eitaa logo
مادران شریف ایران زمین
7.3هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
121 ویدیو
25 فایل
اینجا پر از تجربه‌ست، تجربهٔ زندگی مامان‌های چند فرزندی پویا، «از همه جای ایران»، که در کنار بچه‌هاشون رشد می‌کنند. این کانال، سال ۱۳۹۸ به همت چند مامان دانش‌آموختهٔ دانشگاه شریف تاسیس شد. ارتباط با ما و ارسال تجربه: @madaran_sharif_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
از اواسط ماه رمضون، نقشه کشیده بودم که تعطیلات عید فطر بچه‌ها⁦🧒🏻⁩⁦⁦👦🏻⁩ رو بذاریم خونه یکی از مامان جون‌ها⁦👵🏻⁩ و کارهای تل‌انبار شده رو انجام بدیم😁 از قضا خانواده‌ی همسر تعطیلات خونه نبودن🤷🏻‍♀️⁩ فرصت خوبی بود، چون می‌شد بچه‌ها رو بذاریم خونه‌ی مامان خودم⁦🧕🏻⁩ و خودمون بریم خونه‌ی مادرِهمسر⁦🧔🏻⁩😉 از چند روز قبل به محمد گفتم: «چون پسر آقایی شدی و می‌تونی تنهایی مواظب داداش علی باشی، یه جایزه پیش ما داری😍😛 می‌خوایم یه روز شما و داداش علی رو تنهایی بذاریم خونه‌ی مامان جون😍😅» یه جوری با هیجان و صدای بلند می‌گفتم😆😅 که اصلا متوجه ندای درونم نشه که می‌گفت: «دیگه نمی‌تونم ادامه بدم😫 یه روز مرخصی می‌خوام😖 تا دوباره بتونم باهاتون سر و کله بزنم😁😛» محمد هم کللی هورا کشید و خوشحال شد که می‌خواد جایزه بگیره😆😂 روز موعود فرا رسید و بچه‌ها توسط مامان جون سرگرم شدن و ما با کوله باری از درس و کتاب و جزوه رفتیم بیرون⁦⁦🧕🏻⁩⁦🧔🏻⁩😍 من امتحان داشتم و همسر مقاله‌ی چند ماه عقب افتاده‌ش رو باید تنظیم می‌کرد📚 وقت برای این حجم کار کم بود،⏳ اما مثل دونده‌هایی⁦🏃🏻‍♂️⁩ که موقع تمرین گوی سنگین به پاهاشون می‌بندن و موقع مسابقه باز می‌کنن، بودیم😅😂 باور نمی‌کردم یک ساعت پیوسته نشستم رو صندلی و مشغول لپ‌تاپم! و کسی نمی‌گه: -⁦👦🏻⁩ماماااااان بیا علی رو بردار! -⁦👦🏻⁩مامان منم می‌خوام فیلم ببینم تو لپ‌تاپ! -⁦👶🏻⁩ماما ماما دی ده! (مامان مامان شیشه)🍼 بچه‌ها هم با مامان جون و‌ باباجون رفتن گردش😍 (یه جای خلوت که پروتکل‌های بهداشتی هم نقض نشه😁!) خیلی بهشون خوش گذشته بود و از جایزه‌شون کاملا راضی بودن.😂😍 پ‌ن۱: ما همشهری خانواده‌هامون نیستیم و از این فرصتا کم پیش میاد برامون. اما تجربه‌ی خوبی بود، تو فکرشم این تجربه رو با یه دوست همشهری یا حتی همسایه‌مون⁦ هم امتحان کنم. خوشبختانه علی⁦👦🏻⁩ به خاطر حضور داداشِ علی⁦ خیلی راحت از من جدا می‌شه. پ.ن۲: چند روز قبل از این فرصت، شرایطی پیش اومد که محمد با خانواده‌ی همسر رفت و ما تقریبا ۱۲ ساعت با علی آقا تنها بودیم. شب بود و علی خوابید. شاید باورتون نشه تا صبح فردا ما بیدار موندیم و فقطط حرف زدیم!😲 نزدیک ده ساعت!‌ آخرش صدامون گرفته بود دیگه😅 از وقتی محمد آقامون حرف می‌زنه، دیگ ما فرصت نمی‌کردیم با هم صحبت کنیم!😆 کلی حرفِ عقب مونده هم داشتیم😁😅 پ‌ن۳: الفُرصَة تَمر مرَّ السَحاب...فرصت مثل ابر می‌گذره.😭😭 قبول دارید مادرا ارزش زمان رو بیشتر درک می‌کنن؟!😄 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif