eitaa logo
مادران شریف ایران زمین
7.3هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
121 ویدیو
25 فایل
اینجا پر از تجربه‌ست، تجربهٔ زندگی مامان‌های چند فرزندی پویا، «از همه جای ایران»، که در کنار بچه‌هاشون رشد می‌کنند. این کانال، سال ۱۳۹۸ به همت چند مامان دانش‌آموختهٔ دانشگاه شریف تاسیس شد. ارتباط با ما و ارسال تجربه: @madaran_sharif_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
هیئت خانوادگی (مامان چهار فرزند) شب اول محرم بود. هنوز پرچم‌ها و کتیبه‌های غدیر روی دیوار بود. 🎊🎉 من خیلی از بلندی می‌ترسم، منتظر بودم همسرم بیان و برن بالای نردبان.🪜 بالاخره اومدن و کتیبه‌های غدیر جمع شد و پرچم‌ها و کتیبه‌های محرم رفت روی بلندی دیوار. 🏴🏴 مهربان زهرا اصرار کرد که من هم پرچم بزنم. کمکش کردم که یکی از پرچم‌ها رو خودش روی دیوار بزنه. فاطمه حسنا رفت و یک نقاشی کشید و ورد وسط پرچم‌ها چسبوند. 🖼 به رسم هرشب چای دم کرده بودم تا بعد از شام یه دورهمی کوچیک خانوادگی داشته باشیم و بچه‌ها کمی پدرشون رو ببینن.☕️🫖☕️ داشتم لباس‌های سیاه شهادتی رو (بچه‌ها به لباس‌های محرمی می‌گن لباس شهادتی) مرتّب می‌کردم که دخترها پوشیدن و چادر به سر اومدن نشستن کنار بساط چای.🥹🥰 یاد عراق و خرما و ارده افتادم. اونم آماده کردم و گذاشتم کنار چایی‌ها. ☕️🧆 همسرم در مورد شروع جريان کربلا برای بچه‌ها صحبت کردن. وقتی دخترها وسط حرف باباشون ، نکته‌ای اضافه می‌کردن، قند توی دلم آب می‌شد. 🥹❤️ بابا بعد از صحبت‌هاشون رفتن، ولی ما دیدیم مجلسمون کامل نشده، خودمون شروع کردیم به یه سینه‌زنی ساده و هیئت خانوادگی‌مون رو به سرانجام رسوندیم.🏴🏴 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
«مامان، چرا گریه می‌کنی؟» (مامان چهار فرزند) تب دخترم که پایین آمد، خوابم برد. یک خواب عمیق و آرام... بدون صدای انفجار، بدون اضطراب ویرانی... پسر نوجوانم را که برای مدرسه بدرقه کردم، مطالعهٔ کتاب مورد علاقه‌ام را شروع کردم، بدون دلشورهٔ دستگیر شدن پسرم، بدون حسرت و افسوس اینکه آیا به خانه برمی‌گردد یا در ایست و بازرسی‌ها گرفتار می‌شود...😓 دست دخترم را که زخم شده بود، با آرامش ضدعفونی کردم و با باند استریل پانسمان کردم، بعد هم برایش شربت عسل درست کردم و با هم بازی کردیم، بدون وحشت از نبود دارو و عفونت و مرگ و... به روی پسر کوچکم که بالاخره راضی شد لباس محبوبش را که کثیف شده بود، با لباس تازه و زیبایی عوض کند، خندیدم. بدون غصه و درد دیدن پوست‌های تاول زده از بمب‌های فسفری... دختر بیمارم که بالاخره حاضر شد با وعدهٔ درست کردن غذای مورد علاقه‌اش سوپ و دارویش را بخورد، نفسی از سر آسودگی کشیدم، بدون غصهٔ مردن کودک بیمار و گرسنه‌ام در بمباران‌ها...😢 همسرم که از سفر برگشت، بچه‌ها دوره‌اش کردند و سوغاتی‌هایشان را تحویل گرفتند، بدون درد سنگین یتیمی برای نازدانه‌هایی که بابایشان هیچ‌وقت از سفر بر نمی‌گردد... بدون بهت و حیرت سنگین مردی که با ویرانه‌های خانه و اجساد همسر و فرزندانش مواجه می‌شود... این روزها، در کنار مادری ام برای فرزندانم، من مادری برای بچه‌های فلسطین هم هستم. دخترم گاهی مرا غافلگیر می‌کند؛ «مامان چرا گریه می‌کنی؟» چگونه حالم را توضیح بدهم تا دختر شش ساله‌ام متوجه بشود که لحظه لحظهٔ زندگی آرام و شیرین ما با همهٔ کاستی‌ها و مشکلات این روزها، برای دختران شش سالهٔ فلسطینی یک رویا و حسرت دست‌نیافتنی است...😞 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif