eitaa logo
مادران شریف ایران زمین
8.2هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
143 ویدیو
27 فایل
اینجا پر از تجربه‌ست، تجربهٔ زندگی مامان‌های چند فرزندی پویا، «از همه جای ایران»، که در کنار بچه‌هاشون رشد می‌کنند. این کانال، سال ۱۳۹۸ به همت چند مامان دانش‌آموختهٔ دانشگاه شریف تاسیس شد. ارتباط با ما و ارسال تجربه: @madaran_admin تبلیغات: @tbligm
مشاهده در ایتا
دانلود
امیرالمومنین علی (علیه‌السلام) فرمودند: «از گنج‌های بهشت نیکی کردن و پنهان نمودن کار (نیک) و صبر بر مصیبت‌ها و نهان کردن گرفتاری‌ها (یعنی عدم شکایت از آن‌ها) است.» «مِنْ کُنُوزِ الْجَنَّهِ الْبِرُّ وَ إِخْفاءُ الْعَمَلِ وَ الصَّبْرُ عَلَی الرَّزایا وَ کِتْمانُ الْمَصائِبِ» (بحارالانوار، جلد۶۸، صفحه ۹۵) •┈┈••✾🌱🟩🟨🟩🌱✾••┈┈• مولای ما نمونهٔ دیگر نداشته است اعجاز خلقت است و برابر نداشته است وقت طواف دور حرم فکر می‌کنم این خانه بی‌دلیل ترک برنداشته است دیدیم در غدیر که دنیا به جز علی آیینه‌ای برای پیمبر نداشته است سوگند می‌خورم که نبی، شهر علم بود شهری که جز علی در دیگر نداشته است طوری ز چارچوب، در قلعه کنده است انگار قلعه هیچ زمان در نداشته است یا غیر لافتی صفتی در خورش نبود یا جبرئیل واژهٔ بهتر نداشته است 💚ولادت باسعادت امیرالمومنین علی (علیه‌السلام) مبارک باد.💚 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
«ماه رجب پر برکت...» (مامان چهار پسر ۱۳، ۱۱، ۷ و ۴ ساله) برای تثبیت هر موردی توی تربیت بچه‌هامون، باید از کودکی تمرین و مداومت بر اون کارها رو پیش بگیریم. مثل نماز که توی دینمون توصیه شده از هفت سالگی، بچه‌ها رو به نماز خوندن توصیه کنیم. عبادت دسته‌جمعی هم که همیشه برکات زیادی داره😍 و انجام اون عبادتو شیرین‌تر می‌کنه و دعا رو به اجابت نزدیک‌تر، مثل ماجرای نذر سه روزهٔ حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) برای سلامتی نور چشمی‌هاشون، امام حسن و امام حسین (سلام‌الله‌علیهما) که همه به صورت جمعی روزه گرفتن.😍 من هم خیلی اوقات که نذری بکنم، از بچه‌ها می‌خوام تا توی اون شریک بشن. حتی اگر به گفتن چند ذکر کوتاه هم باشه.😉 چرا که اون‌ها پاکن و دعاشون هم ان‌شاءالله مستجاب.☺️ و اما ماه رجب، با همهٔ اعمال مستحبی که انجامشون نورانیت و رحمت الهی رو به همراه داره، برای خونوادهٔ ما هر سال پر از فیض و برکته.🥰 برای ۱۰۰۰ مرتبه ذکر شریف لااله‌الا‌الله و ۱۰۰۰ مرتبه قرائت سورهٔ مبارکه توحید که توی این ماه سفارش شده، یه جدول تنظیم کردم و کنارش هم ماژیک قرار دادم. روی دیوار نصبش کردم تا هر کدوممون که از کنارش عبور می‌کنیم، چند تایی بخونیم و تیک بزنیم.☺️✅ برای تشویق بچه‌ها و تثبیت شیرینی این عبادت، بعد از تکمیل لیست، با یه خوراکی یا غذای خوشمزهٔ باب میلشون، ازشون پذیرایی می‌کنم.😋👏🏻 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
❓از نظر اسلام نیکی کردن به چه کسی اولویت داره؟ 🧐 ❓نیکی به مادر جایگاه بالاتری نزد خداوند داره یا نیکی به پدر؟ 🤔 ✅ پاسخ کتاب من دیگر ما رو بخونید.👆🏻 ☘️☘️☘️ کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
مادران شریف ایران زمین
سلام مامانا🤚🏻 خوبین؟🌸 تا حالا شده تو جمع‌های خانوادگی و دوستانه باشین و بحث فرزندآوری شده باشه؟ چق
سلام دوستان 😃 صبح جمعه‌تون بخیر ❤️😍 امروزم بریم تعدادی از پیامهای رزق و روزی رو با هم ببینیم.
🔷 ۳۰. قبل از بارداری دخترمون، من و همسرم هر دو کار میکردیم اما به خاطر قسط های زیادی که داشتیم مجبور بودیم در یک خونه ۴۰ متری اجاره نشین باشیم و به سختی خرج و مخارج خورد و خوراک مون رو تامین می‌کردیم‌‌😬 سر همین هم من اصلا موافق بچه دار شدن نبودم اما بالاخره همسرم من رو راضی کردند. و اما از وقتی دخترم رو باردار شدم برکت سرازیر شد و یه خونه بزرگ تر اجاره کردیم. حتی قبل از تولد نی نی حتی تونستیم خونه بخریم🥲🥲🥹🥹 یک هفته قبل از تولد دخترمون شغل همسرم عوض شد و الان با وجود اینکه من سرکار نمیرم و کلی قسط داریم الحمدلله حقوق شوهر کفاف زندگیمون رو میده😉😉 دختر کوچولوی ما الان سه ماهشه🥰😍
🔷 ۳۱. با بارداری اولم که خدا خواسته بود و خیلی هم بابتش ناراحتی کردم (خدا از سر تقصیراتم بگذره) به طور معجزه آسایی قرضهای عروسیمون رو دادیم، شغل همسرم ارتقا پیدا کرد و ما که به خاطر مسائل اقتصادی مجبور شده بودیم تو روستا زندگی کنیم، به شهرمون برگشتیم و حتی خودمون صاحب یه آپارتمان کوچیک بشیم. ماشاالله بماند که پسرم چه پسر آقا و قرآنی هم شدن و هستن😍 همزمان با بارداری و تولد پسر دومم، ماشینمون بهتر شد و باغ کوچیکی اطراف شهر خریدیم. روزیهای معنوی بسیاری هم نصیبمون شد😍 با اینکه سر زایمان پسر دومم احتمال برداشتن رحم بود، ولی الحمدالله رفع شد و فرزند سومم رو باردار شدم که برکاتش خییییلی بیشتر از پسرهام بود. چون دختر بود و دختراا پر از خیر و برکتن🥰 خونمون بعد از ده سال به طور معجزه آسایی که اصلا فکرش رو هم نمیکردیم بتونیم حتی آپارتمان بزرگتری بگیریم به ویلایی تبدیل شد، ماشینمون بهتر شد و... که همین‌ها باعث شد اسمش رو کوثر بذاریم☺️ باعث و بانی فرزند دوم و سومم هم پسر بزرگم هستن.به قدری خواهر و برادر دوست هستن که الان هم بهم میگن مامان برای کوثر یه خواهر بیارید،تنها نباشه❤️
🔷۳۲. وقتی ازدواج کردیم، بخاطر کار همسرم به محروم ترین و دور افتاده ترین منطقه ی ایلام رفتیم.😊 بخاطر خرابی جاده و...، جهیزیه م رو نبردیم. اما اصلا یخچال و یه سری لوازم اساسی رو نداشتیم.😅 یادم هست شبها چقدر کاغد سیاه می‌کردیم تا حساب کنیم چطوری و کی میشه با حقوقمون مثلا یه یخچال بخریم؟ 🥴 جالبه که بیخیال همه ی شرایط ۶ مابعد از عروسی تصمیم به فرزند آوری کردیم و روزی تولد پسر اولم شد: تلویزیون و جارو برقی و یخچال! ایشون فرهنگی بودن و حقوقشون خیلی کم بود. انا انگار اون موقع بهشون اضافه حقوق داده بودند و جایی برا خرید قسطی پیدا شده بود. از ذوقم، کارتن جارو برقی آزمایش رو که آذر ۷۵ خریدیم رو نگه داشتیم 😄و یه وقتایی یاد اون روزا میکنیم😍 برای خودمون خیلی عجیب و غریب بود اینقدر امکان خرید این وسایل برامون سخت و دور بودکه بچه ی دومم: ساکن شهر خودمون بودم و شرایط اقتصادی کمی بهتر بود 😊 اما مادر جوانم رو از دست داده بودم و حال روحی خوبی نداشتم😔 تو بارداری همه چیز رو تیره و تارمی دیدم. همش فکر میکردم با تولد این بچه من به آخر زندگیم نزدیک میشم و بدترین اتفاقات عمرم میفتن ...😐 اما برخلاف تصورم، برکت تولد نی نی 😍 آرامش فوق العاده ی من و قشنگ شدن ارتباطات زندگیمون بود. اون روزهای آرام زندگیم و پیشرفت درسی و اتمام دو لیسانس و بعد فوق لیسانس هنوز هم برایم خاطره انگیز هست. 🌹🌹🌹 حج عمره قسمتم نشد که نشد تا بچه ی سومم متولد شد و بالاخره به برکت این نی نی مشرف شدم. این دختر عزیز ما رو از یه ورشکستگی مفصل هم نجات داد اما بچه ی چهارم از همه عجیب تر من دیگه ۴۰ ساله بودم! پسر اولم ۲۱ ساله پسر دومم۱۶ ساله دخترم ۱۰ ساله و طبیعتا زندگی ما بچه نمی‌خواست. اما رهبر عزیزمون امر به فرزند آوری کرده بود و احساس وظیفه مدام قلقلکم میداد. از طرفی منتظر حج واجب بودیم. خبری از حج واجب نشد و من تصمیم به بارداری گرفتم. همون روزی که فهمیدم باردارم، خبر دادن که امسال حج میریم و فهمیدم باردارها رو حج نمیبرن. نگم که چی کشیدم خیلی پرس و جو کردیم نهایتا مدیرهای کاروان گفتند افرادی هستند که تو بارداری میان؛ شما هم میتونید... جالب اینجا بود که همسرم شوهر خواهرم رو توجیه کردند که حج بر عهده شون هست و باید برن. ایشون هم دو فیش حج همون سال تهیه کردند. خواهرم هم مثل من همزمان فهمید که باردار هست و ما باهم رفتیم حج.😍😁 🌿🌿🌿 به این ترتیب من پنجمین ماه بارداری رو حج بودم وه... از حال خوش آن روزها 😍😍😍 شک نداشتم از برکت نفس معصوم همراهم هست بعد از اون برای اولین بار با نی نی ۸ ماهه رفتم پیاده روی اربعین وشد رزق هر ساله م الحمدلله❤️
🔷۳۳. من دو تا پسر دارم و یه پسر دیگم در راهه پسر اولم رو بعد ازدواج خیلی زود باردار شدم و با خودش برامون خونه آورد ومن حفظ قرآن رو شروع کردم. پسر دومم قبل از اینکه خودش پا به دنیا بذاره برامون ماشین فرستاد. همینطور خدا راهم رو نشونم داد و و من کنار حفظ درسم رو در حوزه ادامه دادم. و پسر سومم نیومده، هم جای بازیشونو بزرگتر کرد وهم ماشینو بهتر کرد و هم داداشاش رو باهم مهربونتر😊😁 خدا برکت رو قطعا میرسونه ولی مهمه ما ببینیمش و درست ازش استفاده کنیم فکر نکنین دونه دونه اینا از آسمون سر سفرمون نازل میشه خدا راهش رو جلوی پامون گذاشا و ما برای هر کدومش راه رو دیدیم و تلاش کردیم و بعضا چه سختی هایی هم کشیدیم. ولی هم برکت نصیبمون شد و هم خدا هوای بنده هاشو داره.
🔷۳۴. همین که رفتیم سر خونه و زندگی مون، تصمیم گرفتیم بچه دار بشیم. درحالیکه مستاجر بودیم و همسرم طلبه بودن و درآمد ماهانه‌مون خیلی کم،و البته بسیار بابرکت بود. ولی این‌رو دلیلی برای جلوگیری از بارداری نمیدونستیم. اساسا تصور من این بود که ما کلا مستاجر خواهیم بود تا چندین سال. مثل خیلی از دور و بری هام. بلافاصله باردار شدم ، اگرچه که سقط شد. شش ماه بعد از سقط صاحبخانه گفت اجاره بیشتری باید بدیم. ما هم که نمی‌تونستیم، با نذر و نیاز و توسل افتادیم دنبال خونه برای اجاره با هزینه کم! ولی به طرز باورنکردنی تونستیم خونه بخریم! هنوز یکسال از شروع زندگی مشترک مون نگذشته بود که صاحبخانه شدیم! چیزی که در خیال هم بهش فکر نمی‌کردم؛ ولی خدا خواست و شد. پسر اولم‌ رو که باردار شدم، برای ویزیت ماهانه پیش ماما میرفتم که هزینه‌ش کم بشه. اما یک‌بار دیدیم همون ۱۵ هزار تومان ویزیت رو هم نداریم. تصمیم گرفتم یک هفته دیرتر برم، که همون لحظه پیام واریز ۴۵ تومان پول اومد برامون. هیچوقت هم نفهمیدیم چی بود و از کجا اومد. پسراولم که بدنیا اومد رزق مادی و خصوصا معنوی مون بیشتر شد. سفر مشهد و کربلا روزی هرساله مون شد. کمی قبل از تولد پسر دوم ماشین دار شدیم و هنوز یکسالش نشده بود که خونه رو بزرگتر کردیم. با قناعت زندگی کردیم همیشه، ولی هیچوقت لنگ واجبات نموندیم الحمدلله و رزق بچه ها و خودمون به موقع رسیده. دخترم رو باردار بودم که درآمدمون بیشتر شد، و وقتی به دنیا اومد هم گشایش عجیبی تو زندگیمون ایجاد شد که گاهی باید به خودم هشدار میدادم که قناعت رو یادم نره و ولخرجی نکنم. برکت در وقت و توان و مال و همه چی با تولد دخترجان به زندگی سرازیر شده و ادامه داره هنوز... چهارمی هم هنوز اندازه یه زیتونه که ماشین رو ارتقا دادیم. اینها قطعا بخش کوچکی از برکاتیه که طی ده سال زندگی مشترک با حضور بچه‌ها اومده تو زندگی مون. رزق معنوی رو بخوام اضافه کنم که مثنوی هفتاد من کاغذ میشه.
🔷۳۵. پسرم که به دنیا اومد همسرم ۳ ماه بود که از مرز برگشته بود. همون ماه تولد پسرم جا به جایی خدمتیش رو ریختن. خودم هم که قراردادی کار می‌کردم و گاهی ۲ ۳سال می کشید تا پول رو بدن، ۲ ماه بعد پولم رو دادن. ۵ ماه بعدم پولی که ۳ سال قبلش از همسرم کلاه برداری کرده بودن، ۲ برابرش رو به ما برگردوندن که شد سرمایه ماشین اولمون. ماشین که اومد چند وقت بعد فروختیم و دقیقا شد خونه ای که هنوز پسرم ۲ سال نداشت خریدیم. گاهی وقتا شرایط سخت میشد. خدا می دونه که گاهی پول پوشک نبود و من به هیچ کس نمی گفتم. یهو برادرم برام یک بسته پوشک می گرفت میگفت رفتم برای بچم گرفتم، یک دونه برداشتیم دیدیم کوچیکه. باشه برای شما 😂 الان همون یک بچه رو دارم. نه به خاطر رزق مسائل دیگه ای هست که متاسفانه امکان داشتن بچه ی دیگه ای ندارم.😔 ولی به همه میگم بیارید. چند وقت پیش جلسه ای بودم که می‌گفتند حضرت موسی وقتی رسید به دریا از خدا نپرسید چی میشه صبر کرد تا خدا راه رو براش باز کنه وقتی گفت عصا رو بزن به دریا اعتماد کرد وقتی که لشگر فرعون تا وسط راهی که در نیل باز شده بود او را تعقیب کردند بازم نترسید چون به خدا اعتماد داشت ما چرا در مورد رزق فرزند نسبت به خدا بی اعتمادیم؟ شب اومدم خونه. حالم خیلی بد بود. گفتم خدایا تو شرایط من رو می دونی به تو بی اعتماد نیستم؛ این مشکلا رو دارم... بعد قرآن رو باز کردم که یک صفحه بخونم و این آیه اومد که ما به موسی گفتیم عصا رو بزن به دریا... باور کنید مو به تنم سیخ شد که خدا انقدر واضح به من گفت تعلل نکن...🥶 برام دعا کنید تا منم بچه هام رو افزایش بدم با اینکه معلمم فقط به ۴ ۵ تا بچه فکر می کنم دعا کنید انشالله که بتونم به دستور رهبرم و دینم عمل کنم.
🔷۳۶. من مادر دو فرزند چهار ساله و یک و نیم ساله هستم. با تولد دخترم تونستیم به فضل خدا و قسط و قرض بسیار نصف یک زمین رو بخریم و با بارداری پسرم، شوهرم منتقل به شهر خودمون شد، بعد هم شروع به ساخت زمین کردیم و به لطف خدا خونه دار شدیم. من تا حالا فقط زبونی می گفتم که خدا خودش گفته ازدواج کنید، در روزی تون گشایش ایجاد می‌کنم اما الان اینو با اعتقاد قلبی میگم. خدا بزرگتر از اون چیزیه که ما فکرشو می کنیم.
🔷 ۳۷. من دو فرزند ۵ ساله و ۲ ساله دارم. اولین بچه ام وقتی دنیا اومد کلی رزق و روزی داشتیم. مثلا من و همسرم هر دو مقطع ارشد دانشگاه قبول شدیم و درس خوندیم. البته با سختی‌های خودش. همینطور یکی از آشناها با ما کنار اومد و خونه شونو برای ۴ سال به ما اجاره داد. من سفرهای زیارتی، درآمد، تحصیل، و حتی غذای نذری رو که برامون میارن رزق و روزی بچه هام میدونم. دوست داشتم زودتر ازدواج میکردم و می تونستم بچه های بیشتری بیارم، ولی خواست خدا این بوده. اما صاحبخانه های خوبی داشتیم تا حالا و تونستیم زندگی رو بگذرونیم، و بالاخره بعد چند سال یه ماشین دست دوم در حد نو بخریم. راضی ام به رضای خدا.❤️
🔷 ۳۸. من و همسرم همیشه درباره‌ی برکتی که تولد فرزندان به زندگی میاره، حرف می‌زدیم و گاهی به این نتیجه می‌رسیدیم که رشد و پیشرفت در زندگی نه لزوما ثمره‌ی تولد فرزند، بلکه صرفا یه همزمانیِ تصادفیه! اما از وقتی که متوجه حضور فرشته‌ی خدا تو دل من شدیم، جوری گره‌های زندگی‌مون داشت یکی یکی باز می‌شد که هیچ‌جوره نمی‌شد برکت حضور این سید کوچولو رو انکار کرد! به یه خونه‌ی بزرگتر نقل مکان کردیم، هرچند استیجاری بود ولی رفاه زندگیمون به‌طور چشم‌گیری بالا رفت؛ پارکینگ و دو تا اتاق خواب و... عارضه‌های بیماری سرطان مادرشوهرم الحمدلله تمام و کمال ریشه‌کن شد، ایشون حج واجب رفتن و بعد کربلا مشرف شدن. همسرم بالاخره دل به دریا زدن و از شغل قبلیشون استعفا دادن و در طول یک هفته بعد، در انتخاب موقعیت‌های شغلی پیشنهادیِ مختلف مردد بودن. بله! ممکن بود به‌ هرحال این اتفاقات رقم بخوره اما هرگز پیش از این، نه‌تنها برنامه‌ای برای این سلسله اتفاقات نریخته بودیم، بلکه تصورش هم نکرده بودیم! در آخر، عینا برای ما ثابت شد که نی‌نی نه‌تنها روزی خودش رو با خودش آورد، بلکه باعث گشایش روزی ما هم شد.❤️ سبحان الله...
🔷 ۳۹. وقتی پسرم سال ۹۵ دنیا آمد، مامانم بهمون گفتن چقد پس انداز دارین؟ منو همسرم لبخند زدیمو گفتیم هیچی😁 ولی مامانم سفت و سخت روی حرفشون موندن و گفتن تا اخر هفته، میزان پس اندازتونو بهم بگید اون روز رسید و اسم ما برای یک وام دو میلیون تومانی قرض الحسنه از اداره همسرم درومد و ما همون رو به مامانم اعلام کردیم. ایشونم مبلغ رو گفتن بزارید بانک و بعدم توصیه کردن کمی صرفه جویی کنید. با واریزهای مبالغ خیلی کم، به اون حساب و شرکت در وام های قرض الحسنه مسجد محله مامانم که خیلی پربرکت بودند.. نهایتا دخترم رو باردار بودم که ما تونستیم وام منزل بگیریم و با فروش مقداری طلا و کمک خانواده، یک منزل نقلی با همسایه های واقعا بهشتی بخریم ولی برای یکسال به یکی از دوستان خودم، اجاره دادیم. در شش ماهگی دخترم، راهی منزل بهشتی مون شدیم.. دختر سومم رو خدای مهربون در همین منزل زیبا بهمون هدیه داد.. اون زمان واقعا شرایط مالی خوبی داشتیم. هر هفته مهمون دعوت میکردیم.. ماه رمضان و در کرونا بسته های مهر افطاری بین همسایه ها و فامیل پخش کردیم. غذاهای ۴ و یا ۶ پرسی با خرما و سبزی و بطری شربت تخم شربتی و کتاب خوب و... و الحمدلله در بهترین شرایط ممکن بودیم. 😊 اما با پیشنهاد یکی از دوستانمون در یک طرح اقتصادی شرکت کردیم و الان کاملا زندگیمون،با ورشکستگی اون شرکت ازین رو به اون رو شده.. کلی مقروضیم و ماشین و خونه‌مونو فروختیم و در یک زیرزمین زندگی میکنیم. اما با این حال خدا خیلی هوامونو داشته و توی همین روزها و شرایط نعمت های خیلی خوبی نصیبمون شده.. همسایه های خیلی خوبی داریم و محل مسکنمونم هم واقعا مملو از ارامش و امنیت هست و چرخ زندگی پنج نفره ما روی دور خودش در حال گردشه.. به امید برطرف شدن گره های مالی همه «ما تا كاه هستيم، با يك نسيم با يك فوت از دهان كودكى، زيرورو مى‏شويم و خوشحال مى‏شويم و خشم مى‏گيريم و مى‏ترسيم و اميد مى‏بنديم. با يك سلام باد مى‏كنيم و با يك بى‏توجهى پلاسيده مى‏شويم و دق مى‏آوريم. ما كه خود را نشناخته‏ايم، از تمام عمر خود به چند تا خانه و ماشين و ثروت و اعتبار و شهرت دلخوشيم و قانعيم. در حالى كه تمام آنچه كه در يك عمر بدست مى‏آوريم، سود يك لحظه‏ى ماست. ما حتى در يك لحظه مى‏توانيم از تمام دنيا و حتى از تمام بهشت بيشتر كار كنيم و مى‏توانيم از هستى به رضوان هست‏آفرين برسيم؛ كه رضوان او از همه‏ى اين‏ها بزرگ‏تر است‏. (عین‌صاد)»
🔷 ۴۰. من یک فرزند ۱۹ ماهه دارم. از وقتی به دنیا اومده برکت وقتم رو کاملا حس میکنم. قبل بچه در یکسال هیچ وقت این قدر کارهایی که دوست داشتم رو نمیکردم. اما بعد اومدنش انگار وقت برکت پیدا کرده. هرچند که با سرعت کم پیش میرم.😌
🔷 ۴۱. با اومدن بچه‌ها، خرجها قاعدتا باید بیشتر میشد ولی زندگی همونجوری و چه بسا آسونتر ميگذشت. معنای واقعی برکت و روزی‌رسان بودن خدا رو اونجا کاملا فهمیدیم. توی اعداد و ارقام باید کم می‌آوردیم ولی همه چیز به موقعش می‌رسید.😊 قرض چند ساله‌ای که پس داده می‌شد، هدیه‌های پیش‌بینی نشده، دیرتر خراب شدن بعضی وسایل... من یه رزق دیگری هم که داشتم، شناختم از اطرافیانم بیشتر شد.👌🏻 گاهی زیارتهای مفصلی روزی ما شد که کاملا مشخص بود به واسطه حضور بچه‌ها بوده.😇 و رزقی که شاید بهش بی‌توجه باشیم، آرزوی داشتن خانواده و مادر شدنه که چند سال پیش برامون رویا بوده و الان محقق شده.😍
🔷 ۴۲. درمورد رزق فرزندآوری میخواستم بگم من سه تا فرزند دارم و الان تو همون خونه ای که از اول مستاجر بودم همچنان زندگی میکنم.ماشین مون هم نتونستیم عوض کنیم.حتی چند وقت قبل برای تعمیر قسمت هایی که تصادف کردیم، رفتیم یه تعمیرگاه که گفت ۶۰-۷۰ میلیون هزینه داره و نتونستیم تعمیر کنیم. بعضی اطرافیان وقتی فهمیدن برای بار سوم باردارم با کنایه گفتن سومی رو آوردین بهتون خونه و ماشین میدن که چون ساکن تهران هستیم خونه که نمیدن.از وقتی پسرم به دنیا اومده کلا ماشین هم ثبت نام نمیکنن.از زمین هم که فعلا خبری نیست😁😁😁 هیچی دیگه.به ما که تو این دنیا ندادن.ان شاءالله بچه هامون عاقبت بخیر باشن اون دنیا برامون جبران کنن البته از حق نگذرم فرزندآوری تو خلقیات من خیییلی تاثیر گذاشت.منی که همیشه هلاک خواب بودم خیلی کم خواب شدم.یه جاهایی هم به این نتیجه رسیدم اول من باید رشد کنم تا بچه هام هم بتونن رشد کنن. خلاصه که برای عاقبت بخیری بچه ها (و فرزندان من هم) بیشتر دعا کنید.مال دنیا یه روز هست یه روز نیست.با حساب و کتاب های ما هم خیلی جور درنمیاد.ممکنه ده تا بچه داشته باشی روز به روز ثروتت بیشتر بشه ممکنه با ده تا بچه هر روز وضعیت مالی ت پایین تر بیاد
🔷 ۴۳. ما هم اول ازدواج از نظر مالی خییییلی سختی کشیدیم. طوری که خانواده هامون در حد توان بهمون کمک میکردن. و همسرم میگفت ما هیچ وقت نمیتونیم خونه بخریم. اما حضور بچه ها طوری بود که نمیشد ندید گرفت. سر بچه اول یه خونه شراکتی خریدیم، سر بچه دوم سهم شریک رو هم خریدیم، سر بچه سوم ماشین رو عوض کردیم. الان به همسرم یادآوری میکنم میگم یادته میگفتی می نمی‌تونیم خونه بخریم، سر بچه چهارم از خدا چی میخوای؟😜
امام سجاد (علیه‌السلام) فرمودند: «عمه جان شما بحمدالله عالمه‌ای هستی بدون اینکه معلم داشته باشی و شما فهمیده‌ای هستی بی‌آنکه کسی مطالب را یادتان داده باشد.» «يَا عَمَّةِ أَنْتِ بِحَمْدِ اَللَّهِ عَالِمَةٌ غَيْرُ مُعَلَّمَةٍ فَهِمَةٌ غَيْرُ مُفَهَّمَةٍ» (بحارالانوار، جلد۲، صفحه ۳۰۲) •┈┈••✾🌱⬛⬛⬛🌱✾••┈┈• چه بگویم؟! به خدا از تو سرودن سخت است هم علی بودن و هم فاطمه بودن سخت است چه بگویم که خداوند روایتگر توست تار و پود همه افلاک نخ معجر توست ▪️ وفات حضرت زینب کبری (سلام‌الله‌علیها) تسلیت باد.▪️ 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
🔷 ۴۴. من ۲۷ سالمه و خدا دو دختر ۹ و ۲ ساله بهمون هدیه داده. با تولد دختر اولم خدا بهمون ماشین داد؛ درحالیکه خیلی به ماشین نیاز داشتیم. بعد اون مدتی رو بخاطر مشکل جسمی ترسیدم که برای فرزند دوم اقدام کنم. اما قلبا دوست داشتم. و خیلی جالب و عجیب بود که این دردی که ۵ سال با من بود، کم کم تو دوران بارداری از بین رفت. با تولد دختر دومم ارتباط بین من و همسرم‌خیلی بهتر و صمیمی تر شد. الانم با اینکه هنوز مشغول به تحصیل هستن و شغل رسمی ندارن و مستاجر هستیم اما شکر خدا زندگی خوب میگذره. خیلی دوست داریم که برای فرزند سوم اقدام کنیم اما درگیر مشکل کلیه ی دختر کوچولومون هستیم ،از همینجا از همه عزیزان می خوام که دعا کنن در حق دخترم. که ان شاالله هر چه زودتر سلامتیش رو بدست بیاره❤️
🔷 ۴۵. من دختر ته تغاری خانواده ای بودم که وضعیت مالیشون خوب بود. از شرطهایی که برای خواستگار من وجود داشت، امکانات مالی خوب بود. وقتی همسرم به خواستگاریم اومدن، دانشجو بودن. نه شغلی داشتن و نه حتی سربازی رفته بودن. اما ایمانشون سبب شد که بالاخره جواب مثبت رو گرفتند. دقیقا ده روز بعد از عقد ما، از یک شرکت با همسرم تماس گرفتن و پیشنهاد کاری دادن با حقوق دو برابر نظر ما، با بیمه و حتی پاره وقت به خاطر سربازی. واقعا فوق العاده بود. همسرم همیشه میگن که این از برکت وجود من بود😊 پسرم رو که باردار شدم، موفق شدیم ماشین بخریم، خونه ما هم بزرگتر شد. در بارداری دخترم، همون ماه اول، حقوق همسرم زیاد شد، خونه هم بزرگتر شد با شرایط بهتر شد. دختر دومم، باز هم خانه بزرگتر شد. اما دختر سومم وقتی به دنیا اومد، دیگه تو خونه خودمون بودیم. خانه ای که بزرگتر از خانه های قبلی بود و حیاط داشت. هر وقت هم قصد خرید لباس یا چیزی رو برای بچه ها داشتم،‌ خود لباس میومد خونه ما😁😁😁 و یا این که پولش می رسید. این پول غیر از حقوق همسرم بود. حقوق همسرم، هر چقدر هم که باشد، حضور من و بچه ها، برکتش رو زیاد می کنه.
🔷 ۴۶. سردخترم ازهمون ابتدا عنایات خدا به ما میرسید. مثلا همسرم دستشون اسیب دید که گفته بودن اگه یه ذره اون طرف تر میخورد از کار افتاده میشد.🤯 شبهایی بود که نون نداشتیم بخوریم ، ولی بازهم خدا رو شکر میکردم. سر دومی ماشینمون رو یه سال بود یکی برده بود و نه پول میداد و نه ماشین‌ رو. خبری هم ازش نبود. بعد تولد پسرم وقتی منو آوردن تو بخش، همسرم زنگ زدن گفتن ماشین رو خودش اورده😳 ازلحاظ معنوی هم حالمون بهتر از روزای اول بود و شکر خدا عشقمون بیشتر میشد و اختلافات کم وصبورتر میشدیم. درسته ازلحاظ مالی به مو رسیدیم، ولی پاره نشده. گاهی همسرم سر گله رو اگه باز کنه، میگم یادتونه هزارتومن نداشتیم بریم نون بخریم؟ ولی الان خدا رو شکر همه چی ولو در حد کم هست و الحمدلله دستمون پیش کسی درازنیست. اینهاهمه روازبرکت قدم فرزندانم میدونم. انشالله بتونم راضیشون کنم برای سومی😊
🔷 ۴۷. من ۳۲ سالمه. اصلا نمیتونستم مسئولیت سنگین بچه رو به عهده بگیرم و فکر میکردم باید انقدر کار کنم و پس انداز کنم که از نظر مادی بچه نیازی حس نکنه. از فکر تربیت و ایناشم خیلی میترسیدم. از همه مهمتر اینکه شوهرم شغل ثابت و خوبی نداشت و تقریبا هر ۶ ماه یکبار کار عوض میکرد و هیچ ثباتی توی درآمدمون نبود. تااینکه من‌ تصمیم گرفتم دیگه کار نکنم و بچه دار بشم؛ چون‌ واقعا زندگیمون راکد شده بود و هیچ انگیزه ای برای ادامه‌ش نبود و البته اطرافیانم خیلی بهمون میگفتن دیر میشه و سن میره بالا. ۴ ماهه باردار بودم که شوهرم توی آزمون استخدام شرکت نفت در کمال ناباوری قبول شد😃 و مشغول به کار شد. کلا زندگیمون از این رو به اون رو شد و من با تمام وجودم فهمیدم اینکه بچه روزیشو با خودش میاره یعنی چی...😍 الحمدلله به برکت این بچه که الان ۸ ماهشه زندگی ما هم به ثبات و آرامش رسید.
🔷 ۴۸. از زمان مجردی وقتی کتاب خاطرات شهدا رو میخوندم یکسری ویژگی های خاصی داشتن که من با همه وجود تمنا میکردم. گذشت تا این که ازدواج کردم و اون ویژگی ها رو در همسرم متبلور می دیدم. خیلی شیرین بود که بزرگترین خواسته زندگیم رسیده بودم. آخه من توی یک شرایط خیلی سخت از لحاظ خانوادگی بزرگ شده بودم پر از نفرت و ترس و دعوا و...😣 و از بچگی بزرگترین آرزوم ازدواج با کسی بود که بتونم آرامش رو برای اولین بار تو زندگی تجربه کنم‌.❤️ ۶ ماه پس از ازدواج باردار شدم ولی خدا خواست از پیشمون رفت با این حال رزق معنوی فوق العاده ای برام آورد. انگار خدا یک تلنگر اساسی ولی مهربانانه بهم زد. چند ماه بعدش دختر اولم رو باردار شدم. من با خانواده همسرم اصلا رابطه خوبی نداشتم ولی با به دنیا اومدن دخترم همه چیز ۱۸۰ درجه عوض شد. دخترم که نوزاد بود یک شرایط عالی ایجاد شد که تونستم پایان نامه کارشناسی رو تمام کنم. ۹ ماهگی دخترم دوباره باردار شدم. و باز رابطه مون با خانواده همسر و حتی اقوامشون عالی شد. بعد هم از برکت دختر دومم من ارشد یک دانشگاه خیلی خوب قبول شدم و الحمدلله با یک شرایط عالی از لحاظ تحصیلی روبه رو شدم که با وجود بچه کوچیک خیلی کمک کننده بود. قطعا که از لحاظ مالی هم پر روزی بودند ولی رزق همیشه مادی نیست. گاهی شما با فرزند آوری میتونی الگو بشی و امید رو توی دلهای مرده زنده کنی🌱 و بزرگترین رزق من این بود که وجودم بسیار وسعت پیدا کرد و اعتماد به نفس و خیلی چیزهای دیگه در من زنده شد. چون همون طوری که گفتم من از لحاظ روحی بسیار در شرایط بدی رشد کرده بودم.