eitaa logo
مادران شریف ایران زمین
7.4هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
112 ویدیو
19 فایل
اینجا پر از تجربه‌ست، تجربهٔ زندگی مامان‌های چند فرزندی پویا، «از همه جای ایران»، که در کنار بچه‌هاشون رشد می‌کنند. این کانال، سال ۱۳۹۸ به همت چند مامان دانش‌آموختهٔ دانشگاه شریف تاسیس شد. ارتباط با ما و ارسال تجربه: @madaran_sharif_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
👈🏻 قراره با نویسندهٔ کتاب جذاب «مثل نهنگ نفس تازه می‌کنم» گفتگو کنیم.😍 نشستن پای صحبت‌های خالق شخصیت مستوره حتماً برای همهٔ مادرها، خیلی لذت بخش خواهد بود. می‌خوایم ازشون بپرسیم چه اندیشه‌ای پشت صحنه آفرینی امیریل و مستوره جوشش داشته؟ دوست داریم ببینیم چقدر از تجربه‌های شخصیت کتاب، تجربهٔ زیستهٔ بانوی نویسنده بوده؟ ⏰ چهارشنبه ساعت ۱۶:۴۵ تا ۱۸ همراه هستیم با «سرکار خانم معصومه امیرزاده» عزیز، با گفتگو درباره کتابی که دوستش داشتیم و داریم.🥰
ساعت هاتونو کوک کنید! دمنوش‌ها رو دم بذارید و قدم رنجه بفرمایید به محفل مجازی ما💐 🔗 برای دریافت لینک ورود اینجا ثبت نام کنید:👇🏻 https://b2n.ir/t51077
(مامان سه دختر ۱۷، ۱۵ و ۴ساله، و دو پسر ۱۰ و ۷ساله) وقتی تازه دختر اولم به دنیا آمده بود، غصه می‌خوردم که این کِی هجده ساله‌ش می‌شود برود دماغش را عمل کند!!😅 نوزاد که بود، دماغش بزرگ بود! ولی بعد، خوشگل‌تر و متناسب‌تر شد. حالا بچهٔ دومم دماغش خیلی گنده‌تر بود!!😂 ولی من اصلاً به این موضوع فکر نمی‌کردم.😁 کاملاً تعدیل شده بود و می‌دانستم هر چقدر هم دماغش زشت باشد، بعداً عادی می‌شود. با دیدن تفاوت بچه‌ها، دیدم به مسائل خیلی منطقی‌تر و واقع‌بینانه‌تر شد. بچه‌ها با هم تفاوت دارند. هر بچه‌ای ممکن است در یک چیزی قوی و بااستعداد باشد، و در یک چیز دیگر ضعیف به نظر بیاید! مثلاً یکی از دخترهایم، ذهن خیلی فلسفی دارد و خیلی به مسائل عمیق فکر می‌کند!🤔 وقتی یک سوال ازش می‌پرسی، جوابش خیلی دقیق است. حتی آدم گاهی احساس کوچکی در برابرش می‌کند!!😧 ولی یک دختر دیگر دارم، ذهن ریاضی‌اش خوب است و خیلی سریع راه‌حل‌های خوب به ذهنش می‌رسد.💡 ولی ذهن فلسفی و عمیق را ندارد و گاهی در بحث‌ها مغلطه می‌کند و حرف‌های بی‌ربط می‌زند! به مرور یاد گرفتم به جای غصه خوردن، تفاوت بچه‌ها را بپذیرم. گاهی هم تفاوت‌ها به خاطر جایگاه سنی‌شان هست و با بزرگتر شدن، تغییر می‌کنند. مثلاً یکی از بچه‌هایم حافظه‌اش چندان قوی نبود. من به مدت دوسال، هر صبح سوره کوثر را برایش می‌خواندم و حفظ نمی‌شد.😨 خیلی غصه می‌خوردم که چرا حافظه‌اش ضعیف است...😢 ولی خدا را شکر، بزرگتر که شد، دیدم خیلی حافظهٔ خوبی دارد و از پس حفظ کردن قرآن خوب برمی‌آید.😏 در عوض یک بچهٔ دیگرم، حافظهٔ خیلی خیلی خوبی داشت. دو بار قرآن را می‌خواندم، سریع حفظ می‌شد.😍🤩 همینطور شعرها را.😃 جالب است او که بزرگتر شد، به نظرم حافظه‌اش کمتر شد و دیگر به اندازهٔ بچگی‌اش نیست! یا مثلاً دختر اولم، مدتی برایش غصه می‌خوردم که چرا وقتی سوار سرسره می‌شود، اگر کسی پایین سرسره، پایش را روی آن بگذارد، می‌ترسد دیگر پایین بیاید...😢 درحالی‌که فهمیدم علتش احتیاط اوست، نه ترسش. و چه بسا کارهای خیلی سخت‌تری را با جسارت انجام می‌دهد. روند رشد بچه‌ها خیلی باهم متفاوت است. یکی از دخترها، دو سال بعد کلاس اولش، یکی از همکلاسی‌هایش را دیدیم، من گفتم إ...، این هم‌کلاسیت بود. ولی خودش یادش نبود!😯 علتش هم این بود که در عالم خودش بود و به اطرافش توجه نداشت.🙃 ولی بعد دو سه سال از لاک خودش بیرون آمد و به اطرافیانش توجه پیدا کرد. ممکن است یک بچه‌ای دیگر، روابط اجتماعی ‌اش خیلی بالاتر باشد و حتی دوست خواهرش را هم ببیند، برود سلام علیک کند.🙋🏻‍♀️ گاهی تفاوت‌ها، به خاطر شرایط محیط هم می‌تواند باشد. مثلاً بچهٔ دوم من، نسبت به اولی، عرضه و جسارت بیشتری از خودش نشان می‌دهد.😁 چون همیشه خودش را در رقابت با بچهٔ اول می‌دیده و همیشه ناتوان‌تر بوده، با تمام وجود تلاش می‌کرد و دلش را به دریا می‌زد و جسارت بیشتری به خرج می‌داد. در دعوا و کتک‌کاری‌ها هم معمولاً بچهٔ دوم، با همهٔ توانش می‌زند.😂 اغلب مامان‌ها، این تفاوت‌ها را دیده‌اند. یعنی بچه‌هایی که یا به خاطر جایگاه سنی‌شان تفاوت دارند، و یا ذاتاً مدل توانمندی‌هایشان فرق دارد. گاهی یک مامانی خودش در یک زمینه‌ای مثلاً نقاشی، خیلی قوی است، و وقتی می‌بیند بچه‌اش مثل خودش قوی نیست سرخورده می‌شود.🥺 ولی در واقع آدم‌ها با هم تفاوت دارند. باید تفاوت‌ها را پذیرفت. شاید آن بچه، بزرگتر که شد نقاش ماهری شد. شاید هم نشد! ولی فیزیک‌دان خوبی بود!! 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
سلام دوستان. متاسفانه به خاطر عدم دسترسی خانوم امیرزاده، جلسه در زمان دیگری که اطلاع داده میشه برگزار می‌شه. ممنون برای همراهی شما 🧡
(مامان ۳ دختر ۱۷ساله، ۱۵ساله و ۴ساله، و ۲ پسر ۱۰ساله و ۷ساله ) این روزها ما یک خانوادهٔ ۷ نفره هستیم و در کنار هم زندگی می‌کنیم.🥰😍 نماز صبح که بیدار می‌شوم، دیگر سعی می‌کنم نخوابم. بیداری بین‌الطلوعین‌ها و اذکار مربوط به آن، در آرامش و تنظیم وقت و افزایش کارایی‌ام، خیلی تاثیر دارد. صبح‌ها پرستار می آید و من تا ظهر در دانشگاه حضور دارم. و بعد از آن برمی‌گردم و در کنار خانواده و بچه‌ها هستم. بچه‌ها که از مدرسه برمی‌گردند، حداقل دوتایشان اندازهٔ یک ساعتی حرف برای گفتن دارند. پسر بزرگم هر روز گزارش لحظه به لحظهٔ فوتبالی را که بازی کرده به من می‌دهد.😄 و دخترم، شروع می‌کند به تعریف جزئیات همهٔ کارهایی کرده است و اتفاقاتی که آن روز افتاده است. اگر هم وسط حرفش کاری برایم پیش آید، یادش نگه می‌دارد و دوباره وقتی مجدد مرا گیر آورد ادامه می‌دهد.😁 بعدازظهرها دورهم چایی می‌خوریم، گپ می‌زنیم و چیزهای جالبی که دیده‌ایم برای هم تعریف می‌کنیم. مخصوصاً سعی می‌کنم حال و هوای دو تا دخترم را که نوجوان و جوان هستند، داشته باشم.👭🏻 بچه‌های کوچکتر هم نیازهایی دارند که تلاش می‌کنم کنارشان باشم و به نیازشان برسم.💕 تقریباً درگیر بازی و این‌ها نمی‌شوم. معمولاً خودشان این لذت دور هم بودن را دارند. گاهی خواهر بزرگترشان بازی‌های دسته جمعی تعریف می‌کند و همگی باهم خوش می‌گذرانند.😄 در روز چند نوبت هم رانندهٔ بچه‌ها هستم و آن‌ها را این‌طرف و آن‌طرف می‌برم. همین خودش واقعا یک کار است و بخش بزرگی از وقت و انرژی‌ام را می‌گیرد. گاهی حساب می‌کنم می‌بینم من امروز، ۵ - ۶ سرویس اسنپ برده‌ام.😁 لابه‌لای مشغله‌های کار و درس و تحصیل خودم و همسرم، حتماً زمان‌هایی را برای تفریح خالی می‌کنیم.🙃 این فراغت‌های هر چند کوتاه را در حکم روغن کاری چرخ خیاطی بعد از هر دوخت و دوز می‌دانیم که برایمان ضروری هستند.😌 معمولاً روزهای جمعه اگر قم باشیم، دعای ندبه می‌رویم و بعدش هم حرم. و بعد هم احتمالاً رفتن به دل طبیعت و بساط آتش و خوش و بش با خانواده.😌 گاهی هم آخر هفته‌ها تهران، خدمت پدر‌ و مادرها می‌رویم.😃 ما تلویزیون نداریم.😎 برای همین، لازم است من وقت زیادی برای تامین تفریح و سرگرمی بچه‌ها صرف کنم. گاهی دوستانشان به خانهٔ ما می‌آیند و گاهی من بچه‌ها را به خانه دوستانشان می‌برم.😚 گاهی هم پارک یا کلاس... سالی یک بار هم مشهد، شمال و کربلا می‌رویم. و گاهی اصفهان که فامیل همسرم آنجا هستند. بچه‌ها همگی در کارهای خانه، سهمی دارند. با اینکه معمول وقت‌ها به خاطر بازی بچه‌ها خانه نامرتب است،😅 وقت‌هایی که قرار است مهمان بیاید، آژیر اضطرار به صدا درمی‌آید و همه مشغول می‌شویم تا در سریع‌ترین زمان ممکن خانه مهیای حضور مهمان شود.😄 از آنجایی که هر هفته در منزل ما جلسهٔ حدیث‌خوانی برگزار می‌شود، پس حداقل یک بار در هفته این اتفاق می‌افتد!😁😁 هرکدام از این نقش‌ها (همسری، مادری، تدریس و پژوهش) بخش‌هایی از زندگی من را گرفته اند. نمی‌توانم بگویم در آن‌ها کامل هستم.🤷🏻‍♀️ یک وقت‌هایی متوجه می‌شوم زیادی درگیر کارهای دانشگاه شده‌ام و دارم برای همسرم و بچه‌ها کم می‌گذارم.😟 گاهی خودشان هم شاکی می‌شوند که همه‌اش ذهنت مشغول کارهای دانشگاه است...🙋🏻‍♂️ اما سعی می‌کنم این‌ها را تعدیل کنم و خودم را بهتر کنم و بیشتر با بچه‌ها باشم و کم کاری‌هایم را جبران کنم...🥰❤️ در واقع کار استادی دانشگاه، کار بیش از ۴۰ ساعت در هفته است. یعنی آدم بخواهد کارهایش پیش برود، طبق آن چیزی که استاندارد یک استاد دانشگاه است، خیلی بیشتر از این‌ها باید وقت بگذارد.🙂 این چند ترم خدا را شکر، درس‌های دانشگاه روی روال افتاده. چون مباحث تکراری بوده و به سختی گذشته نیست.😊 مخصوصاً که اوضاع جسمی‌ام هم نسبت به قبل بهتر‌ شده.🤲🏻 قبلاً که شرایط جسمی خوبی نداشتم، مخصوصاً در دوران شیردهی که خواب شبم هم نامرتب بود، اگر در روز دو تا کلاس داشتم خیلی خسته می‌شدم؛ اما ترم گذشته حتی روزهایی بود که ۳ کلاس داشتم و خدا را شکر انجام می‌شد.👌🏻😌 الان دختر کوچکم ۴ سال و‌نیمه است. واقعا این ۲ سال و نیم اخیر، اوضاع خیلی بهتر و قابل کنترل‌تر بود.😊 این مدت، الحمدلله کارهای پژوهشی‌ام هم پیشرفت قابل قبولی پیدا کرده‌اند.👌🏻 البته نمی‌گویم عالی اند. اخیراً توی تیم‌های پژوهشی عضو شده‌ام که کمک می‌کند کارها با سرعت بیشتری انجام بشود.😊😉 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
🥀🥀🥀 یک هلی‌کوپتر در آسمان بود که ارتفاعش را خیلی کم کرده بود. رزمند‌ها با همان تفنگی که دستشان بود، یکی‌یکی از آن پایین می‌پریدند. نزدیک‌تر که رفتم، دیدم رزمنده‌ها حلقه زده‌اند و زکریا وسط آن‌ها ایستاده است. می‌خواستم به وسط حلقه بروم و زکریا را به آغوش بکشم، که آتشی از زیر پای زکریا به آسمان بلند شد. دیگر هیچ چیز مشخص نبود. در همان حالت نشسته بودم و دست‌هایم را روی سرم گذاشته بودم و بلندبلند می‌گفتم: «یاحسین!» آتش که فرونشست، هر طرف را که نگاه می‌کردی، شهید افتاده بود. پابرهنه راه افتادم. نگاهم را به چهارطرف انداختم. چند قدم این‌طرف، چند قدم آن‌طرف؛ ولی بین آن‌همه شهید نتوانستم زکریا را پیدا کنم. در همان لحظه یک رزمنده‌ی درجه‌دار به سمت من آمد. روی دوشش بی‌سیم گذاشته بود. از من پرسید که دنبال چه میگردم. جواب دادم پسرم زکریا الان اینجا بود. بین همین رزمنده‌ها؛ ولی هر چه می‌گردم پیدایش نمی‌کنم! آن درجه‌دار سرش را پایین انداخت و گفت: «مادر جان صبور باش! پسر شما مفقود شده.» همان‌جا با ناامیدی به زمین نشستم. خاک‌ها را روی سرم می‌ریختم و بلندبلند می‌گفتم: «یا حضرت زینب! یا امام حسین!» 📚 برشی از فصل دهم کتاب کاش برگردی نوشته محمدرسول ملاحسنی 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
سلام به همه مامانای گل😊 اعیاد مبارک✨ ایام به خیر و خوشی 🔻یه خبر جذاب براتون داریم🔻 داداش گل کوثر سادات خانم آقا سید قاسم دوست داشتنی که تو این مطلب👆 ازشون گفته بودیم، در شب میلاد پر برکت آقامون اباعبدالله الحسین (علیه السلام) به دنیا اومدند. 🤩 ان‌شاءالله آقا سیدقاسم ما، و همهٔ بچه شیعه‌ها سالم و صالح، خوش روزی و خوش قدم و عاقبت بخیر باشند.🤲 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
(مامان دو دختر ۴ و ۶ ساله) ⚠️ خطر افشای داستان از عنوان کتاب حدس‌هایی در مورد سرانجام شهیدِ داستان می‌زدم. روایت مادر شهید خیلی ساده و روان پیش می‌رفت. زندگی روستایی همراه با مشقت، سختی‌های بزرگ کردن هفت بچه‌ی قد و نیم قد بخصوص در نبودن‌های ماه به ماه پدر، با امکانات کم زندگی‌های قدیم، تلنگرهای جدی‌ای بودند برایم که شکرخدا زندگی راحتی دارم و هیچ قسمتش قابل مقایسه با سختی‌های زندگی ننه رقیه نیست ... شیطنت‌ها و بازیگوشی‌های شهید در کودکی و نوجوانی شیرین و خنده‌دار بودند و شوخی‌هایش بخصوص با خواهرها رابطه‌ی خواهر و برادری دل‌نشینی را برایم مجسم می‌کردند. خواستگاری خودمانی شهید و ازدواج ساده‌ی‌شان هم سیر داستان را سریعتر پیش برد. تا اینکه به خواب مادر شهید در مسجد کوفه در سفر اربعین رسیدم و تقریبا حدسی که قبل از شروع کتاب داشتم را برایم به یقین تبدیل کرد. از اینجا به بعد بود که هیجان داستان بیشتر شد و سه فصل پایانی را در کمتر از یک ساعت به پایان رساندم. اضطراب شنیدن خبر شهادت و انتظار آمدن پیکر شهید ... بی‌قراری‌های خانواده، مادر، همسرِ باردار و فاطمه‌ی سه ساله‌اش ... 😔 و امان از این سه ساله که با تب‌ کردن‌های مداومش شدت اشک‌هایم را بیشتر می‌کرد و با سوال کردن از اینکه بابا کی می‌آید، آتش جگرم را ... 💔 فصل پایانی و سرانجام داستان که کمتر به یاد دارم نظیرش را در کتاب زندگی‌نامه و خاطرات مادر یا همسر شهید دیگری خوانده باشم کمی دلم را آرام کرد. اما هنوز داغ دلم سنگین بود برای درد دوری و فراقی که این خانواده می‌کشند و با خود می‌گفتم کاش حالا که تقریبا سه سال از چاپ این کتاب گذشته، خبری از شهید شده باشد ... بعد از پایان کتاب برای دیدن عکس‌ها و فیلم‌های بیشتر، نام شهید را در اینترنت جستجو کردم و نگویم که شهید چقدر حالم را دگرگون کرد 😭 خودتان بروید نام شهید «کاش برگردی» را جستجو کنید تا دیدار او را بعد از ۵ سال با خانواده‌، آغوش مادر، اشک‌های همسر، دلگو‌یه‌های دختر و نگاه‌های پسرِ بابا ندیده‌اش ببینید. البته حتما بعد از اینکه کتاب را کاملِ کامل خواندید ... 📹 در این فیلم مادر شهید از اثر کتاب «کاش برگردی» در برگشتن زکریا می‌گوید: 🔗 https://b2n.ir/u66643 📹 فیلم دلگویه‌های دختر شهید در وداع با پدر: 🔗 https://b2n.ir/b09401 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
سلام بر مامانای عزیز 🌻 ایام نورانی ماه شعبان مبارک و پربرکت إن شاءالله 💚 در جریان هستین که پویش کتابخوانی اسفند ماه ما کتاب هست دیگه!؟ 😉 تازه این ماه بخاطر استقبال چشمگیر شما مامانای کتابخوون جوایزمون رو هم به ۱۰ تا افزایش دادیم 🤩🎉 پس اگر تا الان برای تهیه و شروع کتاب اقدامی نکردین، بجنبین و کار رو به روزهای آخر و شلوغ پلوغ اسفند نندازین، اونقدر کتاب و داستانش روون هست که یکی دو روزه تمومش میکنین 😋 📌 در ضمن نسخه چاپی کتاب هم موجود شده، با تخفیف ۲۰ درصد و ارسال رایگان 😊 https://manvaketab.com/book/344981/ برای کسب اطلاعات بیشتر از جمله در مورد روش تهیه کتاب الکترونیک و صوتی، میتونین هم به پیام سنجاق شده مراجعه کنین و هم کانال پویش در پیام‌رسان ایتا: 🔗 eitaa.com/madaran_sharif_pooyesh_ketab 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله): بهترين فرد امّت من كسى است كه جوانى‏ خويش را در طاعت خدا بگذراند و نفس خويش را از خوشی‌هاى دنيا باز دارد و به آخرت دل بندد. بالاترين درجه بهشت پاداش خداوند به اوست. خَيْرُ امّتي مَنْ هَدَمَ شَبابَهُ في طاعةِ اللَّهِ، وفَطَمَ نَفْسَهُ عَنْ لَذّاتِ الدُّنْيا وتَوَلَّهَ بالآخِرَةِ، إنّ جَزاءهُ علَى اللَّهِ أعلى‏ مَراتِبِ الجنّةِ. (تنبيه الخواطر، ج۲، ص۱۲۳) ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ تا چشم گشودی به جهان ساقی ما گفت المنته لله که در میکده شد وا ای منطق رفتار تو چون خلق محمد معراج برای تو مهیاست، بفرما! عالم همه مبهوت تماشای حسین است هر چند حسین است تو را محو تماشا چون چشم تو دل می‌برد از گوشه نشینان شد گوشۀ شش گوشه برای تو مهیا از گوشۀ شش گوشه دلم با تو سفر کرد ناگاه درآورد سر از گنبد خضرا 💛میلاد علی اکبرِ لیلا مبارک. 💖ایام جوانی‌تون مبارک به تأسی از جوان اباعبدالله 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
آدرس کانال‌های مادران شریف ایران زمین 🌐 روبیکا: 🔗 https://rubika.ir/madaran_sharif 🌐 بله: 🔗 https://ble.ir/madaran_sharif 🌐 ایتا: 🔗 https://eitaa.com/madaran_sharif 🌐 سروش: 🔗 https://splus.ir/madaran_sharif 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام✋🏻😍 ضمن عرض خوشآمد به مامان‌های تازه وارد، باید بگم که یکی از بخش‌های جذاب کانال مادران شریف، کلیپ‌هایی هستن که خودمون اختصاصی برای شما ترجمه می‌کنیم.✌🏻😁 تو این کلیپ‌ها با خانواده‌های پرجمعیت سراسر دنیا آشنا می‌شیم و تجربه‌های جالب و بامزه‌شون رو با هم می‌بینیم. و اما کلیپ امشب؛ دربارهٔ خانوادهٔ شلی و جردن هست. اون‌ها ساکن آرویزونا هستند. 👈🏻 ۲۱ فرزند دارن. البته این ۲۱ بچه هر کدوم داستانی دارن که توی کلیپ می‌بینیم با هم. پ.ن: با هشتگ می‌تونید کلیپ‌های قبلی رو پیدا کنید.😉 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
سلام مامانای شریف و دوست داشتنی😍 ایام به کام 💐 اعضای قدیمی کانال حتما تجربه خانم هاشمیان رو به خاطر دارن. یه تجربه پر از حس خوب🍀 وقتی متن پیاده شده مصاحبه ایشون رو می‌خوندم ، با خودم گفتم مگه میشه؟!😒 با ۶ تا بچه، که اکثر قریب به اتفاقشون هم پسر هستند😅، انقدررررر خوشحال بود؟! انقدر صبور؟ انقدر آروم؟ راستش رو بخواین راستی آزمایی کردم😜 با دوستم که ایشون رو از نزدیک می‌شناخت صحبت کردم. ایشون هم گفتن که واقعاً این خانواده همینقدر دوست‌داشتنی هستند.😍 وقتی خودم برای تکمیل اطلاعات باهاشون تلفنی صحبت کردم، تا دقایقی بعد از اتمام مکالمه رو ابرا بودم.☁️😍 با این چند قسمت، سعی کردم حال قشنگ این مادر مهربون رو با شما به اشتراک بگذارم. اگه نخوندید،حتما بخونید. اگر قبلا خوندید هم ، دوباره بخونید و منتظر خبر بعدی باشید.😉 از اینجا: https://eitaa.com/madaran_sharif/2094 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
امام باقر (عليه السلام): نيكى و صدقه دادن پنهانى، فقر را از بين مى‏برند، عمر را زياد و هفتاد مرگِ بد و ناگوار را دفع مى‏كنند. البِرُّ وصَدَقةُ السِّرِّ يَنْفِيانِ الفَقرَ، ويَزيدانِ في العُمرِ، وَيَدْفَعانِ عن سَبعينَ مِيتَةِ سُوءٍ (ميزان الحكمة؛ ج‏۱؛ ص۵۳۳) 💙💛۱۴ اسفند، روز احسان و نیکوکاری💛💙 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
سلام دوباره✋ 🎙 یه خبر خوب برای مامان زرنگای سحرخیز فردا یه گفتگوی صبحگاهی و صمیمانه داریم، با خانم هاشمیان عزیز😉 ❤️ می‌خوایم از جزییات سبک‌ زندگی‌شون بپرسیم، ببینیم یه مامان با ۶ تا بچه قد و نیم قد، چطور از صبح به شب میرسه ؟🤪 اگر شما هم با خوندن تجربه ایشون سوالی براتون پیش اومده، می‌تونید در گفتگوی فردا شرکت کنید و سوال‌تون‌ رو مستقیم از خودشون بپرسید.😊 ‼️یادتون نره فردا دوشنبه ساعت ۸ صبح تشریف بیارید اینجا 👇 https://b2n.ir/s13513 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
همه‌مون شنیدیم که توی اسلام توصیه شده بچه زیر ۷ سال آزاد باشه؛ ولی ممکنه خیلی اوقات حوصله و اعصاب کافی🤪 برای آزادی دادن به بچه‌هامون رو نداشته باشیم. 😬 ❓حالا اصلا چقدر مگه مهمه آزادی بچه؟ ❓چه آثاری داره؟ ❓واقعا می‌ارزه به خودمون زحمت بدیم و آزادی بچه رو تحمل کنیم و حتی ازش لذت ببریم؟ ✅ پاسخ کتاب من دیگر ما رو بخونید.👆🏻 ☘️☘️☘️ کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
‼️‼️‼️ مامان های سحرخیز 😎 سلام✋ یادتون نره ساعت ۸ تشریف بیارید.😉 👇👇👇 https://b2n.ir/s13513 دورهمی و گفتگو با یه مامان ۶ فرزندی باحال 😍. 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
رسول الله (صلى الله عليه و آله): هر مسلمانى بذرى بيفشاند يا نهالى بنشاند و از حاصل آن بذر و نهال پرنده‏اى يا انسانى يا چرنده‏اى بخورد، آن براى او صدقه محسوب شود. ما مِن مُسلِمٍ يَزرَعُ زَرعاً أو يَغرِسُ غَرساً فَيَأكُلُ مِنهُ طَيرٌ أو إنسانٌ أو بَهِيمَةٌ إلّا كانَت لَهُ بِهِ صَدَقَةٌ. (كنز العمّال، حدیث۹۰۵۱۲) 🌳۱۵ اسفند روز درختکاری🌳 اگر می‌خوایم در این روزا چیزی بکاریم🌱 حتما گیاهان و درختان مثمر بکاریم🌾🌴 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif