هدایت شده از پویشکتابمادرانشریف
فهیمه داستان روایی زنی از سالهای دور تا به امروز است. بانویی در متن تاریخ سال های مبارزه اما همیشه در حاشیه، متفاوت از متن، در حال و هوای دخترانهٔ یک زندگی معمولی.
دست تقدیر اما برای فهیمه نقشی مؤثرتر و حاشیهای پررنگتر رقم زده بود؛ بعد از پرواز عمو اُچول، مردی که اخلاق و مردمداریاش سالها پس از مرگ هم همواره دستگیر فهیمه بود؛ بانوی قصه قرار شد مادری را دوباره بسازد، وقتی در روزنامه بعد از شهادت پسرش در پیامی نوشت:
«من از امروز مادر همهٔ شما هستم.»
این بار قرار شد برای سرزمینش، برای شیعهٔ مظلوم تاریخ مادری کند.
فهیمه هر آنچه داشت در طبق اخلاص گذاشت، در زمان جنگ برای آوارگان و جنگزدهها در پشت جبهه نقشآفرینی کرد و پس از آن در راه جمعآوری تنها دایرةالمعارف شیعه.
روحش شاد. 🥀
🍃🍃🍃
سلام همراهان عزیز
روزتون به خیر☺️
📚 کتابی که اردیبهشت ماه میخوایم با هم بخونیم، کتاب #فهیمه هست.
زندگینامهٔ داستانی خانم «فهیمه محبی»
مادر شهید «سعید محبی» و مدیر دانشنامه تشیع
زندگی خانم محبی پر از تناقضها و تعارضهاست، در خانوادهٔ مذهبی به دنیا میان ولی اویل حجاب ندارن، همسرشون رو خودشون انتخاب میکنن، بعد از فوت مشکوک همسر برای زندگی به لندن میرن و...
اگر دوست دارین از ادامهٔ پیچ و خمهای زندگی این بانوی بزرگوار باخبر بشین، این ماه توی کانال پویش کتاب مادران شریف با ما همراه باشین:
👇🏻
🔗 @madaran_sharif_pooyesh_ketab
✔️ مثل هر ماه به ۱۰ نفر که کتاب رو کامل مطالعه کنن، ۱۰ هدیهٔ ۱۰۰ هزار تومانی تقدیم میکنیم.🤩🎁
❇️ روش خرید کتاب، عضویت تو گروه همخوانی و باقی خبرها همه در کانال پویش کتاب مادران شریف 😉
🔗 @madaran_sharif_pooyesh_ketab
هدایت شده از پویشکتابمادرانشریف
فهیمه دستش را به پارچهٔ سفید روی جنازه گرفت. ولی بلندش نکرد. پارچه را در مشتش مچاله کرد: «خدایا درسته دادی، درسته هم ببر! من کاملش رو میخوام!»
پارچه را کنار زد. خودش بود، سالم و درسته.
زانوهایش خم شد، نشست بالای سر سعید؛ « بازم تو بردی! همیشه تو میبردی! هیچ وقت زورم بهت نرسید.»
رویش را برگرداند سمت قبر محمدحسین: «بابا! یه وقتی فکر میکردم که باید بیام از تو بخوام که شفیع من و بچههام باشی، ولی حالا کسی رو آوردم گذاشتم کنارت که مطمئنم شفیع تو هم میشه.»
بعد هم دست کشید روی سنگ قبر رضا؛ «بگیرش عمو اُچول، اینم سعید، تمام این سالها بدون تو نتونست زندگی کنه! اینقدر به زندگی چنگ انداخت تا ازش در رفت و اومد پیش خودت. حالا بگیرش!»
خاکها را تکاند، تهماندهٔ زندگی را ریخت روی قبر سعید.
📚 برشی از کتاب #فهیمه
به قلم «نفیسه ثبات»
انتشارات روایت فتح
🌺کانال پویش کتاب مادران شریف:
@madaran_sharif_pooyesh_ketab
هدایت شده از پویشکتابمادرانشریف
#فهیمه یکی از متفاوتترین کتابهایی بود که تا حالا خوندم؛ واقعاً متفاوت و عجیب!
حتی با وجود اینکه حدس میزدم آخر داستان قراره چطوری رقم بخوره، ولی مسیر رسیدن به اون نقطه برام قابل تصور نبود.
مسیری که فهیمه و فرزندانش داشتن طی میکردن اصلا با مسیری که تو ذهنم بود، یکی نمیشد!
میشه گفت اتفاق مهیجی تو کتاب رقم نمیخوره، ولی همین سکوت و آرامش شروع طوفانه.
پسری که به پدرش خیلی وابسته بوده و بعد از دست دادنش خیلی به هم میریزه و حتی میخواد تو انگلیس کاری علیه شاه بکنه، تو خونهی انگلیسیها بزرگ میشه و با شنیدن اخبار جنگ به ایران برمیگرده!
سعیدِ فهیمه سن زیادی نداشت ولی همیشه حرفاش بزرگتر از سنش بود!
بعد هم مادری که سعی میکنه راه پسرش رو ادامه بده و ...
کتاب متن روون و سادهای داره و مطالعهش خسته کننده نیست.
در یک جمله، کتاب فهیمه، داستان زندگی آدماییه متفاوت با خیلی از خانوادههای شهدایی که میشناسیم!
🔷🔶🔷🔶
سلام مامانا 😊
خوبین؟
کتابی که یادداشت بالا در موردش نوشته شده، رو داریم اردیبهشت ماه توی گروه پویش کتاب مادران شریف میخونیم. ☺️
کتاب #فهیمه زندگینامهٔ داستانی خانم فهیمه محبی، مدیر دانشنامهٔ تشیعه که مادر شهید هم بودند.
اگر دوست دارین تو مطالعهٔ این کتاب با ما همراه باشین، تشریف بیارین اینجا:
👇🏻
🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف
🔗 eitaa.com/madaran_sharif_pooyesh_ketab