوری تو حدیث غربتم را با تو گویم که غربت آمدازهرسوی سویم نمانده سوبه چشمانم که هرسو مزارت را به آه و ناله جویم غم این سینه ام پایان ندارد دل پر درد من درمان ندارد ز بسکه ناله کردم ، بهر گریه دگرچشمان زینب جان ندارد نشد فارغ ز رنج و درد باشم اسیر لشگری نامرد باشم نمیشد باورم هرگز برادر چهل منزل بیابانگرد باشم سه روزه آمدم پیش مزارت سه روزه خون دل خوردم کنارت سه روزه چشمم از گریه چو دریاست سه روزه بیقرارم ، بیقرارت
((رباعیات اربعین قسمت 6)) یک تن نگفت این تن عریان برای کیست این خیمه های شعله کشیده سرای کیست یک تن نگفت اینهمه شیون به قتلگاه از غصه های پر شرر ماجرای کیست ای کاش نمیشد که ببینم بدنت را پاشیده و صد پاره به گودال تنت را ای کاش نمیشد که ببینم سر نیزه پرخون بنمودست زکینه دهنت را هر زخم که آمد به تنت کاری بود از غصۀ تو کار دلم زاری بود پاشیده نمی گشت تنت در گودال گرقاسم و اکبر و علمداری بود بردند به غارت ز حرم معجرو خلخال شلاق شد از کینه نصیب تن اطفال بر نیزه زدند رأس جدااز بدنت را صدپاره تنت ماند برادر ته گودال بگذاشت به روی بدنت نیزه نشانی شد پشت تو از داغ علمدار کمانی عضوی ز تنت هیچ نماند بی زخم،حتی چشمی ودودستی ودوپائی و دهانی ای یوسف من پیرهنت را بردند پیراهن همچون کفنت را بردند ای وای که در لحظۀ تاراج زگودال دستان جدا ازبدنت را بردند دل از غم و ماتمت نشانی دارد از دیده فقط خون جگر می بارد دیدم به دوچشم خویشتن قاتل تو با نیزه تو را زخاک، برمی دارد در ورطۀ اندوه و بلا افتادی در دام جفای نیزه ها افتادی هرگاه که از روی زمین برخواستی یکباره تو با ضربۀ پا افتادی از سوز عطش به پیچ و تاب افتادی لب تشنه به زیر آفتاب افتادی شمشیروسنان چه کرد با اعضایت گردید تنت چوشمع آب،افتادی داغت گره ای بر دل غمدار انداخت آتش به دلم خصم ستمکار انداخت بر روی زمین تو را ز روی مرکب سر نیزۀ بی هوای اغیار انداخت
(( رباعیات اربعین قسمت 7)) به خوان اشک مهمانم نمودی اسیر آه و افغانم نمودی مرا خونین جگر ای یار تشنه ز لعل خشک و عطشانم نمودی نمانده تابی اندر جسم زارم شد از داغت هماره گریه کارم تو رفتی گشت،پرپر لاله هایت خزان کردند از کینه بهارم یک طرف خندۀ قاتل به دلت آذر زد یک طرف ناله ز تنهائی تو مادر زد آتشی بیش به جان تو فتاد آن لحظه که عدوکعب نی ازکین به تن خواهرزد تو را لب تشنه از تن سر بریدند تنت را در میان خون تپیدند به روی خاک صحرا پیکرت را به هر سو با سر نیزه کشیدند نشستم در کنارت دل پریشان غمین و زارومغموم و هراسان خودم دیدم به روی پیکر تو نشان سم اسب و نیزه هاشان کربلا هستی من را به خدا آتش زد حاصلم را ستم خصم دغا آتش زد چشم من دید که در گودی گودال چه شد زیرو گشتن تو جان مرا آتش زد تیغها مقصدشان بود، تمامی تنت دشنه ها تشنۀ سیراب شدن از بدنت بین آن معرکه از کینه،خدا میداند نیزه ها در طلب زخم زدن بر دهنت ساربان برد ز انگشت تو انگشترتو خنجر از کینه جدا کرد سر از پیکر تو وای از دشمن و از لحظۀ تاراج حسین چه کشید از غم بی معجریش خواهرتو پشتش ز داغ و غصه اکبر چو دال شد پاشیده تن نبودن جسمش محال شد رحمی نکرد خنجر قاتل به حنجرش در زیر سم است تنش پایمال شد تاحرم از دم گودال فقط گرئیدم نَرَوَد هیچ زیادم که چها من دیدم خواستم در بغل خویش بگیرم بدنت حیف،پاشیده و صدپاره تو را می دیدم
(( رباعیات اربعین قسمت8)) ربودند از تنت پیراهنت را به خاک انداختند خونین تنت را چسان گویم که بردند سوی کوفه ز کینه خواهر ناله زنت را تو را با نیزه  تا گودال بردند ز پای دخترت خلخال بردند به سوی شام و کوفه خواهرت را به همراه همه اطفال بردند تنت افتاد در گودی گودال زدی از درد چون بلبل پرو بال به تاراج عدو انگشترت رفت ز اهل خیمه غارت گشت خلخال سر پاکت چرا از تن جدا شد جدا با خنجر کین از قفا شد دو لب بگشا بگو آئینۀ حق به حلقومت چگونه نیزه جا شد از هر طرف بر پیکرت سر نیزه می رفت بر روی جسم اطهرت سر نیزه می رفت از گودی گودال زهرا ناله میکرد وقتیکه سوی حنجرت سرنیزه می رفت زدی آتش به جانم پُر شراره دلم دیگر ندارد راه چاره به غارت رفت از ما ای برادر هم از معجر همی از گوشواره تو را ای سورۀ والفجر کشتند به تیغ و نیزه و با زجر کشتند ز بعد قتل تو شادی نمودند گمان کردند که دارد آجر،کشتند انیسی غیر چشم تر ندارم غمی جز ماتمت دیگر ندارم دلم میخواست تا پیشت بمانم ولی دیدم به سر معجر ندارم به تیغ و نیزه جسمت را دریدند به خنجر عضو عضوت را بریدند تمام کینه هاشان از علی بود تنت را با سر نیزه کشیدند به خاک انداختند بال و پرت را به خاک و خون کشیدند پیکرت را رُخَت چون جلوۀ روی نبی بود دریدند چهره ی پیغمبرت را
(( رباعیات اربعین قسمت 9)) ببین از دوری ات خانه خرابم چکد خون دل از چشم پر آبم بیا ای یوسف لب تشنه من به یادت در نوای آب آبم لباست مانده بهرم یادگاری شدازچشمم به یادت اشک،جاری الهی که بنیرم تا نیاید به یادم یاد آن زخمای کاری بیا بنگر که غرق در ملالم به آه و ناله طی شد روز و سالم توراکشتند و لیکن زنده مانم برادر جان بیا بنما حلالم به یاد غصه های تو کبابم اسیر ناله و چشم پر آبم تمام خاطرات شام یک سو که من خونین دل ازبزم شرابم تو ای آرام جان سر بریده شدازداغت عزیزم،قد خمیده گریبان را دردیدم من به یادت چو دیدم نیزه اعضایت دریده چهل منزل به روی نی سرت بود چهل منزل به نیزه حنجرت بود زبسکه خوردم از خصم تو سیلی که رویم چون عذار مادرت بود تورا کشتند و برما شد جسارت تمام کودکان رفتند اسارت اگر انگشترت را ساربان برد ز ماهم معجر از سر رفت غارت نشد آخر بمیرم در بر تو نشد آخر ببوسم حنجر تو زبسکه تیغ و نیزه خورده بودی نشد در بر بگیرم پیکر تو حنا از خون سر مویت نمودند تو را بشکسته پهلویت نمودند خودم دیدم تو را با نیزه هاشان بمیرم وای،زیر و رویت نمودند نکردند رحم بر قد کمانت زدند طعنه ز اندوه جوانت تو گفتی آب و اما جای آبی فرو کردند نیزه بر دهانت ✍ .
. کاش روزی بشوم کفتر بین الحرمین بـوسه باران بکنم مرمر بین الحرمین صبحـها از سرِ سـجاده سـلامت کردم تا نگاهم کنی ای سَرور بین الحرمین .
. 🏴سبک اربعین حسینی علیه السلام زبانحال 🏴بند اول فراق تو،یک اربعین،زد آتشم یارم خیزو نگر،ای بی قرین،آه شرربارم بودم میان،عده ای،نامحرم و نامرد مرا نگاه،شومشان،پیر و زمینگیر کرد یک اربعین غم دیدم و آشفته و پژمرده ام یک اربعین زخم زبان شنیده ام افسرده ام 《برادرم مظلوم حسین》 🏴بند دوم رخت اسارت،بر تنم،بعد تو پوشیدم به احتزازه،پرچمه،سرخ تو کوشیدم منزل به منزل،رفتم و،با خطبه جوشیدم در مجلس،ابن زیاد،رفتم خروشیدم یک اربعین با رأس تو صحرا به صحرا رفته ام یک اربعین ای نازنین همراهه اعدا رفته ام 《برادرم مظلوم حسین》 🏴بند سوم مرا دگر،در پیکرم،تاب و توانی نیست این زینبت،دیگر همان،زینب که دانی نیست از قامتم،گویم تو را،یا از سر و مویم دیگر تو نشناسی مرا،سر بسته میگویم گویم به تو از شامیان آن مردمان بی حیا گویم به تو از مجلسِ حرام دشمن خدا 《برادرم مظلوم حسین》 ✍️🎵کربلایی امیرحسین سلطانی 👇👇👇
. 549 _ امام حسین علیه السلام _ سه بار میگم به سمت کرببلا  صلی الله علیک بر آن شهید تشنه ی سر جدا    صلی الله علیک یا ابا عبدالله خدا اگه خیر کسی رو بخواد   تو قلب اون حب حسین میزاره کاری میکنه که تو دنیا فقط     دلش برا کربلا بی قراره کربلا  کربلا    اللهم رزقنا رو به حرم میگم با سوز و گداز  صلی الله علیک قشنگ ترین سلام قبل از نماز     صلی الله علیک یا ابا عبدالله حرارت عشق تو تا قیامت    تو  قلب ما نمیشه سردو خاموش من زندگیم تو کربلا عوض شد    مهر تو رو نمیکنم فراموش کربلا کربلا   اللهم رزقنا علیه_السلام ✍ 👇
. شب هفتم مناجات مهدوی گریز: حضرت لیلا علیهاالسلام وقتی دلی برای تو کاشانه می شود دیگر پناهگاه تو صحرا نمی شود می دانم ای غریب، دراین شهر بی وفا دیگر دلی برای تو مأوا نمی شود ما غافلیم و هر ملکی داد می زند مردم! امام، بی کس و تنها نمی شود دنیا طلب شدیم و نفهمیده ایم که دنیای ما بدون تو زیبا نمی شود امشب کنار سفره ی ام البنین بیا مجلس که بی حضور تو برپا نمی شود وقت مرور روضه ی لیلاست العجل داغش به جز ظهور، مداوا نمی شود او را کنار پیکر اکبر کمک بده قلبش حریف وسعت غمها نمی شود گفت ای علی،برای پدر یک نفس بکش افتاده روی سینه ی تو، پا نمی شود صورت به صورت تو میان عدو گذاشت عقده ز قلب خسته ی او وا نمی شود می خواست تا حرم ببرد پیکر تو را با این تنی که مانده به هر جا نمی شود یک عضو توست سمت یمین، دیگری یسار یک عضو هم که گم شده پیدا نمی شود چیده تو را به روی عبایش ولی دگر این پاره پاره، ثانی طاها نمی شود ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) ................... شب ششم مناجات مهدوی گریز: حضرت رباب علیهاالسلام از چه دعای آمدنت مستجاب نیست این زندگی بدون تو غیر از عذاب نیست در انتظار دیدن تو، صبر تا به کی؟؟؟ دیگر قرار رفته و در سینه، تاب نیست کم گریه کرده ایم برای ظهور تو در آسمان دیده، برایت سحاب نیست دستم بگیر تا که بمانم به راه تو بر استواری ام که حساب و کتاب نیست وقتی کناره سفره ی روضه نشسته ام در فتنه ها دگر به دلم اضطراب نیست حالا که در فراق تو بی چاره گشته ایم چاره به غیر روضه ی بی بی رباب نیست می گفت اصغرم، گل لب تشنه ام بخواب در خیمه ها برای تو یک قطره آب نیست این رعد و برق و چک چک باران و جوی آب پیش نگاه  ِحسرت تو جز سراب نیست😭 یک تن نگفت حرمله ی پست و رذل را ملعون، نزن،که کشتن کودک ثواب نیست زد یک سه شعبه بر تو و قلب من و حسین بهتر از این برای عدو، انتخاب نیست حالا به روی نیزه شدی داغ دائمم حقّ  ِلبان خشک تو این آفِتاب نیست پایین بیا و در بغلم خواب  ِ ناز کن بر روی نی که اصغر من جای خواب نیست از بس که خورده ای به زمین از فراز نی چاره به غیر  ِ بستن تو با طناب نیست ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
1.32M
بی وفایی ای فُرات... 😭 چه فراتی که دَمی حیا نکرد درد شش ماهه ای رو دوا نکرد جگر دشمن دین خنک شد و آب دریا به حسین وفا نکرد تو بخیل کربلایی ای فرات خون شَوَی که بی وفایی ای فرات ای فرات اُف به تو و آبِ تَرَت خبرت هست چه شد دور و بَرَت؟ شمر سیراب و حسین با لب خشک ای فرات! خاک دو عالم به سَرَت تو بخیل کربلایی ای فرات خون شَوَی که بی وفایی ای فرات لب عباس پر از خون ز عطش دیده ای با لب خشک آمدنش چه روان هستی فرات بی خبر که علی اصغر تشنه کرده غش تو بخیل کربلایی ای فرات خون شَوَی که بی وفایی ای فرات مِهر زهراست اگر آب روان ز چه شد حسین او خون به دهان بی کفن روی زمین راس جدا حسرت آب فرات در دل و جان تو بخیل کربلایی ای فرات خون شَوَی که بی وفایی ای فرات .
. آمدم پیش تو دوباره حسین آمدم تا دوباره گریه کنم آمدم مثل قبل تا پیشت با دل پر شراره گریه کنم این چهل روز حیدری کردم مرد بودم میان نامردان خم به ابروی خود نیاوردم تا بریدم امان نامردان تو خودت شاهدی که در کوفه کوچه هارا گذر گذر رفتم من نه اینکه بخواهم آقاجان نه..به اجبار من سفر رفتم قسمتم شد اسارت و دوری رفتم و با عذاب هم رفتم گله ای نیست از مصیبت ها بی تو بزم شراب هم رفتم اف به دنیا…چه کرد با زینب؟ که من از غصه ی تو لبریزم کاش می مردم و نمی دیدم روی قبر تو آب میریزم خاطرم هست جنگ و دعوارا خاطرم هست داغ گهواره پیش چشم رباب غارت شد ای بمیرم…رباب بیچاره می نشست و به گوشه ای آرام‌ دست خود را فقط تکان‌ میداد روی نیزه کنار راس خودت علی اش را به من نشان می داد ظهر روز دهم به یادم هست من بمیرم چه ها کشیدی تو علی اکبر که رفت از خیمه مثل مادر دگر خمیدی تو خاطرم هست اربابا شد بدنش مثل یک معما شد خاطرم هست ماجرایش را بدنش سخت در عبا جا شد داد بی داد از غم عباس آمد و بی وداع با ما رفت خاطرم هست بچه ها خوشحال عموعباس سمت دریا رفت چند لحظه بعد رفتی و آستین بر نگاه برگشتی من پریشان ‌و مضطرب بودم تو ولی غرق آه برگشتی قبر او میدهد گواهی که بدنش شد قد علی اصغر باید این حرف را خلاصه کنم این اباالفضل،آن نشد دیگر… من رسیدم ولی برادرجان پرم از اضطرار و بد حالم گله ای نیست از مصیبت ها دلخور از ماجرای گودالم بی رمق روی خاک ها بودی نوک سر نیزه بازی ات می داد پیش تو آب بر زمین میریخت گیسویت هم به چنگ شمر افتاد بعد افتادن تو در گودال مقتلت را سنان تصرف کرد پیش چشمم حرامزاده به شمر حنجر خشک تو تعارف کرد - ✅آرمان صائمی -اربعین۱۴۰۲✍ سلام_الله_علیها .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. علیه_السلام بعد صد سال اگر زنده شوم بار دگر به جز از نوکری تو نکنم کار دگر زندگی باد حرامم که در این عمر دو روز طی شود روز و شبم در پی یک یار دگر گر بسوزد تن من باز ز خاکستر من بر نیاید که رود بر در دربار دگر جز تو دلدار دگر نیست اگر هست حسین دل نمانده است دهم تا که به دلدار دگر نیست غیر از تو مرا چشم مپوشی از من هست هر چند تو را نوکر بسیار دگر تو بخر هیچ  بخر ناز کن اما مسپار سر بازار مرا دست خریدار دگر گر قرار است بهای حرمت جان باشد این تو و جان من و رخصت دیدار دگر ✅موسی علیمرادی -شهریور ۱۴۰۲✍ .
. اگر چه نور چشمان ترش رفت به دریا زد یل آب آورش رفت دلش خوش بود تا آن لحظه ای که سوی مقتل غریب مادرش رفت ♦️♦️ بکش دستی به قلب زار زینب مدد کن بر دل خونبار زینب به امدادم بیا سالار قلبم که افتاده گره در کار زینب ♦️♦️ پس از پژمردن یک باغ لاله شده کار دل من آه و ناله بگیر این نیمه جانم را ولیکن نپرس از حال زهرای سه ساله ♦️♦️ ز جا برخیز ای غمخوار زینب که رفت از دست چشم تار زینب نمی دانی که در راه اسارت چه آمد بر سرم سالار زینب ✅ .
. هر کس که خاک تو نشد عزت ندارد بی روضه دنیا ذره ای لذت ندارد بیچاره آنکه حسرت تربت ندارد عمرِ بدون نوکری برکت ندارد نوکر پر از حرف است اشکِ روضه هایش شیعه به قنبرهاش هست و فضه هایش دین خدا دین نیست وقتی حوزه هایش قاضی و شاه آبادی و بهجت ندارد اسلام ما مدیون اسلام حسین است مرغ دلم عمری ست در دام حسین است ذکر شب قبرم فقط نام حسین است نوکر میان قبر خود وحشت ندارد جامانده های کاروان کربلاییم دلتنگ شبهای قشنگ نینواییم ما روز و شب دربدر این روضه هاییم دیوانگی روز و شب و ساعت ندارد یادش بخیر این روزها مشایه بودیم با دوستان تو رفیقِ پایه بودیم بالاتر از این، با خودت همسایه بودیم امسال انگار این گدا قیمت ندارد آموختیم از لشکرِ در قلت تو باشیم با هیهات منا الذلت تو تو رهبر ما هستی و ما ملت تو مثل تو آقا کشوری ملت ندارد این درد جز با گریه راه حل ندارد غم مرهمی جز خواندن مقتل ندارد پای رقیه طاقت تاول ندارد اما به غیر از دیدنت حاجت ندارد تا کاسه ی صبر اسیران شد لبالب دختر زبان به شکوه وا کرده مرتب بابا تو از وقتی که رفتی عمه زینب حالا چهل روز است همصحبت ندارد یادم می آید سمت تو لشکر کشیدند کاری ندارم هر چه دیدند و شنیدند اما خودم دیدم سرت را می بریدند داغی شبیه داغ تو وسعت ندارد گفتم تو را دارم تو را از من گرفتند از پیکر پاک تو پیراهن گرفتند مرکب نگو روی تنت هاون گرفتند بی تو حرم یک لحظه ی راحت ندارد قرآن بخوان آیات نور و فجر با تو باشد...تو گفتی...صبر کردم...اجر با تو اما جواب فحش های زجر با تو بابا رقیه بیش از این طاقت ندارد از این جهان خواهر که دارم غم ندارم سایه به روی سر که دارم غم ندارم روی سرم معجر که دارم غم ندارم وای از زمانی که حرم حرمت ندارد دیدی گلِ سر داشتم حالا ندارم گیسوی دلبر داشتم حالا ندارم یک تکه معجر داشتم حالا ندارم اما دگر این زندگی لذت ندارد زجر و سنان انگار که لج کرده بودند سر های روی نیزه را رج کرده بودند سمت محارم نیزه را کج کرده بودند ...دستان سنگ اندازها دقت ندارد تا کِی تن من جای زخم و لطمه باشد؟ تا کِی به دور ما هوار و هجمه باشد؟ بابا رقیه خواست پیش عمه باشد میخواستم، پایم ولی قدرت ندارد من در خرابه جانم از جسمم به در رفت من ماندم و این کاروان سمت خطر رفت با بد کسانی عمه ی ما به سفر رفت وای از سنان که ذره ای غیرت ندارد ✅مظاهر کثیری نژاد ✍ علیه_السلام .
. شبِ جمعه است هوای حرم افتاده سرم بارَمو بستم و در کوچه ی دل در به درم عشقِ تو کرده منو بی سرو پا مستِ جنون هر طرف گنبد و من کفترِ بی بال و پَرم عطرِ شش گوشه ی تو برده قرار از کفِ من چه کنم در طپشِ عشقِ تو من شعله ورم صحن تو با دلِ بشکسته تصوّر کردم باغِ بین الحرمین شوقِ اذونِ سحرم عطرِ آوای خوشِ گنبد و گلدسته ی تو با اذونِ سحری جلوه شده در نظرم یادِ گلهای غریب و عطش و روضه و اشک سیلِ خون ریزد از این غصه ز چشمانِ ترم نذر کردم به علی اصغرِ شش ماهه ی تو که شبِ جمعه بیوفته حرمِ تو گذرم حرمِ ساقی عجب حالِ خوشی داده منو خوش به حالِ دلِ من زائرِ قرصِ قمرم ماه بالای سرم شاهدِ رویای من است که به تصویرِ خیال اومده پایان سفرم آرزوی دلِ من نوکریِ درگهِ توست من به خاکِ قدمِ زائرِ تو مفتخرم اربعین کاش مرا پای پیاده ببری چه کنم باز هوای حرم افتاده سرم! ✅هستی محرابی ✍ .
. اگر سوار و اگر که پیاده می‌آییم به‌شوق توست که جاده‌به‌جاده می‌آییم هزارشکر که در اوج این همه سختی به دیدن حرم تو چه ساده می‌آییم بزرگ و کوچک ما شوق کربلا دارند بدیهی است که با خانواده می‌آییم اگرچه سختی و دشواری است، اما ما به خُلق باز و به روی گشاده می‌آییم "به‌رغم مدعیانی که منع عشق کنند" به حکم عشق الهی زیاده می‌آییم شکوهمندترین نوع انتظار این است همین که خسته ولی ایستاده می‌آییم در این مسیر فقط در پی رضای توایم که فکر غیر تو از سر نهاده، می‌آییم بیا به دیدن ما ای امام صاحب‌امر که ما به شوق تو با این اراده می‌آییم .
34.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ چهل باران . ویژه اربعین ضبط در مسیر پیاده روی و بین الحرمین سفارش شهرداری فولادشهر جهت پخش در تلویزیون پخش امشب بعد از خبر ۲۳ از شبکه اصفهان کیفیت برتر در آپارات https://www.aparat.com/v/xVHG1 .......