eitaa logo
مداحی بانوان| سادات طاهری 🇮🇷
6.2هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
1.3هزار ویدیو
50 فایل
"﷽" به دنیای مداحی حرفه ای خوش آمدید✋ اینجا تخصصی‌ترین آموزش‌های مداحی رو یاد می گیری👌🌱 هر سوالی هست در خدمتم : @Sadat_taherry ارتباط با ادمین ثبت نام : @sadat_taheeri کانال فن بیان و سخنوری:🗣️ @fannebayan_roshana
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم‌الله الرحمن الرحیم بی تو هر جا می روم احساس غربت می کنم راه بر جایی ندارد هر چه همت می کنم بی تو آرام و قراری نیست در دنیای ما دور مانده از خوشی با هر که صحبت می کنم نامه اعمال من حال تو را بد می کند جمعه ها بدجور احساس خجالت می کند غیر تو هر کس رفیقم شد نزد چنگی به دل بعد ازین تا زنده ام با تو رفاقت می کنم روز و شب فکر همه هستم ولی فکر تو نه حال هر کس جز تو را آقا رعایت می کنم من که باری بر نمی دارم ز روی شانه ات با چه رویی بر تو اظهار ارادت می کنم *** تا نرفته فاطمیه آبرویم را بخر فکر کن که مادرت گفته وساطت می کنم
المنت لله که من هستم گدای فاطمه شد خانه ی امّید من ، دولت سرای فاطمه شرمنده ام از این همه ، لطف و عطای فاطمه اسباب زحمت بوده ام عمری برای فاطمه هستیم عمری پشت این ، باب نجات فاطمه ما کیشمان این است که ، باشیم مات فاطمه شکر خدا نان مرا ام ابیها می دهد او آبرو و عزتم در هر دو دنیا می دهد در دین ما با فاطمه هر چیز معنا می دهد من عاشق جنت شدم ، چون بوی زهرا می دهد از قبل میلادم شدم سایه نشین چادرش از من خریده آبرو ، حبل المتين چادرش مثل خدایت برتر از درک همه دنیا تویی آن که حکومت می کند بر عالم بالا تویی آنکه ز نورش دیدنی شد جنت الاعلا تویی حورا ترین انسان تویی ،انسان ترین حورا تویی ای خاکیان را فاطمه ، منصوره افلاکیان تو کیستی که مدح تو اصلا نچرخد در زبان آنکه ز خلق آدم و حوا خبر دارد تویی آن دختری که دست در خلق پدر دارد تویی آن کس که جا روی سر ِ خیر البشر دارد تویی آن آسمان که یازده ، قرص قمر دارد تویی آنکه حسینش عشق را داده است بال و پر تویی رحمت به شیر پاک تو ، شیر جمل پرور تویی آن زن که دارد قبه ای در آسمان هفتمین آن زن که دارد خادمی مانند جبریل امین آن زن که در عالم بُوَد صدیقه کبری ترین باید که باشد شوهرش ، تنها امیرالمومنین مولود کعبه خلق شد تا شوهر زهرا شود هیهات اگر این شیر زن ، سهم فراری ها شود تو هم ستاره گشته ای ، هم مهر و ماه مرتضی تا روز محشر یک تنه ، هستی سپاه مرتضی تکیه گه عالم علی ، تو تکیه‌گاه مرتضی بعد از خدا مثل نبی ، هستی پناه مرتضی در وصف حیدر بس بُوَد ، اینکه هوادارش تویی ماه شب تارش تویی ، گرمی بازارش تویی ای همدم ِ بی همدمی ، ای چاره درد ِ مگو دیدم من از تو معجزه، منزل به منزل کو به کو من با تو تنها می رسم بر قله های آرزو ای ذکر تسبیحات تو ، بر هر نمازم آبرو سبحانَ سبحان مرا ، حب تو معنا می کند این قطره را الطاف تو ، راهی دریا می کند ای شیر بانوی علی ، ای قهرمان جاودان عمر کم تو آبرو ، برد از سقیفه در جهان از جان گذشتی فاطمه، تا که نیاید دین به جان تو با مزار بی نشان ، دادی به ما حق را نشان تشییع سوت و کور تو ، فریاد زد حق با علیست ای مردم عالم فقط ، آقای این دنیا علیست شاعر:
آسمان گشته سیه پوش و مَلَک در زمزمه باز مانده در غریبی یک علی بی فاطمه باز از آه کسی عرش خدا لرزیده است حضرت سلطان ایران داغ خواهر دیده است دختری شد زود راهی مثل مادر ، آه آه خواهری آمد به جان ، دور از برادر آه آه باز هم یک فاطمه از دست دنیا سیر شد آیه های غربت آل علی تفسیر شد فاطمه ها آن قَدَر مهمان دنیا نیستند فاطمه ها رو به روی فتنه ها می ایستند فاطمه ها را غم مظلوم دوران می کشد فاطمه ها را غریبی علی جان می کشد مثل هم بودند اگر چه فاطمه های خدا داشت اما قم فراوان با مدینه فرق ها شهر قم با یا علی گویان سر ِ دعوا نداشت شهر قم بر آبرویش چون مدینه پا نذاشت با ستمکاران عالم قم ید ِ واحد نداشت کوچه های تنگش اصلا قنفذ و خالد نداشت شکر حق این فاطمه دیگر شبیه مادرش قاتلانش را ندیده در کنار بسترش روی او نیلوفری و چادرش خاکی نشد هیچ کس از گریه ی روز و شبش شاکی نشد کینه های بدر ، آتش در گلستانش نشد ریسمانی مزد دستان ِ علی جانش نشد ماه قم را کس ندیده در خسوف و در هلال نیست در حالاتش اصلا حرف ِ "صارَت کَالخیال" حضرت معصومه جز هجران ، غمی در دل نداشت حضرت معصومه مردم چل نفر قاتل نداشت.... شاعر:
ای امید همه ، ای چاره‌ی حیرانی‌ها ای دوای همه‌ی درد و پریشانی‌ها سفره‌ات کرد نمک‌گیر همه‌ دنیا را روضه‌ات راه نجات همه زندانی‌ها سیدی دست مریزاد ! رسیده یک عمر کرم ایل و تبار تو به ایرانی‌ها عاشقی در همه جا دردسری بود ولی ما رسیدیم از عشق تو به آسانی‌ها نَفَس گرم تو با آن زن بدکاره چه کرد؟ که گذشت از همه‌ی بی سر و سامانی‌ها قتلگاه آمده‌ای یا که به زندان آقا؟ ساق پایت چه شده؟ وای ازین جانی‌ها تازیانه، غل و زنجیر، جسارت، دشنام چارده سال تو بودی و پریشانی‌ها یوسف فاطمه و تخته در و چار غلام کرده تغییر چرا رسم مسلمانی‌ها پیکرت روی زمین ماند، نماندند اما_ دختر و خواهر تو بین بیابانی‌ها ** سر جدت که جدا شد، همگی شیر شدند شمر آمد به حرم، کرد رجز خوانی‌ها شاعر:
بزرگِ مادران، مادربزرگِ نسلِ زهرا تو و ام المؤمنینِ واقعیِ هر دو دنیا تو تمام شیرمردانِ جهان قربان این رتبه نخستین زن که ایمان بر نَبی آورد تنها تو همین کافی‌ست در شأنِ رفیعت تا خودِ محشر که گشتی مادر انسیه‌ای مافوق حورا، تو تو بخشیدی، خداوندت به تو بخشید زهرا را ندارد تا ابد اسلام ثروتمند إلّا تو خدا سنگ صبوری مثل زهرا بر تو بخشیده چه غم قهرند اگر بانو، در و همسایه‌ها با تو خدا را شکر من زهرایی‌ام، پس نیست ایمانم_ بدهکارِ کسی غیر از رسول الله، مولا، تو خدا را شکر در دنیا نمک پرورده‌ات هستم بیا فردای محشر هم شفیعه باش من را تو فدای بخششِ بی منتت ای مهربان مادر ز مولایت چه با خجلت کفن کردی تمنا تو دو عالم آهْ زهرا، آهْ زهرا داشت روی لب همان لحظه که می‌کردی وصیت‌ها به أسما تو همان بهتر که رفتی و ندیدی یاس شد لاله نبودی شکر حق مادر، زمان غسلِ زهرا تو ✍
من کویرم آمدم تا ابر بارانم کنند آتشم اما در این شب‌ها گلستانم کنند شب به شب این در زدن‌ها کار خود را می‌کند هر چه باشم درد، در این ماه درمانم کنند من گناهم هر چه هست از نا امیدی کمتر است غرق عصیانم، الهی غرق غفرانم کنند مست دنیایم ولی این شب‌نشینی‌ها مرا مست ِ مست ِ مست از سبحانَ سبحانم کنند هر چه باشم از محالات است در این بارگاه بی محلی بر من و حال پریشانم کنند چهارده شب من درِ این خانه گدایی کرده‌ام تا که امشب آستان بوسِ حسن جانم کنند ظلمت محضم ولیکن رو به ماه آورده‌ام بر خدای دست و دلبازان پناه آورده‌ام ریخت عالم را بهم، دست عطای مرتضی هر که را دیدم شده امشب گدای مرتضی ثانیه ثانیه امشب به گل روی حسن مرده زنده می‌کند دارالشفای مرتضی آی دنیا بعد از این از فقر دیگر بیمه‌ای آمده مشکل‌گشای بچه‌های مرتضی لشکر باطل چه آید بر سرش، الفاتحه... فاطمه آورده سرلشکر برای مرتضی آمده تا روزهای تلخ را شیرین کند آمده غوغا نماید پابه‌پای مرتضی کار تزویر و نفاق و ظلم و فتنه زار شد عالمی مبهوت این شاه و سپهسالار شد ای مبارک ماه ِ این ماه مبارک یا حسن آمدی و با تو شد جود و کرم معنا حسن آشنا و غیر نشناسد مرام فاطمیت ای دلت دریاتر از دریاتر از دریا حسن ای که بر زهرا تو اول‌بار مادر گفته‌ای ای بزرگ و ای سرآغاز بنی‌الزهرا حسن شیر مرد معرکه، سردار صفین و جمل هر کسی که با تو در افتاد شد رسوا حسن ای که زد صلح تو طعنه تا ابد بر هر چه جنگ هر چه آید پیش، باشد پرچمت بالا حسن اولین شاگرد و شاگرد اول مولا تویی مرشد شیران بی تکرار عاشورا تویی ای همیشه چاره سازم دوستت دارم حسن سرور بنده نوازم دوستت دارم حسن همدمم، سنگ صبورم، ای پناه آخرم محرم هر درد و رازم دوستت دارم حسن مهربان آقای من یک بار هم در خانه‌ات رد نشد دست نیازم دوستت دارم حسن بارها با نام تو در طرفة‌العینی فقط طی شده راه درازم، دوستت دارم حسن هر که خواهد هر چه گوید من مسلمان توأم ای نیازم، ای نمازم، دوستت دارم حسن من به مردم گفته‌ام دارم رفاقت با حسن آبرویم را نبر روز قیامت یا حسن یا معزالمؤمنین ای خسته از کفارها آمده جانت به لب از ظاهر دین دارها آی لعنت تا قیامت بر مرام روزگار هیچ کس یاور نشد بر یاور بی یارها هم به مسجد، هم به خانه، هم میان کل شهر خوب حقت را ادا کردند ای گل، خارها ای شهید ماجراهای مگوی روزگار تا ابد شرمنده‌ی تو کوچه‌ها دیوارها شاهِ افلاکی من، حتی مزار خاکی‌ات می‌زند طعنه به کل کاخ‌ها دربارها ای شهید کوچه‌ها، تنهاتر از مولا حسن چشم ماهی‌های دریا از غمت دریا حسن ✍
؛ ؛ نَقل است که فَخرِ علما، شیخ بهایی شد شامل لطف و کرم خاصِ خدایی گفتند بیا فاطمه داده‌ست رضایت معمار حرم باش، علی کرده جدایت جا داشت بنازد به همه عالم امکان روزیِ کمی نیست حرم‌سازیِ سلطان آن شیر که خورده‌ست، نهاده اثرش را او خرج حرم کرد تمام هنرش را اخلاص نشان داد، خدا داد توانش فردوسِ برین کرد بنا با دل و جانش نزدیک به اتمام حرم بود که ناگاه دیدند همه روی لب شیخ نشست آه با پوزش از آقای جهان گفت به یاران باید که کنم چند شبی ترک خراسان من می‌روم اما بخرید آبرویم را اجر همه با مادرمان حضرت زهرا تا اینکه دوباره برسم خدمت آقا جز سَردَر این کعبه بسازید همه‌جا را در غیبت او گشت مهیا چه بنایی چه گنبد و گلدسته‌ی انگشت‌نمایی بَه بَه! چه ضریح و حرم و صحن و سرایی از شوقِ طوافش دل کعبه‌ست هوایی ناگاه چنین توصیه گردید ز خدام: وقتش شده معماری سَردَر شود اتمام گفتند که ما اذن به این کار نداریم تا آمدن شیخ، همه لحظه شماریم هنگام سفر شیخ به ما گفته مکرر: کار خود من هست مهیایی سَر‌دَر گفتند که از جای دگر آمده دستور فرمان امام‌ست و پُر از حکمت و منظور پس ساخته شد سَردَرِ آن روضه‌ی رضوان کم داشت فقط روح الامین، عرشِ خراسان پس شیخ بهایی ز سفر آمد و ناگاه با دیدن سَردَر ز دلِ خویش کشید آه شد غوطه‌ور حسرت و غم، حال و هوایش تا داشت توان، کرد گله از رفقایش گفتند مُکدر نشو این امر امام‌ست سرپیچی رعیت ز شهنشاه حرام‌ست یک خادم خوش‌روزی این روضه‌ی اعلا دیدار نصیبش شده در عالم رؤیا کرده‌ست چنین امر، به او قبله‌ی عالم بر شیخ پس از اینکه رساندی تو سلامم گو: مرد خدا، پیرِ هنر، دست مریزاد معمار کرمخانه‌ی ما، خانه‌ات آباد در خانه‌ی اُمید! تو در فکر طلسمی؟ ما کار نداریم، که آمد! به چه اسمی! بسپار حرم‌ را به طلسمِ کَرَم ما بگذار بیایند همه در حرم ما ای شیخ بِدان ما پدر هر بد و خوبیم ما طایفه ذاتاً همه ستارُ العیوبیم ما چشم به راهیم‌ گنه‌کار بیاید با هر چه که آورده، خریدار بیاید باید به حرم پاک شود زائر ما تا، گیرد صله‌ی تذکره‌ی کرببلا را ✍ درسی از درسهای خطبه خوانی و مهم 👆👆 https://eitaa.com/amozeshmadahibanovan مدرس خانم سادات طاهری