.
روضه و توسلِ جانسوز _ ویژۀ ایام شهادت رسول اکرم صلوات الله علیه _96_سید مجید #بنی_فاطمه ↯
┄┅═══••↭••═══┅┄
گفتم که عمر ماه صفر رو به آخر است
دیدم شروع محشر کبرای دیگر است
گردون شده سیاه و فضا پر زدود و آه
تاریک تر ز عرصه ی تاریک محشر است
گرد ملال بر رخ اسلام و مسلمین
اشک عزا به دیده ی زهرای اطهر است
گفتم چه روی داده که زهرا زند به سر
دیدم که روز، روز عزای پیمبر است
پایان عمر سید و مولای کائنات
آغاز دور غربت زهرا و حیدر است
قرآن غریب و فاطمه از آن غریب تر
اسلام را سیاه به تن، خاک بر سر است
روی حسین مانده به دیوار بی کسی
چشم حسن به اشکِ دو چشم برادر است
ای دل بیا و گریه ی زینب نظاره کن
مانند پیروهن جگر خویش پاره کن
زهرا به خانه و ملک الموت پشتِ در
از بهر قبض روح شریف پیامبر
از هیچ کس نکرده طلب اِذن و ای عجب
بی اذن فاطمه ننهد پای پیش تر
با آن که بود داغ پدر سخت، فاطمه
در باز کرد و اشک فرو ریخت از بصر
یک چشم او به سوی اجل، چشم دیگرش
محو نگاه آخرِ خود بود بر پدر
اشک حسن چکیده به رخسارِ مصطفی
روی حسین بر روی قلب پیامبر
دیگر نداشت جان که کند هر دو را سوار
بر روی دوش خویش به هر کوی و هر گذر
*همیشه حسن و حسین رو شونه ی پیامبر بودن...*
زد بوسه ها به حلق حسین و لب حسن
از جان و دل گرفت چو جان هر دو را به بر
هر لحظه یاد کرد به افسوس و اشک و آه
گاهی ز طشت و گاه ز گودال قتلگاه
شاعر: غلامرضا سازگار
* دختر طاقت نداره بابا رو بی حال ببینه،اونم دختری مثل فاطمه،اینقدر بی تابی کرد،گفت: بابا! سن و سالی نداشتم مادرم از دنیا رفت،تو هم داری فاطمه رو تنها میذاری؟...
عاقبت پیغمبر فاطمه رو صدا زد؟دخترم بیا...یه چیزی در گوش فاطمه گفت،دیدن لبخند رو لب زهرا اومد...سئوال کردن،گفت:بابام به من گفت: اول کسی که به من ملحق میشه از این خانواده تویی عزیزم...قلب زهرا آروم شد....
اما یه دختری هی میگفت: عمه! کی خرابه می رسیم؟ می گفت: عزیزیم چرا سراغ خرابه رو می گیری؟ می گفت: عمه! بابام به من گفته میام خرابه می برمت...
آخرین لحظات پیغمبر بود،نگاه به حسنین می کرد،،نگاه به فاطمه اش می کرد....یا رسول الله! خوب زهرا رو نگاه کن...
یه مرتبه شنید صدا درمیآد،جلو در اومد دید یه پیرمردی اومده،صدا زد: خانوم جان می خوام بابات رسول خدا رو ملاقات کنم،فرمود: بابام ممنوع الملاقاتِ،بار دوم،فرمود: مگه نگفتم بابام ممنوع الملاقاتِ؟ بار سوم تا در زد پیغمبر فرمود: عزیزم جلو بیا،می دونی این کیه داره در میزنه؟صدا زد: نه بابا... پیغمبر فرمود:دخترم این مَلَکُ المُوتِ، از هیچ کسی اجازه نمیگره،از هیچ پیغمبری اجازه نگرفته...بابا جان! پس چرا وارد نشد؟ گفت: عزیزم به احترامِ تو...خونه ای که فاطمه باشه عزرائیل هم حیا میکنه بدون اجازه وارد بشه،زهرا باید اجازه بده...
یا رسول الله! کجا بودی هم در رو بدون اجازه زدن، هم هیزم آوردن؟ یا رسول الله کجا بودی بینِ در و دیوار پهلویِ فاطمه رو شکستن؟
آخرین لحظات یه وقت دیدن علی بچه هارو از پیغمبر جدا کرد،حسین و حسن خودشون رو روی سینه ی پیغمبر انداختن،پیغمبر نوازشون می کرد،فرمود: علی جان بذار رو سینه ام باشن...
یارسول الله مگه نفرمودید :کسی که داره جون میده باید سینه اش رو آزاد کرد،آخه یه پیراهن رو سینه اش سنگینی میکنه؟
فرمود:علی! اگه حسین رو سینه ی من باشه من راحت جون میدم...اما کربلا...ای حسین...
______
#سید_مجید_بنی_فاطمه
#ویژه_ایام_صفر #رسول_الله
#روضه_پیامبر_اکرم_صلوات_الله_علیه
#روضه_حضرت_رسول_صلی_الله_علیه_وآله
╰━═━⊰✾••✾⊱━═━╯
۱۱
#روضه_حضرت_رسول_صلی_الله_علیه_وآله
#ماه_صفر
بسم الله الرحمن رحیم...
یا رحمن یا رحیم...
🔸ای امت رسول قیامت بپا کنید
🔸لبریز جام دیده ز اشک عزا کنید
ایام مصیبت پیغمبر خدا...
و از طرفی هم ایام شهادت آقای غریب...
کریم اهل بیت امام حسن مجتبی است
🔸در ماتم پیمبر و تنهایی علی
🔸باید برای حضرت زهرا دعا کنید
از فردا دیگه ایام تنهایی و غربت امیرالمومنین شروع میشه...
دیگه مادرمون زهرای مرضیه یتیم میشه...
🔸داغ پیغمبر است و بلاییست بس عظیم
🔸حیدر غریب گشته و زهرا شده یتیم
دلت اینجا نباشه...
با پای دل بریم مدینه...
ای مدینه...
عجب روزهایی رو دیدی...
🔸حیدر غریب گشته و زهرا شده یتیم
امان از یتیمی ...
مثل فردایی پیغمبر خدا در بستر بیماریه...
زهرای مرضیه مثل پروانه دور بستر بابا میگرده...
هی به صورت زیبای بابا نگاه میکنه...
اشک میریزه...
میگه بابا جان یا رسول الله خوب میشی بابا...
بلاخره از بستر بیماری بلند میشی بابا...
خیلی سخته برای خونواده ای...
ببینند بابا تو بستر بیماری باشه و...
نتونن کاری کنن...
هی رسول خدا بیهوش میشدن...
هی به هوش می اومدن...
بچه ها طاقت نیاوردند...
حسن و حسین اومدن...
خودشون رو انداختن روی سینه ی پیغمبر...
رسول خدا رو در آغوش گرفتند...
گریه میکنند...
تا امیرالمومنین اومد بچه ها رو از رو سینه پیغمبر خدا بلند کنه...
حضرت چشمان مبارک رو باز کردند...
فرمودن علی جان...
بگذار بچه ها کنارم باشن...
بگذار با بچه ها وداع کنم...
حسنش رو در آغوش گرفت...
حسینش رو در آغوش گرفت...
لحظات آخره...
دیگه دست های پیغمبر خدا رمق در بدن نداره...
هر طوری بود با بچه ها وداع کرد...
یکوقت دیدند حضرت آروم آروم چشماشون رو از این دنیا بستند و...
راحت شدند...
#گریز
تا امیرالمومنین اومد بچه ها رو از روی سینه پیغمبر خدا بلند کنه...
حضرت فرمودن علی جان...
بگذار بچه ها کنارم باشن...
با دست هایی که رمق نداشت...
حسن و حسینش رو در آغوش گرفت...
عرضه بداریم یا رسول الله...
لحظات آخر طاقت نداشتید ببینید بچه ها رو از کنار شما دور کنند...
اما ای کاش شما کربلا میبودین...
وقتی دختر ابی عبدالله اومد کنار بدن بابا...
صدا زد عمه جان زینب...
(هذا نعش من)
عمه جان این بدن کیه
خدایا با بدن حسین چکار کردند...
دختر... بدن بابا رو نمیشناسه...
سر در بدن نداره...
همه بدن غرق خون...
انگشت و انگشتر نداره...
صدا زد جانان عمه...
این بدن بابای غریبت حسینه...
خودش رو انداخت روی بدن بابا...
شروع کرد به درد و دل کردن...
یدفعه دیدن چند نفر با تازیانه دارن می آیند...
خدایا اینا میخوان چکار کنن...
کنار بدن بابا ...
هم دختر رو زدن هم عمه جانش زینب رو زدن...
یدفعه دختر بی تاب شد...
صدا زد بابا...
أُنظُر إلی عَمَّتِیَ المَضروُبَة
بابا بلند شو ببین...
دارن عمه جانم زینب رو میزنند...
🔸با همان دستی كه زهرا را زدند
🔸در كنار ِ پیكرت ما را زدند
هر کجا نشستی...
دهانت رو خوش بو کن...
بگو یا حسین...
(و سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مَنقَلَبٍ ینقَلِبونَ. سوره: شعراء آیه: 227)
.
.
#روضه_حضرت_رسول_صلی_الله_علیه_وآله
#رسول_الله
#ماه_صفر
بسم الله الرحمن رحیم...
یا رحمن یا رحیم...
🔸ای امت رسول قیامت بپا کنید
🔸لبریز جام دیده ز اشک عزا کنید
ایام مصیبت پیغمبر خدا...
و از طرفی هم ایام شهادت آقای غریب...
کریم اهل بیت امام حسن مجتبی است
🔸در ماتم پیمبر و تنهایی علی
🔸باید برای حضرت زهرا دعا کنید
از فردا دیگه ایام تنهایی و غربت امیرالمومنین شروع میشه...
دیگه مادرمون زهرای مرضیه یتیم میشه...
🔸داغ پیغمبر است و بلاییست بس عظیم
🔸حیدر غریب گشته و زهرا شده یتیم
دلت اینجا نباشه...
با پای دل بریم مدینه...
ای مدینه...
عجب روزهایی رو دیدی...
🔸حیدر غریب گشته و زهرا شده یتیم
امان از یتیمی ...
مثل فردایی پیغمبر خدا در بستر بیماریه...
زهرای مرضیه مثل پروانه دور بستر بابا میگرده...
هی به صورت زیبای بابا نگاه میکنه...
اشک میریزه...
میگه بابا جان یا رسول الله خوب میشی بابا...
بلاخره از بستر بیماری بلند میشی بابا...
خیلی سخته برای خونواده ای...
ببینند بابا تو بستر بیماری باشه و...
نتونن کاری کنن...
هی رسول خدا بیهوش میشدن...
هی به هوش می اومدن...
بچه ها طاقت نیاوردند...
حسن و حسین اومدن...
خودشون رو انداختن روی سینه ی پیغمبر...
رسول خدا رو در آغوش گرفتند...
گریه میکنند...
تا امیرالمومنین اومد بچه ها رو از رو سینه پیغمبر خدا بلند کنه...
حضرت چشمان مبارک رو باز کردند...
فرمودن علی جان...
بگذار بچه ها کنارم باشن...
بگذار با بچه ها وداع کنم...
حسنش رو در آغوش گرفت...
حسینش رو در آغوش گرفت...
لحظات آخره...
دیگه دست های پیغمبر خدا رمق در بدن نداره...
هر طوری بود با بچه ها وداع کرد...
یکوقت دیدند حضرت آروم آروم چشماشون رو از این دنیا بستند و...
راحت شدند...
عرضه بداریم یا رسول الله... آقا...
شما خیلی در دنیا اذیت شدید...
خیلی به شما ظلم کردند...
اما لحظات آخر وقتی چشمان مبارک رو باز کردین...
یک طرف حسن و حسین کنارتون بودن...
یک طرف امیرالمومنین کنارتون بودن...
یک طرف هم زهرای مرضیه مثل پروانه دور بستر شما...
دل ها بسوزه...
برا اون آقایی که لحظات آخر وقتی چشماش رو باز کرد ببینه...
و الشمر جالس علی صدره
شمر روی سینه حسین
هر کجا نشستی صدا بزن...
ای غریب حسین...
یک نفر دیگه هم اومد کنار ابی عبدالله...
خواهرش زینب کبری اومد کنار برادر...
اما دیر رسید...
از بالای تل زینبیه یه نگاه کرد دید دارن بردارش حسین رو سر میبرن...
چکار کنه بی بی زینب،
یا الله...
دستهاش رو گذاشت روی سر...
صدا زد...
وا محمدا...
واعلیا...
یا رسول الله منو ببخشید آقا...
چیزی نگذشت...
یکدفعه زینب کبری ببینه...
زمین و زمان بلرزه در اومد...
هوا متغیر شد...
نگاه کرد دید...
سر حسینش روی نیزه...
🔸سری به نیزه بلند است در مقابل زینب
🔸خدا کند که نباشد سر برادر زینب
الا لعنت الله علی القوم الظالمین
#رسول_الله
.
هدایت شده از امام حسین ع
.
👈 #روضه_حضرت_رسول_صلی_الله_علیه_وآله
👈 #روضه_پیامبر_اکرم_صلوات_الله_علیه
هشتک یا "کلمه آبی رنگ" را لمس "کلیک کنید" و در پایینِ صفحه ،سمت چپ، علامت ۸یا بالا (↑ و ↓)را بزنید و از متن و صوت بهرمند شوید. .
.
.
#روضه_حضرت_رسول_صلی_الله_علیه_وآله
تو رفتی و زهرا به حال زار افتاد
کارم برای مرگ به اصرار افتاد
رفتی اراذل خانه را آتش کشیدند
انسیه الحورات بین نار افتاد
دستی که می بوسیدی اش نوبت به نوبت
در کوچه با ضرب غلاف از کار افتاد
با مخزن الاسرار من لج کرده بودند
یک جور زد بر سینه ام مسمار افتاد
من که خودم از حال رفتم فضه میگفت:
در شُل شد و روی سرم انگار افتاد
یک عده اَبْتر انتقام از من گرفتند
بارم میان آن در و دیوار افتاد
افتادم و از روی من یک شهر رد شد
یَثرب به فکر اذیت و آزار افتاد
شلاق بالا رفت و من چیزی ندیدم
رَدّش ولی بر بازویم بسیار افتاد
من کوچه رفتم دخترانم ارث بردند
زینب گذارش تا سر بازار افتاد
من بین زنهای مدینه خطبه خواندم
او در میان دسته ی اشرار افتاد
#رحلت_رسول_اکرم #رسول_الله
.👇
1. ملک وجود.mp3
10.43M
#روضه_شهادت_پیامبر_اسلام
(صلی الله علیه و آله وسلم)
#سید_مهدی_میرداماد🎤
مُلک وجود
غرق در اندوه و در عزاست
آغاز صبح غربتِ
زهرا و مرتضاست
قرآن عزا گرفته و
عترت شده غریب
شهر مدینه را به جگر
داغ مصطفاست
خون گریه کن مدینه
کز این ماتم عظیم
گر آسمان
خراب شود بر سرت رواست
گشتند انبیا همه
چون فاطمه یتیم
زیرا عزای
قافله سالار انبیاست
خلقت چه لایق است
که صاحب عزا شود
عالم عزا گرفته و
صاحب عزا خداست
اهل ولا به هوش
که با رحلت نبی
شهر مدینه
یکسره آبستن بلاست
قومی برای غصب خلافت
شدند جمع
یا لَلعَجَب ! وصی پیمبر،
علی، کجاست ؟
#شاعر_استاد_سازگار✍
#بیست_و_هشتم_صفر
#روضه_حضرت_رسول_صلی_الله_علیه_وآله
#رحلت_پیامبر_اکرم
.
#روضه_حضرت_رسول_صلی_الله_علیه_وآله
#بیست_و_هشتم_صفر
#رحلت_پیامبر_اکرم
بسم الله الرحمن رحیم...
یا رحمن یا رحیم...
🔸ای امت رسول قیامت بپا کنید
🔸لبریز جام دیده ز اشک عزا کنید
ایام مصیبت پیغمبر خدا...
و از طرفی هم ایام شهادت آقای غریب...
کریم اهل بیت امام حسن مجتبی است
🔸در ماتم پیمبر و تنهایی علی
🔸باید برای حضرت زهرا دعا کنید
از فردا دیگه ایام تنهایی و غربت امیرالمومنین شروع میشه...
دیگه مادرمون زهرای مرضیه یتیم میشه...
🔸داغ پیغمبر است و بلاییست بس عظیم
🔸حیدر غریب گشته و زهرا شده یتیم
دلت اینجا نباشه...
با پای دل بریم مدینه...
ای مدینه...
عجب روزهایی رو دیدی...
🔸حیدر غریب گشته و زهرا شده یتیم
امان از یتیمی ...
مثل فردایی پیغمبر خدا در بستر بیماریه...
زهرای مرضیه مثل پروانه دور بستر بابا میگرده...
هی به صورت زیبای بابا نگاه میکنه...
اشک میریزه...
میگه بابا جان یا رسول الله خوب میشی بابا...
بلاخره از بستر بیماری بلند میشی بابا...
خیلی سخته برای خونواده ای...
ببینند بابا تو بستر بیماری باشه و...
نتونن کاری کنن...
هی رسول خدا بیهوش میشدن...
هی به هوش می اومدن...
بچه ها طاقت نیاوردند...
حسن و حسین اومدن...
خودشون رو انداختن روی سینه ی پیغمبر...
رسول خدا رو در آغوش گرفتند...
گریه میکنند...
تا امیرالمومنین اومد بچه ها رو از رو سینه پیغمبر خدا بلند کنه...
حضرت چشمان مبارک رو باز کردند...
فرمودن علی جان...
بگذار بچه ها کنارم باشن...
بگذار با بچه ها وداع کنم...
حسنش رو در آغوش گرفت...
حسینش رو در آغوش گرفت...
لحظات آخره...
دیگه دست های پیغمبر خدا رمق در بدن نداره...
هر طوری بود با بچه ها وداع کرد...
یکوقت دیدند حضرت آروم آروم چشماشون رو از این دنیا بستند و...
راحت شدند...
عرضه بداریم یا رسول الله... آقا...
شما خیلی در دنیا اذیت شدید...
خیلی به شما ظلم کردند...
اما لحظات آخر وقتی چشمان مبارک رو باز کردین...
یک طرف حسن و حسین کنارتون بودن...
یک طرف امیرالمومنین کنارتون بودن...
یک طرف هم زهرای مرضیه مثل پروانه دور بستر شما...
دل ها بسوزه...
برا اون آقایی که لحظات آخر وقتی چشماش رو باز کرد ببینه...
و الشمر جالس علی صدره
شمر روی سینه حسین
هر کجا نشستی صدا بزن...
ای غریب حسین...
یک نفر دیگه هم اومد کنار ابی عبدالله...
خواهرش زینب کبری اومد کنار برادر...
اما دیر رسید...
از بالای تل زینبیه یه نگاه کرد دید دارن بردارش حسین رو سر میبرن...
چکار کنه بی بی زینب،
یا الله...
دستهاش رو گذاشت روی سر...
صدا زد...
وا محمدا...
واعلیا...
یا رسول الله منو ببخشید آقا...
چیزی نگذشت...
یکدفعه زینب کبری ببینه...
زمین و زمان بلرزه در اومد...
هوا متغیر شد...
نگاه کرد دید...
سر حسینش روی نیزه...
🔸سری به نیزه بلند است در مقابل زینب
🔸خدا کند که نباشد سر برادر زینب
#روضه_پیامبر_اکرم_صلوات_الله_علیه
#روضه_بیست_و_هشتم_صفر
.
.
#روضه_حضرت_رسول_صلی_الله_علیه_وآله
#ماه_صفر
گریز دوم:
تا امیرالمومنین اومد بچه ها رو از روی سینه پیغمبر خدا بلند کنه...
حضرت فرمودن علی جان...
بگذار بچه ها کنارم باشن...
با دست هایی که رمق نداشت...
حسن و حسینش رو در آغوش گرفت...
عرضه بداریم یا رسول الله...
لحظات آخر طاقت نداشتید ببینید بچه ها رو از کنار شما دور کنند...
اما ای کاش شما کربلا میبودین...
وقتی دختر ابی عبدالله اومد کنار بدن بابا...
صدا زد عمه جان زینب...
(هذا نعش من)
عمه جان این بدن کیه
خدایا با بدن حسین چکار کردند...
دختر... بدن بابا رو نمیشناسه...
سر در بدن نداره...
همه بدن غرق خون...
انگشت و انگشتر نداره...
صدا زد جانان عمه...
این بدن بابای غریبت حسینه...
خودش رو انداخت روی بدن بابا...
شروع کرد به درد و دل کردن...
یدفعه دیدن چند نفر با تازیانه دارن می آیند...
خدایا اینا میخوان چکار کنن...
کنار بدن بابا ...
هم دختر رو زدن هم عمه جانش زینب رو زدن...
یدفعه دختر بی تاب شد...
صدا زد بابا...
أُنظُر إلی عَمَّتِیَ المَضروُبَة
بابا بلند شو ببین...
دارن عمه جانم زینب رو میزنند...
🔸با همان دستی كه زهرا را زدند
🔸در كنار ِ پیكرت ما را زدند
هر کجا نشستی...
دهانت رو خوش بو کن...
بگو یا حسین...
(و سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مَنقَلَبٍ ینقَلِبونَ. سوره: شعراء آیه: 227)
#رحلت_پیامبر_اکرم
#روضه_پیامبر_اکرم
.
.
#روضه_حضرت_رسول_صلی_الله_علیه_وآله
ایام #رحلت_پیامبر_اکرم
گریز سوم:
عرضه بداریم یا رسول الله...
طاقت نداشتید ببینید...
نور دیدگان شما حسن و حسین رو از روی سینه ی شما بلند کنن...
اما نبودید ببینید با این گل های شما چه کردند...
منو ببخشید یا رسول الله...
بعد شما...
🔸از دو طشت آمد نوای شور و شین
🔸گاه از طشت حسن، گاه از حسین
🔸اندر اینجا قلب زینب خسته بود
🔸و اندر آنجا دست زینب بسته بود
یا رسول الله...
🔸از دو لب های حسن خون میچکید
یا رسول الله...
چقدر سفارش کردید...
فرمودید حسنم غریبه...
یک روز تکه های جگرش داخل طشت در مقابل زینب...
🔸از دو لب های حسن خون میچکید
بگم یا نه آی کربلایی ها...
🔸خورد لب های حسین چوب یزید
یه روزی هم سر مقدس حسینت داخل طشت در مقابل یزید...
هی با چوب خیزران به لب و دندان حسینت میزد...
🔸خورد لب های حسین چوب یزید
الا لعنت الله علی القوم الظالمین
.
#روضه_رحلت_پیامبر_اکرم
.
.
|⇦•اولین اجر رسالت...
#قسمت_اول #روضه و توسل ویژه شهادت پیامبر اکرم #حضرت_محمد صلوات الله علیه اجرا شده به نفسِ حاجمحمود کریمی
●━━━━━━───────
پیامبر فرمود: علی جان! بیا عزیزم کنار من بنشین با اشاره آرام آرام ..لبهای پیغمبر تکان میخورد.امیرالمومنین گوش مبارک رو آوردن کنار لبهای رسول خدا، خانه آرام،
رسول خدا آرام آرام حرف میزد.علی شونه هاش تکان میخورد زیر لب علی فرمود: چشم ! شاید فرموده باشند. علی جان حق تو را می برند باید صبر کنی..پس گفته چشم... می ایستم. اشک جاری شد چند لحظه ای پیامبر صحبت کرد باعلی.
علی همینطوری غم فراق پیغمبر، همینکه فاطمه میخواد یتیم بشه، غمفاطمه، غم امت،دل تنگ خودش همین طوری گریه میکرد .بعد این بارها میخواد بیاد رو دوش علی...علی لنگر زمین و آسمونه..هی میگه چشم..ولی بالاخره دلش به درد میاد.گوش کرد گوش کرد. فاطمه داشت نگاه میکرد. دوباره علی فرمود: چشم.. شاید رسول خدا فرموده باشد علی جان در خانهات رو آتش میزنن...دوباره علی جان شروع کرد حرف زدن .اما این دفعه آرام آروم رنگ صورت مولا تغییر کرد بر افروخته شد.صورت در هم رفت رگ غضب شیر خدا متورم شددستاش رو فشار میداد سر بالا آورد به
فاطمه اش نگاه کردگفت: چشم..شاید گفته باشند علی جان فاطمه ات رو میزنند.. چادرش آتش گرفت..هی نگاه به فاطمه میکرد..شاید داره روضه میخونه برا علی محسنت هم میکشن..*
اولین اجر رسالت زدن فاطمه بود
گشت از حقکشی امت بیدادگرت
کشتن محسن مظلوم تو اجر دگرت
با سر انگشت خزان سخت ورق بر گردید
غنچه و لاله ی خونین تو پر پر گردید
سومین اجر تو زخم سر حیدر گردید
به حسن از همه کس ظلم فزون تر گردید
بعد از آن زهر که بر نور دو عینت دادند
اجرها بود که امت به حسینت دادند
گرگها بر بدن یوسف تو چنگ زدند
بر رخ چرخ زخونِ دل او رنگ زدند
دست بگشوده به پیشانی او سنگ زدند
تهمت کفربه آل تو به نیرنگ زدند
زین مصیبت همه دم سینه ی میثم سوزد
بلکه تا حشر دل آدم و عالم سوزد
#شاعر:استاد سازگار
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#رسول_الله
#روضه_پیامبر_اکرم_صلوات_الله_علیه
#روضه_حضرت_رسول_صلی_الله_علیه_وآله
#حاج_محمود_کریمی
#زحلت_رسول_اکرم
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇
.
|⇦•باز دوباره ام سفر....
#قسمت_اول #روضه_پیامبر_اکرم صلوات الله علیه اجرا شده به نفسِ حاج محمود کریمی
●━━━━━━───────
باز دوباره ام سفر سوی مدینه آرزو ست
تا که ز کام دل زنم بوسه به خاک پای تو
از سرا پای مدینه گِل غم میریزد
اشک از دیده ی غم بار حرم میریزد
از نگاهِ نگران، برق اِلَم میریزد
خوب پیداست که باران ستم میریزد
آه! آرامش زهراست به هم میریزد
سایه ی خنده از این گلکده کم کم برود
یا قرار است که پیغمبر اکرم برود
نور از خنده ی لبهای ترش میبارید
از گرفتاری امت به جزا میترسید
*این ترس، ترس و دل شوره است. گفتن اگه یک سال قبل مرگشون، یکماه قبل از مرگ،یک هفته قبل مرگ، یک روز، یک ساعت قبل مرگ توبه کنن مابخشیدیم .پیغمبر یه نفس راحت کشید.هی گفت: شیعیانم، امتم،قربونت برم که یه بار ما رو نفرین نکردی..انبیاء سَلف همه نفرین که کردند..خدایا اینارو.. سیل اومد و عذاب اومد و زیر ورو شدن و گرفتار شدن. اما خدا به رسول اکرم فرمود: خب نفرینشون کن گفت: نمی فهمند گناه دارن..پیشنهاد نفرین روخدا به پیغمبر داد.
همون طور که امیرالمومنین فاطمه از دست داده بود.عطر نزد بعد از بیست و پنج سال گفتن آقا عطر میزنی؟فرمود:نه من عزا دارم فاطمه ام رو از دست دادم. نفرین امیر المومنین رو هم بشنوید..
پیغمبر رو در حال رویا دیدم پرسید:علی جان چطوری ؟گفتم: آقا خسته شدم از دست اینا انقدر لج بازن. فرمود: نفرینشون کن. خدا من و از اینا بگیره یکی مثل خودشون بهشون بده ... *
در بدر در پی ارشاد بشر میگردید
مثل او هیچ رسولی غم و اندوه ندید
در دلم شور عجیبی ست نمی دانم چیست
در گلو بغض غریبی ست نمیدانم چیست
دخترت زار به سر میزند ای وای دلم
در دلم غصه شرر میزند ای وای دلم
پدرم حرفِ سپر میزند ای وای دلم
حرف از داغ پسر میزند ای وای دلم
یک نفر آمده در میزند ای وای دلم
دل بریدن ز تو بابا بخدا آسان نیست
بعد تو واسطه ی وحی خدا با ما کیست ؟
این جوان کیست که از دیدن رویش در دل
غصه داخل شده و خنده زلب شد زائل
*عزارئیل در اینخونه رو میزنه بی اذن وارد نمیشه..*
آه یارب شده انگار صبوری مشکل
گفت با لحن غریبانه ولی چون سائل :
با اجازه بگذارید بیایم داخل
با ادب آمد و در پیش پدر زانو زد
پرده از صورت پوشیده خود یک سو زد
مژده ای رحمت رحمان که سحر نزدیک است
ای رسول مدنی وقت سفر نزدیک است
شبِ بیچارگی نسل بشر نزدیک است
به علی هم برسان روز خطر نزدیک است
وقتِ آتش زدن یاس و تبر نزدیک است
پدر آمادهٔ رفتن به سماوات ولی
نگران است برای غمِ فردای علی
تکیه بر دست علی زد گل باغ ایجاد
نظری کرد به زهرا و دوباره افتاد
آه! از سینه ی افلاک بر آمد هیهات
به علی فاطمه را باز امانت میداد
داشت اما خبر از قصهٔ زهرا ای داد
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#زحلت_رسول_اکرم #رسول_الله
#روضه_پیامبر_اکرم_صلوات_الله_علیه
#روضه_حضرت_رسول_صلی_الله_علیه_وآله
#حاج_محمود_کریمی
#بیست_و_هشت_صفر
#بیست_و_هشتم_صفر
#هفتم_صفر
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
.
|⇦•ملک وجود غرق....
#روضه شهادت پیامبر اکرم صلوات الله علیه اجرا شده به نفسِ سید مهدی #میرداماد
●━━━━━━───────
"اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ، بِمُوالاتِكُمْ عَلّمنا اللّهُ مَعالِمُ دينِنا و أصْلَحَ ما كانَ فَسَدَ مِنْ دُنْيانا"
مُلک وجود غرق در اندوه و در عزاست
آغاز صبح غربت زهرا و مرتضاست
قرآن عزا گرفته و عترت شده غریب
شهر مدینه را به جگر داغ مصطفاست
خون گریه کن مدینه از این ماتم عظیم
گر آسمان خراب شود بر سرت رواست
گشته اند انبیاء همه چون فاطمه یتیم
زیرا عزای قافله سالار انبیاست
خلقت چه لایق است که صاحب عزا شود
عالم عزا گرفته و صاحب عزا خداست
اهل ولا بهوش که با رحلت نبی
شهر مدینه یکسره آبستن بلاست
قومی برای غَصب خلافت شدند جمع
یاللعجب وصی پیمبر علی کجاست؟
کجاست مولا؟
دارالولا محاصره زهراست پشت در
دود و شراره بر فلک ازبیت کبریا
آتش زدند به خانه ی ریحانه ی رسول
پاداش رنج های شب و روز مصطفی
*فرمود:هیچ پیغمبری مثل من اذیت نشد.
بیست وسه سال هر جوری خواستن
اذیتش کردن ،هر تهمتی خواستن بهش زدن، مگه نمی گن کسی برات کاری میکنه هنوز عرقش خشک نشده باید مزدش رو بدی ..مردم مدینه آب غسل پیغمبر خشک نشده مزدش رو دادن، کاری کردن مادر ما بین در ودیوار صداش بلند شد..*
"قُل لا أَسأَلُكُم عَلَيهِ أَجرًا إِلَّا المَوَدَّةَ فِي القُربىٰ ۗ" ذَوِیالْقُربیٰ کیان ؟مگه غیر از فاطمه و بچه های فاطمه ذَوِیالْقُربیٰ بودن..یادتون رفت پیغمبر چقدر حسن رو بغل می کرد چقدر حسین رو، رو دوشش سوار می کرد؟ یادتون رفت چقدر نوه هاشو می بوسید؟پیغمبر می بوسید گریه می کرد
امام مجتبی رو بغل می کرد لبهاشو می بوسید هر وقت ابی عبدالله رو بغل می کرد زیر گلوش رو می بوسید آقا چرا؟ می فرمود: این لبها یه روز از زهر کبود میشه..*
آقا جان شما یه غریبی امام رضا هم یه غریبه..اینقدر این شبها تو حرمش شلوغه عربی وارد حرم امام رضا شد اول یه نگا به در ودیوار کرد یه نگاه به ازدحام جمعیت وزائرا ، این همه چراغ..برگشت عقب گفت آقاجان اگه غریب میخوای بیا مدینه بیا ببین چهارتا سنگگذاشتن ...
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#رحلت_رسول_اکرم #رسول_الله
#روضه_حضرت_رسول_صلی_الله_علیه_وآله
#روضه_پیامبر_اکرم_صلوات_الله_علیه
#سید_مهدی_میرداماد
#بیست_و_هشتم_صفر
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇