eitaa logo
مجمع الذاکرین مداحان کشوری و بخش پیربکران شهرستان فلاورجان اصفهان
3.6هزار دنبال‌کننده
10هزار عکس
13.6هزار ویدیو
1.2هزار فایل
مجمع ذاکرین مداحان بخش پیربکران بسیج مداحان آموزش مداحی امام حسین(ع)محل کلاس پایگاه بسیج کرافشان حوزه شهید بهشتی چهارشنبه شبه ساعت ساعت ۱۹/۳۰ مداح اهل بیت مهدی عباسی شماره تماس مجتبی موسوی ونهری: 09130857625 لینک کانال: @madahanpirbakran
مشاهده در ایتا
دانلود
سید رضا نریمانیبخش_دوم_زمینه_روزم_سیاه_شده_مثل_شام_عزا.mp3
زمان: حجم: 21.13M
. 📋 روزم سیاه شده مثه شام عزات حاج ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ روزم سیاه شده مثه شام عزات کسی نیومده منم و بچه‌هات نماز آخره که می‌خونیم برات اَللّٰهمَّ لَا نَعلَمُ مِنها إلّا خَیرا دیدی چه جوری زهرام و کشتن، آه از دنیا من‌ خونه‌‌خراب‌ می‌شم‌ با این‌ غم، برگرد زهرا آی دنیا / می‌بینی / دنیام از دستم رفت زانوهام / بی‌جونه / زهرام از دستم رفت «زهرام از دستم رفت، زهرام از دستم رفت» مگه قرار نبود بمونی پیش ما خوشیِ حیدر و نمی‌خوان خیلیا برا همین سه بار زدنت بی‌هوا زخمایی رو که پنهون می‌کردی، دیدم زهرا خیلی‌ به‌ تو زحمت‌ دادم‌ خیلی، نُه‌ سال، اما أللهمَّ لَا نَعلَمُ مِنها إلّا خیرا تنهای / تنهام و / مأوام از دستم رفت چشمام تار / می‌بینه / زهرام از دستم رفت «زهرام از دستم رفت، زهرام از دستم رفت» *شاعر: ✍ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .
. 🩸صبح بعد از و جریان سیلی خوردن مقداد🩸 🥀 بعد از دفن شبانه هنگامی‌که صبح شد، مردم به سمت منزل سلام‌الله علیها روی آوردند تا بر او نماز بخوانند. مقداد، ابابکر را دید و به او گفت: ما او را دیشب به خاک سپردیم عمر به ابوبکر گفت: آیا به تو نگفتم آن‌ها مخفیانه او را دفن می‌کنند تا ما حاضر نباشیم. 🥀 مقداد گفت: این وصیت سلام‌الله‌ علیها بوده است که شما بر او نماز نگذارید. 🥀 عمر دست خویش را بالا برد و به شدت بر سر و صورت مقداد زد که از شدت ضربه، مقداد درمانده شده بود. حاضرین مقداد را از دست او رها کردند. 🥀 مقداد گفت: دختر رسول‌خدا صلی‌الله علیه و آله و سلم از دنیا رفت در حالی که خون از پهلوی او به سبب ضربه‌ شمشیر و تازیانه‌ای که تو به او زده بودی، جاری بود. و من در نزد شما بسیار حقیرتر از علیه‌السلام و سلام‌الله علیها هستم. 🥀 هنگامی‌که این کلام را شنیدند، گفتند: به خدا سوگند آن کسی را که باید بزنیم، علی بن ابی طالب علیه‌السلام است. 🥀 به سوی علیه‌السلام روی آوردند و او در مقابل درب خانه نشسته بود. عمر به او گفت: ای پسر ابی‌طالب علیه‌السلام آیا حسادت قدیمی‌ات را رها نکردی. 🥀 رسول‌خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله را غسل دادی و بر نماز سلام‌الله‌ علیها بدون حضور ما نماز خواندی و به علیه‌السلام یاد دادی که به ابوبکر بگوید از منبر پدرم پایین بیا. 🥀 علیه‌السلام سکوت نموده بود و چیزی نمی‌فرمود. عقیل پاسخ داد: به خدا سوگند شما حسودترین مردم هستید و کسانی هستید که به دشمنی پیامبر و اهل بیتش پیشی گرفتید. سلام‌الله‌ علیها را دیروز آنچنان زدید و او از دنیا رفت در حالی که پشت پهلوی او غرق خون بود و او از شما دو نفر ناراضی بود..! 📕 مأثور، حجت‌الاسلام حنیفی، صفحه ۲۱۲ 🏷 .
. دو امانتی که حقشون ادا نشد.... امیرالمؤمنین کنار قبر حضرت زهرا علیهماالسلام حضرت مهدی امانت حضرت زهرا علیهماالسلام😭 پدرت خواست که خورشید امامت باشی نور توحید برای شب  ِظلمت باشی خواهش قلب نبی بود که همچون قرآن پیش این مردم بدعهد، امانت باشی بود آزار تو ، آزار خداوند و رسول تو نباید که چنین غرق جسارت باشی پشت در رفتی و بدجور تو را آزردند خواستی یاور و حامی ولایت باشی کاش می مُردم و آن روز نمی دیدم که بین دیوار و در از بغض و عداوت باشی وقت غسل تن زخمی  ِتو گفتم با آه باورم نیست پر از زخم و جراحت باشی باورت می شود ای طاقت حیدر، سی سال با غم خود، سبب رفتن طاقت باشی سر قبر تو زدم ناله که مهدی برگرد تا که منجی دل غرق مصیبت باشی منتقم زود بیا مادر تو راضی نیست سالها دربه در  ِوادی غربت باشی او تو را پیش محبّان به امانت بگذاشت از چه باید که طرید از همه امّت باشی چیست جرم و گنه تو که هزار و صد سال هر شب و روز اسیر غم و محنت باشی زخم قلب من و زهراست همیشه تازه تا زمانی که تو در محبس غیبت باشی ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
دوباره درد  ِهجرت، بر لب جوهر نشسته و اشک نوکرت بر صفحه ی دفتر نشسته ببین که نوکرت عمریست با دستان خالی سر  ِ راه وصالت، با دو چشم تر نشسته برای مردن هر شیعه ای این جمله کافیست امامش بین صحرا بی کس و یاور نشسته تو آن شاه غریبی که هزار و چندسال است به امّید فراهم گشتن لشکر نشسته بیا که حسرت ما شد حکومت کردن تو چرا جای تو دشمن روی هر منبر نشسته شبیه قبر تاریک است دنیا بی حضورت که در آن دل به دنبال مه و اختر نشسته دوباره روضه ی مادر، دلم در زیر خیمه به امّید شفاعت در صف محشر نشسته ظهورت را همیشه خواستم وقتی که اشکم کنار قبرهای آل پیغمبر نشسته بیا بنگر کنار قبر مادر نیمه شبها که با قدّ کمانی، فاتح خیبر نشسته شده شرح غم  ِسی سال  ِ حیدر اینکه هرشب کنار قبر کوثر، ساقی کوثر نشسته پس از غسل تن مجروح، حق دارد علی که کنار قبر جانش با دل مضطر نشسته دوباره روضه خواند وگفت زهرا پیش قبرت ببین با استخوانی در گلو، حیدر نشسته همیشه روبه رویم بین دیوار و دری تو چرا که خون تو بر روی میخ در نشسته زمان غسل تو فهمیده ام که ردّ پای چهل تا بی حیا بر روی بال و پر نشسته چه دیدم، آه ؛ هنگام وداعت بین این قبر به روی حور، دست ثانی کافر نشسته به نوبت دیده ام، گاهی مغیره، گاه قنفذ اگر اشکم میان کوچه و معبر نشسته قرار بعدی ما کربلا و پیش گودال ببینی زینبت پیش تنی بی سر نشسته به جای تو زند بوسه به رگهای بریده به روی حنجری که از قفا خنجر نشسته سکینه، اربعین گوید کنار قبر سقا عمو بعد تو صدها زخم بر پیکر نشسته چه قبر کوچکی داری، یکی گفته: سکینه کنار پیکر عباس یا اصغر نشسته؟ ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
. قبر تو باشد مروه صفاي من خانه سعي صفا و مروه كنم غريبانه گفتم بمان اما به پيش من نماندي تو ماه شبم ديدي به چه روزم نشاندي تو ای فاطمه جانم شفا گرفتي آخر اي يار بيمارم من بي طرفدارم اي تنها طرفدارم از داغ تو درياي چشمم گشته طوفاني اي واي اگر عمرم شود بعد از تو طولاني اي فاطمه جانم چشم انتظات زينب با چشم تر مانده بيا بسوي خانه اي پشت در مانده همچون پرستو پركشيدي رفتي از لانه خانه خرابم كرده اي اي صاحب خانه ای فاطمه جانم اي شمع خانه از چه افتادي از سوسو بعد از تو مي گيرم من سر بر سر زانو ای يار هجده ساله ام كردي زغم پيرم در خانه آتش زده من بي تو میميرم اي فاطمه جانم .👇
. کنار قبر تو جان می دهد پرستارت سفر بخیر عزیزم خدا نگهدارت ... خدا کند که بیاید ببوسم از دستش اجل اگر برساند مرا به دیدارت ... تو را زدند علی را کشان کشان بردند تو یاورم شدی اما علی نشد یارت تو را شکسته سپردم به دستهای نبی بیا ببین که شکسته غرور غمخوارت به خنده های مغیره مرا سپرده ای ، آه فدای دست کبود ز درد بیزارت به ذوق مادری ات لطمه خورد واویلا در شکسته ی این خانه داد آزارت تو با صدای گرفته حسین می گفتی که گریه کرد به گودال چشم خونبارت سری به نیزه بلند است در برابر تو به سر زند حرم از ضجه های آخر تو .
. راحتِ جونم رفت دیشب از پیش‌ِمن،خانومِ خونه‌م رفت در اوجِ غُربت رفت همراهش از دلِ مَحزونم طاقت رفت دیدی که صبرم سر اومد خدا حیدر به زانو در اومد خدا هم یک جهان غم به قلبم نشست هم‌دوّمین‌رُکن‌ حیدر شکست ای‌وای‌من‌ زهرای‌من غم میزنه موج توو چشمای‌من میریزه روی مزار تو اشکای‌من یافاطمه-فاطمه-فاطمه _ ذهنم در تَشویشه می‌ترسم بعد از تو عُمرم طولانی‌شِه مثل من تنها نیست بعد ازتو زهراجان‌خِیری‌تو دنیا نیست ریخته بهم خونه و زندگیم من‌موندم و چارتا بچّه‌یتیم تارفتی ای دلخوشیم از بَرم شد‌ سقف‌ِخونه‌م‌خراب‌روسَرم جانان‌ِمن ریحان‌ِمن بردار سَر از خاک تورو جان‌ِمن آشفته‌ست احوال طفلان من یافاطمه فاطمه فاطمه
. قبر زهرایم صفا و، مروه طفلان یتیمم سعی می باید کنم من ،این صفا و مروه را *** هم دلم برا زهرام تنگ میشه و باید خودم رو به مزار مخفیش برسونم و راز دل بگم، و هم باید سریع بخانه برگردم ، تا وقتی حسین بیدار میشه و بهانه ی مادرش رو میگیره، کنارش باشم و دلداریش بِدم و باهم در فراق زهرا گریه کنیم. .
زمان: حجم: 293.7K
قبر تو باشد مروه صفاي من خانه سعي صفا و مروه كنم غريبانه گفتم بمان اما به پيش من نماندي تو ماه شبم ديدي به چه روزم نشاندي تو ای فاطمه جانم شفا گرفتي آخر اي يار بيمارم من بي طرفدارم اي تنها طرفدارم از داغ تو درياي چشمم گشته طوفاني اي واي اگر عمرم شود بعد از تو طولاني اي فاطمه جانم چشم انتظات زينب با چشم تر مانده بيا بسوي خانه اي پشت در مانده همچون پرستو پركشيدي رفتي از لانه خانه خرابم كرده اي اي صاحب خانه ای فاطمه جانم اي شمع خانه از چه افتادي از سوسو بعد از تو مي گيرم من سر بر سر زانو ای يار هجده ساله ام كردي زغم پيرم در خانه آتش زده من بي تو میميرم اي فاطمه جانم ✍ .
. من  علیم کز غم  زهرا  زپا افتاده ام جسم  بی جانم که از جانم جدا افتاده ام او به زیر خاک پنهان گشته و در خانه من در شگفتم  او  کجا من در کجا افتاده ام یارسول الله داغی بر دلم  افزوده  شد کز شرارش  همچنان نی از نوا افتاده ام قتلگاهش مروه هست و قبر او باشد صفا بس که کردم سعی در این ره زپا افتاده ام هستی من بود زهرا هستیم از دست رفت گوهری بودم که از قدر و بها افتاده ام بعد زهرا زندگی کردن برایم مشکل است مشکلی دارم  که بی مشکل گشا افتاده ام
. سلام_الله_علیها (ع) الا ای خاک یارم را گرفتی گلم باغم بهارم را گرفتی علی از داغش، آه سرد دارد مراقب باش، پهلو درد دارد بسوزم در غمش با حال خسته الا ای خاک بازویش شکسته به او غربت رسیده در مدینه به تو بسپردمش با زخم سینه نشان عشق دارد در وجودش مدارا کن تو با جسم کبودش تو میبینی رخش گردیده نیلی زده مردی به او در کوچه سیلی نبین مهمان تو قامت کمان است الا ای خاک زهرایم جوان است کفن کردم تن او را شبانه به چشم بچه ها در صحن خانه.... الا ای خاک وقت یاریِ توست دلم گرم امانت داریِ توست .
. در شرح حالِ خانهٔ مولانا علی(ع) ندیده خیری از شهر مدینه اگر از خیرِ این دنیا گذشته گذشته واسه حیدر قدرِ صد سال سه روز از رفتنِ زهرا(س) گذشته بیادش ختم قرآن داره هر شب بهارش رفته و حالش خزونه صداش میگیره و میلرزه از بغض علی(ع) تا سوره کوثر میخونه شده با هر بهونه تازه؛..داغش نبودِ فاطمه(س) واسش عذابه پُر از زخمای ِ بستر رفت، یارش روو دستاش جایِ زخمایِ طنابه غریبونه، یه گوشه مثّ بابا شده خونه نشین! داره دلیلی... حسن(ع) تا میگذره از کوچه هربار می پیچه تویِ گوشِش ضربِ سیلی پریشونه همش! یادش نِمیره- میونِ شعله ها افتادنِ "در" با گریه تویِ خلوت میزنه حرف همش با چادرِ خاکیِ مادر تنورِ خونه سرده چند وقته حسین(ع) از داغ ِ مادر بیقراره دلش تنگه! شده خیره به دستاس هوایِ گرمیِ دستاش و داره توو چشماش اشکه هر چی میخوره آب غم ِ مادر چی به روزش آوُرده براش زَهره! گوارا نیست! چونکه- فقط از دستِ مادر آب خورده نوازش هایِ بابا هست امّا- از عشقِ مادرونه هست محروم توو چشماش داره حرفای نگفته چه سنگینه سکوتِ أمّ کلثوم(س) اذون میگن! عجب دلتنگه زینب(س) گلِ قلبش داره از غم میپوسه تویِ سجّادهٔ مادر میشینه همش تسبیح و مُهرش رو میبوسه پریده زینب(س) از خوابش پریشون نشسته؛ خیره به هر دو برادر شبونه اشک میریزه کنارِ کفن هایی که دستش داده مادر! ✅ آذر ماه ۱۴۰۳ سلام_الله سلام_الله .................... شعله های دل « عجب گلی روزگار » ز دست حیدر گرفت از علی مرتضی دخت پیمبر گرفت دید علی ناگهان در دل آتش عدو همره آلاله اش غنچه ی پرپر گرفت بس که شرر خیز بود آتش و آن ماجرا دست به پهلوی خود بانوی اطهر گرفت در غم او مرتضی ناله مکرّر زند داغ غمش از علی اشک مکرّر گرفت فاطمه و شعله ها آه کزین ماجرا در دل شیر خدا آتش غم در گرفت کوثر قرآن که رفت از برِ حیدر ولی زانوی غم در بغل ساقی کوثر گرفت دست نبی ناگهان گشت برون از لَحَد آه پدر آمد و پیکر دختر گرفت لحظه ی آخر نبی پیش دو چشم علی یاس خزان دیده را آمد و در بر گرفت ناله ی طفلان او در غم مادر بلند خانه ی بی فاطمه جلوه ی محشر گرفت مثل حسین و حسن زینب او یک طرف ناله ی واویلتا از غم مادر گرفت سوخت درِ خانه و سوخت دل کودکان دامن این خانه را شعله ی آذر گرفت «یاسر» ازین ماجرا غرق عزا شد دلش وز صدف چشم خود دانه ی گوهر گرفت ** حاج محمود تاری «یاسر»✍ .